تاریخ و فرهنگ یاد گیری
پیش گفتار
اگر ما بدانیم، یادگیری در تاریخ چه بوده و حال چگونه است، به راحتی راه های نو یافته می شود، و دروغ های بزرگ و مشکلات مختلف برداشته می شود. وبلاگ های انوش راوید نباید تاثیرش فقط این باشد که واکنشی ناظر بر تعجب ایجاد کند، بلکه باید به مردم کمک کند، که به چیزها، به گونه ای متفاوت بنگرند، و دانایی قرن 21 و سنت گریز و موج جدید را بشناسند، و سعی کنند دنیای خود را بدان گونه که می خواهند، شکل دهند. ایران عزیز با داشتن جوانان پر شور و با نشاط و پویا، که همگی آمادگی برای یادگیری های نوین دارند، و می توانند گردونه یاد گیری را درون جامعه برده و روان بگردانند. از ابتدای تاریخ، ایران بزرگ بدلیل داشتن چهار فصل کامل و پنچ فرهنگ، یاد گیری در بهترین شرایط بوده است. یادگیری نوین با آموزش های خاص حاصل می شود، که چون در جاهای دیگر وبلاگ نوشته ام، از تکرار آن خود داری می نمایم. در اینجا از تاریخ یاد گیری و گردونه آن می گویم که در هیچ کتاب تاریخی و جامعه شناسی از آنها گفته نشده، ولی بسیار مهم می باشند، با این فرهنگ ملت های ایران بزرگ می توانند ترفند ها و بازی های دشمنان را بخوانند و همیشه دست بالا داشته باشند، و سوی خوبی و آینده نوین کنترل انرژی بروند.
. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود . . .
کلیک کنید: آموزش و پرورش وامانده
تصویر شماره 8426 .
تاریخ یاد گیری
حدود یکصد هزار سال پیش انسان برای یک کار معمولی، مثلاً یاد گیری یک گره ساده باریکه ای از چرم، مجبور بود بیست هزار سال صبر کند، معادل صدها نسل. با یاد گیری گره توانست حیوانات را حمل کند، بارو بنه ببندد، اسیر بگیرد که آغاز برده داری شود. که این خود ده هزار سال زمان برد، در این بخش یادگیری قبایل اولیه از یکدیگر می آموختد و به یکدیگر یاد می دادند. در این دوره که بارو بنه داشتند و حیوانات بسته بود و برده هم بود، ظرف غذا می خواستند تا نیازها را بر طرف کند، برای یادگیری ظرف و آتش هم حدود هشت هزار سال زمان از طبیعت می خواستند. حال که همه اینها بود و قبیله می توانست دور هم جمع شود و حال کند، مفت خور هم می خواست تا این مردم ساده را از رعد و برق و ماه و خورشید و غیره بترساند و سواری گیرد. برای پیدا شدن جادوگر مفت خوار اشاعه دهنده خرافات و ترس شش هزار سال لازم بود، در تمام این مراحل، به مرور تکامل تکلم را همراه داشت. جامعه بشری در این زمان از تاریخ یادگیری، دوران سنگ و قبایل بی سازمان بسر می برد.
زمان و دوره یادگیری بشر به مرور کاهش می یافت و چیزها هم پیچیده تر می شد، اینک همه چیز مهیا است، آتش و ظرف و برده و اسب، ذوب فلز برای پیروز در جنگ ها و گرفتن اسیر و دام بیشتر لازم بود، یاد گیری آن چهار هزار سال تلاش در پی داشت. شمشیر فلزی، جنگ های بیشتری می طلبید و این جنگها سردارانی می خواستند و پادشاهی که پیروز تاریخ جنگ ها باشند. یادگیری پرداخت و ساخت پادشاه دو هزار سال وقت انسان را تلف کرد. پادشاه بود و پیروز جنگ دیگر شاه نمی توانست مفت خواری کوچک تر را تحمل کند، بنا بر این جادو گران و کاهنان معابد یا به ظاهر در خدمت بودند و یا از بین رفتند. نبرد جامعه بشری سه ضلعی شد، در یکطرف مردم و خاک، ضلع دیگر پادشاه و کاخ، جای دیگر کاهنان و معبد. جامعه بشری در این زمان دوره مفرغ و آهن، در شکل سازمان قبیله ای بود.
این سه ضلع جامعه برای ارتباط با یکدیگر نیازمند خط بودند، علامت و شکلک کافی نبود، پیدایش خطی که تا اندازه ای خوب باشد، هزار سال اندیشمندان را مشغول کرد، تاریخ زبان و نویسایی. حال که خط بود باید هر کدام از سه ضلع برای خود خط مشی و قوانین و مانیفست داشته باشد، مردم از کار و خودشان بگویند، شاه ها از پیروزی ها و چشم در آوردن ها و کشتن ها، کاهنان از خدایان و معجزه ها و دینشان بنویسند. برای این منظور پانصد سال از وقت بشری گذشت تا یاد بگیرند هر طبقه ای از خود بنویسد. در این زمان ها یادگیری ساخت سلاح و ابزار و چیز های مختلف به مرور کاهش می یافت و هنر پرداخت به ساخت آنها در هر دوره پیچیده تر می گردید. خطوط بی نقطه و ضعیف بودند و خواندن آنها برای همه میسر نبود، برای کامل شدن خطها و نوشتن دستور زبان ها، دویست و پنجاه سال وقت صرف شد. بشر در این دوره تاریخی در پدیده شاه خدایی بسر می برد.
در ادامه تاریخ یادگیری، جغرافیای طبیعی نقش بیشتری بازی کرد، جامعه بشری با یادگیری های متفاوت روبرو گردید، جاهایی بودند که توانستند روند زمان یادگیری را دائم کاهش دهند، و تکنیک آنرا بالا ببرند و سریع خود را از جامعه قبلی به جامعه بعدی منتقل کنند، و نقاط دیگر جهان توانایی کمتری یافتند، و در جامعه خود در جا زدند. حکومت روم در اروپا از زمان مسیحی شدن بمدت سیصد سال با سازمان قبیله ای مبارزه کرد و آنرا از بین برد، ولی پیروزی از آن ضلع دینی بود که در کمین دو ضلع دیگر نشسته بودند. ضلع دینی برای بقا، ضلع پادشاهان را کوبید و ضلع مردم را خواب نمود، حاصل آن پیدایش فئودالی بود، جامعه فئودالی بدلایل مختلف از جامعه های قبلی جلوتر حساب می شود. در ایران بزرگ یادگیری با پراکندگی جغرافیایی در شکل فرهنگ های پنج گانه ظاهر شد، سه فرهنگ جلگه ای اطراف و فرهنگ قنات و فرهنگ کوهستان، حاصل نهایی آن افتادن از جامعه شاه خدایی هزاره اول قبل از میلاد به جامعه قبیله ای دینی شد. ترکیب این پنج فرهنگ و شکل جدید جامعه، آزادی و رشد فکری را به دنبال داشت که در نهایت آن پیدایش هزاران اندیشمند در نیمه اول هزاره دوم میلادی به جهان می باشد.
ابتدا بشر برای یادگیری یک گره ساده بیست هزار سال وقت صرف کرد، ولی امروزه زمان یادگیری آنقدر کم گردیده که غیر قابل تصور شده است، و هر لحظه کمتر می شود. تفاوت یادگیری از گذشته تا به امروز تخصصی و تخصصی تر شدن مرتب آن است، به شکلی که امروزه نیازمند سازمان های بسیاری در تجربه های ویژه است، تا کاری پیش رود، سازمان هایی با شکل و فرمول های فدرالیسم علمی.
چرخه یادگیری
کمیت بخشیدن به دانایی قرن 21 کار ساده ای نیست و غالب اندیشمندان نو با کارا نمودن این دانایی مشکل دارند. ابتدا باید از نظریه یاد گیری شروع کرد، ما یاد گرفته ایم درسی را رو خوانی کنیم و سپس آنرا در یک امتحان به نمایش بگذاریم. و در نهایت دریافته ایم که در مدرسه هیچ چیز نیاموخته ایم که در خاطر مانده باشد، بجز این مطلب که کسانی بوده اند و قبلاً همه چیز دانش را برای ما مهیا کرده اند، و ما فقط طوطی وار تکرار کرده ایم. در واقع آموزش های سنتی ما میگویند، یادگیری چیزی در حدود پاسخگویی به یک پرسش یا حل یک مسئله از پیش شناخته شده است. هنگامی که سئوالی نداشته باشیم، به پاسخ هم نیاز نداریم، و پرسش های دیگران هم سریع فراموش میشوند. آنچه اندیشه موج سوم را انقلابی میسازد، این واقعیت است که زمین و زمان و زندگی و کار و مواد و حتی سرمایه را منابعی محدود تلقی کنیم، اما باید با دانایی قرن 21 آنها را از همه لحاظ پایان ناپذیر نمود. با نظریه آموزشی صحیح و علمی می توان به دانایی قرن دست یافته و می شود براحتی همه چیز را فرموله نمود. بهترین تصویر از شیوه یاد گیری به مثابه چرخی است که به چهار قسمت تقسیم گردیده:
پرسشها، نظریه ها، آزمونها، تاملات. این را میتوان به یک چرخه توصیف کرد که همواره دور میزند. در واقع، مجموعه پرسشی که پاسخ مطلوب خود را دریافت کرده، آزمون شده و در باره آن تامل شده باشد، و در نهایت به مجموعه پرسش دیگر منتهی میشود. این چرخه ویژه آفرینش و زندگی است و تماماً برابر علوم و قواعد می باشد. چنانچه آن را متوقف کرد، متحجر، و نا بود کننده است. در آموزشهای سنتی از این چرخه خبری نیست و از آن بی اطلاعند و این چرخ برای کسی نمی چرخد. انسان متولد می شود که بیاموزد، کافی است به یک بچه نگاه کنیم تا ببینیم که این چرخه با چه شدتی می چرخد. بیاندیشید، چرا با شروع آموزش ابتدایی سرعت این چرخش کم میشود، و هر چه آموزشهای سنتی بیشتر، و فرد بزرگتر می شود از سرعت این چرخش کاسته می گردد. اگر اطلاعات و دانش ما در باره این موضوع بیشتر باشد در می یابیم که چرا نسبت به تغییر اکراه داریم، و در نتیجه برای آنکه به میدان عمل تغییرات کشیده شویم، به بحران و فاجعه نیاز داریم. این ویژگی های ما و محیط ماست که چرخ را متوقف یا قفل میکند، به هر حال باید چرخ را شناخت.
پرسش از عموم: آیا تا کنون شما از سازمانهای دولتی و یا غیر دولتی خواسته ای موج سومی داشته اید؟
تصویر گردونه یادگیری، عکس شماره 7170 .
پرسش یاد گیری، به لحاظ منطقی چرخه نظریه یاد گیری با یک سئوال آغاز میشود، موضوع و مسئله ای که باید حل گردد، معضلی که لازم است در باره آن تصمیم گیری شود، و یا چالشی و مشکلی که باید با آن مقابله صورت پذیرد. پس اگر از اینجا آغاز نکیم، و همچنین گفته شود، که این مسئله ما نیست، بنا بر این چرخه یادگیری را تا مرحله نهایی که تکامل است به حرکت در نخواهیم آورد. در این صورت، یادگیری بخشی از وجود ما نخواهد شد. ما در مدرسه توانسته ایم فرمولی را حفظ کنیم، و روزی دگر آن را در ورقه امتحان بنویسیم، اما بعد از امتحان فراموشش کرده ایم. دلیل آن نوعی یاد گیری برای پاسخگویی به سوالات دیگران بود. گاهی این درسهای مدرسه برای عده ای که با هوش ترند پرسشهای ناگفته ای مطرح میکند، که این راز توانایی بشر در سراسر تاریخ و زندگیست. این پرسش امتحان کلاسی نیست، بلکه چیزی برای رسیدن به تمایلات یا نیاز به اکتشاف است. یادگیری نوع ذات بشر در نهایت اکتشاف است، و اکتشاف هم اتفاق نمی افتد مگر اینکه از کودکی توانایی آنرا پرورش داد تا از ابتدا یاد بگیرند عمیقاً نگاه کنند، اصل آزاد گذاشتن تفکر و ایجاد بستر مناسب آموزشی، شکوفایی و سازندگی را در پی دارد. ضرورت زندگی بشر در اختراع است، و در آخر نگاه کنجکاوانه، اکتشاف می باشد، پرسشها ایجاد شده به پاسخهای ممکن نیاز دارند، پاسخها در مراحل بعدی چرخه نظریه یادگیری بدست می آیند.
نظریه یادگیری فوق العاده گسترده می باشد، و در این اینجا و فعلاً فقط به منظور بررسی ایده های ممکن در جهت ایجاد اندیشه های نو اختصاص دارد. مانند: مرحله گمانه زنی، تفکر آزاد، قالب بندی مجدد، جستجوی سر نخها، و کاربردی کردن آنها. مثلاً: یکی از راه های یافتن پاسخ ممکن و کار آمد، چون باز کردن چیزی شبیه یک کتاب تاریخ است، برای دلیل یافتن آن فرمول یا درسی که از حافظه فراگیری در مدارس سنتی فراری کرده، باید نوشته های آن کتاب تاریخ را گمانه زنی کنیم، و در باره آن آزادانه تفکر کنیم، و مجدّداً قالب بندی نماییم، و سر نخها را جستجو کنیم. و برای پاسخ ممکن تلاش نماییم و به اکتشاف بپردازیم. اینجاست که متوجه میشویم آنچه تا کنون خوانده بودیم دانسته دیگران بود نه تمام دانش. راه های دیگری هم برای یافتن پاسخهای ممکن وجود دارد، دوستان خوب که به ما یاد می دهند با هوش خودمان زندگی کنیم، مربیان استخدام شده شخصی و یا در یک آموزشگاه کارآمد، یا حتی تخیل شخصی ما در باره موضوعات. آیا شما میتوانید با هوش خودتان زندگی کنید؟
داشتن ایده ها و نظریه ها که یک چهارم چرخ می باشد، بسیار مهم است، ولی هیچگاه کافی نخواهند بود. مرحله بعدی چرخ آن است که این نظریه ها در واقعیت آزموده شوند. بعضی از این ایده ها را می توان کارا و شایسته نمود، ولی بعضی ارزشی نخواهند داشت. مانند: در تاریخ دروغ بسیار نوشته اند، چرا؟ برای پاسخ باید گردونه نظریه یادگیری را کامل نماییم و به مرحله تکامل برسیم تا یاد بگیریم، و چرایی دیگر. بنا بر این تغییر فقط هنگامی تحمل می شود که ما درک کنیم چرا اتفاق افتاده است. به کرات من از مدیران دولتی و غیره دولتی خواسته ام که موج سوم را توضیح دهند و نظریه بدهند و آنرا در جهت قرن 21 کارا نمایند، ولی آنها یک گزارش خشک و خالی اداری نوع رسوم موج دومی داده اند، بدون آنکه توانایی تفسیر یا تشریح آن چه می گویند داشته باشند. این قبیل افراد تغییر نکرده اند و تغییر هم نخواهند کرد. آنها از موقعیت خود چیزی نیاموخته اند و بعید است قادر باشند عبور امواج را درک کنند. برای اینقبیل افراد و کم هوشها چرخ یادگیری شناخته نمی شود و هر گز بحرکت در نمی آید. آنها نه سئوالی دارند و نه در پی پاسخی هستند. آدمهایی که از نظر ذهنی و مالی راضی اند به آنچه که موجهای قبلی به آنها داده، تغییرات را دوست ندارند و داوطلبانه چیزی از موج سوم یاد نمی گیرد یا تغییر نمی کنند و علاقه ای به دانایی قرن 21 ندارند. بلکه همانطور که قبلاً گفتم باید زمین زیر پای آنها حرکت کند. البته حرکت در آوردن گردونه یا چرخ یاد گیری مشکل است، عده ای در مرحله پرسش زمین گیر میشوند. این عده مثل بچه ها به این دلخوشند که بپرسند، چرا، چگونه، کی، کجا، و به محض آنکه پاسخی دریافت می کنند، هر پاسخی که باشد، راضی میشوند. زیرا این پرسش هاست که آنها را مجذوب می کند، نه پاسخها. آنها یاد نمی گیرند، و دیگران هم از سوالات آنها چیزی دستگیر شان نمیشود.
پرسش از عموم: آیا این قبیل سئوال و جوابها از ثمرات آموزشگاه های سنتی است؟
نظریه های یادگیری، مرحله بعدی چرخه، نظریه است که متخصصان خاص خود را دارد. در محیط آموزشی که قوانین آزاد چرخه نظریه یاد گیری را رعایت کرده اند، این متخصصان و اندیشمندان نظریه پرداز بخوبی پرورش می یابند. آنها فضلایی هستند که پاسخ سوالات دیگران را همیشه در جیب دارند. آنها پاسخ را تفسیر می کنند و یاد می دهند، و سپس سئوالهای فرضی و جدید را ایجاد و مطرح می کنند. دانش برای دانش، محرک این افراد است. آنها یاد گرفته و عادت کرده اند که اطلاعات لازمه دانش خود را گرد آوری کنند، آنها همیشه بدنبال علل و معلولند، و حرکتی از واقعیتند که چیزهای زیادی می دانند، اما به مفهومی دیگر و برای تفسیر عملکرد ، چندان چیزی برای تکامل چرخه نیاموخته اند. من اشخاصی می شناسم که هر گفتگویی، در تخصص خودشان و یا بعضی دیگر در هر زمینه را، به یک سخنرانی تبدیل می کنند، معمولاً آنها زیادی خوانده و چیزی را فراموش نکرده اند، و مشتاق هستند که این اطلاعات را با هر کس که حاضر باشد به حرفها یشان گوش کنند در میان بگذارد. برای پاسخ به سوالات و گرفتن نظریه و بحث پیرامون مسائل و سوالات این افراد خوبند و میتوان برای تکامل گردونه از آنها بهره برد. بنگاه های زیرک، کارکنان خود را تشویق می کنند تا ابتکار عمل را بدست داشته باشند و ایده ها و نظریه های تازه ارایه دهند.
در قرن 21 ارزش واقعی سازمان ها به ایده ها و نظریه ها و بصیرتها و اطلاعاتی است که در مغز کارکنان و نظریه پرداز های آنها ست که براحتی توانایی استفاده از بانکهای اطلاعاتی را هم دارند. در قرن 21 دارایی شرکتها به تعداد کامیونها و خطوط تولید و ظواهر موج دومی نیست. در صورتیکه در محیطی آزاد نظریه پردازان نتوانند، به ارایه اندیشه ها و سوالات و پاسخ هایشان بپردازند، جامعه با بحران مواجه میشود، و توانایی وارد شدن به موج سوم و دنیای دانایی قرن 21 را نخواهد داشت. امروزه پرسشهای اساسی در باره کار فرد باید در این زمینه ها باشد: در حال حاضر چه میزان از کار وی مستلزم پردازش اطلاعات است؟ چه مقدار از آن روزمره و یکنواخت شده و چه مقدار برنامه پذیر است؟ در چه سطحی از بر کندن قرار دارد؟ تا چه حد به بانک اطلاعاتی مرکزی و سیستم اطلاعاتی مدیریتی دسترسی دارد؟ از چه میزان خودمختاری و مسئولیت برخوردار است؟. این مثالی و اندکی از سوالات در چرخ است که در نظریه باید به آن پرداخت کرد، تا مرحله بعدی چرخ. شما چه سوالات و چه نظریه هایی دارید؟
آزمون یادگیری، مرحله آزمون چرخ نیز مشتاقان خاص خود را دارد که همان مردان عمل یا عمل گرایان هستند. این افراد در شرایط مناسب آموزشی و پرورشی و با دانش قرن 21 قادر خواهند بود که این بخش چرخ را هدایت کنند، اینان برای نظریه یا اندیشه چندان وقتی نمی گذارند، ولی در واکنش فوری به یک مسئله، با نزدیکترین ابزاری که در دست دارند به آن حمله می کنند. آنها عقیده دارند که با انرژی می توان همه چیز را به تصرف در آورد، و اگر این نظر در وهله اول جواب ندهد، باید بارها و بارها آن را تکرار کرد. که غالبا نتیجه خواهد داد. درصورت نداشتن آموزش لازمه این قرن، افراد مرحله آزمون نخواهند دانست چگونه ادامه دهند و چکار کنند، مشکل این است که آنها نمی دانند، چرا. فرمول آنها این است که: به آن حمله می کنیم مسئله حل خواهد شد. موفقیت بدون تفکر قبلی یا تامل بعدی، به شما کمک نمی کند که این فرایند را تکرار کنید یا آن را ارتقا دهید، هر چند ممکن است، مسئله مورد نظر را حل کند.
عمل گرایان مرحله آزمون چرخ می توانند کار آمد باشند، اما به سختی می توانند راز کار خود را به دیگران منتقل سازند، چرا که بخشهای دیگر چرخ را نمی دانند و طی نکردنده اند. راز اصلی در دانایی این قرن نهفته است، که این دانایی باید در کل جامعه نهادینه شود. در قرن 21 یکی از ارزشهای سازمانهای موج سومی بکار گیری دانایی به صورت عملیاتی است. همچنین عملگرایی مرحله آزمون چرخ در این قرن نیاز به تخصص های ویژه دارد، که هر روز بالا رفتن سطح تخصص و مهارتهای لازم و مورد کارشان را باید در نظر داشته باشند. مرتبا بدست آوردن تخصص ها دشوار تر و گراتر میشود، که نیاز به قدرت عمل آموزشگاه هایی دارد که بر اساس دانایی و جبر قوانین قرن سنت گریزی پایه ریزی شده باشند.
پرسش از عموم: بنظر شما آموزشگاه ها برای دانایی قرن 21 توانایی لازم را دارند؟
اندیشه گران یادگیری، در سر انجام چرخ باید از کسانی نام برد که با شور و شوق به مرحله تأمل می پردازند. آنها مدام به عملکردهای گذشته می پردازند، و خواستار آن هستند که موارد غلط را شناسایی و کارهای درست را تشریح، و راهکارهای بهتری ارایه دهند. در مرحله تأمل چرخ نظریه آموزشی، کسانی هستند که سرشان شلوغ است، غالباً وقتی برای کنجکاوی بیشتر ندارند. آنها عقاید خود را مدتها قبل شکل داده اند و دلیلی نمی بینند که آن را تغییر دهند. اگر با آنها موافق باشیم آنها را ثابت قدم می نامیم، و آنچه مخالف باشیم به آنها متعصب می گوییم. آنها که در اندیشه و فکرند، سئوال های جدیدی می پرورانند. این مرحله چرخ هم مانند بخشهای دیگر آن، نیازمند آموزشگاه های کار آمد قرن می باشد، که بتوانند در دادن آموزشهای لازم، مفید واقع شوند، تا اندیشه های سازنده قرن 21 توسط تأمل گرایان چرخ پردازش گردد.
اینان در مرحله تأمل چرخ، نیازمند استفاده گسترده از اطلاعات می باشند تا بتوانند با دانایی قرن نو درنگ نمایند. باید قادر باشند، فهرستی از مشکلاتی که کارها و تولیدات و جامعه ما را در چهار چوب تخصص شان با آن مواجه هستند، تهیه نمایند. باید متهور و خلاق باشند تا بتوانند نا خشنودیها را تفسیری کار آمد نمایند. تفاوت امواج را بشناسند و تغییرات ناپیوسته را بدانند و قادر به فکر کردن و عبور از آنها باشند. نسبت به تغییر و تحولات عظیم و قدرتمندی که در اطراف ما جریان دارد و واکنشهای هر چه سریع تری را می طلبد، آگاه باشند و هر دم بر سرعت تفکر و دانش خود بیافزایند. یکی از ارزشهای سازمانهای موج سومی دور اندیشی این گروه در چرخ است.
پرسش از عموم: آیا میدانید، چگونه باید تفکر جامعه ما به این جهت کشیده شود؟
یادگیری واقعیت زندگی
ما غالباً و بیشتر اوقات، هر چهار مرحله را طی نمی کنیم. بویژه در آموزشگاه های سنتی خبری از این چهار مرحله نیست. چهار مرحله ای که انسان با آنها بدنیا می آید، ولی اکثراً در آن آموزشگاه ها از بین میرود. یادگیری واقعی در اندازه قرن 21 بسیار دشوار است، تغییرات سنجیده ای که در بطن طبیعت می باشد، و از علوم پایه تشکیل شده، با یادگیری برای نوع بشر همراه است، که می توان با اصول نظریه چرخ یاد گیری به بهترین شکل آن دست یافت. این نوع از یادگیری که از تجربه و زندگی حاصل می شود، همان نوعی است که اگر خواهان تغییر باشیم اهمیت دارد. یادگیری واقعی را نباید با تعاریف پیش پا افتاده از یادگیری آموزشگاهای سنتی اشتباه گرفت: یادگیری فقط دانستن پاسخها نیست. دانستن پاسخها در بهترین حالت یادگیری تجزیه و تحلیل مسائل است، و در بدترین حالت نوعی یادگیری حفظ کردنی، و در اساسی ترین وجه خود، نشان دادن نوعی واکنش مشروط است. این یادگیری سنتی باعث تغییر یا رشد شخصیت شخص نمی شود، و چرخ را به حرکت در نمی آید. یادگیری نه شبیه مطالعه است، نه شبیه کار آموزی، بلکه از هر دو آنها مهمتر و بزرگترین است.
یادگیری واقعی، نوعی قالب ذهنی و عادت است، شیوه ای از پرسیدن و اندیشیدن و آزمودن و دور اندیشی درباره چیزها و رشد کردن است. معیار سنجش یادگیری، امتحان دادن نیست، که معمولا در آموزشگاه های سنتی فقط برای آزمون مرحله نظریه از آن استفاده میشود. بلکه فقط تجربه رشد اساسی فکر و دانش است، تجربه ای که درک کردن و آزموده شدن در آن است. یادگیری خودکار نیست، بلکه به انرژی، اندیشه، شهامت، و حمایت نیاز دارد. به آسانی می توان آن را کنار گذاشت، به استراحت پرداخت، و به تجربه دیگران اکتفا کرد، اما این برخورد به معنای توقف رشد است. یادگیری فقط برای روشنفکران نیست که غالباً در مرحله نظریه پردازی می درخشند، اما فاقد کنجکاوی و حس ماجرا جویی هستند، و لذا در جریان زندگی مقدار اندکی بر تجربه خود اضافه می کنند. یادگیری دریافت آن چیزهایی نیست که دیگران از قبل می دانند، بلکه حل مسائل ما برای مقاصدی است که خود برگزیده ایم، و از طریق طرح، مسئله، اندیشه، آزمون و تامل حاصل می شود، و سر انجام راه حلی که به دست می آید به بخش جدیدی از زندگی ما تبدیل میشود.
پرسش از عموم: شما چقدر حس کنجکاوی و ماجراجویی دارید؟
در قرن 21 موج سوم با سرعت جانشین امواج قبلی میشود، بنابر این ما باید توانایی بالایی در به حرکت در آوردن چرخه آموزشی داشته باشیم. ما باید نو آور باشیم و با زیرکی ابتکار عمل را بدست بگیریم و با ارایه، پرسشها و نظریه ها و آزمونها و دور اندیشی که در خور دانایی قرن جدید است، ثابت کنیم می توانیم وارد قرن 21 شویم، حتی باید در صورت لزوم با شجاعت مقررات سنتی را نقص نماییم. البته، به حرکت در آوردن و متحرک نگاه داشتن، چرخه آموزشی که میتوان از آن بنام چرخ زندگی یاد کرد، کاری بس دشوار است. بیشتر مردم که آگاهی و بینشی نو در زندگی ندارند، و نیز شناختی واقعی از چرخ ندارند، و همچنین توانایی خود را در بخشهای چرخ نمی دانند، لذا اغلب اوقات موفق نمیشوند کار مفیدی پیش ببرند. و در یکی از بخش های این چرخ زمین گیر میگردند، و در این هنگام فقط یک بحران یا فاجعه می تواند شخص را به حرکت در آورد.
خوشبختانه روان کننده هایی وجود دارند که این کار را آسان می کنند، و از آنها می توان تحت عنوان، شرایط لازم برای تغییر راحت نام برد. سه روان کننده از این دست وجود دارد که هر یک از آنها به تفسیر نیاز دارند. اگر آنها را کنار بگذاریم یا نادیده بگیریم، باب تغییر یا یاد گیری به گونه ای موثر بسته خواهد شد. در نظام موج سومی پیچیدگی های موج قبلی که حاکم بر روح و جسم مردم بود، کم رنگتر و کم رنگتر گردیده و بنا بر این آزادی عمل زیادی بوجود می آید، ایده های قدیمی امواج قبلی که بزرگترین موانع و الزاما برترین بود، هر چه بیشتر منسوخ و منسوخ تر میشوند. سازمانها در جهت انطباق با دگر گونی های بسیار سریع، و در جهت تغییر ساختار تشکیلات موج دومی خود، سعی در به حرکت آوردن چرخه آموزشی دارند. و در استفاده از ابزارهای لازم چون ماهواره و دانش و اطلاعات الکترونیکی کوتاهی نمی کنند. تحولات پرشتاب در امر آموزش و تغییرات باعث میگردد صرفه جویی های حاصل از سرعت جای صرفه جویی های حاصل از مقیاس را بگیرد. رقابت آموزشی آنقدر شدید و سرعت های مورد نظر آنقدر بالاست که ضرب المثل قدیمی، وقت طلاست، بیش از پیش در اصل امروزین تجلی یافته، که هر مقطع زمانی بیش از مقطع زمانی قبلی ارزش دارد.
روان کننده های یادگیری
خود خواهی مناسب، همانطور که گفتم چرخ یادگیری روان کنندهایی دارد که اولین آن، خود خواهی مناسب است، که منظور از آن، نوعی خودخواهی و قبول داشتن خود همراه با توانایی مسئولیت پذیری برای چرخ زندگی است. حکم مهم تاریخی ایرانی که می گوید: همسایگانتان را تا هفتاد خانه آنطرف تر، بیشتر از خودتان دوست داشته باشید، این همان مسئولیت پذیری است. ولی معدودی از مردم فقط به خود عشق می ورزند و همه چیز را برای خود می خواهند، که این آن خود خواهی مناسب نیست. و همچنین باید گفت که بیزاری از خود یا فقدان توجه مثبت نسبت به خود، راه درست و آغاز یادگیری نیست. کسانی که بهتر و بیشتر یاد می گیرند و راحت تر تغییر میکنند، آنهایی هستند که، مسئولیت خود و آینده خویش را بپذیرند، و نسبت به آن دیدگاهی روشن داشته باشند، و اطمینان حاصل کنند که به آن خواهند رسید، و باور داشته باشند که میتوانند. همه اینها آسان به نظر میرسد، اما واقعاً این طور نیست. داشتن دیدگاهی از آینده، در وهله اول مستلزم آن است که باور داشته باشید آینده ای وجود دارد. برای همه ما دوره هایی پیش می آید که نسبت به چنین چیزی تردید داریم. در این حالتها نه یادگیریی وجود خواهد داشت، و نه تغییری اتفاق می افتد.
سپس این پرسش پیش می آید که چه نوع آینده ای را برای خود می خواهیم. معقول و خودخواهانه است که این آینده منطبق بر قابلیتها و تواناییهای ما باشد، اما گاهی اوقات ما آخرین کسی هستیم که این چیزها را می دانیم. این آینده نباید آینده ای خیالی و لذا نوعی واقعیت گریزی باشد. موج سومی که در این وب توصیف می کنم جامعه را به سوی آینده ای بهتر و متمدن تر و معقولانه تر و دمکراتیک تر پیش میبرد. اما اگر بین خط مشی های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی موج دوم و موج سوم تفاوتی قائل نشویم و آنها را تشخیص ندهیم، چرخ یادگیری قرن سنت گریزی، تحقق نخواهد یافت. عدم موفقیت ما در این تشخیص مهم به خوبی توجیه می کند که چرا این همه نو آوری و بدعت خیر خواهانه فقط باعث وخیم تر شدن اوضاع میشود. افرادی که با خود خواهی مناسب و در کار خود با جسارت تمام نو آوری می کنند، نسبت به ساختارهای سنتی و کهنه اجتماعی ایران که برای آینده مورد نظرشان باید از بنیاد دگرگون شود، گاهی خود را می بازند. اما شاید از خود بپرسید که واقعیت کدام است، سنتی گذشته و یا دانایی آینده؟
تا زمانی که دیدگاهی واقعی و مناسب از مسئولیت و آینده خود نداشته باشیم، روی امواج زندگی شناور خواهیم بود. کسانی که زیر سیطره مادی گرایی قرار دارند، علاقه و تمایل آنها کار کردن برای چیزهایی که نیاز دارند نیست، بلکه کار کردن برای آن چیزهایی است که خواستار آنند، یا بنوعی در ایران میگوییم چشم هم چشمی، و این گونه بدست آوردن خواسته ها و چیزها را نمی توان پیروزی به حساب آورد. زیرا همواره چشم و هم چشمی های بیشتری در راه خواهد بود، که در این شرایط باید به آنها رسید و پشت سر گذاشت. این دیدگاه، نوعی فکر نکردن و دنبال کردن خود خواهی همسایه ها و دیگران است، نه پذیرش مسئولیت شخصی مناسب. برای مقابله با این نوع گرایش، باید یک فرایند آموزشی اجتماعی وسیع راه انداخت، یعنی یک طرح تجربی برای ایجاد اندیشه مناسب در جامعه. بنا براین مسئولیت ایجاد دگرگونی با یکایک فرهیختگان ایرانی است. باید از خودمان آغاز کنیم، باید یاد بگیریم که دریچه ذهن خود را به روی واقعیات تازه اعجاب انگیز و عمیق نبندیم. بینش های تازه ای که غیر عملی می نمایاند در نطفه خفه نکنیم. با وضع موجود هر قدر هم به نظر عده ای پوچ و ستمگرانه و بی فایده باشد، غیر منطقی برخورد نکنیم. همچنین عجولانه اندیشه های سنتی گذشته را کنار نزنیم، بلکه آنها را بازیافت و باز نگری نماییم، و سازگار با قرن 21 کنیم. اینها به معنای مبارزه برای کسب آزادی بیان است، یعنی اینکه مردم حق داشته باشند حرف خود را بزنند ولو اینکه بدعت آمیز و کفر گونه باشد.
خود خواهی مناسب بدان معناست که فرایند نوسازی جامعه را برای ورود به قرن 21 از هم اکنون آغاز کنیم. هیچ کس دقیقاً نمی داند که آینده چگونه است و آبستن چیست، و یا در جامعه موج سومی چه چیز کار ساز تر است. بنابر این بجای اندیشیدن به خواسته هایی که به آنها نیازی نداریم، باید با جسارت برای آینده موج سومی سازمان های نوین ملی و فرا ملی را به جامعه کهنه تحمیل کرد. البته قبل از اینکه روی الگوهای جدید در این سطح وسیع کار کنیم، بهتر است آنرا در سطح محدود محلی و ناحیه ای تمرین کنیم. سرخوردگی و نارضایتی های وسیع امروزی از تغییرات ناپیوسته، می تواند توسط استعمار و یا عوام فریبانی که به دنبال غارت مستبدانه هستند به گمراهی تبدیل شود. ولی ما با دانایی قرن 21 می توانیم در راه نوسازی دمکراتیک جامعه که نیاز مبرزم است، به کار ببریم.
پرسش از عموم: نیاز شما چیست؟ خواسته شما چیست؟
توانایی دیدن، دومین روان کننده یا شرط لازم چرخ یاد گیری، قالب ریزی دوباره و توانایی دیدن چیزها، مسائل، موقعیتها، یا مردم، به شیوه ای دیگر است. در واقع نگاه کردن سه بعدی و یا به صورت واژگون به تمامی بود و نبود دنیا می باشد. یا به تعریفی، قرار دادن آنها در چشم انداز یا بافتی دیگر است. نگاه کردن به آنها بعنوان جایگاه فرصتها است، نه مسائل کوچک و دشواریها، و به هیچ عنوان موضوعات زندگی و جهان نمی توانند فاجعه باشند. هر آن قالب ریزی دوباره با بینش قرن 21 برای ما مهم است، زیرا مسائل را علمی تر باز می کند. مانند یک حرکت غیر منتظره در صحنه شطرنج، که می تواند کل صحنه را در چشم اندازی جدید قرار دهد. برای دریافت مفهوم های و قالب ریزی های جدید، ما باید امکانات تازه ای بگشاییم، مانند سازمانهای غیر متمرکز و فدرالی. افراد و کارفرمایان هوشیار برای موفقیت خود، به قالب ریزی با دانایی قرن 21 اهمیت میدهند. صاحبان اندیشه های اجتماعی برای نفوذ شان باید سرعت تحولات و تغییرات ناپیوسته موج سومی را با قالب ریزی های نو کنترل نمایند.
در بازار داد و ستدها باید تعریف جدیدی از قابلیتها و رشد و نزول در موقعیتها را قالب ریزی دوباره کرد. بعضی از مردم با هوش ذاتاً خصوصیت قالب ریزی مجدد را دارند، و با اولین اشاره و نشانه ها طرحی نو می ریزند. ولی اکثریت نمی توانند به تنهایی اینکار را انجام دهند و همواره به کمک و راهنمایی اندیشه سازان نیاز دارند، البته در اندازه خودشان. ما باید با اندیشه سنت گریزی به خودمان کمک کنیم که چیزها را به شیوه ای تازه ببینیم، و واژگانی جدید بیابیم. بسیاری از مردم زندانی گذشته اند، فکر کردن به چیزها در شیوه هایی غیر از آنچه که به آن عادت داشته اند برایشان ترسناک و دشوار است. شیوه های موجهای قبلی و قرون گذشته که آنها را به بردگی گرفته هیچ مسئله ای را حل نمی کند و چیزی را تغییر نمی دهد. ما باید خود را عادت دهیم که درباره آنچه وجود دارد بپرسیم، چرا؟ و در مورد هرگونه امکان قالب ریزی بگوییم، چرا نه؟ و این باید به عادتی سودمند تبدیل شود. افراد باهوشی که می خواهند در قرن 21 بخوبی زندگی کنند، باید بتوانند به راحتی تغییر کنند، و تفکری واژگون بسازند، و همیشه آمادگی قالب ریزی طرح های نو را داشته باشند، و اینها را بصورت عادت ذهنی جدیدی برای خود بکنند.
پرسش از عموم: آیا شما قالب ریزی دوباره دارید؟
توانایی منفی، یکی دیگر از روان کننده های چرخه یادگیری، توانایی منفی می باشد، که نوعی نگرش ذهنی است، یاد گیرندگان موج سومی در چرخه آموزشی به پرورش آن نیاز دارند، باید توانایی منفی را بشناسیم تا بتوانیم با کمک آن اشتباه های خود را به تجربه تبدیل کنیم. توانایی منفی کمک می کند که بزرگترین اشتباه های اجتناب ناپذیر بعدی کمتر دردناک باشند و تبدیل به سازندگی و تجربه شوند. در هر صورت یادگیری واقعی و تغییر هیچگاه روشن و قطعی نیست. هنگامی که تغییر می کنیم تا اندازه درک و دانایی مان قدم به قلمرو ناشناخته ها می گذاریم. ما درباره این قلمرو ناشناخته آنقدر اطلاع نداریم که از بابت نتیجه آن مطمئن باشیم. گاهی اوقات ممکن است به غلط آنرا درک کنیم. تردید و اشتباه ها هم نباید ما را آزرده و خسته کند، زیرا از همین هاست که می توانیم با زیرکی یاد یگیریم. برای بدست آوردن هر پیروزی بطور متوسط امکان نه بار شکست دور از انتظار نیست. ما فقط گزارش موفقیتها را می شنویم، شکستها بر موجودی تجربه افزوده می شوند. شرکتهای نفتی به ازای هر چاهی که از آن نفت فوران می کند، نه چاه خالی و اشتباه حفر می کنند. خطا کردن بخشی از راه وصول به حقیقت است. اگر کوشش نکنید موفق نمی شوید، و اگر شکست بخورید، باید بدانید، همواره روزی دیگر و فرصتی دیگر وجود دارد.
کسانی که جوانی درخشانی داشته اند، و در دوران اولیه زندگی، پشت سر هم موفقیت کسب کرده اند، گاهی اوقات هنگامی که پا به سن می گذارند، خصوصیات تجربه گری بسیار کمی دارند، ولی بیشترین محافظه کاری را از خود نشان می دهند، چرا که در نظر آنها ترس از شکست پر هیبت تر می نماید. تغییر از طریق اکتشاف صورت می گیرد، نه پیمودن راههای قبلی، یادگیری را با عدم قطعیت و تردیدها و مسائلی که باید حل شوند آغاز کنید. در غیر اینصورت همواره با تعجبی نا خوشایند با تغییرات روبرو خواهید شد. اساتید آموزشگاه های سنتی موج دومی، هیچگونه تردید معقولی نسبت به راههای گذشته ندارند، و بدون تردید معقول، اصول چهار گانه چرخه یاد گیری موج سومی وجود نخواهد داشت، توانایی منفی درک نمیشود و در نهایت تغییری صورت نمی پذیرد، از نظر آنها فقط همان چیزی که از موج دوم شناخته شده بود، قابل قبول است. توانایی منفی، یعنی ظرفیت زندگی کردن با عدم قطعیت و خطا، که به همه کس داده نشده است. این توانایی آشکارا در شخص باوری پدید می آورد که عدم قطعیت را تحت الشعاع قرار می دهد. داشتن توانایی منفی آسان است، هر چند شخص ممکن است نتواند چگونگی آن را بفهمد، اما باور کنید، که همه و همه خوب خواهند بود.
پرسش از عموم: شما چند تجربه شکست داشته اید؟
باور داشتن خود
خودخواهی مناسب، قالب ریزی دوباره، توانایی منفی، جملگی شکننده اند. متوقف کردن این روان کنندهای چرخه یادگیری اغلب به گونه ای نا خواسته آسانتر از تشویق و گسترش ذهنی و عملی آنها ست. تصمیم گیری دیگران درباره ما و اینکه اجازه بدهیم دیگران آینده و سرنوشت برای ما بسازند، زائل کننده این روان کننده هاست. انسان باید شخصاً روی خودش سرمایه گذاری کند و منتظر نشود و فرصت ندهد تا دیگران برایش برنامه ریزی کنند و تصمیم بگیرند. یکی از بدترین شکل تصمیم گیری دیگران برای ما، تنظیم برنامه های درسی آموزشگاههای سنتی موج دومی است، که در واقع باز دارنده روان کننده ها می باشد. علاقه مندی و احساس مسئولیت به خود و جامعه باعث میشود درک کنیم تامین کننده های دروس آموزشگاه های سنتی همه چیز دان نیستند، بلکه سردرگم هستند و علاقه ای به تغییرات ندارند، در نتیجه علاقه ای به ما ندارند، پس ما باید به اشکال موج سومی با آنها که ضد چرخه یاد گیری و روان کننده های آن هستند برخورد کنیم.
یادگیری، با اینکه خود را باور داشته باشیم یا همان خود خواهی مناسب آغاز میشود، اگر بدانیم و بفهمیم سازمانی فاقد کار آرایی آشکار است و در عالم موج دومی گیر کرده و نمی تواند تغییر کند و در نهایت به قهقرا می افتد و آینده ما و جامعه بنوعی با آن صدمه می بیند، می بایست با راه حلهای موج سومی قرن 21 و دانایی با آن برخورد کنیم و باور داشته باشیم می توانیم آنها را درست نماییم و از تحقیر جا نزنیم و نگذاریم باور به خود را از دست دهیم. انسانهای موج قبلی در پی آن هستند که خود و شغلشان را حفظ نمایند، که این برخلاف حرکت زمین زیر پایشان است. اعتماد نداشتن به خود زیان آور است، افراد حقیری که به خود شک دارند، شاید به طرح پرسش هایی بپردازند، اما برای دریافت پاسخ یا انجام اقدام عملی، اصرار چندانی ندارند. کسانی که به خود شک دارند، غالباً از موفقیت می ترسند. موفقیت آنها را تحت فشار قرار می دهد که مسئولیت بیشتری را برای اقدامات بیشتر بپذیرند. برای بعضی ها برخورد با شکست آسانتر است، بخصوص اگر برای آن برنامه ریزی کرده باشند. باید آنقدر اعتماد به نفس داشت که شکست یا موفقیت خود را براحتی پذیرفت و در جهت ادامه یاد گیری بکار برد.
پرسش از عموم: آیا تا کنون به سازمان های موج دومی تذکری در جهت تغییرات داده اید؟
شجاعت و هدف، با داشتن هدف چرخه یاد گیری به حرکت در می آید، و با دانایی قرن 21 در چرخه یاد گیری اهداف و مقاصد علمی شکل می گیرند. با هدف است که انگیزه برای یادگیری و در راستای نیاز ها و قابلیتهای ما و یا برای گروه و سازمان و اجتماع ایجاد میشود. جامعه ای که درون موج های قبلی است، اولویتها و هدفش را به ما تحمیل می کند، و اگر ما نتوانیم شجاع و آدم جدید باشیم، ممکن نیست هدف خود را به زیر دستانمان اعمال کنیم. به هر روی اگر هدفهای ما برای عبور از قرن گذشته، با هدفهای دیگران و اهداف جامعه منطبق نباشد، این استراتژی به شکست منجر خواهد شد. شاید بتوانیم راه خود را پیدا کنیم، اما به آنها و سازمانهای کهنه، چیزی یاد نخواهیم داد. بیزاری و سرخوردگی بسیاری از مردم نسبت به سازمانها، و بی تفاوتی و تنبلی آشکار افراد موج قبلی جمع شده در آن تشکیلات که بی هدف باقی مانده اند، میتواند هدف خوبی برای آدمهای نو و یا موج جدید باشد.
در یک دنیای معقول، هدفها براحتی مورد بحث و گفتگو قرار می گیرند. سازمان های فدرال در قرن جدید با طرح سنت گریزی به افراد میدان می دهد، و می توانند با قوه تشخیص خود سرقت مقاصد کنند. بوروکرات های مرتب و منظم موج دومی با این نوع هدف مخالفند که باعث از بین رفتن هر گونه انگیزه یادگیری می شود. سازمان های قدیمی و فسیل شده، خطاها و زیان های حاصل شده را به امید عدم تکرار با تنبیه پاسخ میدهند، ولی این باعث میشود راهی جدید، تجربه و آزموده نگردد. اگر به عمل خوب پاداش داده و تجربه خراب بخشیده و نادیده گرفته شود، عمل و تجربه های خوب تکرار میشود. باید ساخت صحیح این موضوع در آموزشگاه های سنتی هدف موج سومی ها گردد.
بخشیدن گذشته، دشوار تر از بخشیدن دیگران، بخشیدن خویشتن است. این مهم یکی از موانع واقعی تغییر می باشد. ما باید گذشته خود را بپذیریم و سپس به آن پشت کنیم. سازمانها غالباً این کار را با تغییر نام خود انجام میدهند، اما افراد با تغییر خانه یا همسر به این اقدام مبادرت می کنند. ضرورتی ندارد بخشیدن خود تا این حد هیجان انگیز باشد. باید برای خود، فضا، مقصود، هدف، پرسش و پاسخ ایجاد کرد. برای تغییر راحت و سنجیده، ابتدا باید چرخه یاد گیری شخصی خود را به حرکت در آورید، روان کننده ها این کار را آسانتر می کنند، قدری خود خواهی مناسب، تلاش مستمر به منظور قالب ریزی دوباره سهم مان از جهان، و آمادگی برای بخشیدن خودمان. بدین منظور باید دوستانی و یا امکاناتی نو در اینترنت پیدا کنید که مربیتان باشند، تا بتوانید دنیای دیگر را بشناسید و وارد آن شوید و شجاع باشید و نترسید که مبادا اشتباه کنید.
پرسش از عموم: فضا و مقصود و هدف شما در قرن 21 چیست؟
. . . ادامه دارد و باز نویسی می شود . . .
کلیک کنید: تاریخ دمکراسی در ایران
کلیک کنید: تاریخ انقلاب های انسانی ایران
کلیک کنید: تاریخ ورود نام های عربی به ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
ارگ http://arq.ir