ادامه جنگ نرم بی مغزها با ما
پیش گفتار
گاه گاهی در اینترنت می بینم، که موجوداتی بی مغز بی سواد بی نام و نشان، با سماجت همچنان مشغول لجن پراکنی علیه ما و تاریخ ایران هستند. وقتی می گویم ایران ما و تاریخ ما دشمنانی سمج بی مغز دارد، دلایل آن زیاد است، نمونه آن در لینک زیر است. موجود بی نام و نشان دیگری، مطابق معمول به لجن پراکنی مشغول است. این موجود نیز با سماجت زیاد و با بی مغزی و بی دانشی، بدون اینکه بتواند بخواند و بفهمد، فقط مانند آن چند موجود دیگر در اینجا، می خواهند نگذارند جوانان ایران از تاریخ ایران بدرستی بدانند، و چون سواد و مغز ندارند، مجبور می شوند به پژوهشگران جدید تاریخ ایران اهانت کنند، تا بلکه عقده های دوران کودکی خودشان را خالی کنند، دورانی که در آن مصیبت و بدی و تجاوز به خود را دیده اند.
اما این اندک موجودات کور خونده اند، ما بخوبی آماده دفاع از تاریخ ایران هستیم. این موجودات آنقدر در دوران کودکی صدمه دیده اند، که می ترسند نام و عکسی از خودشان بگذارند، آنها با کار موذیانه، مدام تلویحاً بما می گویند، که تاریخ نویسی ما، و گفتن و نوشتن ما از دروغ های تاریخ، خیلی پیشبرد داشته، که استعمار و امپریالیسم اینگونه عواملش را علیه ما بمیدان فرستاده است.
توجه: لینکها برای علاقمندان محقق ارسال می شود.
پاینده باد بانو پرنیان حامد
امروزه بدلیل وجود امپریالیسم نو، و نفوذ آن در کشور های خاورمیانه اصطلاحی یا قاره کهن ما، و شمال آفریقا، جریاناتت سیاسی و جغرافیایی جدید پدید آمده، که هر کدام بنا به خواسته ارباب خود، برنامه هایی در دستور کار دارند. این جریانات نفراتی دارند، که این کارها را پیش می برند، گاه این نفرات مزد بگیر هستند، و گاه اغفال شده های رایگان. تعدادی از این جریانها با موجودات کم بها، در اینترنت بشدت به ما اهانت می کنند، تا مقاصد ارباب را پیش ببرند، زیرا ما داریم آگاهی های تاریخی و جغرافیای تاریخی را به جوانان ایران می رسانیم، و آنها نمی خواهند این آگاهی ها به مردم برسد، تا بتوانند مقاصد شوم استعماری و امپریالیسمی خود را پیش ببرند. زیرا آگاهی ابتدای بدست آوردن آزادی است، و با آزادی از چنگال استعمار، آبادی در قاره کهن می آید.
پاینده و پیروز باد بانو پرنیان حامد، که با تمام قدرت در راه رساندن آگاهی درباره تاریخ به مردم ایران و جوانان باهوش تاریخی اقدام می کند. این موجودات کثیف مزدور استعمار بدانند هرچه بیشتر تلاش کنند و جنگ نرم با ما راه بیاندازند و اهانت کنند و این قبیل اقدامات مذبوحانه و موذیانه کثیف، بیشتر باعث آگاهی و دانش و دانستن از واقعیت های تاریخی جوانان ایران می شود، دشمنان تاریخی ایران، همیشه تاریخ می خواستند بگویند که ایرانی شکست خورده از همه است، و توانایی پیروزی ندارد و همیشه هیچ بوده و می باشد.
این جریانات مشکوک، و موجودات بی نام نشان درون آنها، هم زمان با اهانت بما، همچنان دست به تحریف تاریخ و ضد و نقیض گویی و دروغ و دونگ جهت اغفال در اینترنت می زنند، ولی دیگر فایده ای ندارد، گذشت آن زمان که می توانستند جوان ایرانی را اغفال کنند. جوان امروزه ایران اینترنت دارد، و براحتی می تواند تشخیص دهد، که تاکنون چقدر دروغ و دونگ و پرت و پلا از شکست های متعدد تاریخی ایرانیان از دشمنان کم بها، در تاریخ گفته اند، بروید گم شوید مزدوران نادان دشمنان تاریخی ایران.
تاریخ واقعی سرجایش است، و هیچ کس نمی تواند آنرا تغییر دهد، و تاریخ واقعی از توانایی های وجودی و علمی و هنری و نظامی ایران و ایرانی در طول تاریخ می گوید. موجودات ترسو و بی نام و نشان دشمن ایران و ایرانی، نمی توانند با دروغ و دونگ تغییر در آن ایجاد کنند، جوانان باهوش ایران با جدیت از تاریخ و جغرافیای کشور تاریخی ایران دفاع خواهند کرد.
سایت عوضی درهم کوبیده شد
در یکی از این دست سایت های عوضی، جنگ نرم دیگری علیه ما راه انداختند، بخوبی معلوم است که مقاصد آنها خرابکانه در حرکت های روشنگرانه است، وگرنه اگر می خواهند از تاریخ بگویند و بنویسند، چه نیازی به اهانت بما را دارند، خودشان درباره تاریخ حرف و داستان خودشان را بگویند و بنویسند، مانند خیلی از اشخاص، وقتی بما کار دارند، یعنی یک ماجرا و سازمانی است، که با ایران و ایرانی دشمنی دارد، اینگونه سازمان های ضد ایرانی را در هم می کوبیم.
موجود بی نام نشان با نام الکی ترتولیان، و سمت کذایی معاونت سایت، متن زیر را در آن سایت قرار داده است:
گفتوگو با پرنیان حامد، تاریخ پژوه
از الکساندر مقدونی تا اسکندر ایرانی
ایران آنلاین/ ما همگی با این سرخوردگی بزرگ تاریخی بزرگ شدهایم که سلسله هخامنشی را حمله ویرانگر سپاهیان اسکندر مقدونی برانداخت و جانشینان بیگانه او، سلوکیان، دویست و اندی سال بر ایران حکومت کردند.
هر چند ما همگی تصوری بدیهی از این واقعه داریم، اما نظریات موازی در علم تاریخ وجود دارد که اساس این حملهی بزرگ و تصرف ایران توسط مقدونیان را زیر سوال میبرد. پژوهشگران اسناد و شواهدی را یافتهاند که به ما میگوید اسکندر تاریخ ایران با الکساندر مقدونی نسبتی ندارد. به مناسبت تاریخ سقوط شوش به دست سپاه اسکندر مقدونی به روایات یونانی، به سراغ پرنیان حامد رفتهایم تا در خصوص این نظریهی موازی بیشتر بدانیم. او پیش از این کتاب «اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست» را در این زمینه منتشر کرده است.
پرسش: ادعای واقعی نبودن اسکندر مقدونی ظاهرا ریشهیی قدیمی دارد و حتا ابوریحان نیز به آن اشاره کرده است. لطفا کسانی را که در طول تاریخ بر این ادعا بودهاند بیان بفرمایید.؟
پرنیان حامد: تناقضات و ناهمگونیهایی که در مکتوبات برای یکی کردن دو شخصیت تاریخی از دیر زمان به چشم دیده میشود باعث سردرگمی اکثر مورخان بعدی در تاریخ ایران همچون ابوریحان بیرونی، طبری، بلعمی و.... شده است.
خاطر نشان میکنم خود مورخان یونانی که در باب شخصی با نام الکساندر با 300 سال اختلاف زمان با واقعه سخن میگویند با وجود درهم کردن دو سرگذشت از مکانهایی سخن میگویند که با تفسیرهای امروزی اختلاف فاحش دارد در حدی که حتی مورخان بعدی آنها همچون استرابو نیز رسما حقیقت این اتفاق را زیر سوال میبرد. من در بررسی تاریخ سنتی کشور خودمان نیز به اسناد جالبی برخوردم که شرح آنها را در کتابم آوردهام. اسناد تاریخی ایران از شخصیتی با لقب اسکندر سخن میگوید که حدود 266 سال با الکساندر مورخان یونانی اختلاف زمانی دارد و اعمال او نیز با الکساندر تفاوت دارد، اما متاسفانه این دو شخصیت به هر دلیلی توسط مفسرین تاریخ در طول زمان با هم به اشتباه ادغام شدهاند.
توجه دارید که نخستین مورخ یونانی- رومی که در بارهی الکساندر نوشته است و مکتوبات او به ما رسیده است، دیودور سیسیلی در سال 30 ق.م است که خود 300 سال با آن واقعه اختلاف زمانی دارد و همین فاصله میتواند سبب همآمیزی این دو شخصیت در تاریخهای غربی باشد.
اسکندر تاریخ کشور ما در کلیهی مکتوبات این کشور شخصی است که به سال 65 ق.م بابل را فتح کرد. طبری میگوید در ایام ملوک الطوایف ولادت عیسی بود این ولادت در سال 65 از غلبه الاسکندر بر سرزمین بابل در سال 51 اشکانی بود.
پرسش: اما متاسفانه کسی به تفاوت این دو توجه نمیکند. ما در متن کتاب شهرستانهای ایرانشهر به زبان پهلوی شاهد دو نام مختلف هستیم: یکی «گجستک سوکندر ئی اروما» و دیگری «گی گجستک الاسکندر ئی فیلیپوس» اما متاسفانه هر دوی آنها به الکساندر مقدونی تفسیر و ترجمه شده است. اما آیا ممکن است در یک کتاب با یک نویسنده و در یک زمان یک نام را با دو گونهی متفاوت آورده شود؟
پرنیان حامد: نمونههای بیشماری از این تناقضات در تاریخ کشور ما و در مکتوبات مورخان یونانی و رومی آمده است که فرصت بازگویی همهی آنها را در این مجال نداریم. اما بجاست که در این جا یاد کنم از چهار پیشکسوت بزرگوارم زندهیاد مهندس احمد حامی، زندهیاد ذبیح بهروز، زندهیاد اصلان غفاری و اقای دکتر محمودی بختیاری که کلیهی تحقیقات پژوهشگران بعدی در مورد این نظریه را مرهون بنیادی هستیم که این بزرگواران پایه نهادند و امیددارم با کلیهی اسنادی که امروز از دسترنج تک تک محققان این کشور گردآوری شده و فرضیهی این بزرگواران را به راحتی اثبات میکند بتوانیم حقیقت تاریخ کشورمان و جهان را مکتوب کنیم.
پرسش: این که اسکندر مقدونی به ایران حمله نکرده با این که اسکندر ایرانی بوده است دو مسالهی متفاوت است. آیا از مورخان کسی به این مورد نیز اشاره داشته است؟
پرنیان حامد: پس از توضیحات فوق شاید بهتر باشد نام این دو شخص را نیز از هم جدا کنیم. یکی الکساندر مورخان یونانی که به ایران حمله کرد و این حمله در تاریخ کشور ایران نیز مکتوب و تایید شده است اما نام او در این مکتوبات کهرم، مخفف کیهروم، به معنی پادشاه سوریه، پسر ارجاسب است. حملهی مکتوب شده در نوشتههای تاریخی ایران مانند متن یادگار زریران با نوشتهی مورخان یونانی همخوانی کامل دارد و حساب تاریخ ایران آن را در حدود سال 320 ق.م را نشان میدهد. این فرد با اسکندر در تاریخ کشور ما در همین نوشتههای تاریخی 266 سال اختلاف زمانی دارد، لذا تکرار میکنم الکساندر مورخان یونانی، اسکندر مکتوب در تاریخ کشور ما نیست. اسکندر ایرانی بود، اما الکساندر به استناد نوشته همان مورخان یونانی، و همچنین سکههایش و محل تولد او اهل شمال کشور سوریهی امروزی است. اکثر مورخان کشور ما اسکندر را پسر داراب مکتوب کردهاند. دیگر مورخانی که اعتقاد به این مسئله ندارند او را پسر فیلقوس از نوادگان عیص بن اسحاق بن ابراهیم میدانند که در هیچ کدام از دو مورد بالا سخنی از کشور مقدونیهی امروزی و یا کشور گریک امروزی در میان نیست. یونان باستان به استناد همان لوحهای بابلی، که آن را سند ورود الکساندر به کشور ایران تفسیر کردهاند، کشور گریک امروزی نیست که من در گزارش لوحهای بابلی شرح آن را دادهام.
پرسش: چرایی این تحریف اگر صرفا از سوی سیاستمداران قرن نوزدهم و بیستم انجام میشد کاملا پذیرفتنی بود. اما چرا در دنیای قدیم این تحریف تا این حد عمومیت یافت و جای حقیقت تاریخی را گرفت؟
پرنیان حامد: علت اصلی آن دشمنی حکومت ساسانیان با سلسله اشکانی و سوگندهای فرزندان ساسان برای نابودی نسل اشکانیان است که در اسناد کشور ما مکتوب است. همان گونه که میدانید ما متاسفانه در این کشور از حکومت اشکانی تقریبا هیچ سندی نداریم چرا که حکومت ساسانی به علت این تنفر کلیهی این مدارک را نابود کرده است. دنیای قدیم نیز همچون امروز دچار سیاستمدار و تعصبات منطقهای و مذهبی بوده است.
در نظر داشته باشید که اشکانیان پیرو آیین میترایی بودهاند و ساسانیان دین مزدایی داشتهاند. بنا بر این جهانگیری اشکانیان و فتوحات گسترده آنان نه تنها برای فرزندان ساسان جذابیتی نداشته، که به عنوان رقیب کوشیدهاند آثار آن را نیز از میان بردارند. اما این آثار هنوز کمابیش در دسترس ما ست. در پروندهی اسکندر ایرانی، سر سلسلهی اشکانیان، فتح اروپا نمایان است و اسناد اروپا از جمله صدها معبد میترایی آن را تایید میکند. نام منطقهی اسکاندیناوی نیز سند دیگری است که در زبان آن منطقه بیمفهوم و در زبان پهلوی پارتی به صورت اسکان دینا وی و به مفهوم اشکان دینآور آمده است. علت این نامگذاری که از سوی مردم این منطقه ورود اسکانیها به این ناحیه توجیه شده که همان اشکانیها هستند و دیگر مدارک اروپا نیز این فتح را تایید میکند.
در واقع مورخان یونانی با سوء استفاده از تنفر دولت ساسانیان از حکومت اشکانیان و اسکندر همچنین تنفر کلیساهای اروپا از اسکندر و فتوحاتش در این ناحیه به راحتی توانستند از ادغام این دو شخصیت موجودی افسانهیی برای خود بسازند که البته بین نیمهی اول و دوم زندگی او حدود 266 سال فاصله بوده است و این فاصله را نیز با سلسلهای ساختگی با نام سلوکیان پر کردهاند. سکوت دولت ساسانی به علت گرایش به مذهب مزدایی و از بین بردن قهرمانیهای این شخصیت با مذهب میترایی و سکوت اروپا برای از بین بردن آثار فتوحات اسکندر در اروپا و گریز از قید مذهب میترایی و استقلال آنها بوده است. دکتر محمودی بختیاری عقیده دارند شباهت نام این دو شخصیت نیز کارساز بوده است. ایشان، ذبیح بهروز و اصلان غفاری و خانم پوران فرخزاد معتقدند که اسکندر ایرانی در واقع اسِ کنتار به معنای اشک دلیر است. ترکیب نام او و لقب او یعنی اسِ کنتار، به لحاظ آوایی شباهت کمی به الکساندر داشته است و همین سوءاستفادهها و سوءتفاهمها را آسانتر کرده است.
البته که هیچ انتظار دیگری نیست، نه از سیاستمداران امروز، نه از سیاستمداران قرن نوزدهم و بیستم، نه از متعصبان کلیسای دنیای قدیم، نه از حکومت ساسانیان که علاقهای به بیان و دفاع از قهرمانیهای این سلسله نداشتند که چنین حقیقتی را در جهان مکتوب کرده باشند. انتظار از استادان و پژوهشگران امروز کشور ایران است که بیتعصب گرد هم آیند و حقیقت این تناقضات را آشکار سازند.
پرسش: امروز اسناد فراوانی را برای حملهی اسکندر مقدونی ذکر میکنند. چهگونه ادعای «اس کنتار» ایرانی میتواند با این حجم اسناد رو در رو شود؟ آیا در سوی مقابل، نظریهی شما چنین اعتبار اسنادییی را دارد؟
پرنیان حامد: کدام اسناد؟ این اسنادی که شما میفرمایید حتی ورود کهرمی را که ما با عنوان الکساندر مورخان یونانی میپذیریم، به مرزهای امروزی کشور ایران اثبات نمیکند. کلیهی نشانیهایی که مورخان یونانی برای الکساندر نوشتهاند مرزهای غربی کشور ایران امروزی است نه کشور افغانستان امروزی. زمانی که مورخ یونانی خود نوشته است رود اکسوس از کوههای قفقاز سرچشمه میگیرد به دریای کاسپیان میریزد تفسیر آن به آمودریا را تنها سیاست یک سیاستمدار می تواند انجام دهد. کندن کوههای قفقاز از غرب دریای خزر و بردن آن به شرق این دریا عوامفریبی و سندسازی محسوب میشود نه اعتبار سندی برای یک واقعه. رود تانایس اگر مرز اروپا و آسیاست و شمال باختریش، باختریش چگونه به بلخ امروزی تفسیر شده است؟ افغانستان امروزی مرز اروپا و آسیا است؟ اینها سند نیست اینها تفسیر مفسری است که به مقتضی تعصبات و سیاست گذشته و امروز عوام را میفریبد که علت آن هم بر ما واضح است: کوچک کردن تمدن بزرگ ایران و خاورمیانه و تمدنسازی برای منطقهی اروپایی که به علت وجود یخهای قطور اصلا تمدنی نداشته است. و سپس ناگهان در تاریخ شاهد شهرسازیهای فراوان الکساندر در ایران هستیم که برداشتی از مکتوبات تاریخ ایران در باب اسکندر خودمان است. آیا شما میتوانید جز معبد لائودیسه که علت وجود آن در این منطقه پیماننامهی صلح گمشدهی ارشک و انتیاخوس سوم است، یک دیوار بازمانده به سبک یونانی از زمان این قهرمان خیالی در کل کشور ایران به من نشان بدهید؟ به افغانستان استناد نکنید. اسناد افغانستان نیز تحریف بیشرمانهی دیگری است که چنان چه مایل باشید در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. به هر تقدیر اول باید ثابت کنند این الکساندری که میگویند از کشور ایران عبور کرده است. و باید ثابت کنند در کشور ایران شهرها ساخته است. در تاریخ ما آمده است اسکندر در جی شهر ساخت. یک دیوار، یک الوار، یک گچکاری، یک کتیبه... آخر یک نشانه از این شهر به سبک یونانی در اصفهان به من نشان بدهید که ادعای یکی بودن این الکساندر و اسکندر ایرانیان را بپذیریم. در واقع آن که شهر ساخته است، ایرانی بوده و به سبک خودمان شهر ساخته است، لذا اثری از شهرهای یونانی در این کشور نیست.
پرسش: یعنی مدعیان حمله الکساندر مقدونی هیچ سند دیگری را نمیآورند؟
پرنیان حامد: از این دست اسناد مخدوش فراوان آوردهاند که در وبلاگ گفتمان دروغهای تاریخ به طور مفصل آنها را بررسی کردهام. به عنوان نمونه به سکه استناد کردهاند. حال آن که سکه یک شیء قابل جابهجایی است و نمیتواند سند ورود این فرد به ایران باشد. هر چند همین سکهها را نیز بررسی کردم و دیدم که چهرهی این فاتح خیالی بر هر سکهای شکل دیگری است. سکهها و مجسمههایی که به الکساندر مورخان یونانی نسبت میدهند نه تنها مردی دو چهره، بل مردی صد چهره است. هر آن چه از زیر خاک مییابند میگویند این همان الکساندر است. آیا صورت مجسمهی منسوب به الکساندر موزهی ترکیه با صورت کاشیکاری منسوب به الکساندر یک صورت است که هر دو الکساندر باشند؟ جالب این که صورت مجسمهی ترکیه مشابه صورت مجسمهی مهر در اروپا و صورت کاشیکاری مشابه صورت معبد دورا در سوریه است. اما این دو شخص نامشابه هر دو همان الکساندر مورخان یونانی تفسیر میشوند. از دید شما و خوانندگان شما این سند است یا سندسازی؟
محکمترین به اصطلاح سندی که تا به امروز در باب این قهرمان خیالی به ما ارائه دادهاند، لوحهای بابلی است که من آنها را به دقت بررسی کردم. این لوحها به صورت بسیار عجیبی شکستگی و خوردگی دارند. جالب این که در ترجمهی اولیه نه تنها سند ورود شخصی به جایی نیست بلکه سرلوحها و نامهای باقی مانده از آن تاکید بر زمانهای مختلف، شاهان مختلف و وقایع مختلف میکنند. آن چه شما از آن به عنوان سند الکساندر مقدونی یاد میکنید در حقیقت تنها تفسیر مترجمی است که از روی تعصبات شخصی لوح شاهان مختلف هخامنشی و وقایع اتفاق افتاده در زمانهای مختلف را به حدس و به استناد ذهنی شخص خودش به الکساندر مقدونی نسبت میدهد. این مفسرین حتی پایبند مکتوبات مورخان یونانی نیز نماندهاند و در هر کجا که نوشتهی مورخ یونانی مغایر با افکار شخصی آنان است مورخ را فورا متهم به نادانی و ناآگاهی میکنند. در این مورد به کوشش آقای نوید صلحدوست گزارشی کوتاه تهیه شده و از طریق اینترنت در اختیار مردم کشورم قرار گرفت تا اگاه باشند و بدانند این اسنادی که میگویند دچار چه تناقضاتی است.
پرسش: چرا این نظریه امروز حداقل در مجامع دانشگاهی ایرانی جایگاهی ندارد؟ آیا این به خاطر ضعف اعتباری این نظریه است یا دلایل دیگری را در این امر موثر میدانید؟
پرنیان حامد: فرضیه و نظریهی اولیهیی که از سوی پیشکسوتان بزرگوار من در این کشور مطرح شد نقد درستی از تناقضات در این موضوع تاریخی بود. اسناد اولیهیی که این بزرگواران در رابطه با هرگز نسوختن تخت جمشید، جابهجایی مکانها و... ارائه دادند، اسناد بنیادینی بود که نیاز به کار بیشتر و تحقیق بیشتر و اسناد محکمتر داشت. آن اسناد این بزرگواران را بر آن داشت که باور کنند الکساندری که مورخان یونانی ذکر کردهاند، همان سرسلسلهی اشکانیان است. من نیز کتاب خودم را در سال 1390 به چاپ رساندم و در اختیار مردم و مجامع علمی قرار گرفت. اما اسناد این کتاب که تنها شامل اسناد تاریخ کشور ایران بود، برای اثبات این حقیقت در جوامع بینالمللی هنوز کافی نبود و برای تایید نیاز به اسناد محکم دیگری داشتیم، اسناد و شواهدی از دیگر مکتوبات جهان و مهمتر از آن بررسی اسناد دست اول از جمله کتیبهها، لوحها، سکهها و... این اسناد در طول سه سال گذشته از سوی این جانب جمعآوری شد که به صورت همین گزارشهای کوتاه، فیلم، کتاب و از طریق وبلاگ گفتمان دروغهای تاریخ در اختیار مردم کشورم قرار داده شده و خواهد شد.
امید است با اسناد جمعآوری شده استادان کشورم به تاریخ جامع و اسناد کشور خودمان کمی توجه بیشتری کنند و تاریخ کشورمان را به درستی احیا کرده و تفسیرهای بیسند جهان در باب تاریخ کشورمان را بیجهت و به عنوان حقیقت بدیهی تاریخی نپذیرند و بتوانند این تناقضات را از تاریخ کشور ما بزدایند. امیدوارم استادان این رشته روزی قهرمان کشورمان را به تاریخ ما بازگردانند و الکساندر یونانیان را در همان جایگاهی که در تاریخ ایران از او یاد شده است و همان سرنوشتی که در تاریخ ایران برای او مکتوب است قرار بدهند. اما باید بدانیم که زدودن دروغی دو هزار ساله از تاریخ یک کشور کار یک روزه نیست. باید به این بزرگوارن وقت بدهیم.
پرسش: به رغم بزرگ بودن و موثر بودن این ادعا،مقالات پژوهشی و کتابهای علمی کمی در این باره منتشر شده است. علت این کمبود را چه تحلیل میکنید؟
پرنیان حامد: انتظار تغییر عقیده از افرادی که سالهای سال زندگی خود را صرف ترجمه و نوشتن زندگینامهها و فتحنامههای الکساندر مقدونی در این کشور کردهاند، انتظاری بیجا است، حتی اگر به این حقیقت و تناقضات ترجمه شده توسط خودشان کاملا واقف باشند. لذا از گروه بزرگی از پژوهشگران و اساتیدی که به آن راه رفتهاند باید صرف نظر کنیم و انتظاری از آنان نداشته باشیم؛ نمونهی آن استاد محترم دانشگاهی بود که دو سال پیش حتی اجازهی نوشتن پایاننامهی دانشجوی خود در باب این نظریه به استناد کتاب مرا ندادهاند. انتظار دیگری از ایشان نبود. اما شما هم از علت کمبود از من نپرسید. علتها این است که افرادی که سالها وقت خود را صرف اشتباه کردهاند، راه تحقیق نسل بعدی را هم میبندند. امید ما به همان دانشجوی گرامی خواهد بود که استاد آینده این کشور است. پس صبر داشته باشیم و صبر داشته باشید. گفت و گو از سید امین موسوی زاده، مشروح در اینجا.
انوش راوید: موجود کذایی ترتولیان ادامه می دهد:
ـــ متن کامل از موجود کذایی:
درود بر دوستان ....
غرض اینجانب از آوردن مصاحبه خانم پرنیان حامد با ایران آنلانین ؛ صرفا کوبیدن ایده و نظریه ای تاریخی و چه بسا غیرتاریخی نیست . بلکه در این نظریات متوجه به یک سری تهمت ها به مورخین ایران پس از اسلام مانند طبری ، ابوریحان بیرونی و ... شده ام و این خانم سخنانی به آن ها نسبت داده اند که سخنان این بزرگواران نبوده است .
از نحوه پرسش مصاحبه کننده نیز کاملا مشخص است که ایشان نیز از همقطاران این خانم هستند و از پرسش هایی که انجام داده اند می توان این را فهمید . حال به چند اشتباه خانم پرنیان حامد در این مصاحبه اشاره خواهم داشت :
این بخش غیر قابل اثبات است . اشکانیان به هیچ وجهی 260 و اندی سال حکومت نکرده اند . خود ابوریحان بیرونی می نویسد :
« اما قسم دوم از تواریخ ایران از آغاز اسکندر است تا قیام اردشیر بن بابک و در این مدت ملوک الطوایفی یعنی ملوکی که اسکندر ایشان را در بلاد مفتوحه خود حکومت داده بود و هیچکدام از یکدیگر فرمان نمی بردند ، حکومت کردند و دورۀ سلطنت اشکانیان که بلاد عراق و ماه یعنی جبال را مالک شدند در قسم دوم مندرج است و اشکانیان یکی از ملوک الطوایف بودند و دیگران ایشان را اطاعت نکردند و فقط برای این که از خانواده ایران بودند ایشان را تعظیم و تکریم می نمودند چنان که سرسلسلۀ ایشان اشک بن اشکان که لقب او افغور شاه است پسر بلاش بن شاپور بن اشکان که لقب او افغور شاه است پسر بلاش بن شاپور بن اشکان بن آس ایکنار بن سیاوش بن کیکاوس است .
برخی از مورخان ایران میان دوره سلطنت اسکندر و اولین پادشاه اشکانی را به هم متصل نمودند و یک نقصان فاحشی دست می دهد و برخی می گویند که اشکانیان پس از اسکندر به حکومت رسیدند و برخی دیگر از مورخان بدون شناسایی حقیقت ، این اقوال را به هم مخلوط نموده و من آن چه را که از گفته ایشان واقف شده ام برای خوانندگان حکایت می کنم و به اندازۀ طاقت خود در اصلاح فاسد و ابطال باطل و تحقیق حق اجتهاد و کوشش می نمایم و به جدولی که اتصال آن به جداول در قسم اول اولی است آغاز می نمایم و نام آن را جدول اول می گذارم و آن جدول این است ... » .
آبشخور :
آثار الباقیه ، ابوریحان بیرونی ، ترجمه اکبر داناسرشت ، تهران : امیرکبیر ، 1363 ، برگه 154 .
سپس ابوریحان 3 جدول نشان می دهد و در ادامۀ بحث می نویسد :
« اختلاف در تواریخ اشکانیان و بدست آوردن مدت صحیح سلطنت آنان
از مقایسۀ این جدول ها با یکدیگر در این قسم تاریخ که نقل شد اختلافی حاصل می شود زیرا یک طرف تاریخ یعنی تاریخ متقدم آن غلبه اسکندر بر ایران است و طرف متأخر آن قیام اردشیر بن بابک است و بیرون آوردن سلطنت را از دست اشکانیان و هر دو طرف بر ما معلوم است و محل اتفاق ، پس میانۀ آن برای ما مجهول نخواهد ماند آری از روی قیاس عقلی نمی توان مدت پادشاهی هر یک از اشکانیان و دیگر ملوک الطوائف و کمیت عدد اشخاصی را که به سلطنت قیام کردند دانست چه ، این قبیل موضوعات را تنها از راه نقل باید فهمید و در نقل هم دیدیم که چه اختلافی موجود است پس ناچار باید در تصحیح مدت قسم ثانی تا حدی که می توان کوشش نمود .
گوییم ، آن چه جای اتفاق و بدیهی است این است که تاریخ اسکندر در سالی که یزدگرد به شاهی نشست نهصد و چهل و سه سال بود و ما این موضوع را که قابل هیچ شک و تردیدی نیست اصل مسلم و معیار قرار می دهیم که دیگر اقوال را به آن بسنجیم » .
آبشخور :
همان ، برگۀ 159 .
در ادامۀ مطالب نیز ابوریحان ، سه جدولی که از تاریخ اشکانیان ارائه داده بود را ؛ هیچ کدام را قبول نمی کند و رد می کند ! و در ادامه به بررسی تاریخ اشکانیان از روی کتاب شاپورگان مانی می پردازد ...
حال اگر این خانم بسیار کتاب آثار الباقیه را قبول دارند ، اختلاف میان یزدگرد سوم و اسکندر را نهصد و چهل و سه سال می نویسد !! این تاریخ با تاریخ الکساندر مقدونی بیشتر می خورد یا با تاریخ اسکندر ایشان در 65 پیش از میلاد ؟
خود ابوریحان بیرونی و دیگر نویسندگان سده های پس از اسلام نیز مدت زمان اشکانیان در اینباره که 260 و اندی سال را حکومت کرده باشند ، اشتباه تاریخ نگاری می دانند و چنان چه در ادامه خواهیم دید ؛ این اشتباهی است که در متون پهلوی ای که پس از اسلام نوشته شده اند ؛ رسوخ کرده است و مورخین بعدی نیز آن ها را نقل کرده و دچار دوگانگی با نوشته های کلاسیک رومی - یونانی و سریانی شده اند ...
و در ادامه به بررسی تاریخ اشکانیان از روی کتاب شاپورگان مانی می پردازد ...
ابوریحان بیرونی ، آثارالباقیه ، فصل 8 :
« استخراج تاریخ اشگانی از کتاب شاپورگان مانی
همین اقوال را بکلی ترک می کنیم و در تصحیح آن از کتاب مانی که به شاپورگان معروف است بکوشیم زیرا این کتاب از میان کتاب های ایرانیان پس از قیام اردشیر نوشته و مانی از کسانی است که دروغ را حرام می داند و به تاریخ ساختن هم نیازی نداشته .
مانی در کتاب شاپورگان در باب آمدن رسول می گوید که در بابل در سال پانصد و بیست و هفت از تاریخ منجمان بابل که عبارت است از تاریخ اسکندر باشد متولد شد که در آن وقت چهار سال از سلطنت آذربان ملک ، که به گمان من اردوان اخیر است ، گذشته بود و مانی در این می گوید که هنگامی که سیزده سال از عمرش گذشته بود یعنی در سال پانصد و سی و نه از تاریخ منجمان بابل ، وحی بر او نازل و در آن وقت دو سال از پادشاهی اردشیر می گذشت . پس مانی تنصیص نمود که فاصلۀ میان اسکندر و اردشیر پانصد و سی و هفت سال است و نیز مدت میان اردشیر و پادشاهی یزدگرد چهارصد و ششصد سال می باشد و این تاریخ به گواهی کتابی جاویدان که محل اعتماد جمعی است قابل قبول است نه تواریخ دیگر .
چون حکایات بطور تطابق با هم گویا است که آخرین کبیسه در ایام یزدگرد بن شاپور بود و روزهای زیاده در آخر ماهی که نوبت کبیسه بدان رسیده بود که ماه هشتم بود قرار دادند و چون میان اسکندر و اردشیر را پانصد و سی و هفت سال بدانیم ، میان زرتشت و یزدگرد بن شاپور بنابراین که برای هر صد و بیست سال یک ماه کبیسه لازم باشد تقریبا نهصد و هفتاد سال می شود که هشت ماه کبیسه لازم دارد و چون این مدت را دویست و شصت و چند سال بدانیم و یا این که بنا بر قول اکثر قریب سیصد سال مدت سالها تقریبا ششصد سال می شود و پنج ماه کبیسه می خواهد و چون ایرانیان گفته اند هشت ماه کبیسه لازم دارد پس خلف لازم آمد » .
آبشخور :
آثار الباقیه ، ابوریحان بیرونی ، ترجمه اکبر داناسرشت ، تهران : امیرکبیر ، 1389 ، برگۀ 161 .
متاسفانه کتاب شاپورگان امروزه در دست نیست و تنها چند نقل قول از ابوریحان و چند خرده پاره در اکتشافات تورفان چین از این کتاب موجود است . اعدادی که ابوریحان داده هرچند دقیق نیستند ، ولی نشان از این دارد که وی اسکندر را همان الکساندر مقدونی می دانست که طبق کتاب شاپورگان مانی ، فاصله این الکساندر تا زمان قیام اردشیر بابکان ( سرسلسله ساسانیان ) ، 537 سال است . لذا اشکانیان نمی توانند تنها 260 و اندی سال حکومت کرده باشند که هم با نوشته های رومی و یونانی تضاد دارد و هم با مبدأ تاریخی اشکانیان که معمولا با تاریخ سلوکی هم همراه بوده اند . تاریخ منجمان بابل هم که ابوریحان اشاره داشته اند ، تاریخ سلوکی است .
انوش راوید: ببینید این یکی با نام ساختگی چه می گوید، آنها مفتضحانه و شکست خورده در جنگ نرم با ما هستند، و جرأت ندارند خودشان را معرفی کنند، و با نام های الکی می آیند، آنها بدبخت های بی نام نشان هستند. ما که مشخص هستیم، و آدرس هایمان بوضوح در اینترنت می باشد.
مزدوران دشمن ایران و ایرانی، کور خوانده اید، دیگر نمی توانید هیچ غلطی بکنید.
متن زیر از نام الکی دیگر:
SHAPUR ــ خیلی عجیه که یک ادعایی مطرح میشه که به هیچ وجه نمیتونن اثباتش کنن. امثال ایشون زیادن و نقطه متضاد فکری این ها هم زیادن مانند پور پیرار و ... یه عده ای هستند که در توهم توطئه گیر کردند. یا همه چیز رو ایرانی میکنن یا میگن هیچ چیزی ایرانی نیست. به نظرم خیلی مفید هست که آبشخور و زمینه های فکری این افراد رو جویا بشیم و زندگی نامشون رو بخونیم. همشون نقاط اشتراک فراوانی دارند! بخصوص در یک موضوع ... در کل این دو گروه به ظاهر متضاد! در یک راستا حرکت می کنند و هدفشون هم چیزی جز ایجاد ابهامات بیشتر بر تاریخ ایران زمین نیست.
انوش راوید: واقعاً باید به این بدبخت گفت تو کی هستی؟ مادر و پدرت کی هستند؟ اصلاً ایرانی هستی؟ یا فقط فارسی بلد هستی؟، ما که با نام و آدرس خودمان می گوییم و می نویسم.
موجودات مزدور پولی یا رایگان استعمار، دیگر کارتان تمام است.
یکی دیگر با نام جعلی mmns2001 و اصطلاح الکی مدیر ارشد تیم پژوهش، نمی تواند ذات بی محتوای خودش را پنهان کند.
متن زیر از نام الکی دیگر:
mmns2001 ــ در مورد دو شخصیت باستانی در تاریخ جهان از همه بیشتر ادبیات هست، یکی کوروش هست و دیگری اسکندر ایشان روی اسکندر دست گذاشت و وی را رد کرد منتظر باشیم که نفر دوم نیز در کتاب بعدی ایشان رد شود.
گویا شما جغرافیای تاریخی را بهم ریخته اید تا فرضیه خودتان را اثبات کنید، آیا شما منکر مدنیتهای قدیم در اروپا از جمله در یونان در پیش از 2 یا 3 هزاره پیش هستید؟
من کتاب شما را نخوانده ام ولی در همین فضا های مجازی برخی نظریات شما را شنیده ام و از دید من فاقد مستندات کافی میباشد، میتوانید کمی در مورد نظریه تان توضیح دهید (بصورت مختصر)
انوش راوید: یکی به این بدبخت بگوید تو چگونه مدیر پژوهش هستی، که کتاب معروف، اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست، را نخوانده ای و می آیی در اینجا اظهار نظر می کنی، بخوبی با این گفته معلوم است، که این موجود بشدت مغرضانه و در پی مقاصد ضد ایرانی است.
جوانان باهوش ایران، دخل این موجودات دشمن ایران، و تاریخ ایران را در آورید.
نام الکی ترتولیان با سمت کذایی معاونت سایت همچنان با ترفند دروغ و دونگ و اهانت ادامه می دهد:
متن زیر از این نام الکی:
ترتولیان : تهمت ایشان به استرابو دیگر اوج تحریف های این خانم هست ...استرابو خودش از عاقل و خرمندترین جغرافی دانان و تاریخ دانان رومی است . البته ایشان جلد کتاب استرابو را هم مشاهده نکرده اند و از روی توهماتشان سخن می گویند . استرابو کسی است که اشتباهات جغرافیایی که در برخی نوشته های تاریخ نویسان مانند کنت کورث و دیگران مشاهده می شود را بررسی کرده است . مانند این که درباره برخورد اسکندر با زنان آمازون ، این امر را امرِ مسلمِ تاریخی نمی پذیرد و یا می نویسد که مقدونی ها هیچ وقت به رود تاناایس در شمال دریای سیاه نرفته اند و همچنین علت نامگذاری تاناایس به رود سیحون را دقیقا توضیح می دهد .
وظیفه یک پژوهشگر این نیست که از روی برخی اشتباهات ، انگشتش رو اشتباه بگذارد و آن را بزرگتر جلوه دهد و فرضیات ذهنی اش را به دیگران تحمیل کند . بلکه وظیفه اش این است که ناراستی های نوشته های تاریخ نگاران کهن را از روی منابع باستانی و بصورت خردمندانه تجزیه کند و راستی ها را از آن بیرون بکشد ...
ایشان که استرابو را معتبر می دانند ؛ خود استرابو کسی است که می نویسد که قوم باستانی تخاری ها که از اقوام شرقی هستند ؛ در بازپس گیری شهر باستانی باکتریا ( = بلخ ) به اقوام کوچ نشین آسیای میانه کمک کرده اند و آخرین شاه یونانی بلخی را شکست دادند :
They all for the most part nomads. But the best known of the nomads are those who took away Bactriana from the Greeks, I mean the Asii, Pasiani, Tochari, and Sacarauli, who originally came from the country on the other side of the Iaxartes River that adjoins that of the Sacae and the Sogdiani and was occupied by the Sacae. And as for the Däae, some of them are called Aparni, some Xanthii, and some Pissuri. Now of these the Aparni are situated closest to Hyrcania and the part of the sea that borders on it, but the remainder extend even as far as the country that stretches parallel to Aria
آنان تماما مربوط به بیشترین بخش چادرنشینان ( اند ) . اما شایسته ترین شناخته شده از چادرنشینان آن هایی هستند که باکتریا را از یونانی ها گرفتند . آسی ، پاسیانی ، تُخاری ، و سکارائولی را مقصود دارم که آمدند در ابتدا از سمت دیگری رود جاکسارتس که از سکاییه و سغد می پیوندند و محل سکنی سکاییه گشته بود . و نظر به داهه ، برخی از آن ها اپرنی نامیده می شودند ، برخی خنتی ، و برخی پیسوری . اکنون از این اپرنی ها در گذر هیرکانیا و قسمت دریا که بالای آن را محدود می سازد ؛ جای گرفته اند . ولی مابقی حتی تا دور از کشوری که هم سو به آسیا بسط می یابد ؛ توسعه می یابند .
حال باید تخارستانی ها را هم در مغرب مرزهای ایرانی پیدا کنیم ؟
استرابو در جغرافیای خود < کتاب 11 - فصل 71 - بند 4 > می نویسد :
Tanaïs separated Asia from Europe, and that the region between the sea and the Tanaïs, being a considerable part of Asia, had not fallen under the power of the Macedonians,
تاناایس اروپا را از آسیا جدا می سازد ؛ و آن ناحیه بین دریا و تاناایس ، بخش قابل توجه آسیا را تشکیل می دهد ؛ تحت تسلط نیروی مقدونی ها نیفتاده بود .
Polycleitus goes on to adduce proofs in connection with his belief that the sea is a lake 510 (for instance, he says that it produces serpents, and that its water is sweetish); and that it is no other than Maeotis he judges from the fact that the Tanaïs empties into it. From the same Indian mountains, where the Ochus and the Oxus and several other rivers rise, flows also the Iaxartes, which, like those rivers, empties into the Caspian Sea and is the most northerly of them all
پولیکلیتوس بر آن می باشد دلیل بیاورد در ارتباط با عقیده اش که دریا یک دریاچه است ( برای مثال ، او می گوید که آن مار های بزرگی به عمل می آورد ، و آن که آب ِ آن شیرین است . و آن که آن از مائوتیس جدا نیست . او تشخیص می دهد این که تاناایس در آن می ریزد . از همان کوه های هند ؛ آن جا که اکس و اکسوس و دیگر رود های مجزا سرچشمه می گیردند ؛ گذشته از این ؛ یاکسارتس مانند آن رود ها جاری می شود ؛ به دریای کاسپیان می ریزد و شمالی ترین ِ تمام ِ آن ها است .
اگر طبق ادعای خانم حامد ، رود یاکسارتس همان رود تاناایس است ؛ رود تاناایس که همان دن امروزی باشد ؛ از کوه های هندوستان که سرچشمه نمی گیرد !
This river, accordingly, they named Tanaïs; and in addition to so naming it they gave as proof that it was the Tanaïs mentioned by Polycleitus that the country on the far side of this river produces the fir‑tree and that the Scythians in that region use arrows made of fir‑wood; and they say that this is also evidence that the country on the far side belongs to Europe and not to Asia, for, they add, Upper and Eastern Asia does not produce the fir‑tree. But Eratosthenes says that the fir‑tree grows also in India and that Alexander built his fleet out of fir‑wood from there. Eratosthenes tries to reconcile many other differences of this kind
این رود را در نتیجه ، آن ها تاناتیس نامیده اند ؛ و در توضیح ِ نامیدن ِ آن ؛ آن ها به عنوان دلیل ارائه داده اند که تاناایس به وسیله ی پولیکلیتوس نامیده شده که ناحیه ی بالای ضلع دوردست این رود ، درختان صنوبر پدید می آورد و آن که اسکیت ها در آن ناحیه از چوب صنوبر خدنگ ( = تیر ) می ساختند ؛ و آن ها می گویند که این دلیل است که ناحیه ی بالای ضلع دوردست ؛ به اروپا تعلق دارد و نه آسیا ؛ به این خاطر ، آن ها می افزایند ؛ ( قسمت ) شمال و شرقی ِ آسیا ؛ درخت صنوبر به عمل نمی آورد . ولی اراتوستنس می گوید که درخت صنوبر در هند می روید و آن که اسکندر ناوگانش را به واسطۀ چوب صنوبر در آن جا ساخت . اراتوستنس می کوشد تفاوت های زیادی از این قسم را وفق دهد ...
نتیجه ای که از متن گرفته می شود این که به هیچ وجه رود یاکسارتس با رود تاناایس برابر نیست ، چون نظر به این که رود جیحون تا پیش از مغولان به دریای خزر می ریخت ؛ و مغولان جریان آن را تغییر دادند ؛ رود تاناایس به دریای خزر نمی ریزد و از کوهستان فققاز که از آسیای صغیر تا هندوستان فعلی بوده است ؛ سرچشمه نمی گیرد . عقیدۀ این که رود جاکسارتس را برابر با تانایس می دانسته اند ؛ از همین باور اشتباه میان یونانیان ناشی می شده است که شخص پولیکلیتوس چون فکر می کرد درخت صنوبر در شمال شرق آسیا به عمل نمی آمده ؛ لذا آن رود در شمال و شرقی ِ نیست و در اروپاست ! این واژگان :
Upper and Eastern Asia
دقیقا نشان می دهد که رود یاکسارتس که تاناایس هم نام گذاری شده بود ؛ در شمال شرقی آسیا بوده است و استرابو هم می نویسد که در هندوستان درخت صنوبر وجود داشت است .
انوش راوید: این سه موجود که با نام های الکی هستند، و چه بسا در واقع یک مزدور با سه نام باشد، بیکدیگر پاس کاری می کنند، تا مثلاً وجه ای به کار کذایی خودشان بدهند.
متن زیر از نام الکی ترتولیان:
درود بر شاهپور گرانقدر، دقیقا همینطور است ؛ ایجاد ابهام از سوی ایشان ، و پاسخ دادن همین ابهامات ساختگی ، شده است تحقیق این دسته محققان آبکی که حتی تواریخ هرودوت را هم نخوانده اند ؛ آن وقت از تاریخ نگارانی سخن می گویند که حتی جلد کتابشان را هم نخوانده اند ... اشتباهات مهلکی که از ایشان در طول این چند ساله در این خانم دیده ام ، همه نشان از بی سوادی ایشان داشته است .
مثلا ایشان ادعا می کنند که داریوش سوم ، این پادشاه اصلا وجود خارجی نداشته است !! این همه متون ایرانی و رومی و یونانی و سریانی و ارمنی از داریوش نام برده اند ؛ اینها از نظر این خانم سند حساب نمیشه ، حال الواح بابلی را کنار می گذاریم که از نام داریوش سوم مطلب اورده است ، کتیبه ی یونانی پاروس قطعه دومش که زمانش مال سدۀ دوم پیش از میلاد است را بنگریم که از داریوش سوم اسم برده است :
این تازه یک نمونه سند بود ؛ از دست اسناد بسیار زیاد در دست است . ایم خانم اینقدر تاریخ نیاکانمان را به لجن کشیده اند که تنها برای یک کتاب داستانی که نوشته ؛ باید 10 تا کتاب تنها در ردِ دروغ هایش بنویسیم
انوش راوید: لجن خودت هستی، که حتی نمی توانی عکس و نامت را بنویسی، و با دروغ و دونگ و اهانت، نمی خواهی بگذاری جوانان ایران به آگاهی برسند، تو بدبخت تر و ضعیف تر از آن هستی که حتی نامت را نمی گویی. این بدبخت نوچه نوکران استعمار ادامه می دهد:
متن زیر از نام الکی ترتولیان:
فرضیه های آبکی چه کسانی را می خواهید ثابت کنید پری خانم ؟
شما این توهمات را می خواهید در مراجع آکادمیک دنیا مطرح کنید که بهتان می خندند !
ایشان می گوید که در شهرستان های ایرانشهر از 2 تا اسکندر نام برده شده است ! و می گویند که امکان نداره یک نویسنده در یک زمان از دو املای مختلف استفاده کرده باشد !
پاسخ : نخست این که متن شهرستانهای ایرانشهر تنها در نخسۀ MK که مخفف مهربان کیخسرو هست می باشد و علاوه بر این که این دستنویس دارای یک کاتب نبوده است ؛ باید گفت که مانند دیگر دستنویس ها دچار بازنویسی هم شده است و زمامنش هم خیلی متأخر است ! فلذا این حرف ایشان که این متن را تنها یک کاتب نوشته است ، از روی بی سوادیشان است .
در این زمینه رجوع شود : دستنویس مجموعه متون پهلوی Mk - معرفی نسخه
همچنین کاملا مشخص است که نام الکسندر در متون پهلوی نیز دارای عنوان اروماییک یا رومی هستش که این عنوان برای یونانیان نیز بکار می رفته است . و همچنین چون که متن شهرستان های ایرانشهر بر اساس ترتیب جغرافیایی شهرهایشان توصیف شده است ؛ یعنی نخست خراسان ؛ سپس خاوران ( = غرب ) ، سپس نیمروز و مرکز ؛ سپس شمال ...
لذا شهرهای مرو و هرات را که اسکندر ساخته است را در یک بخش آورده است و شهر جی در اصفهان را در یک بخش دیگر که مربوط به جنوب ( = نیمروز ) می باشد نوشته است . خود نام اسکندر در متون پهلوی که نوشته هایی پُر ایراد املایی هستند ؛ بصورت های مختلفی امده است ولی ساختن شخصیت های داستانی اسکندر ایرانی ، تنها یک جوکِ تاریخی است ...
اگر در این متن پهلوی بصورت جدا آمده است که اسکندر ارومایی شهرهای مرو و هرات را ساخت و بصورت جدا هم امده شهر جی را الکسندر فیلپان ساخت . به این دلیل است که اسکندر هر سه شهر مرو و هرات و جِی را ساخته بوده است طبق روایات تواریخ ایرانی ...
مثلا طبری همین را می نویسد :
« گویند : وی بگفت تا شهرها بسازند و سیزده شهر بنیاد کرد و همه را اسکندریه نام داد : یکی به اصفهان بود که جی نامید و مانند بهشت ساخته بود و سه شهر به خراسان بود که هرات و مرو و سمرقند بود و به سرزمین یونان و دیار هیلاقوس نیز شهری برای پارسیان ساخت با شهرهای دیگر » .
تاریخ طبری جلد دوم ، محمد ابن جریر طبری ؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده ، تهران : اساطیر ؛ 1362، برگ 494 .
حال این خانم جاعل بیایند و از حقیقت تاریخ مورخان ایرانی دفاع کنند
انوش راوید: این گونه موجودات ترسو بی نام و نشان و بی ادب در یک سایت لانه کرده اند، و به ایران و ایرانی و تاریخ ایران اهانت می کنند، و براحتی مشخص است، که آنها دشمن ایران و ایرانی هستند. آنها می خواهند بگویند، که ایرانی در طول تاریخ از همه شکست خورده و ضعیف و بیچاره بوده است، تا در ادامه استعمار بتواند مقاصد شوم خودش را پیش ببرد.
آنها را از لانه هایشان بیرون می کشیم، و بسزای اعمالشان می رسانیم.
پاسخ های کوبنده بانوی گرامی پرنیان حامد به این موجودات بی نام و نشان
بدلیل طولانی بودن پاسخها را در صفحه دیگر پست کردم
کلیک کنید: پاسخ های بانوی گرامی پرنیان حامد به این موجودات بی ادب
زنده و پاینده باشی بانوی پژوهنده در دفاع از تاریخ ایران
تصویر بانوی گرامی پرنیان حامد، عکس شماره 7979.
کلیک کنید: اصل تاریخی حماسه گیل گمش
کلیک کنید: استعمار و دشمنی با آگاهی مردم
کلیک کنید: حضور ایرانیان در حاشیه همایش اصفهان
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
ارگ http://arq.ir