داستان تاریخ هرودوت جلد اول
بخش دوم
منبع کپی پیس کتاب این برگه: وبسایت کتابخانه دیجیتالی الکترونیکی قائمیه در اینجا.
این برگه پیوست نامداران تاریخ نگار باستان است.
توجه: زیاد نیاز به نقد و بررسی این کتاب نیست، در باره دروغها و مطالب آن خیلی گفته و نوشته اند، من فقط چند خط نقد و نظر و بررسی نوشتم، همراه با فهرست جلد های تاریخ هرودوت در اینجا.
تأسیس امپراتوری پارس و نخستین پیشرفتهای آن تاریخ کوروش (از بند 95 تا بند 216)
تاریخ هردوت، ج1، ص: 150
توضیح خارج از متن درباره «تاریخ کوروش»
قسمت دوم از کتاب اول هردوت که تحت عنوان «تاریخ کوروش» بشرح احوال این پادشاه اختصاص دارد به سه قسمت تقسیم میشود:
1- قسمت اول که شامل مطالب بند 95 تا 130 است درحقیقت بازگشتی است بعقب نسبت بآنچه مؤلف سابقا تحت عنوان «تاریخ کرزوس» نقل کرده است. هردوت خود در آغاز بند 95 باین مطلب اشاره میکند و چنین میگوید: «اکنون ادامه سرگذشتی که بدان مشغول هستم مستلزم آنست که درباره این شخص که کوروش نام داشت و امپراتوری کرزوس را سرنگون کرد کلمهای چند بگویم و چگونگی تسلط پارسها را بر آسیا شرح دهم.» و نیز در پایان بند 130 اضافه میکند: «این بود مختصری درباره تولد و تربیت کوروش و چگونگی رسیدن او به پادشاهی. بعد از این واقعه، بشرحی که قبلا نقل کردم، کرزوس بعلت خطائی که مرتکب شد او را بر خود برانگیخت. کوروش او را مغلوب کرد و وقتی کرزوس نیز مغلوب شد سلطنت کوروش بر سراسر آسیا توسعه یافت.»
هردوت در این قسمت، قبل از بیان افسانه تولد کوروش و دوران جوانی او و جلوس او بسلطنت پارس، شرحی درباره چگونگی استقرار امپراتوری ماد بیان میکند و اقدامات پادشاهان خاندان ماد را تا زمان آستیاژ که بدست کوروش از سلطنت خلع شد خلاصه میکند؛ ایرادی که در این قسمت به مؤلف وارد است اینست که در آغاز بند 95 که مؤلف خود صحبت از نقل تاریخ پارسها میکند اشارهای به نقل قسمتی از تاریخ گذشته مادها نمیکند، در حالیکه مطالب بند 95 تا بند 123 منحصرا به شرح تاریخ خاندان ماد اختصاص دارد و حق این بود که مؤلف در مقدمه بند 95 مختصر
تاریخ هردوت، ج1، ص: 151
اشارهای باین عقبگرد تاریخی خود میکرد.
در هر حال تاریخ واقعی پارسها از بند 123 شروع میشود، ولی چون در نظر هردوت و بعضی مورخان دیگر انتقال سلطنت از خاندان ماد به خاندان پارس بیسرو صدا صورت گرفته و اقوامی که مطیع خاندان دیوکس بودهاند متفقا باطاعت فاتح پارس درآمدهاند، درحقیقت کوروش مانند کسی که سلطنت را بارث برده باشد بسلطنت ماد رسیده و بهمین جهت نمیتوان خط فاصل مشخصی بین این دو دوره از تاریخ ایران باستان تصور کرد و این دو دوره را باید یکی دنباله دیگری دانست. جنگ آستیاژ و کوروش آنطور که هردوت نقل میکند بظاهر یک جنگ داخلی بیش نبود. حتی میتوان گفت هجوم بسوی مغرب که در زمان کوروش صورت گرفت و یکی از مشخصات بارز تاریخ پارس است و بین مردم آسیا و یونان تماسی شدید ایجاد کرد از زمان سیاگزار پدر آستیاژ آغاز شده بود. درحقیقت دولت نیرومندی که یک قرن بعد تمدن یونان را مورد تهدید قرار داد بوسیله خاندان هخامنشی تأسیس نشد. این دولت از زمان پادشاهان ماد تأسیس شده بود، و پادشاهان هخامنشی درحقیقت ادامهدهندگان برنامه توسعهطلبی و قدرتجوئی آنان بودهاند و بهمین جهت است که یونانیان هنوز جنگهای داریوش و خشایارشا را در سرزمین یونان «جنگهای مدیک» مینامند.
با این تفصیل، باید قبول کرد که وقتی هردوت در بند 95 از قسمت دوم از کتاب اول خود میگوید «اکنون ... چگونگی تسلط پارسها را بر آسیا شرح دهم» در نظر او کلمه پارس شامل مادها نیز میباشد. اگر عبارت مؤلف را چنین تعبیر کنیم، از لحاظ مطالبی که در بندهای بعد شرح داده است اشکالی نیست زیرا آنچه تا بند 123 درباره مادها گفته درحقیقت همان تاریخ پارسها است که از بند 123 دنباله آن ادامه پیدا میکند.
2- قسمت دوم از «تاریخ کوروش» که تا بند 176 ادامه دارد دنباله شرح وقایعی است که بعد از سقوط کرزوس رویداده و تنها قسمتی است که در آن جنگ یونانیان و اقوام آسیائی بتفصیل شرح داده شده. در این قسمت چگونگی تسخیر شهر
تاریخ هردوت، ج1، ص: 152
های یونانی سواحل آسیای صغیر که حاضر به خیانت به پادشاه لیدی نشدند و بکفاره این گناه مورد حمله فرماندهان پارس قرار گرفتند شرح داده شده. هردوت در پایان بند 169 چنین نتیجه میگیرد: «بدین ترتیب بود که سرزمین یونی برای بار دوم باسارت و اطاعت درآمد. وقتی هارپاگ یونیهای ساکن سواحل آسیا را مطیع کرد، یونیهای ساکن جزایر که از پیشآمد این وقایع بیمناک شده بودند شخصا اطاعت کوروش را گردن نهادند.»
بعد از آن، مؤلف بشرح جزئیات چگونگی تسخیر قسمتهای داخلی آسیای صغیر و سرزمین اقوام کاری «1»، کنی «2» و لیسی «3» که همسایگان یونانیان ساکن آسیا بودند میپردازد. و از این قرار سراسر قسمت دوم «تاریخ کوروش» بشرح این جنگ بزرگ خارجی بین عناصر آسیائی از یکطرف و اقوام یونانی و نیمهیونانی از سوی دیگر اختصاص دارد و در همین قسمت است که مؤلف برای نخستین بار به جنگهائی که بعدها بین مردم آسیا و یونانیان ساکن اروپا رویداد و به جنگهای مدیک معروف شد اشاره میکند (بند 153). لاکرینس «4» بنمایندگی از جانب دولت اسپارت بحضور فاتح پارس میرسد و باو اخطار میکند که از تجاوز به شهرهای یونی خودداری کند.
کوروش متحیر و مبهوت از اطرافیان خود درباره قومی که چنین جرأت گستاخی و جسارت یافته بود و به فاتح بزرگی چون او امر میکرد که از تجاوز به شهرهای یونانی خودداری کند استفسار میکند و همینکه از حال مردم اسپارت باخبر میشود خطاب به نماینده این شهر چنین میگوید: «تا امروز من هرگز از مردمانی که در محلی معین در مرکز شهر خود جمع میشوند و بقید سوگند یکدیگر را فریب میدهند ترس نداشتهام. اگر من سالم بمانم، این اشخاص دیگر درباره مصائب یونیها پرحرفی نخواهند کرد، بلکه درباره مصائب خود گفتگو خواهند کرد.» (بند 153)
______________________________
(1)-Carie
(2)-Caunie
(3)-Lycie
(4)-Lacrines
تاریخ هردوت، ج1، ص: 153
3- قسمت سوم «تاریخ کوروش» که از بند 177 تا پایان کتاب اول هردوت ادامه دارد مربوط است به شرح سرگذشت تسخیر بابل و جنگ کوروش با اقوام ماشاژت «1». مولف در این قسمت میکوشد جنگهای کوروش را بصورت نوعی مظهر احساسات جاهطلبی و تمایلات ناشی از کشورگشائی او جلوه دهد و درحقیقت ثابت کند که همین میل به کشورگشائی و جهانگیری پارسها بعدها موجب هجوم آنان به سرزمین یونان بوده است. هردوت باین استدلال خود عقیده دارد و مکرر باین مطلب اشاره میکند. مثلا درباره علت حمله کوروش به بابل مدعی است که علت این واقعه آن بود که کوروش نمیتوانست آرام گیرد و با تمام اقوام مجاور خود به ستیز برمیخاست.
در بند 190 هردوت چنین گوید: «ساکنان بابل ... چون در جنگ مغلوب شدند بداخل شهر پناه بردند. ولی چون از قبل میدانستند که کوروش آرام نخواهد نشست و مشاهده میکردند که او مشغول جنگ با تمام اقوام و ملل میباشد ...» (بند 190).
هردوت در ذکر علت جنگ کوروش با ماساژتها نیز از همین فکر الهام میگیرد و این جنگ را نیز نتیجه تمایلات توسعهطلبی و جهانگیری کوروش میداند و در بند 204 چنین میگوید: «عواملی که کورش را باین جنگ تشویق و تحریص میکرد متعدد و در عین حال قانعکننده بود. چه اولا کوروش از حیث نژاد و اصالت خود را فوق بشر عادی تصور میکرد، و ثانیا در تمام جنگهای خود با موفقیت و پیروزی روبرو شده بود و هرجا که او اراده کرده بود به جنگ بپردازد، قومی که مورد حمله قرار میگرفت چارهای جز اطاعت نداشت.»
هردوت بشرحی که خود مدعی است نه تنها از دیگر نقشههای جنگی کوروش مطلع بود (بند 153)، بلکه از دیگر جنگهائی که کوروش بدان پرداخت اطلاع داشت (بند 177) و احتمال میرود اگر فرصت و حوصله بیشتری داشت بشرح این جنگها نیز میپرداخت. بهرحال، همانطور که خود در بند 177 اشاره میکند، از بین
______________________________
(1)-Massagetes
تاریخ هردوت، ج1، ص: 154
این جنگها فقط بشرح دو جنگ که بیش از دیگر جنگها شایسته ذکر تشخیص میدهد میپردازد. یکی از این دو جنگ، جنگی است که کوروش برای تسخیر بابل بدان دست زد و جنگ دوم جنگی است که در طی آن خود شربت شهادت نوشید و چشم از جهان بربست.
از آغاز تا پایان این قسمت عبارات معترضه متعددی درباره مطالب تاریخی و جغرافیائی و نژادشناسی و آثار باستانی مشاهده میشود که گاهوبیگاه سلسله زنجیر حوادث را میگسلد و به شرح مطالبی خارج از موضوع میپردازد. این عبارات و جملات معترضه و گریز از مطالب اصلی که در سراسر قسمت سوم «تاریخ کوروش» جلب نظر میکند از این قرار است:
- در بند 93 هردوت شرح مفصلی از شهر اکباتان و حصارهای متمرکز و دندانههای رنگارنگ آن نقل میکند. از آنچه درباره این شهر و تشریفاتی که در دربار دیوکس معمول بود نقل میکند قصدش آنست که نقش مؤسس خاندان ماد را بزرگ جلوه دهد و شخصیت او را چنانکه بود و حتی بزرگتر از آن بخواننده معرفی کند.
- در بند 101 قبایل مختلف ماد را نام میبرد. قصد او از ذکر این مطلب آنست که نشان دهد چگونه دیوکس موفق شد تمام این قبایل را بصورت قوم و ملتی واحد متحد کند.
- از بند 102 تا 105 مطلب به شرح احوال سکاهای آسیا تعلق دارد. چون زمانی سکاها با حملات مکرر خود امپراتوری ماد را متزلزل کرده بودند، مقتضی بود که مؤلف مختصری درباره علت این مهاجمات، خط سیر مهاجمین، طول مدت و طرز حکومت و چگونگی پایان سلطه آنان سخن گوید. آنچه مؤلف درباره راه مستقیمی که از کولشید «1» به سرزمین ماد میرفت و قراردادی که مهاجمین قوم سیت با پسامتیکوس «2» پادشاه مصر بستند و رفتار خلاف اخلاق آنها در آسکالون «3» و مجازاتی که
______________________________
(1)-Colchide
(2)-Psametichos
(3)-Ascalon
تاریخ هردوت، ج1، ص: 155
بعلت این اهانت متحمل شدند نقل میکند درحقیقت مطالبی خارج از موضوع است، و همچنین است مطالبی که درباره قدمت معبد آسکالون و منشاء پرستش آفرودیت در قبرس و سیتر «1» بیان میکند.
- در بند 110 مؤلف شرح بسیار مختصری به توصیف چگونگی سرزمین ماد اختصاص میدهد و قصد او از بیان این مطلب آنست که خواننده بتواند علت اینکه هارپاگ آن محل را برای رها کردن کوروش انتخاب کرد درک کند.
- بند 125 اختصاص دارد به ذکر نام قبایل پارس. قصد مؤلف از ذکر نام این قبایل اینست که خوانندگان توجه کنند که در آغاز کار فقط سه قبیله از قبایلی که نام میبرد با کوروش متحد شدند و بر مادها قیام کردند.
- مطالب بند 131 تا 140 اختصاص دارد به شرح احوال و عادات و رسوم و قوانین و معتقدات پارسها. این قسمت که شرح مفصلی بدان اختصاص دارد بلافاصله پس از شرح چگونگی سقوط آستیاژ و تجدید خاطرهای از سقوط پادشاه لیدی عنوان شده. در این موقع کوروش فرمانروای آسیا شده بود و قومی که او بدان تعلق داشت قوم فرمانروا بود و حدس زده میشد که مدتها نقش رهبری و فرمانروائی را در صحنه سیاست آسیا بعهده خواهد داشت. درینصورت منطقی بود که مؤلف این قوم را بخوانندگان معرفی کند و اخلاق و عادات و رسوم و معتقدات آن را شرح دهد.
- در بند 142 تا 151 هردوت درباره اقوام یونی «2» ساکن آسیا و اقوام ائولی «3» و دری «4» سخن میگوید، شهرهای یونی و ائولی را نام میبرد، نواحی سرسبز و حاصلخیزی که این شهرها را در آغوش داشتند مجسم و تحسین میکند و از معبد مشترکی که یونیها در آن اجتماع میکردند سخن میگوید و بتمام این مطالب، درباره اصل و منشاء قوم یونی و علت تقسیم آنها به دوازده شهر و پادشاهان قدیم آنان و غصب شهر
______________________________
(1)-Cythere
(2)-Ionie
(3)-Eolie
(4)-Dorie
تاریخ هردوت، ج1، ص: 156
سمیرن بدست آنان اطلاعاتی اضافه میکند. درحقیقت مطالبی که مؤلف در این باره نقل میکند کمترین ارتباطی با «تاریخ کوروش» که عنوان قسمت دوم از کتاب اول او است ندارد. همچنین است آنچه هردوت درباره اقوام کاری «1» و کنی «2» و لیسی «3» و اهالی بابل و قوم ماساژت نقل میکند. بطور کلی احساس میشود که هربار پارسها به تسخیر کشوری تازه میپردازند و قومی تازه مورد تجاوز آنها قرار میگیرد، مؤلف از فرصت استفاده میکند و شرحی به توصیف چگونگی آن سرزمین اختصاص میدهد و آنچه درباره ساکنان آن میداند بیان میکند. از این حیث طرز برداشت مطلب هردوت قابل دفاع است، ولی نباید فراموش کرد که کرزوس قبل از کوروش بر اقوام یونانی ساکن آسیای صغیر تسلط یافته بود و اگر قرار بود جنگ اقوام پارس را با مردم ساکن یونی نخستین مرحله جنگ یونانیان با «اقوام وحشی» دانست، حق این بود که مؤلف در همان موقع که چگونگی استقرار سلطه کرزوس را بر این اقوام شرح میداد باین مطلب اشاره میکرد و جنگ کرزوس با ساکنان این نواحی را نخستین جنگ یونانیان با «اقوام وحشی» میدانست. شاید علت اینکه هردوت از استقرار سلطه کوروش بر شهرهای یونی بیش از تسلط کرزوس بر همین شهرها متأثر است اینست که کرزوس این شهرها را یکبیک تسخیر کرد و هریک را بدلیلی خاص مطیع خود کرد (بند 26)، در حالیکه کوروش تمام این شهرها را یکجا مورد حمله قرار داد و حمله او بتمام آنها علت مشترک داشت و بهانه او این بود که در موقع لازم بتقاضای او گوش نداده و دست از طرفداری از کرزوس نکشیده بودند. بعلاوه ساکنان یونی در برابر تهدید کوروش دست به کاری زده بودند که در موقع حمله کرزوس چنین نکرده بودند: آنان باهم به مشورت پرداختند و در پانیونیون اجتماع کردند و نمایندگانی به اسپارت فرستادند. همانها که در گذشته بعلت اختلافات داخلی خود نتوانسته بودند از اندرزهای تالس ملطی پیروی کنند و شورای متحدهای از
______________________________
(1)-Carie
(2)-Caunie
(3)-Lycie
تاریخ هردوت، ج1، ص: 157
ساکنان شهرهای خود در تئوس «1» تشکیل دهند، همانها که حاضر نشدند پیشنهاد بیاس «2» از اهل پرین «3» را که خواهان تأسیس یک مهاجرنشین مشترک بنام پانیونیون بود عملی کنند، در برابر کوروش مانند ملتی واحد و متشکل قد علم کردند. این علت و علل دیگر موجب شد که بجای آنکه مؤلف در قسمت اول این کتاب در ضمن شرح سرگذشت کرزوس از سرزمین یونی سخن گوید، در قسمت دوم آن یعنی در «تاریخ کوروش» از آن یاد کند. ولی بعضی از محققان معتقدند که علت اتخاذ این رویه آنست که هردوت بعد از «تاریخ کرزوس» نقشه تألیف کتاب دیگری تحت عنوان کلی «تاریخ پارس» داشته و وقتی بعد نقشه خود را تغییر داده و تاریخ پارس را تجزیه کرده و قسمتی از آنرا تحت عنوان «تاریخ کوروش» به کتاب اول خود اختصاص داده باین مطلب توجهی نکرده و آنچه درباره ساکنان سرزمین یونی در کتاب مستقل «تاریخ پارس» نوشته عینا به «تاریخ کوروش» منتقل کرده است.
- در بند 160 هردوت شرح میدهد چگونه اهالی کیوس «4» مدتها از استعمال محصولات سرزمین آتارنوس «5» که بعنوان پاداش خیانت خود در برابر تسلیم پاکتیس «6» دریافت کرده بودند خودداری کردند. شرح این مطلب از چند سطر تجاوز نمیکند و بعلت اختصار و ایجازی که مؤلف در بیان آن بکار برده ذکر آن چندان بیموقع بنظر نمیرسد.
- در بند 165 مؤلف مختصری درباره سفرهای بحری طویل اهالی فوسه در مدیترانه غربی و روابط آنها با آرگانتونیوس «7» پادشاه تارتسوس «8» سخن میگوید و قصدش از بیان این مطلب آنست که نشان دهد چگونه اهالی فوسه توانستند در برابر
______________________________
(1)-Teos
(2)-Bias
(3)-Priene
(4)-Chios
(5)-Atarnos
(6)-Pactyes
(7)-Arganthonios
(8)-Tartessos
تاریخ هردوت، ج1، ص: 158
هارپاگ باحداث حصارهای مستحکمی دست زنند، چه اگر عطایا و بذلوبخشش آرگانتونیوس نبود، شاید هرگز مردم فوسه نمیتوانستند چنان حصار پرخرجی گرد شهر خود بنا کنند.
- بند 166 و 167 بشرح سرگذشت ساکنان فوسه بعد از حمله هارپاگ اختصاص دارد و مؤلف در این قسمت شرح میدهد چگونه اهالی فوسه برای فرار از یوغ اسارت پارسها نه تنها شهر موطن خود را تخلیه کردند، بلکه از حدود سواحل آسیا نیز دور شدند. تنها ایرادی که نسبت باین قسمت وارد است اینست که گریز از مطلب در اینجا کمی طولانی شده و مؤلف بیجهت سرگذشت اهالی فوسه را بعد از دور شدن آنان از سواحل آسیا تا سرانجام شرح میدهد و ضمن بیان حوادثی که بر آنها گذشت، درباره مشورت با هاتفی که با اصل مطلب چندان ارتباط ندارد قلمفرسائی میکند.
- در بند 171 تا 173 مؤلف درباره اصل و منشاء اقوام کاری «1» و کنی «2» و لیسی «3» و بعضی از عادات و رسوم آنها سخن میگوید. بطور کلی هربار که قومی جدید در سر- گذشت مؤلف قدم به صحنه میگذارد، عبارت معترضهای بشرح احوال نژادی آن اختصاص دارد و هردوت این روش را سه بار تکرار کرده است
- بند 173 تا 187 و بند 192 تا 200 اختصاص دارد به توصیف شهر بابل و سر- زمین بابل و ساکنان آن. این مطلب در دو قسمت شرح داده شده، قسمت اول آن قبل از شرح مهاجمه کوروش به بابل و قسمت دوم بعد از بیان این مهاجمه نقل شده است.
بدین ترتیب مورخ باستان میکوشد که خواننده را مدتی طویل از سلسله زنجیر وقایع دور نکند و اگر باقتضای موقع ناگزیر شده است مطالبی خارج از موضوع نقل کند این مطالب اضافی را به دو قسمت میکند و در دو جای مختلف از آن یاد میکند، تا همآهنگی مطلب از بین نرود. ضمن شرح قسمتی از این موضوع که قبل از نقل مهاجمه
______________________________
(1)-Carie
(2)-Caunie
(3)-Lycie
تاریخ هردوت، ج1، ص: 159
کوروش به بابل قرار دارد، مؤلف شهر بابل را توصیف میکند و درباره دو ملکهای که بر این شهر سلطنت کردند و یکی از آنها قبل از پادشاه معاصر کوروش در بابل حکومت داشت سخن میگوید. هدف مؤلف از بیان مطالب این قسمت آنست که اهمیت نظامی این شهر را به خواننده معرفی کند و عوامل مساعد برای مقاومت اهالی بابل را که سد راه مهاجم بود شرح دهد. شهر بابل را حصاری عظیم با دیوارهائی بسیار قطور محافظت میکرد؛ در داخل این حصار که بمنزله زره نیرومندی بود مراکز مستحکمی وجود داشت؛ نیتوکریس «1» در آن قسمت از سرزمین کشور خود که بیشتر در معرض خطر هجوم اقوام ماد بود اقداماتی انجام داد تا کشور خود را از خطر مصون دارد و در صورت هجوم اقوام مجاور حرکت مهاجمین بکندی انجام گیرد.
در قسمت دوم شرحی که بتوصیف بابل اختصاص دارد و پس از ذکر فتح بابل بیان میشود، مؤلف از مسائل جنگی سخنی بمیان نمیآورد و آنچه در این قسمت درباره بابل شرح میدهد هیچگونه ارتباطی با امور نظامی ندارد. مؤلف میکوشد با شرح صورت مالیاتهائی که مردم به شاهنشاه هخامنشی و ساتراپ محل میپرداختند و نقل اطلاعاتی که خود درباره امور فلاحتی این سرزمین بدست آورده بود نمونهای از میزان ثروت و تمول این غنیمت جدید پارسها را بخواننده معرفی کند و آنگاه در قسمتی دیگر عادات و رسوم مردم را شرح دهد.
- بند 188 اختصاص دارد به چگونگی تأمین آذوقه گوشت و آب شاهنشاه هخامنشی طی سفرهای طولانی. این قسمت بیشتر به شرح شکوه و تجمل دربار پادشاهان هخامنشی اختصاص دارد و بهتر آن بود که مؤلف آنرا در کتاب هفتم با دیگر مطالبی که در اینباره جمعآوری کرده است یکجا برای خواننده نقل میکرد. ذکر آن بطور مجزا و منفرد در این قسمت تا اندازهای بیموقع بنظر میرسد و حق بود بجای آن مؤلف توضیحی درباره «اسبان مقدس» معروف اضافه میکرد و بجای اینکه باین مطلب در قسمتهای بعد اشاره کند، در همین محل از آن سخن میگفت.
______________________________
(1)-Nitocris
تاریخ هردوت، ج1، ص: 160
- در بند 201 تا 204 هردوت برای مجسم کردن تهور کوروش و جرأت و جسارت او در جنگی که با ماساژتها آغاز کرده بود از وسعت و عظمت سرزمین این قوم سخن میگوید و از رود آراکس که در نظر او یکی از بزرگترین رودهای جهان محسوب میشد یاد میکند و از آن بعنوان سدی عظیم بر سر راه فاتح پارسی نام میبرد. ولی همین جا بار دیگر مؤلف از مطلب دور میشود و بشرح مطالبی خارج از موضوع میپردازد که ارتباطی چندان با شرح موانع این لشگرکشی بزرگ ندارد. از این قبیل است آنچه درباره دریای خزر واقع در مشرق سرزمین ماساژتها بیان میکند. همچنین است آنچه درباره قفقار و ساکنان این محل و جزایر و باطلاقهای آراکس مینویسد. در اینجا بنظر میرسد که هردوت میدان سخن را آزاد گذارده و کوشیده است اطلاعات جغرافیائی خود را بر خواننده عرضه کند و فضل و کمال خود را در این قسمت مجسم سازد.
باوجود این، آنچه هردوت درباره اقوام نیمهوحشی و نواحی ناشناس این سرزمین مینویسد برای مجسم کردن محیط خوفناکی که کوروش بدان قدم میگذارد تا حدی لازم بنظر میرسید و احتمال میرود قصد مؤلف از بیان این قسمت آن بوده که نشان دهد این اقدام کوروش از حیث جرأت و جسارت درحقیقت بمنزله نوعی «دیوانگی» بوده است.
- بند 215 و 216 اختصاص دارد به شرح اخلاق و عادات و رسوم ماساژتها و نوع سلاح و زندگانی بیابانگرد و چگونگی تغذیه آنها. بهتر آن بود که مؤلف این قسمت را کمی قبل، آنجا که از جنگ ماساژتها با پارسها و عقبنشینی آنها سخن میگوید بیان میکرد.
*** اگر از کثرت جملات معترضه و بیموقع بودن نقل بسیاری از آنها صرفنظر کنیم، باید اعتراف کرد که از بسیاری از این مطالب معترضه درباره چگونگی تهیه این کتاب و استقلال اولیه قطعاتی که امروز در این اثر جاودان در کنار هم قرار دارند
تاریخ هردوت، ج1، ص: 161
اطلاعاتی میتوان استخراج کرد. مثلا هردوت در بند 157 طوری از معبد برانشید «1» صحبت میکند که گوئی قبلا از آن بهیچوجه ذکری نشده، در حالیکه در بندهای قبل دو بار از این معبد بزرگ نام برده (بند 46 و 92). اگر فرض کنیم هردوت سراسر این کتاب را یکجا باهم تألیف کرده باشد، قاعدة باید آنچه درباره موقعیت جغرافیائی برانشید مینویسد در اولین باری که از این آرامگاه نام میبرد شرح داده باشد. ولی ظن غالب آنست که هردوت «تاریخ کرزوس» و سرگذشت آریستودیکوس «2» را قبلا بصورت قطعاتی مستقل و مجزا تحریر کرده و سپس باین قسمت افزوده است.
- در فصل 162 هردوت ملیت هارپاگ را تصریح میکند، در حالیکه تصریح ملیت او در این مقام لزومی ندارد، زیرا قبلا در «تاریخ کرزوس» شخصیت او را بقدر کافی بخواننده معرفی کرده و هر خواننده عادی هنگامی که ضمن مطالعه باین قسمت از کتاب میرسد از ملیت هارپاگ اطلاع دارد و او را کاملا میشناسد. از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که شرح تسخیر شهرهای یونی که در بند 162 مذکور است در اصل دنباله سرگذشت جوانی کوروش و جلوس او بسلطنت نبوده و مؤلف این قسمت را بعدا بر سلسله زنجیر حوادث تاریخ خود اضافه کرده است.
*** اکنون باید دید هردوت مطالب قسمت دوم کتاب اول خود را از کدام منبع جمعآوری کرده است. او خود مدعی است که آنچه درباره دوران صباوت کوروش و چگونگی جلوس او بسلطنت نقل کرده از «بعضی از مردم پارس» شنیده و این روایت را بر سه روایت دیگر که در اینباره نقل کردهاند ترجیح داده است.
از دو لحاظ گفته هردوت در اینباره غیر قابل قبول بنظر میرسد. نخست آنکه این افسانه در محیط «آسیائی» ساخته شده و رنگ آسیائی دارد؛ دوم آنکه هردوت بدون اینکه تغییری فاحش در آن وارد کند و چیزی از خارج بآن بیفزاید آنرا همچنانکه شنیده نقل کرده و شاید استثنائا در مورد بند 129 رعایت این نکته را نکرده باشد. حوادث دو
______________________________
(1)-Branchides
(2)-Aristodicos
تاریخ هردوت، ج1، ص: 162
خوابی که از آستیاژ نقل میکند باحتمال زیاد در اصل از دو تمدن مختلف سرچشمه گرفته، ولی در هر حال اجتماع آنها در یک افسانه از ابتکارات مؤلف نیست و بطور قطع این عمل قبل از او صورت گرفته بوده. رفتاری که آستیاژ پس از خواب اول در پیش گرفت و نیز حقیر و کوچک شمردن یکی از نجیبزادگان پارس نباید اصل و منشائی یونانی داشته باشد. همچنین است نقشی که به هارپاگ در مورد رها کردن کودک در کوهستان نسبت دادهاند. اگر در اصل این روایت برای هارپاگ نقشی در ارتکاب این جنایت مشاهده نمیشد، قطعا این نقش را بعدها برای او ایجاد کردهاند تا وسیلهای برای توجیه خیانت هارپاگ یافت شود، چه همانطور که میدانیم بعد از این واقعه هارپاگ تمام کوشش خود را برای ترتیب دادن توطئهای علیه پادشاه قانونی وقت بکار برد و بنابراین لازم بود برای توجیه این رفتار او وسیلهای یافت. ظاهرا هردوت و دیگر نویسندگان و مورخان یونانی نام سپاکو «1» و میتراداتس «2» را برای پدر و مادر کوروش اختراع نکردهاند و احتمال میرود که این دو نام مظهر افسانهای بسیار کهن و قدیمی باشد که بموجب آن کوروش فرزند خداوند میترا و طفل شیرخواری بود که در آغوش این الهه پرورش یافته. مسائل بسیاری در کتاب هردوت مطرح است که بیشتر رنگ محلی دارد و با افکار و اخلاق و عادات و رسوم آسیائی بهتر تطبیق میکند.
ازین قبیل است مداخله مغان بعنوان مفسر خواب پادشاه و مشاور مخصوص او، رفتار آستیاژ نسبت بآنان و طرز فجیعی که آنان بمجازات اشتباه تفسیر خواب رسیدید، اطاعت کورکورانه هارپاگ از اوامر پادشاه، حسابهائی که او مانند یک درباری با تدبیر میکرد، اعتماد کاملی که به غلامان خود ابراز کرد، شعف و شادی زائدی که از دعوت پادشاه و احتمال مقربشدن در درگاه او احساس میکرد، تسلیم ظاهری به شدیدترین عذابهای روحی، ذکر چندین مقام درباری پوچ در موقعی که کوروش در بازی با کودکان نقش پادشاه را بعهده داشت، اشاره به نظارت مأمورین و جاسوسان پادشاه بر راهها و جادهها، اطاعت پارسها از هویوهوس ساده حاکم ادعائی خود،
______________________________
(1)-Spaco
(2)-Mitradates
تاریخ هردوت، ج1، ص: 163
رها کردن طفل شیرخوار در کوهستان و ضیافت مشمئزکنندهای که آستیاژ برای هارپاگ ترتیب داد نظایر و امثالی در تاریخ یونان دارند، ولی وجود این نظایر دلیل آن نیست که مردم آسیا در اختراع این افسانهها سهمی نداشتهاند. برعکس، امثال و نظایر این افسانهها در قسمتهای دیگری از تاریخ مشرقزمین دیده میشود و مؤید آنستکه باحتمال زیاد منشاء این افسانهها سرزمین آسیا بوده است. از این قبیل است ضیافت کراهتآوری که پناهندگان سیت برای سیاگزار ترتیب دادند (بند 73).
و چون احتمال نمیرود که یونانیان درباره سیاگزار به خیالبافی پرداخته باشند، باید نتیجه گرفت که بطور کلی منشاء این افسانهها و منبع اطلاعات هردوت در اینباره مشرقزمین است نه یونان و یونانیان باستان.
از آنچه گذشت چنین نتیجه گرفته میشود که «تاریخ کوروش» بیشتر متکی به منابع آسیائی است و اطلاعات هردوت در اینباره بیشتر از نواحی آسیا و مردم این قاره سرچشمه گرفته. حال باید دید آیا منبع این اطلاعات منحصرا از پارس بوده یا نقاط دیگر نیز در تشکیل این تاریخ سهیم بودهاند. بطور یقین نمیتوان مدعی شد که اطلاعات هردوت نسبت باین قسمت از تاریخ کوروش منحصرا از منابع پارسی بوده باشد چه اگر از صحت یا سقم مطالبی که هردوت در این قسمت نقل میکند صرفنظر و از ورود در این بحث مفصل خودداری شود، لا اقل باید توجه داشت که بعضی مطالبی که هردوت در این قسمت عنوان میکند با حقیقت تطبیق ندارد. و همین موضوع مؤید آنست که اطلاعات هردوت در این قسمت منحصرا از منابع پارسی نبوده است. مثلا پارسها هرگز آنطور که هردوت شرح داده مطیع مادها نبودهاند؛ کامبیز پدر کوروش آنطور که در بند 107 از کتاب هردوت بآن اشاره شده یک فرد عادی از خانوادهای متمول نبود که از قدرت حکومتی بکلی بیبهره باشد؛ کامبیز و اجداد او و همچنین پسری که بعد از مرگ او جانشین او شد عنوان «پادشاهی آنزان «1»» را داشتهاند و از طرفی کشور آنزان فقط دستنشانده امپراتوری ماد بود نه قسمتی از این امپراتوری. همچنین
______________________________
(1)-Anzan
تاریخ هردوت، ج1، ص: 164
مسائلی از قبیل نسب مادری کوروش، رابطه خویشاوندی او با آستیاژ و وجود شخصی بنام ماندان قابل بحث و محل تردید است. وقتی انسان سرگذشت کوروش را در کتاب هردوت مطالعه میکند چنین احساس میکند که مؤلف سعی دارد تلخی شکست را در نظر مادها با ایجاد رابطه نزدیک خویشاوندی بین کوروش و آستیاژ تسکین دهد و نشان دهد که اگر امروز آنها مطیع و منقاد پارسها هستند، لا اقل زمانی بر آنها فرمانروائی مطلق داشتهاند چه صحیح است که آنکس که امروز بر آنها حکومت میکند فاتح آنها محسوب میشود، ولی چون خون خود آنان در عروق او جاری است، نسبت بآنان خارجی نیست. اینجاست که نسبت به قول هردوت درباره منبع اطلاعات او تردید میتوان کرد و بیاختیار این سؤال مطرح میشود که آیا مؤلف برخلاف ادعای خود بجای مراجعه به «چند نفر پارسی» از چند نفر از اهل ماد کسب خبر نکرده است. اسناد و منابع موثقی در دست است که ثابت میکند، همانطور که هردوت مدعی است، آخرین پادشاه ماد در نتیجه خیانت یکی از فرماندهان خود که هارپاگ نام داشت سرنگون شده است. در ضمن جنگی که با کوروش درگرفت قسمتی از سپاهیان آستیاژ بدشمن پیوست، در حالیکه هارپاگ بدون تردید فرمانده یا یکی از فرماندهان این نهضت بوده است.
با اینکه هارپاگ اینچنین به پادشاه خود خیانت کرد، همهجا در تاریخ هردوت (باستثنای بند 129) از او به نیکی یاد میشود و همهجا آستیاژ پادشاه قانونی و مشروع کشور ماد در نقشی نفرتآور مجسم میشود. در برابر او هارپاگ نقش کسی را بازی میکند که شرافتمندانه از حیثیت خود دفاع میکند و هموطنان خود را از قید ظلم و جور پادشاه سفاک میرهاند. از یک طرف احساسات ملی قوم ماد نسبت باو برانگیخته نیست، و از جانب دیگر پارسها خود را مدیون او میدانند و او را نجاتدهنده کوروش و عامل مؤثر پیشرفت کار او میدانند. اگر از مطالب بند 129 صرفنظر کنیم، در سراسر آنچه هردوت تحت عنوان «تاریخ کوروش» نقل میکند، مؤلف همهجا میکوشد هارپاگ را در وضعی مجسم کند که خواننده حق بجانب او دهد؛ عذر او را در نظر مادها قابل قبول جلوه میدهد و پارسها را به حقشناسی نسبت باو تشویق میکند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 165
بنابراین میتوان حدس زد که این تاریخ بخصوص آن قسمت که مربوط به شرح چگونگی روی کار آمدن کوروش است از اطرافیان هارپاگ سرچشمه گرفته و همانطور که بعضی از محققان عقیده دارند منبع آن از خانواده هارپاگ بیرون نباشد «1».
اکنون باید دید که آیا هردوت نخستین کسی است که این اخبار را بزبان یونانی تدوین و جمعآوری کرده یا دیگران قبل از او بچنین کاری دست زدهاند و هردوت مطالب خود را در دست دوم از آنها اتخاذ کرده است. در این مورد دو نکته غیر قابل تردید است، اول آنکه قبل از هردوت مورخی بنام شارون «2» از اهل لامپساک «3» بیکی از خوابهای آستیاژ اشاره کرده و دوم آنکه در زمانی که هردوت میزیست در دلف «4» شایع شده بود که کوروش از یک شاهزاده ماد بدنیا آمده است. ولی هیچیک از این دو مسئله کافی نیست و دلیل آن میباشد که هردوت مطالب خود را از متقدمان اخذ کرده و یا مطلقا در عصر خود از دهان مردم شنیده و تحریر کرده؛ بنابراین مادام که خلاف آن ثابت نشده نباید در صحت اشارهای که هردوت در بند 95 به «عدهای از پارسها» میکند و آنها را منبع کسب اخبار خود معرفی میکند تردید کرد.
در کتیبهای که از قرن پنجم یا چهارم قبل از میلاد در گزانتوس «5» بدست آمده از فرزند شخصی بنام هارپاگ نام برده شده. عدهای باستناد این کتیبه مدعی هستند
______________________________
(1)- حتی آنچه هردوت در بند 129 از قول آستیاژ درباره هارپاگ نقل میکند چندان برای هارپاگ زننده نیست، چه اگر هردوت در این بند هارپاگ را به خامی و حماقت متصف میکند علت آنست که عقیده دارد که اگر هارپاگ اراده میکرد میتوانست خود بجای کوروش پادشاه شود و چون چنین نکرد و شخص دیگری را بسلطنت رسانید عملی ناشیانه مرتکب شد. بعید نیست همین روایت هم از اطرافیان هارپاگ سرچشمه گرفته باشد، چه بدیهی است وقتی هارپاگ با آن همه قدرت و توانائی بنفع کوروش از سلطنت پارس و ماد صرفنظر میکرد، او و خاندان او احترام و قرب بیشتری در دربار کوروش مییافتند.
(2)-Charon
(3)-Lampsaque
(4)-Delphe
(5)-Xanthos
تاریخ هردوت، ج1، ص: 166
که افراد خاندان هارپاگ بطور موروثی در لیسی «1» فرمانروائی کرده و پیوسته دست نشانده پادشاهان شوش بودهاند و چون حدس زده میشود که هردوت به گزانتوس مسافرت کرده، چنین نتیجه میگیرند که مورخ اطلاعات خود را درباره ماد و پارس در دربار این خاندان کسب کرده. ولی این فرض که اساس آن شباهت دو اسم است قابل قبول نیست، چه هارپاگ بر تمام سرزمین یونی با قدرت حکومت کرد و در اینصورت جای تردید نیست که در تمام شهرهای یونی مردم نام او را شنیده بودند و باندازه کافی او را میشناختند.
آنچه درباره خلاصه تاریخ ماد در بند 95 تا 106 بصورت مقدمه بر «تاریخ کوروش» نقل شده باحتمال زیاد با تاریخ کوروش منبعی مشترک دارد. چه در این قسمت مؤلف بطور آشکار حتی بقیمت فدا کردن حقایق تاریخی مکرر از مادها تمجید و ستایش میکند. بعقیده او مادها نخستین قومی هستند که از زیر بار اطاعت آشوریها شانه خالی کردند (بند 96)؛ نخستین پادشاه آنها که دیوکس نامیده میشد و شخصیتی افسانهای داشت و از این حیث با مردی بنام دیوکو «2» که در متون میخی از او نام برده میشود شباهتی داشت بکمک فضایل و ملکات اخلاقی و تقوی و درستی خود بسلطنت رسید. در میان این فضایل و ملکات، آنچه بیش از هرچیز مورد توجه ایرانیان بود عدالت و دادگستری بود که یکی از بارزترین ملکات این پادشاه محسوب میشد (بند 96).
دومین پادشاه ماد که فرااورت «3» نام داشت پارسها را باطاعت درآورد و قسمتی از آسیا را تسخیر کرد (بند 100) سومین پادشاه ماد سیاگزار «4» نام داشت. این پادشاه که مدتی در برابر اقوام سیت عقبنشینی کرد، سرانجام توانست سکاها را از کشور خود براند و بطوریکه هردوت مدعی است بتنهائی امپراتوری عظیم آشور را درهم کوبد. انشای این قسمت از تاریخ هردوت قسمی است که نشان میدهد در این مورد نیز مؤلف نوشتهای
______________________________
(1)-Lycie
(2)-Dayoukkou
(3)-Phraorte
(4)-Syaxare
تاریخ هردوت، ج1، ص: 167
از متقدمین در دست نداشته و مطالب این قسمت را نیز مانند قسمتهای دیگر کتاب خود شفاها از دهان مردم شنیده و قسمتهائی که باین ترتیب جمعآوری کرده طوری درهم و پیچیده و مخلوط تحریر کرده که نشان میدهد چندان ارزش و مقامی برای این قسمت از تاریخ خود قائل نبوده است.
مطالبی که هردوت در بند 101 درباره جزئیات جغرافیائی و نژادی قوم ماد شرح میدهد باید از یکی از کتب متقدمین اخذ شده باشد. همچنین مطالبی که در باره جاده کولشید «1» به ماد (بند 104) و اوضاع عمومی کشور ماد (بند 110) و قبایل پارس شرح میدهد بطور یقین از یکی از کتبی اخذ شده است که قبل از هردوت وجود داشته. آنچه مؤلف درباره اکباتان نقل کرده و توصیفی که از این شهر میکند، باید منبعی یونانی داشته باشد و مؤلف شرح آنرا از دهان یونانیان شنیده باشد (بند 98).
لیکن قسمتی از مطالب بند 104 و 105 را مولف در آسکالون «2» و قبرس و سرزمین سکاها بدست آورده و در هر حال افسانه جوانی کوروش و چگونگی جلوس او را بسلطنت پارس بطور یقین از منبعی مشترک اخذ کرده است.
دنباله سرگذشت کوروش از منابعی دیگر است. قسمتهائی که کرزوس را در کنار کوروش مجسم میکند مانند بعضی مطالب قسمت اول این کتاب از افسانهای سرچشمه میگیرد که کرزوس خود قهرمان آن بودهاست. این افسانه پادشاه مخلوعی را مجسم میکند که در برابر پادشاه قوم فاتح خود عقل و درایت و تدبیر قابل ستایش از خود نشان میدهد، برای حمایت قوم خود نفوذ و اعتباری را که در اسارت بدست آورده بکار میبرد و شهرت و اعتبار اولیه قوم خود را حفظ میکند. واضح است چنین افسانهای فقط از سرزمین لیدی میتواند سرچشمه گیرد. برعکس، آنچه مربوط است به خواب کوروش و خطر قیام پسر هیستاسپ و ترسی که از این خواب بر پادشاه دست داده ظاهرا باید از منابع پارسی بوده باشد، همان منابعی که بعدها افسانه جلوس داریوش از آنها ناشی شده است. سرگذشت مرگ کوروش که هردوت مدعی است از بین چندین
______________________________
(1)-Colchides
(2)-Ascalon
تاریخ هردوت، ج1، ص: 168
سرگذشت که در اینباره نقل کردهاند او معقولترین آنرا انتخاب کرده و آنچه مؤلف ضمن شرح جنگ این پادشاه با قوم ماساژت نقل میکند و زمینه را برای بیان سرانجام شوم قهرمان داستان خود مهیا میکند باید از منبعی غیر از دو منبع سابق که چندان به کوروش حسن نظر نداشته است باشد. برخلاف آنچه بظاهر میتوان حکم کرد، منبع این قسمت از تاریخ هردوت از ماساژتها نبوده و از قوم ماد بوده است. چون کتابی در اینباره از متقدمین هردوت بطور یقین موجود نیست، بدون تردید این قسمت منبع یونانی ندارد. و اما آنچه هردوت درباره فتح بابل نوشته، بطوریکه مؤلف خود نقل میکند، منبع آن اطلاعاتی است که اهالی محل باو دادهاند (بند 191). تنها موردی که میتوان بگفته مؤلف درباره منبع اطلاعات او اعتماد کرد همین مورد است، زیرا مطالعه منابع موثق دیگری که از آن زمان باقی است نشان میدهد که اهالی بابل هنگامی که وقایع را برای مؤلف نقل کردهاند چندان جانب حقیقت را نگرفتهاند و مطالب را صرفا بخاطر کوچک جلوه دادن پیروزی کوروش و توجیه شکست خود تحریف کردهاند. امروز اسناد و مدارک زیادی بخط میخی کشف شده که نشان میدهد اهالی بابل در جنگ با کوروش بکلی شکست خوردند و ضربتی که از این شکست بر آنان وارد آمد بحدی شدید بود که حتی بفکر دفاع از شهر خود نیفتادند. آنچه اهالی بابل برای هردوت نقل کردهاند نه تنها بقصد توجیه این شکست خفتآور گذشتگان خود بوده، بلکه قصد کوچک کردن شخصیت فاتح بزرگ آسیائی نیز در آن نهفته است. دلیل این ادعا آنست که در بند 191 مطلب طوری بیان شده که خواننده تصور میکند حتی تدبیر جنگی که کوروش برای تسخیر بابل اندیشید نتیجه تلقین یکی از خائنین بابل بوده و شخص کوروش در ابتکار این حیله جنگی سهمی نداشته است.
کمی بعد، مؤلف با تلخی و تأسف از سقوط شهر بابل یاد میکند و یادآور میشود که اهالی بابل فرصت مناسبی را برای نابود کردن سپاه پارس از دست دادند. همچنین آنچه در بند 169 درباره خشم کوروش نسبت به رود دیاله نقل شده بنظر مضحک میرسد و باورکردنی نیست که فاتح کشورگشائی مانند کوروش آنقدر بیتدبیر باشد که در
تاریخ هردوت، ج1، ص: 169
بهترین فصل سال به ستیز با رودی بیروح و بیجان پردازد.
سرگذشت شورش پاکتیس «1» و جنگهای مازارس «2» و هارپاگ در یونی «3» و ائولی «4» و کاری «5» بصورت افسانهای منظم و مرتب نقل شده و بهمین جهت تصور میرود هردوت برای تهیه آن از یکی از کتب تاریخی موجود در عصر خود استفاده کرده است.
شارون «6» از اهل لامپساک «7» کتابی داشته که امروز قسمتهائی از آن بوسیله پلوتارک «8» برای ما باقی مانده. اگر این وقایع را از روی این قسمتها که از شارون باقی است قضاوت کنیم، باید گفت هردوت در اینباره بذکر حوادث و نقل وقایع قناعت کرده و از شرح و تفسیر بیشتری که در قطعات شارون مشاهده میشود صرفنظر کرده است.
بطور کلی آنچه هردوت بصورت حکایت و داستان نقل میکند، باحتمال زیاد شفاها از دهان ساکنان نقاطی شنیده که خود بدانجا سفر کرده و از نزدیک با مردم آن تماس گرفته: در شهر ملط که ساکنان آن بموقع با کوروش کنار آمدند (بند 141) و همنژادان خود را در دیگر شهرها بعلت رفتار ناشیانهای که در برابر مهاجم در پیش گرفتند سرزنش کردند، در سارد که عناصر پارسی نفوذ داشتند و اقدام شگفت لاکرینس «9» خاطرهای فراموشناشدنی از خود باقی گذارده بود، در اسپارت، در کیمه «10»، در فوسه «11»، در تئوس «12»، در آبدر «13»، در کیند «14»، در پداسوس «15»، در گزانتوس و در دیگر نقاط، همه
______________________________
(1)-Pactyes
(2)-Mazares
(3)-Ionie
(4)-Eolie
(5)-Carie
(6)-Charon
(7)-Lampsaque
(8)-Plutarque
(9)-Lacrines
(10)-Kime
(11)-Phocee
(12)-Theos
(13)-Abdere
(14)-Cnide
(15)-Pedasos
تاریخ هردوت، ج1، ص: 170
جا مؤلف مطالب را از دهان اهل محل شنیده و در کتاب خود نقل کرده است.
آنچه مؤلف درباره خصوصیات نژادی اقوام مختلف ذکر میکند از بسیاری لحاظ با آنچه سترابون «1» درباره همان اقوام مینویسد شباهتی تام دارد و شاید بهمین جهت عدهای عقیده دارند که هردوت و سترابون هردو کتاب خود را از منبعی مشترک که باحتمال زیاد کتاب هکاته معروف است اخذ کردهاند و از روی آن رونوشت برداشتهاند.
در نظر اول، چنین بنظر میرسد که واقعا چنین بوده است و این دو مورخ هردو از هکاته رونوشت برداشتهاند، زیرا علاوه بر مطالبی که در اینباره هردو مورخ نقل میکنند و کاملا باهم شباهت دارد، سترابون مطالب دیگری اضافه میکند که در کتاب هردوت یافت نمیشود. مثلا درباره حراج دوشیزگان بابلی سترابون ضمن تکرار آنچه هردوت گفته اضافه میکند که اداره این کار بعهده «سه مرد عاقلی بود که هریک ریاست قبیلهای را بعهده داشتند». درباره فحشای زنان بابلی، سترابون مدعی است که دوشیزگان بموجب امر هاتف یکی از معابد باین عمل تن درمیدادند. درباره غسل تهذیب که بعد از هر عمل مقاربت در بابل مرسوم بود، سترابون اضافه میکند که این غسل نظیر غسلی است که پس از دست زدن بیک میت انجام میدهند (ولی توضیح نمیدهد در کجا، در بابل یا در یونان؟). درباره تدفین مردگان با عسل، سترابون اضافه میکند که آنان خورشید را میترا «2» مینامیدند. هردوت میگوید که پارسها هربار که قربانی به خداوندان اهدا میکردند گوشت آنرا به خانه میبردند، سترابون اضافه میکند که بعقیده پارسها خداوند فقط طالب روان قربانی است و به گوشت آن توجهی ندارد.
هردوت میگوید که پارسها در مجاری آب ادرار نمیکنند و آب دهان نمیاندازند و دستورو نمیشویند؛ سترابون اضافه میکند که آنان در مجاری آب لاشه حیوانات یا هرچیز نجس دیگری نمیافکنند. هردوت میگوید که ماساژتها سعادتمند کسی
______________________________
(1)-Strabon
(2)-Mithra
تاریخ هردوت، ج1، ص: 171
را میدانند که آنقدر پیر شود تا بسن قربانی شدن برسد و خویشانش او را قربانی کنند و گوشت او را بخورند، و کسانی را که بمرض درگذرند نمیخورند و در خاک مدفون میکنند؛ در حالیکه سترابون اضافه میکند که هرکس بمرض بمیرد نجس محسوب میشود و باید طعمه حیوانات وحشی شود. بآنچه هردوت درباره ساکنان جزایر رود آراکس مینویسد، سترابون اضافه میکند که ساکنان این جزایر از پوست درختان برای خود لباس تهیه میکنند و شیره بعضی میوهها را میآشامند. بآنچه هردوت در باره ساکنان قفقاز گفته است، سترابون اضافه میکند که آنها از حیث حیوانات فقیرند و برای پشم و شیر از آنها نگهداری میکنند.
آیا ممکن است آنچه سترابون بر گفته هردوت افزوده همان قسمتهائی بوده باشد که این دو مورخ در یکی از کتب تاریخی زمان خود دیدهاند و هردوت توجهی بدانها نکرده و یا اهمیت کمتری برای آنها قائل شده و از نقل آنها صرفنظر کرده ولی سترابون به ذکر تمام آن مبادرت ورزیده؟ باحتمال زیاد جواب این سؤال منفی است، چه اولا در بسیاری از موارد روایت هردوت درست در جهت عکس روایت سترابون میباشد و این مطلب خود مؤید آنست که این دو مورخ از یک منبع الهام نگرفتهاند.
مثلا هردوت میگوید در موقعی که پارسها حیوانی قربانی میکنند نوار بر گردن آن نمیآویزند، در حالیکه سترابون مدعی است که چنین میکنند. هردوت میگوید گوشت قربانی را بر بستری از چمن سبز و بخصوص از شبدر تازه قرار میدهند؛ در حالیکه سترابون مدعی است که آنرا بر روی بستری از گیاه خرزهره قرار میدهند.
هردوت مدعی است که در پارس اطفال تا سن پنج سالگی در مقابل چشمان پدر ظاهر نمیشوند و جوانان تا سن بیست سالگی بآموختن اسبسواری و تیراندازی و بکار بردن نیزه و حقیقتگوئی مشغول میباشند؛ سترابون مدعی است که اطفال تا سن چهارده سالگی در مقابل پدر ظاهر نمیشوند و تا سن بیست و چهار سالگی بآموختن آن فنون مشغولند.
ثانیا در بعضی موارد که سترابون خود صریحا اعلام میکند که مطلب را از
تاریخ هردوت، ج1، ص: 172
هردوت اخذ کرده، مطلبی نقل میکند که یا هردوت اصولا از آن یادی نکرده و یا از آن سخن گفته ولی سترابون خود چیزی بر آن افزوده است. مثلا هردوت مدعی است که مقبره آلیات را اصناف سهگانه شهر سارد بنا کردهاند و سهم فواحش در این بنا بیش از دیگر اصناف بود. ولی سترابون عین گفته هردوت را نقل نمیکند و این عبارت را از مورخ طوری منتقل میکند که معنای آن بکلی تغییر میکند. بدین ترتیب سترابون گاه از روی غفلت و گاه برای افزودن مطالبی که خود بدان معتقد بوده و با مراجعه به مؤلفان دیگری که آثار آنان در نظر او وسیله تصحیح کتاب هردوت بوده است درحقیقت خود به کتاب این مؤلف مراجعه کرده و آنرا تا حدی تحریف کرده و شاید بهمین جهت است که بین مطالب کتاب او و گفتههای هردوت تا حدی مشابهت موجود است.
و اما درباره منابع این فصل از کتاب هردوت باید گفت آنچه مورخ در بندهای 131 تا 140 درباره پارسها نوشته، همچنانکه خود مکرر اشاره میکند، از قول دیگران نقل کرده، ولی طرز تنظیم مطالب طوریست که اگر مؤلف قسمتهائی از آنرا حقیقة از دیگران نقل کرده باشد در هر حال قبلا نسبت به صحت یا سقم آنها بقدر کافی تحقیق کرده است. در بعضی قسمتهای بند 131 و 134 هردوت درباره پارسها چنین مینویسد: آنها کسانی را که معبد یا قربانگاه یا مجسمهای برای خدایان بنا میکنند ابله و دیوانه میدانند، آنها خود را بر دیگر ملل ارجح میدانند و احترام آنها نسبت بملل همسایه بنسبت نزدیکی یا دوری آنها زیاد و کم میشود. احتمال زیاد میرود که آنچه هردوت در این دو بند به پارسها نسبت میدهد خود از دهان آنان شنیده و مطلب در خاطرهاش باقی بوده و بعدها بطور مختصر در کتاب خود از آن یاد کرده. نکته شگفتی که مؤلف در بند 139 درباره اسامی خاص پارسها نقل میکند و تذکر میدهد که تمام این اسامی با حرف سیگما «1» پایان مییابد بطوریکه مؤلف نقل میکند خود شخصا آنرا تشخیص داده و کسی این مطلب را باو تذکر نداده است.
______________________________
(1)-Sigma
تاریخ هردوت، ج1، ص: 173
و نیز احتمال میرود خلط مبحثی که در بند 131 درباره آناهیتا و میترا مشاهده میشود نتیجه ابتکار شخص او باشد. هردوت به پارس مسافرت نکرده بود، ولی با بسیاری از پارسها معاشرت کرده و با کسانی که پارسیها را میشناختند گفتگو کرده و حاصل مطالعات خود را تحت عنوان اخلاق و عادات و رسوم و مذهب آنها شرح داده است.
نسبت بآنچه هردوت در بندهای 178، 187، 192 و 200 درباره بابل شرح میدهد تشخیص اینکه چه قسمت از آن سهم شخص مؤلف است و چه قسمت آن از آثار متقدمان اخذ شده کاری است بس دشوار. هردوت خود در بند 159 از کتاب سوم میگوید که حصار خارجی شهر بابل را در زمان داریوش ویران کردند و تمام دروازههای آن را از جا کندند. با این حال، وقتی از این حصار و دروازههای آن صحبت میکند، فعل را بزمان حال بکار میبرد بقسمی که خواننده تصور میکند که این حصار در زمان مؤلف باقی و دروازههای آن همچنان در چهارچوب فلزی خود استوار بودهاند. اینجا است که این فرض پیش میآید که ممکن است هردوت برای تشریح وضع کلی از نوشته یکی از مؤلفان متقدم مانند هکاته «1» یا دیونیزیوس «2» استفاده کرده و نوشته آنانرا با احتیاط تصحیح و عینا در کتاب خود بزمان حال نقل کرده باشد. اگر فرض کنیم هردوت هنگام مسافرت باین شهر از راه رود فرات به شهر وارد شده باشد ظاهرا فقط محله های مجاور رود را دیده و آنچه متقدمان درباره این قسمت از شهر نوشتهاند اصلاح کرده و افعال آنرا بزمان حال بکار برده و آنچه خود ندیده و در آثار متقدمان خوانده عینا با فعل ماضی تحریر کرده. دلیل این ادعا اینست که وقتی از دریچههای فلزی کنار ساحل رود گفتگو میکند فعل ماضی بکار میبرد (بند 180)، و همچنین است وقتی درباره حصار کاخ شاهی (بند 181) و چگونگی عبورومرور مردم بر روی پل فرات سخن میگوید (بند 186). درباره حصار شهر بابل معلوم نیست مؤلف اطلاعات
______________________________
(1)-Hecate
(2)-Dionysios
تاریخ هردوت، ج1، ص: 174
خود را از کجا کسب کرده، زیرا ارقامی که درباره ابعاد این حصار نقل میکند بسیار مبالغهآمیز است و روشن نیست مؤلف این اطلاعات را چگونه بدست آورده (هردوت مدعی است که طول محیط حصار بابل 480 ستاد و ارتفاع آن 200 آرنج بوده و یکصد دروازه بر آن تعبیه شده بود) «1». مؤلف این ارقام اغراقآمیز را که خود فرصت تحقیق درباره صحت آنها را نداشته و بعلت ویران شدن حصار اصولا تحقیق درباره آن ممکن نبوده بطور یقین از کتابی استخراج نکرده و شفاها از دهان معاصرین خود شنیده و شاید بهمین جهت است که علاقه عادی مردمان مشرقزمین بمبالغه در نقل مطالب در گفتار او نسبت باندازهها و مقادیر کاملا مشهود است.
درباره آرامگاه زوس بلوس «2» که هردوت در بند 181 تا 183 بشرح آن پرداخته همین تردید و ابهام موجود است. بدیهی است قصد هردوت از این معبد همان معبد معروف بعل مردوک است که به ازاژیل «3» معروف بود و برج معروف بابل که برج اتمنانکی «4» نامیده میشد بر آن قرار داشت. مشکل عمدهای که در این قسمت از گفته
______________________________
(1)- (برای مقایسه ستاد و آرنج با واحد طول امروز رجوع شود به مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان صفحه 33) آن قسمت از حصار خارجی شهر بابل که در زمان بخت النصر احداث شده بود در ساحل چپ فرات بشکل اضلاع مثلثی قرار میگرفت که جریان فرات قاعده آن محسوب میشد. ضلع شمال شرقی این مثلث در حدود 4500 متر طول داشت، و اگر این رقم را چهار برابر کنیم حد اکثر طول محیط حصار بابل از 18 کیلومتر یعنی کمی بیش از 100 ستاد نبوده است. از طرفی جای تردید است که حصار مستحکمی که در زمان بخت النصر بنا شده بود در ساحل راست رود نیز ادامه داشته باشد، چه امروز هیچگونه اثری که حاکی از وجود این حصار در این قسمت از ساحل باشد مشاهد نمیشود. احتمال میرود که در این قسمت شهر فقط قسمتی از حصار داخلی که هردوت در بند 181 بدان اشاره میکند قرار داشته است نه حصار خارجی که در زمان بخت النصر بنا شده بود. حصار داخلی همان حصاری است که چهارضلعی بوده و رود فرات آنرا از میان بدو نیم میکرده است. محوطه وسیعی که در ساحل چپ رود بین حصار داخلی و حصار بخت النصر قرار داشت هرگز جزء شهر بابل محسوب نمیشد و فقط قصر تابستانی پادشاه در این قسمت ساخته شده بود و در مواقعی که شهر در محاصره دشمن قرار میگرفت ساکنان دهات اطراف بآن پناه میبردند و در آنجا در چادرهای خود مسکن میکردند.
(2)-Zeus -Belos
(3)-Ezagil
(4)-Etemenanki
تاریخ هردوت، ج1، ص: 175
هردوت مشاهده میشود اینست که مؤلف در بند 181 صریحا اعلام میکند که این معبد در زمان او پابرجا بوده است، در حالیکه سترابون و دیودور «1» و آرین «2» از قول نویسندگان معاصر اسکندر نقل میکنند که ازاژیل و برج بابل در سال 479 در زمان خشایارشا هنگام خاموش کردن شورش مردم بابل ویران شد. بعضی از محققان برای رفع این اشکال حدس میزنند آرامگاهی که هردوت بدان اشاره میکند و آنرا معبد بعل مردوک تصور میکند درحقیقت چیز دیگری بوده و شاید معبد بعلنبو «3» واقع در بورسیپا «4» بوده است، چه در این شهر نیز که در جوار شهر بابل قرار داشت معبدی بود که در آن برج مطبقی ساخته بودند که بعد از ویران شدن بنای ازاژیل نزد مردم بابل قدر و منزلتی خاص یافته بود. استدلالی که این دسته از محققان میکنند اینست که نوشته هردوت حاکی است که در نظر این مؤلف معبد بلوس و کاخ شاهی در دو طرف رود فرات قرار داشت (بند 181)، در حالیکه بطوریکه متون خط میخی و حفاریهای جدید حکایت میکند بنای ازاژیل و کاخ شاهی هردو در ساحل چپ رود قرار داشتند و شهر بورسیپا در ساحل راست آن. شهر بورسیپا همیشه مجزا از شهر بابل بوده، ولی چون هردوت درباره طول حصار شهر راه اغراق پیموده اشتباها این شهر را نیز قسمتی از شهر بابل بحساب آورده است.
نتیجه این بحث آنکه مطالب بند 181 تا 183 حاصل مطالعات شخص مؤلف در موقع بازدید معبد بعلنبو بوده و مؤلف این بنا را شخصا بچشم دیده و سپس آنچه دیده با آنچه درباره ازاژیل در آثار متقدمان خوانده باهم یکجا جمعآوری کرده و مطالب این دو بند را از آنها ترکیب کرده است. البته بعید بنظر میرسد که هردوت مرتکب چنین اشتباهات بزرگی شده باشد و چون او مدعی است که بنای ازاژیل
______________________________
(1)-Diodore
(2)-Arien
(3)-Bel -Nebo
(4)-Borsippa
تاریخ هردوت، ج1، ص: 176
و کاخ شاهی در دو طرف رود فرات بوده است، در این ادعا باید بطور یقین معمائی نهفته باشد. چون جریان رود فرات بطور دائم از مشرق بمغرب تغییر محل میدهد، بعید نیست که در نیمه قرن پنجم قبل از میلاد جریان آن از میان تپههائی میگذشته که اکنون به تپه قصر و عمران معروفاند و امروز این هردو تپه پس از تغییر تدریجی جریان آب فرات در ساحل راست رود قرار گرفته باشند. از طرف دیگر در جنوب کاخ شاهی و بین این کاخ و ناحیه اتمنانکی و ازاژیل مجرای مهمی وجود داشته که مجرای لیبیلکهگالا «1» یا بانیتوم «2» نامیده میشده و اهمیت آن بحدی بوده که در متون خط میخی از آن یاد شده است. احتمال میرود وجود این مجرا موجب اشتباه هردوت شده و مؤلف آنرا با یکی از شاخههای رود فرات اشتباه کرده باشد. در هر حال تردیدی نیست که آنچه هردوت در بند 181 تا 183 نقل میکند مربوط به معبد بعل مردوک و ازاژیل است «3»
______________________________
(1)-Libilchegalla
(2)-Banitoum
(3)- آنچه مؤلف در بند 181 درباره برج مطبق نقل میکند با اطلاعاتی که امروز بوسیله اسناد خط میخی و حفاریهای جدید درباره برج اتمنانکی بابل بدست آوردهاند تطبیق میکند. با این حال، بین این دو متن اختلاف زیادی مشاهده میشود بدین شرح:
1- عده طبقات مرئی که یکی در دیگری قرار دارد در برج اتمنانکی هفت بوده است نه هشت.
2- محیط قسمت تحتانی برج آن 91 متر و 56 سانتیمتر بوده است نه یک ستاد.
3- پلکان مارپیچ از طبقه دوم شروع میشد و از طبقات سوم و چهارم و پنجم و ششم میگذشت و به صحنهای که بنای معبد در آن قرار داشت منتهی میشد. پلکان دیگری از سطح زمین تا طبقه دوم که پلکان مارپیچ شروع میشد وجود داشته.
4- برخلاف ادعای هردوت توقفگاه مخصوص استراحت بالاروندگان در میان راه نبود بلکه در رأس طبقه دوم قرار داشت که سطحهای وسیع گرد طبقه سوم بر آن احدث شده بود. طبقه اول و دوم هریک بترتیب 33 متر و 58 سانتیمتر و 18 متر و 31 سانتیمتر ارتفاع داشتند، در حالیکه چهار طبقه دیگر هریک بیش از شش متر و ده سانتیمتر ارتفاع نداشتند.
بدین ترتیب وقتی تماشاچی به توقفگاه میرسید درحقیقت در ارتفاع 52 متری بود و فقط 24 متر دیگر برای صعود در پیش داشت.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 177
از سوی دیگر نسبت به ادعای هردوت در جائیکه مدعی است که این آرامگاه را خود بچشم دیده نمیتوان تردید کرد. و آنچه ظاهرا با حقیقت وفق نمیدهد مطالبی است که استرابون و آرین و دیودور درباره ویران شدن این معبد بدست خشایارشا نقل کردهاند. یک قرن بعد از آنکه هردوت اثر خود را تألیف کرده است، معاصرین اسکندر که چندان از پارسها خوششان نمیآمد خساراتی را که بتدریج با گذشت زمان باین بناها وارد شده بود نشانهای از غارت و آسیب عمدی پارسها تصور کرده بودند، ولی دلائل و شواهد زیادی در دست است که ثابت میکند پرستش معبد ازاژیل حتی در زمان خشایارشا و بعد از سال 479 قبل از میلاد که بادعای بعضی سال ویران شدن آنست ادامه داشته. اگر هم از طرف خشایارشا آسیبی باین بنا وارد شده بطور یقین آسیبی کلی نبوده و هرگز نمیتوان گفت این بنا بدست این پادشاه ویران شد، چه غارت کردن یک معبد را نمیتوان ویران کردن نامید.
قسمتی از تاریخ هردوت که بیش از دیگر قسمتهای آن شایسته توجه و دقت فراوان است مطالبی است که مؤلف در بند 183 درباره ربودن یکی از مجسمههای بزرگ زرین بدست خشایارشا نقل میکند. باحتمال زیاد این مجسمه یکی از مجسمههای بزرگ مردوک خداوند بزرگ و حامی بابل بوده است و شاید همان مجسمهای بوده که مردم بابل در آغاز سال نو با تشریفاتی خاص در شهر گردش میدادهاند. در مواقعی که شهر مردوک بدست یکی از پادشاهان خارجی تسخیر میشد، گاه پادشاه فاتح برای مجسم کردن اطاعت و انقیاد اهالی این مجسمه مقدس را باسارت میبرد. عقیده برخی آنست که محرک فاتحین در این عمل آن بود که بعد از آنها غاصبین سلطنت نتوانند هنگام شروع سال نو بعادت آن زمان «دست مجسمه را بگیرند» و خداوند مردوک آنانرا بعنوان «پادشاه بابل» منصوب نکند. سناخریب اولین فاتحی بود که این مجسمه را باسارت برد و بعد از او خشایارشا است که در سال 479 قبل از میلاد پس از آنکه سلطنت بابل را رسما منقرص کرد این مجسمه را با خود برد. احتمال میرود هردوت این مطلب را از کتاب یکی از مؤلفانی که به عصر او نزدیک بوده اخذ کرده و شاید این مؤلف دیونیزیوس از اهل
تاریخ هردوت، ج1، ص: 178
ملط بوده باشد. و نیز ممکن است هردوت صرفا آنچه را که شفاها از مردم در اینباره شنیده نقل کرده باشد. آنچه مسلم است ظاهرا هردوت از خصوصیات واقعی این مجسمه و محلی که مجسمه در آنجا مستقر بود و دلائلی که پادشاه هخامنشی را بربودن آن برانگیخت بیخبر بوده، چه این حادثه را در کتاب خود بطور یقین تحریف کرده و بصورت عملی درآورده است که محرک و منشاء اصلی آن حرصوطمع پادشاه بوده است.
فقط آن دسته از اهالی بابل که سی سال پس از این واقعه میزیستهاند و هنوز نسبت به پادشاه فاتح پارس احساسات کینه و انتقام داشتهاند قادر بودهاند این وقایع را چنین تحریف کنند و برای خارجیانی نظیر هردوت نقل کنند و آنانرا دچار اشتباه سازند. بنابراین تردیدی نیست که منبع اطلاعات هردوت نسبت باین قسمت از مطالب کتاب خود گفته اهالی بابل است.
اکنون باید دید هردوت نیتوکریس «1» را از کجا شناخته و این ملکه خیالی را که هرگز وجود خارجی نداشته از کجا یافته و چگونه کارهای بزرگ یکی از پادشاهان بزرگ را که کمی قبل از لابینت «2» یا نبونید سلطنت میکرده باین ملکه خیالی نسبت داده و او را مادر نبونید معرفی کرده است. حدس زده میشود پادشاهی که هردوت اقدامات او را باین ملکه نسبت میدهد بخت النصر معروف باشد. نام پارسی بخت النصر که در زمان هخامنشیان در بابل نیز بر سر زبانها بود بنوکودراکارا «3» است. نکته جالب اینست که این نام برای یونانیان بیشتر به نام یک زن شبیه بوده است. باحتمال زیاد اولین کسی که بخت النصر را زن تصور کرده یک نفر یونانی بوده که زبان پارسی نمیدانسته و اسم این پادشاه را آنطور که پارسها تلفظ میکردهاند «نبوکودراکارا» بگوش شنیده. وقتی هردوت در بند 100 از کتاب دوم درباره ملکه مصر که او نیز نیتوکریس نام داشت سخن میگوید، اضافه میکند که این ملکه با ملکه بابل هم اسم بوده. شاید بتوان همین گفته مؤلف را بمنزله اعتراف سادهای دانست بر اینکه او
______________________________
(1)-Nitocris
(2)-Labynete
(3)-Nabukudracara
تاریخ هردوت، ج1، ص: 179
نام نیتوکریس را از روی بیاطلاعی بجای «نبوکودراکارا» بکار برده.
آنچه مؤلف درباره پادشاهان قدیم آشور نقل میکند باحتمال زیاد خود در بابل از دهان پارسها و ساکنان این شهر باستانی شنیده. اشتباه فاحشی که درباره بخت النصر مرتکب شده خود بهترین دلیل این مدعا است، چه چنین اشتباه فاحش فقط از منابع شفاهی ممکن است ناشی شود نه از آثار مکتوب. آنچه در بند 187 در باره قبر نیتوکریس (که درحقیقت همان بخت النصر معروف است) نقل میکند و آنچه درباره افسانه شکافتن این قبر بدست داریوش مینویسد نمونههای روشنی است از اطلاعاتی که بطور یقین مؤلف از دهان معاصرین خود در بابل شنیده. باحتمال زیاد این افسانه نیز با حقیقت تطبیق نمیکند ولی نکتهای که در صحت آن تردید نیست اینست که خشایارشا در یکی از قسمتهای مخفی معبد مردوک بعنف وارد شد و همین عمل است که در افسانههای بابلی به شکافتن قبر نیتوکریس بوسیله داریوش کبیر تعبیر شده و همهجا ضمن تحریف این واقعه نام خشایارشا با داریوش اشتباه شده است. عمل خشایارشاه (یعنی ورود بعنف در محل مخفیگاه معبد مردوک) در نظر مردم بابل عملی خلاف مذهب بود و همینکه این عمل از پادشاه پارس سرزد افسانههای زیادی درباره آن بر زبانها افتاد. افسانهای که هردوت درباره شکافتن قبر ملکه بابل نقل میکند بدون تردید یکی از همین افسانهها است که اهالی کینهتوز بابل و شاید همانها که افسانه ربودن مجسمه را اختراع کرده بودند برای او نقل کردهاند.
آنچه هردوت درباره اخلاق و عادات و رسوم اهالی بابل نقل میکند سراسر اشتباهاتی است که ثابت میکند هردوت در این مورد نقش یک محقق دقیق را بازی نکرده و مکرر دچار اشتباه شده است. ولی نمیتوان تشخیص داد که اشتباه هردوت در این مورد از گفتگوی شفاهی با اشخاص سرچشمه گرفته یا از مطالعه کتب متقدمین است. آنچه مؤلف درباره نظایر عادات و رسوم اهالی بابل در مصر و عربستان و لیسی و قبرس نقل میکند (بند 182- 193- 198- 199) ظاهرا نتیجه تحقیقات و تجربیات شخصی مؤلف در
تاریخ هردوت، ج1، ص: 180
موقع تحریر کتاب خود بوده، ولی آنچه در بند 196 درباره ونتهای «1» ساکن ایلیری «2» نقل میکند چنین نیست. احتمال میرود که ذکر این وجه شبه و توصیف یکی از عاداتی که در زمان او متروک شده بود از هکاته اخذ شده باشد، چه هکاته قبل از مؤلف درباره دستهای از اقوام ونت که در ناحیه دریای سیاه سکونت داشتهاند صحبت میکند.
و نیز محتمل است هردوت از عادات مردم بابل ابتدا در شهر بابل کسب خبر کرده و سپس درباره عادات ونتها در مغرب زمین کنجکاوی کرده باشد. در هر حال، در تمام قسمتهائی که هردوت بشرح عادات و رسوم اهالی بابل اختصاص داده شخصا چیزی از جانب خود نمیگوید و برخلاف آنجا که درباره عادات و رسوم پارسها مینویسد همه جا مطلب را از قول دیگران نقل میکند. نسبت به اطلاعاتی که مؤلف درباره ثروت و تمول بابل و عایدات شاهنشاه هخامنشی و ساتراپ محل نقل میکند (بند 192) کمتر میتوان تردید کرد و بطور یقین مؤلف این اطلاعات را در دست اول از ساتراپی که هنگام سفر مؤلف به بابل در این شهر حکومت میکرده و تریتانتکمس «3» نام داشته بدست آورده و شاید افعال استمراری که مؤلف بکار برده اشاره به زمانی است که مسافرت او اتفاق افتاده. و نیز اطلاعات مفصلی که بعدا درباره حاصلخیزی اراضی این ناحیه و محصولات آن نقل میکند (بند 193) ظاهرا در محل جمعآوری کرده است.
ملحض کلام آنکه حتی بفرض آنکه هردوت نسبت به قسمتهائی از کتاب خود مدیون کتب و آثار متقدمان خود باشد، تردیدی نیست که کاوشها و جستجوهای شخصی مؤلف، مصاحبه او با اهالی بابل و «کلدانیان» و دیگر بومیان و ملاقات و گفتگو با تریتانتکمس و درباریان این ساتراپ از مهمترین منابع قسمتی از کتاب او است که بشرح احوال بابل اختصاص دارد. برعکس، هیچیک از مطالبی که مؤلف درباره دریای خزر، رود آراکس و کشور ماساژتها و اخلاق و عادات و رسوم این قوم نقل میکند نتیجه ملاحظات شخصی او نیست. هردوت خود در بند 201 و 203 مکرر
______________________________
(1)-Venetes
(2)-Illyrie
(3)-Tritantaichmes
تاریخ هردوت، ج1، ص: 181
بگفته دیگران استناد میکند و مطالب را با عبارت «بطوریکه نقل میکنند» شرح میدهد، ولی هرگز فاش نمیکند که قصد او از دیگران چه کسی بوده است. احتمال میرود قصد او از این طرز بیان اشاره به آن دسته از کتب جغرافیائی بوده که قبل از مؤلف تألیف شده بود (هکاته در کتاب خود از همین نواحی سخن گفته و باحتمال زیاد بعضی قسمتهای آنرا نیز خود بچشم دیده بوده است). همچنین احتمال میرود مقصود مؤلف از این کنایه مطلعینی باشد که او در آسیا یا در سرزمین سکاها با آنها روبرو شده و از آنها درباره این مطالب استفسار کرده است. اگر چنین باشد، مقایسه جزایر رود آراکس با جزیره لسبوس (بند 202) و نیز مقایسه سکری که در نتیجه استشمام دود ادویه معطر به ساکنان این جزایر دست میداد با مستی و بیهوشی که از نوشیدن شراب به یونانیان دست میداد (همان بند) و انتقاد فکر غلطی که در سراسر کشورهای یونانی شایع بود (بند 216) دلیل کافی است بر اینکه بعضی از این مطلعین بطور یقین از اوضاع یونان باخبر بودهاند.
آنچه مؤلف درباره اقوام کاری «1»، کنی «2» و لیسی «3» نقل میکند ممکن است تا حدی از کتب و آثار متقدمان اخذ شده باشد و دلیل این فرض مطالبی است که مؤلف درباره آثار باستانی و نژادهای وقت نقل میکند. اما نسبت بآنچه هردوت درباره عقیده شخصی این اقوام نسبت باصلونسب خود آنان نقل میکند مسلم نیست که شخصا در محل از دهان بومیان شنیده باشد و همچنین است روایات مخالفی که نسبت بهمین مطلب از قول اهالی کرت نقل میکند که معلوم نیست آیا خود شخصا از دهان ساکنان این جزیره شنیده یا از جای دیگر نقل کرده است. برعکس، آنچه مؤلف درباره عادات و رسوم اقوام کنی نقل میکند (از قبیل شرب مسکرات بطور دسته جمعی و اهمیت زیادی که در لیدی برای نسب مادری قائل بودهاند) باحتمال زیاد شخصا از اهالی محل شنیده است. افسانه زنی که از کاهنان معبد آتنا «4» بود و هربار که بلائی بر شهر نازل
______________________________
(1)-Carie
(2)-Caunie
(3)-Lycie
(4)-Athena
تاریخ هردوت، ج1، ص: 182
میشدریشی انبوه بر صورت او میروئید باحتمال زیاد در شهر پدازوس «1» که یکی از شهرهای کاری واقع در نزدیکی هالیکارناس بوده است بگوش مؤلف رسیده.
شرح مفصلی که هردوت در بندهای 142 تا 151 درباره اقوام یونی و دیگر یونانیان ساکن آسیا و اقوام آکه «2» ساکن پلوپونز «3» نقل میکند باحتمال زیاد از یکی از کتب جغرافیائی آن عصر و شاید از یکی از آثار هکاته اخذ کرده باشد. ستایشی که مؤلف از آبوهوای سرزمین یونی میکند بیشباهت به مدح و ثنائی نیست که از دهان یکی از یونیهای دوستدار این سرزمین شنیده شده باشد. توجهی که مؤلف به انواع زبانهای محلی میکند و راه مبالغهای که در بیان انواع آن میپیماید گواه قانعکنندهایست بر اینکه منبع این اطلاعات هکاته معروف بوده، چه این مؤلف برای این مسائل اهمیتی خاص قائل بوده است. شمردن نام شهرهای آکائی «4» بترتیبی که آنها از مشرق بسوی مغرب قرار گرفتهاند یکی از خصوصیات روش هکاته است.
و اما آنچه مؤلف درباره تاریخ گذشته این سرزمین در بندهای 142 تا 151 بیان میکند و اطلاعات جغرافیائی که در این قسمت شرح میدهد، باحتمال زیاد منبعی کتبی نداشته. تاریخ آگاسیکلس «5» و تغییر شکل اجتماع «شششهری» اقوام دری به اجتماع «پنجشهری» و نیز خشم یونیهای ساکن کولوفون بر شهر سیمرن و فسانه سوگند زنان کاری «6» که بعد از قتل خویشان خود بعقد ازدواج مهاجرین یونانی در آمده بودند بطور یقین در هالیکارناس و سیمرن و کولوفون و ملط از دهان ساکنان محل برای مؤلف نقل شده است. هردوت درباره سرزمین اصلی اقوامی که به مهاجرت به یونی پرداختند و پادشاهی
______________________________
(1)-Pedasos
(2)-Achee
(3)-Peloponnese
(4)-Achaie
(5)-Agasicles
(6)-Carie
تاریخ هردوت، ج1، ص: 183
که آنان برای خود انتخاب کردند از روایات شفاهی محل استفاده کرده و اگر هم در اینباره به کتبی مراجعه کرده بطور یقین این کتب از نوع کتب نژادشناسی و نسبشناسی بوده است. در شرحی که مؤلف از اقوام یونی نقل میکند فقط در جائی بنوشته دیگران استناد میکند که نوشته آنانرا از لحاظی مورد انتقاد قرار میدهد.
این طرز رفتار در بعضی از سطور بندهای 143 و 146 و 147 مشاهده میشود و باحتمال زیاد هدف بحث و جدال او هکاته معروف بوده است نه شخص دیگر. ظاهرا هکاته وضع موجود زمان خود را نقل کرده و گفته بوده که اهالی یونی در پانیونیون اجتماع میکردهاند، و هردوت که خود از قوم دری و اهل قلم بوده از این فرصت استفاده کرده و با یک تیر دو نشان زده است، بدین معنی که هم گفته همکار تاریخنویس خود را مورد انتقاد قرار داده و هم با انتقاد گفته او از اقوام یونی که همسایگان همشهریان او بودهاند بدگوئی کرده است. هردوت مدعی است که هکاته سخنگوی اقوام یونی بوده و این اقوام خود را برتر از دیگر اقوام و ملل میدانستهاند و نسبت باقوام دیگر بیاعتنا بودهاند. آنگاه پس از ذکر این نقل قول، مؤلف به بهانه درهم شکستن این ادعا بجان هردو میافتد و قوم یونی و هکاته را توأما بباد انتقاد میگیرد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 184
مادها و پارسها
95- اکنون ادامه سرگذشتی که بدان مشغول هستم مستلزم آنست که درباره این شخص که کوروش نام داشت و امپراتوری کرزوس را سرنگون کرد کلمهای چند بگویم و چگونگی تسلط پارسها را بر آسیا شرح دهم. در اینباره من از آن عده پارسهائی پیروی خواهم کرد که قصدشان تجلیل تاریخ کوروش نبوده است، بلکه حقیقت واقعی را بیان کردهاند. من در بیان خود از گفته اینها پیروی میکنم، با اینکه قادرم درباره کوروش سه روایت مختلف دیگر را نیز نقل کنم.
مدت پانصد و بیست سال قسمت بزرگی از فلات آسیا تحت سلطه آشوریها بود و پس از این مدت که سلطه آنها ادامه داشت نخستین قومی که از آنها جدا شد قوم ماد بود «1». مادها در جنگی که برای کسب آزادی خود با آشوریها شروع کردند رفتاری متهورانه در پیش گرفتند و سرانجام یوغ اسارت آنها را متزلزل کردند و خود را آزاد و مستقل نمودند «2». بعدها دیگر اقوام نیز از آنان تقلید کردند و مانند آنها مستقل و مجزا شدند «3».
______________________________
(1)- مادها هرگز بطور کامل تحت اطاعت و انقیاد آشوریها درنیامدند. کشور ماد بارها صحنه نبردهای خونین با سربازان آشوری شد و آشوریها مکرر برای مجازات مادها به شبیخون و حملات غیر مترقب دست زدند. ظاهرا در قرن هشتم قبل از میلاد، بخصوص از زمان سارگون (722- 705 ق. م.) پادشاهان آشور در این سرزمین با اقوامی روبرو شدهاند که بتازگی باین قسمت قدم نهاده بودند و در مقابل آشوریها مقاومتی شدید از خود نشان میدادند و این اقوام همان اقوام ماد بودهاند. شاید قصد هردوت در اینجا این بوده است که اشارهای به ورود این اقوام جدید به صحنه سیاست آسیا کرده باشد.
(2)- استقلال قطعی کشور ماد در اواخر سلطنت آسور با نیپال (626- 669 ق. م.) و جانشین او تحقق یافت و در این زمان بود که کشور ماد برهبری یکی از سران قوم ماد بصورت کشوری واحد و مستقل از آشور بکلی مجزا شد.
(3)- این اقوام که هردوت بدانها اشاره میکند عبارت بودند از اقوام سیلیسی، بابلی، سوری، یهود و غیره.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 185
96- در آن هنگام در سراسر قاره آسیا تمام اقوام خودمختار و مستقل بودند. ولی بار دیگر سلطه و نفوذ قومی جدید بر آنها مستقر شد و چنین است شرح این داستان «1»:
در بین اقوام ماد مردی بود بسیار زیرک و باهوش که دیوکس «2» نام داشت و فرزند فرااورت «3» بود. این شخص که فریفته بچنگ آوردن حکومت بود برای رسیدن بمقصود چنین اقدام کرد: مادها در آن زمان در چند دهکده بطور پراکنده میزیستند.
دیوکس که از مدتها قبل در دهکده خود مورد احترام و ستایش بود بادقت و علاقهای خاص در آن قبیله باجرای عدالت و دادگستری پرداخت. او موقعی چنین رفتار میکرد که در سراسر سرزمین ماد مردم نسبت به قانون احترامی قائل نبودند، در حالیکه دیوکس معتقد بود که حق و عدالت دشمن ظلم و بیعدالتی است. مادهائی که در دهکده او میزیستند چون شاهد طرز رفتار او بودند او را بعنوان قاضی از بین خود برگزیدند. و او که مردی قدرتطلب بود کوشید خود را مردی درست و پرهیزکار و عادل نشان دهد. این رفتار موجب شد که همشهریان او مدح و ثنای زیاد از او گفتند و همهجا از او تمجید کردند بحدی که ساکنان دهکدههای دیگر نیز دانستند که دیوکس تنها مردی است که از روی عدل و انصاف قضاوت میکند. وقتی ساکنان دهکدههای دیگر از این جریان مطلع شدند، آنها که قبلا با احکام ظالمانهای روبرو شده بودند با آغوش باز بجانب او
______________________________
(1)- مقصود هردوت اشاره باستقرار سلطه فرااورت)Phraorte( و سیاگزار و کوروش پادشاهان ماد و پارس است.
(2)-Deiokes- در سال 715 قبل از میلاد مقارن تاریخی که هردوت برای استقرار سلطه دیوکس نقل کرده شخصی بنام دیوکو)Dayoukkou( از افسران عالیرتبه کشور مانائی)Mannai( علیه پادشاه خود که متحد و دستنشانده سارگون پادشاه آشور بود شورید. این شورش بیشتر بتحریک یکی از پادشاهان مجاور بود که در کشور اورارتو)Ourartou( سلطنت میکرد. این دو اسم یعنی دیوکو و دیوکس باهم شباهتی تام دارند، ولی سرنوشت این دو شخصیت باهم مختلف است، چه بطوریکه متون کتیبههای میخی حاکی است دیوکو بدست سارگون اسیر شد و باسارت به کشور آشور رفت، در حالیکه دیوکس در کشور مادر به سلطنت رسید و خاندان سلطنتی ماد را تأسیس کرد.
(3)-Phraorte
تاریخ هردوت، ج1، ص: 186
شتافتند تا دعوای خود را بقضاوت او واگذار کنند. سرانجام زمانی رسید که دیگر مردم به هیچکس جز او برای مرافعات خود رجوع نمیکردند.
97- کمکم شایع شد که محاکماتی که در محضر او انجام میگیرد همیشه با عدل و انصاف خاتمه مییابد. پس هر روزی که گذشت بر عده کسانی که مرافعه خود را باو مراجعه میکردند افزوده شد و وقتی دیوکس متوجه شد که همه امور باو مراجعه میشود دیگر حاضر نشد در محلی که برای قضاوت بر مسند مینشست حاضر شود و از ادامه قضاوت خودداری کرد. استدلال او این بود که چون تمام روز برسیدگی و قضاوت درباره همنوعان خود مشغول بود بامور شخصی خود نمیرسید و این امور مهمل مانده بود. چون او از قضاوت خودداری کرد، غارت و بینظمی بیش از گذشته در دهکدههای ماد رونق گرفت. پس مادها در محلی گرد هم جمع شدند و با یکدیگر به مشورت پرداختند. حدس من آنست که در این مجلس دوستان دیوکس بیش از دیگران صحبت کردند و درباره وضع عمومی چنین سخن گفتند: «چون در وضع حاضر ادامه زندگی برای ما در این سرزمین دشوار است، یکی از بین خود بعنوان پادشاه برگزینیم، درینصورت کشور خوب اداره خواهد شد و ما میتوانیم بدون آنکه از هرجومرج و بینظمی مشوش شویم با خیالی آسوده بکارهای خود مشغول باشیم.» آنها با سخنانی نظیر این کوشیدند تا بر خود ثابت کنند که باید پادشاهی برای خود برگزینند «1».
98- چون این سؤال مطرح شد که چه کسی را به پادشاهی انتخاب کنند، همگی با اصرار تمام دیوکس را نام بردند و از او تمجید و تکریم کردند. سرانجام مجمع عمومی چنین رأی داد که دیوکس پادشاه آنها باشد. پس او از مردم ماد دعوت کرد که برای او مسکنی شایسته مقام سلطنت بناکنند و با ایجاد دستهای از محافظین مسلح بر قدرت و اقتدار او بیفزایند. مادها هرآنچه او میخواست باو
______________________________
(1)- این افسانه بیشتر با افسانه انتخاب پادشاه در بین مردم اولیه که به افسانه تروگلودیت)Troglodites( معروف است شباهت دارد و ظاهرا باید از این بند نوشته هردوت سرچشمه گرفته باشد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 187
دادند، باین ترتیب که در نقطهای از کشور که او تعیین کرد خانهای بزرگ و مستحکم برای او بنا کردند و باو اجازه دادند از بین آنها دستهای محافظ برای خود برگزیند. وقتی وی سلطه خود را مستقر یافت، مادها را مجبور کرد شهری واحد برای خود بسازند و تمام کوشش خود را در آن بکار اندازند و دیگر توجهی به دهکدههای قدیم خود نداشته باشند. چون در این امر نیز مادها از او پیروی کردند، او به ساختن قلعهای وسیع و مستحکم دست زد که حصارهائی متمرکز از داخل گرد آن قرار داشت. این همان قلعهایست که امروز اکباتان «1» نامیده میشود. طرز قرار گرفتن این حصارها طوری بود که هریک از آنها فقط باندازه دندانههای خود از حصار مقدم بلندتر بود. وضع طبیعی این نقطه که بصورت تپهای مجزا از دیگر قسمتها است تا اندازهای به پیش آمد این وضع کمک کرده است. با این حال، این طرز ساختن حصار تا اندازه زیادی عمدا چنین انجام گرفته است. جمعا تعداد هفت حصار موجود است و کاخ شاهی و خزاین پادشاه در داخل آخرین حصار قرار دارد. طول طویلترین این حصارها با طول حصار آتن برابر است. این پنج حصار هریک دندانههائی برنگهای مختلف دارند که چنین است: حصار اول برنگ سفید، حصار دوم برنگ سیاه حصار سوم ارغوانی، حصار چهارم آبی و حصار پنجم سرخ نارنجی رنگ.
و اما دو حصار آخر، یعنی حصار ششم و هفتم یکی نقرهایفام و دیگری طلائی رنگ است.
99- دیوکس این حصارها را برای آسایش خاطر گرد خانه خود احداث کرد و به دیگر مردمان امر کرد در خارج از حصارها سکونت کنند. وقتی تمام این بناها
______________________________
(1)- اکباتان محل قدیم شهر فعلی همدان است. توضیحی که هردوت از این شهر باستان میدهد چندان مقرون بحقیقت نیست، در حالیکه روایت کتزیاس)Ctesias( مورخ دیگر یونان باستان که در حدود یک قرن بعد از هردوت میزیسته با قول مورخین مؤخر و وضع طبیعی این شهر در حال حاضر بیشتر تطبیق میکند و از این حیث گفته او بیش از قول هردوت قابل اعتماد است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 188
بپایان رسید، دیوکس مقررات و تشریفاتی بشرح زیر وضع کرد و او نخستین کسی است که چنین قواعدی وضع کرده است: هیچکس حق نداشت مستقیما با پادشاه تماس گیرد و در هر مورد باید اشخاص تقاضای خود را بوسیله مکتوب و پیغام باطلاع او رسانند. دیگر کسی نمیتوانست پادشاه را بآسانی ببیند، و از این ببعد برای همه کس خندیدن و آب دهان افکندن در حضور پادشاه عملی ناشایست شمرده میشد.
علت اینکه دیوکس این تشریفات را برای خود قائل شد آن بود که آنهائی که با او هم سن بودند و از یک سفره باهم غذا خورده بودند و از حیث شایستگی و اصالت خانوادگی خود را از او کمتر نمیدانستند او را زیاد نبینند تا احساسات رشگ و حسد آنها بجوش آید و بر ضد او توطئهای ترتیب دهند چه اگر مدتی او را نمیدیدند کمکم او را موجودی غیر از خود میدانستند.
100- همینکه این مقررات وضع شد و موقعیت خود او با اجرای آن استحکام یافت جدا درصدد استقرار عدالت و دادگستری برآمد. خلاصه مرافعات را کتبا برای او بقصر میفرستادند و او برای هر کاری که باو مراجعه میشد، پس از قضاوت، حکمی صادر میکرد و پس میفرستاد. چنین بود چگونگی محاکمات در دوره او؛ و اما اکنون چند تصمیم دیگر که او برای استقرار نظم اتخاذ کرده بوده: هربار که مطلع میشد کسی مرتکب جرمی شده است او را بحضور میطلبید و در هر مورد مجازاتی متناسب با تقصیر مرتکب بر او میچشانید. و نیز در سراسر منطقهای که حکومت میکرد جاسوسانی از طرف او مأمور بودند و کار آنها نظارت و شنیدن گفتههای مردم بود.
101- دیوکس فقط اقوام ماد را توانست گرد خود جمع آورد و بر آنها حکومت کند. این اقوام مشتمل بر چندین قبیله بودند بشرح زیر: بوز «1»، پارتاسنی «2»، ستروشات «3»، آریزانت «4»، بود «5»، و مغ «6». چنین بود شرح
______________________________
(1)-Bouse
(2)-Paretacenie
(3)-Strouchate
(4)-Arizante
(5)-Boude
(6)-Mages
تاریخ هردوت، ج1، ص: 189
قبایل ماد «1».
102- دیوکس فرزندی داشت فرااورت «2» نام که بعد از مرگ او که پنجاه و سه سال پس از آغاز سلطنش رویداد سلطنت را بارث بخود منتقل کرد. ولی میراث او محدود به کشور ماد بود و کفایت او را نمیداد. پس به قوم پارس حمله برد، و این قوم نخستین قومی بود که مورد حمله قرار گرفت و مطیع مادها شد.
سپس، وقتی این دو قوم که هردو از اقوام نیرومند بودند در اختیار او قرار گرفت، بفکر تسخیر آسیا افتاد و اقوام مختلف را یکی پس از دیگری مطیع کرد تا آنکه با اقوام آشوری بجنگ مشغول شد، همان آشوریهائی که در نینوا سکونت داشتند «3» و در گذشته فرمانروای سراسر آسیا بودند. با اینکه آشوریها در این زمان متحدینی نداشتند و متحدین آنها از آنها جدا شده بودند «4»، بتنهائی در وضعی با رونق و سعادتمند بودند. پس فرائورت بجنگ آنان رفت و پس از بیست و دو سال سلطنت خود در این جنگ کشته شد و قسمت مهمی از سپاهیان او نیز بقتل رسیدند «5».
103- پس از مرگ فرائورت پسرش که نوه دیوکس بود و سیاگزار «6» نام داشت جانشین
______________________________
(1)- از شش قبیله فوق فقط چهارتای آن آریائی و دو قبیله دیگر از قبایل غیر آریائی بودهاند که در اجتماع مادها وارد شده بودند. قبیله مغ اصیلترین قبیله ماد محسوب میشود و معمولا روحانیان ماد از بین آنان انتخاب میشدند.
(2)-Phraorte
(3)- اینکه هردوت تصریح میکند که مقصود همان آشوریهائی است که در نینوا سکونت داشتند علت آنست که در نظر او کلمه آشور و آشوری علاوه بر آشوریهای واقعی شامل اقوام دیگری نیز از قبیل بابل و بابلیها نیز بوده است و خود این کلمه را بر جمیع این اقوام اطلاق میکند (همین کتاب- بند 106 و 178).
(4)- این متحدین درحقیقت همان رعایا یا دستنشاندگان آشوریهای نینوا بودهاند که مدتها تحت سلطه این قوم فاتح قرار داشتند و در زمانی که هردوت بشرح تاریخ آن.
مشغول است از قید اسارت آزاد شده بودند.
(5)- هیچیک از دیگر مورخان باستان اشارهای بفتوحات و شکست فرائورت بشرحی که هردوت نقل میکند نکردهاند. احتمال میرود قضیه مربوط بیکی دیگر از دشمنان قوم آشور از قبیل توگدامی)Tougdammi( از اهل سیمری بوده باشد که پارسها با او روابطی حسنه داشتهاند.
(6)-Cyaxare
تاریخ هردوت، ج1، ص: 190
او شد. بطوریکه نقل میکنند این شخص از پدران خود خیلی جسورتر بود و نخستین کسی بود که سپاهیان آسیائی خود را بدستههای منظم تقسیم کرد و سربازانی که حامل اسلحههای مختلف بودند از قبیل نیزهداران، تیراندازان و سوار نظام از هم مجزا کرد؛ در گذشته اینها همه باهم مخلوط بودند. همین شخص است که با لیدیها جنگید و در حین آن جنگ بود که روز به شب تار مبدل شد «1». هم او است که سراسر قسمتی از آسیا را که در آنسوی رود هالیس قرار داشت تحت سلطه و اقتدار خود درآورد؛ و نیز تمام قوای تابع خود را گردآورد و به نینوا حمله برد تا این شهر را بانتقام خون پدر ویران کند. در جنگی که اتفاق افتاد بر آشوریها چیره شد و شهر نینوا را تسخیر کرد، ولی در همان هنگام مورد هجوم سپاهی کثیر از اقوام سیت که بفرماندهی پادشاه خود مادیس «2» پسر پروتوتیس «3» آمده بودند قرار گرفت «4». این عناصر سیت در سر راه خود اقوام سیمری را از اروپا به آسیا رانده بودند و خود بدنبال آنان باین قاره وارد شده بودند و در همان حال که بتعاقب فراریان سیمری مشغول بودند به سرزمین ماد رسیده بودند «5».
______________________________
(1)- بند 74 همین کتاب.
(2)-Madyes
(3)-Prototeyes
(4)- در اینجا هردوت بنقل خاطرات مهم از وقایعی که درحقیقت کمی قبل از سقوط نینوا رویداده است مشغول است. بموجب اسناد و مدارکی که بخط میخی در دست ما است در سال 614 قبل از میلاد یعنی دو سال قبل از واقعهای که هردوت بدان اشاره میکند، سیاگزار با آشوریها جنگید و پس از تسخیر سرزمین آشور نینوا را در معرض تهدید قرار داد. از طرف دیگر دیودور)Diodore( مورخ دیگر باستان مدعی است (کتاب دوم- بند 26) که در موقعی که نینوا در محاصره مادها بود سپاهی از اقوام باکتری یا باختری بکمک آشوریها آمده که بعدا به مهاجمین پیوسته است. احتمال میرود این مهاجمین باکتری که دیودور بآنها اشاره میکند همان عناصر سیت باشند که هردوت از آنها صریحا یاد کرده است.
(5)- ظاهرا هجوم اقوام سیت، آنطور که هردوت تصور میکند زیاد از حیث
تاریخ هردوت، ج1، ص: 191
104- فاصله بین دریاچه مئوسی «1» تا سواحل رود فاز «2» را که در کولشید «3» واقع است یک رونده خوب میتواند در سی روز طی کند. از کولشید راه زیادی برای رسیدن به سرزمین ماد در پیش نیست. بین این دو کشور فقط یک قوم حائل است که ساسپیر «4» نام دارد و پس از آن سرزمین ماد قرار گرفته. با این حال، اقوام سیت از این راه به کشور ماد هجوم نبردند. آنها چرخی زدند و از راهی عبور کردند که کمی بالاتر قرار داشت و بسیار طویلتر بود و کوهستان قفقاز در جهت راست آن قرار داشت «5». بدین ترتیب مادها با اقوام سیت روبرو شدند و چون مادها در جنگ با آنها شکست خوردند، سلطه و قدرت خود را بر آسیا از دست دادند و اقوام سیت بر سراسر آسیا مسلط شدند و از آنجا بسوی مصر حرکت کردند.
105- ولی در مدتی که آنها به سوریه فلسطین «6» رسیدید، پسامتیکوس «7» پادشاه مصر
______________________________
تاریخ با هجوم اقوام سیمری نزدیک نبوده. در اسناد و کتیبههای خط میخی از دورهای که با اواخر سلطنت سارگون شروع میشود (705- 722 ق. م.) صحبت از اقوام سیمری است و از همین زمان از این قوم بنام ژیمرای)Gimirrai( یاد شده است. در همین اسناد از اقوام سیت (آشگوزائی)Ashgouzaii( و پادشاه آنها پرتوتیس)Protothyes( فقط در زمان سلطنت آسارادون)Asarhadon( پادشاه آشور (681- 669 ق. م.) نام برده شده.
ژیمرائیها که از گردنههای نواحی قفقاز رسیده بودند به ناحیه دریاچه وان وارد شده بودند، در حالیکه آشگوزائیها از گردنههای قفقاز شرقی عبور کرده و به ناحیه دریاچه ارومیه وارد شده بودند.
(1)-Meotie
(2)-Phase- رودی که در کولشید قدیم واقع در آسیای صغیر جاری بود و بدریای سیاه میریخت و امروز ریون)Rino( نام دارد.
(3)- کولشید)Colchide( یکی از نواحی باستان است که در قسمت غربی آسیا در مشرق دریای سیاه و جنوب قفقاز واقع شده بود و رود فاز)Phase( آنرا سیراب میکرد.
(4)-Saspire
(5)- شاید مقصود دریای آزوف است که محل شروع مهاجرت اقوام سیمری بوده است. در
(6)- در نظر هردوت این اصطلاح جغرافیائی شامل قسمتهائی از سرزمین امروز سوریه باضافه ارض موعود و سرزمینی بود که اقوام فیلیسطین)Philistins( در آن سکونت داشتند.
ارمیا، پیشوای یهود صحنه موحشی از حمله اقوام سیت در کتاب آسمانی قوم یهود مجسم کرده است.
(7)-)Psamnetichos( - پسامتیک اول پادشاه ایالت سائیس)Sais( و ممفیس و مؤسس شانزدهمین سلسله مصر باستان در 666 قبل از میلاد. در زمان او مصر از لحاظ نظامی نیرومند شد و قدرت تازهای یافت.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 192
باستقبال آنها آمد و با خواهش و تقدیم هدایا آنها را از ادامه حرکت بسوی مصر مانع شد. وقتی ضمن ادامه عقبنشینی بیکی از شهرهای سوریه بنام آسکالون «1» رسیدند، اکثر عناصر سیت بدون وارد کردن خسارت باین شهر از آن گذشتند، ولی بعضی از آنها که عقب مانده بودند معبد آفرودیت اورانیا «2» را غارت کردند. تا جائیکه من اطلاع دارم، این معبد یکی از قدیمترین معابدی است که بافتخار این ربة النوع بنا شده است. معبد قبرس «3» بطوریکه اهالی این سرزمین خود نقل میکنند از روی آن بنا شده بود و نیز معبد سیتر «4» را دستهای از اهالی فینیقیه که از این قسمت سوریه مهاجرت کرده بودند بنا کرده بودند. آن دسته از عناصر سیت که معبد آسکالون را غارت کرده بودند با اعقاب و اولاد خود برای ابد از جانب ربة النوع به مرضی زنانه مبتلا شدند. «5» سکاها عقیده دارند که این بیماری بترتیب مذکور بر آنها نازل شده است. مسافرینی که به سرزمین سکاها میروند میتوانند
______________________________
(1)- آسکالون)Ascalon( یکی از شهرهای قوم فیلیسطن بود. ربة النوعی که هردوت آفرودیت اورانیا)Ourania( مینامد در محلی بنام درکتو)Derketo( پرستش میشد.
(2)-)Aphrodite ourania( - آفرودیت)Aphrodite( یا ونوس)Venus( الهه زیبائی و مظهر وجاهت در عهد باستان.
(3)- معبد آفرودیت جزیره قبرس در پافوس)Paphos( قرار داشت. پوزانیاس)Pausanias( مورخ و جغرافیدان یونانی در قرن دو بعد از میلاد عقیده دارد که پرستش این ربة النوع در این محل خیلی قبل او شهر آسکالون مرسوم بوده.
(4)- سیتر)Cythere( نام یکی از جزایر مجمع الجزایر یونان است که امروز سریگو)Cerigo( نام دارد و در گذشته معبد باشکوهی در آن بنا شده بود. در ادبیات و هنر سیتر پایتخت شعر و شاعری و عشق و ادبیات است.
(5)- این بیماری ظاهرا نوعی تنزل و سقوط نیروی جسمانی و روحی بوده است که مردان را با زنان یکسان میکرده (هردوت- کتاب چهارم- بند 67).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 193
شخصا این بیماران را که سکاها «اناره» «1» مینامند مشاهده کنند «2».
106- سلطه اقوام سیت بر آسیا مدت بیست و هشت سال ادامه یافت و در این مدت رفتار خشن و در عین حال غفلت و سهلانگاری آنها موجب ویرانی سراسر این سرزمین شد. از یکطرف بعنوان باج از هریک از اقوام و ملل مبلغی بزور میگرفتند، و از جانب دیگر، علاوه بر باجی که نام بردم، هنگام نقل و انتقالات خود اموال مردم را بغارت میبردند. سیاگزار و اقوام ماد جمعی کثیر از آنها را به ضیافتی دعوت کردند و آنها را از باده سرمست نمودند و بقتل رساندند. و بدین ترتیب بار دیگر مادها تفوق از دسترفته خود را بازیافتند و بر کشورهائی که در گذشته دست یافته بودند از نو مسلط شدند؛ شهر نینوا «3» را تسخیر کردند (اینکه مادها چگونه این شهر را تسخیر کردند مطلبی است که در قسمت دیگری از این سر- گذشت نقل خواهم کرد) «4» و سراسر آشور باستثنای بابل را باطاعت خود در آوردند. پس از این وقایع سیاگزار که با بحساب آوردن دوره سلطه سکاها جمعا چهل سال سلطنت کرده بود درگذشت.
______________________________
(1)-Enarees
(2)- روایت مسافرینی که از این سرزمین عبور کردهاند حاکی است که بعضی از مردان سیت که «اناره» نامیده میشدند بشکل زن درآمده بودند. سکاها خود این بیماری را نتیجه خشم و غضب ربة النوع آفرودیت میدانستند. هردوت این مطلب را تا حدی مبهم و گنگ بیان کرده و حق این بود که مطلب را چنین بیان میکرد: در سرزمین سکاها کسانی زندگی میکردند که «اناره» نامیده میشدند و هر مسافری میتوانست از نزدیک بیماری آنها را مشاهده کند. این بیماری را اقوام سیت آنگونه که من نام بردم مینامیدند.
(3)- در سال 612 قبل از میلاد سیاگزار متحدینی داشت که نیرومندترین آنها اهالی بابل بودند. اگر آنطور که حدس غالب برآنست عناصر سیت نیز در این زمان از متحدین او بوده باشند (همانها که دیودور «باکتری» نامیده)، چون بعدها سیاگزار سلاح خود را بسوی آنها کشید، باید قبول کرد که در سرگذشت هردوت از لحاظ سلسله مراتب تاریخی مطالب در جهت عکس واقع بیان شده است.
(4)- شاید مقصود هردوت از «قسمت دیگری» که بدان اشاره کرده است «تاریخ آشور» است که تألیف آنرا باو نسبت دادهاند و یکبار هم در بند 184 این کتاب خود بدان اشاره میکند. در هر حال، این قسمت از کتاب هردوت از بین رفته و امروز در دسترس ما نیست.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 194
107- بعد از سیاگزار، فرزند او آستیاژ بپادشاهی رسید و او را دختری بود که ماندان «1» نام داشت. شبی در خواب دید که این دختر آنقدر ادرار کرد که شهر او در آن غرق شد و حتی سراسر آسیا از آن پوشیده شد. پس این خواب را با دستهای از مغان که کار آنها تعبیر خواب بود در میان نهاد و وقتی بوسیله این مغان از معنای واقعی خواب خود مطلع شد ترس و هراسی شدید او را فراگرفت. مدتی بعد، وقتی این دختر بسن بلوغ رسید، از ترس وقوع تعبیر خواب، او را بعقد ازدواج یکی از افراد ماد که شایسته همسری او بوده باشد نداد و او را بیکی از اهالی پارس که کامبیز نام داشت سپرد، چه او کامبیز را در عین حال که مردی آرامش طلب و از خانوادهای اصیل تشخیص داده بود از لحاظ مقام در ردیف یکی از افراد متوسط ماد میدانست «2».
108- در نخستین سالی که ماندان با کامبیز میزیست، آستیاژ بار دیگر خواب دید که از رحم دخترش شاخی از مو روئیده که سراسر آسیا را فراگرفت. پس آنچه در خواب دیده بود با خوابگزاران خود در میان نهاد و آنگاه ماندان را که وضع- حملش نزدیک بود از نزد پارسها فراخواند. همینکه او از راه رسید بر او سخت نظارت کرد تا فرزندی را که از او متولد میشود بعد از تولد نابود کند، زیرا مغان جوابگزار با تعبیر خواب او اعلام کرده بودند که فرزند دختر او در سلطنت جانشین او خواهد شد. برای جلوگیری از تحقیق این خواب آستیاژ مراقب اوضاع بود.
همینکه کوروش متولد شد، یکی از خویشان خود را که هارپاگ «3» نام داشت طلب کرد. این شخص یکی از افراد قوم ماد بود که از دیگر افراد این قوم نسبت به پادشاه فداکارتر بود و پادشاه نیز امور خود را باو واگذار میکرد. پس پادشاه به هارپاگ چنین گفت: «هارپاگ، امری که امروز بتو واگذار میکنم مهمل
______________________________
(1)-Mandane
(2)- حقیقت آنست که کامبیز پدر کوروش در کشور خود عنوان پادشاهی داشت، با این تفاوت که خود را دستنشانده پادشاه ماد میدانست (یادداشت بند 125 همین کتاب).
(3)-Harpage
تاریخ هردوت، ج1، ص: 195
و کوچک تصور مکن، مبادا جانب دسته دیگری را بگیری و مرا فریب دهی و موجب فلاکت و بدبختی آینده خود شوی. طفلی که از ماندان بدنیا آمده برگیر و به خانه خود ببر و او را بقتل رسان و هرطور که مقتضی میدانی دفن کن.» هارپاگ پاسخ داد: «ای پادشاه، هرگز تا این لحظه از مردی که در برابر تو است کاری که بر تو خوش آیند نباشد سر نزده. سعی من آنست که در آینده نیز هیچ خطائی نسبت بتو مرتکب نشوم. اگر در وضع فعلی صلاح تو چنین است که امر میدهی، من وظیفه خود میدانم آنطور که باید بتو خدمت کنم.»
109- وقتی هارپاگ چنین پاسخ داد، طفل را که قبلا برای مردن در کفن کرده بودند باو سپردند. او اشگریزان به خانه خود رفت و همینکه بآنجا وارد شد آنچه آستیاژ باو گفته بود برای زوجه خود نقل کرد. زن او پرسید: «اکنون تو چه تصمیم داری و چه میخواهی بکنی؟» هارپاگ پاسخ داد: «قصد من آنست که از اوامر پادشاه اطاعت نکنم. اگر عقل او زایل شود و بیش از آنچه اکنون دچار هذیان است هذیان گوید من آنکس نیستم که در تصمیم او شریک شوم و با با ارتکاب این جنایت نسبت باو خدمتی انجام دهم. من دلایل زیادی دارم که نباید این طفل را بقتل رساند. اول آنکه او از خانواده منست و دوم آنکه آستیاژ اکنون مردی سالخورده و فاقد فرزند ذکور است. اگر بعد از مرگ او سلطنت به دخترش یعنی همان کسی برسد که اکنون فرزند او را بدست من بقتل میرساند، آیا من با مخاطراتی بزرگ روبرو نخواهم شد؟ صلاح من در اینست که این طفل از بین برود، ولی بهتر آنست که قاتل یکی از کسان آستیاژ باشد، نه از کسان من.»
110- بعد از این گفته، هارپاگ دردم بیکی از گاوچرانان آستیاژ پیغام داد و او را طلب کرد. این گاوچران که میتراداتس «1» نام داشت گاوهای پادشاه را در چراگاههائی که مناسب برای اجرای نقشه هارپاگ بود و در کوههائی که درندگان وحشی
______________________________
(1)-Mitradates
تاریخ هردوت، ج1، ص: 196
زیاد داشت به چرا میبرد. او زنی داشت که مانند خود او غلام و برده بود و نامش بزبان ماد سپاکو «1» بود که به زبان یونانی کینو «2» یعنی سگ ماده معنی داشت، زیرا مادها سگ ماده را سپاکو مینامند. کوههائی که این گاوچران گاوان را برای چرا میبرد در شمال اکباتان، در جانب دریای سیاه قرار داشت. در آن قسمت، در جهت ساسپیر «3»، سرزمین ماد بسیار کوهستانی و مستور از برجستگیها و جنگلها است، در حالیکه بقیه این کشور کاملا هموار و یکنواخت است.
گاوچران امر هارپاگ را دردم اجرا کرد و همینکه بنزد او حاضر شد، هارپاگ باو چنین سخن گفت: «آستیاژ بتو امر میکند این طفل را بگیری و در دورافتادهترین نقاط کوهستان رها کنی تا هرچه زودتر درگذرد. و نیز بمن امر کرده است که بتو بگویم چنانچه او را نکشی یا او را بنحوی از مرگ نجات دهی، خود با بدترین وضع بقتل خواهی رسید. بمن امر شده است که رها کردن طفل را در کوهستان نظارت کنم.»
111- وقتی گاوچران این سخنان را شنید طفل را در آغوش گرفت و از همان راهی که آمده بود به باغ خود مراجعت کرد. اتفاقا در موقعی که او به شهر رفته بود زن او که هر روز در انتظار لحظه وضع حمل بود طفلی بدنیا آورده بود و من تصور میکنم که این اتفاق برحسب اراده خداوندی بوده است «4». هردو در اضطراب و تشویش بودند: گاوچران نگران وضع حمل زوجه خود بود و زن او نیز از اینکه هارپاگ برخلاف عادت و انتظار شوهرش را بحضور طلبیده ترس
______________________________
(1)-Spaco
(2)-Kyno
(3)-Saspires
(4)- هردوت افسانههائی را که برای تجلیل زیاده از حد کوروش بر سر زبانها بود با تردید تلقی میکند و با این حال جای تعجب است که لا اقل نجات او را از مرگ ناشی از اراده خداوندی میداند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 197
داشت «1». وقتی در مراجعت با زن خود روبرو شد، چون زن ترس داشت که دیگر هرگز او را نبیند، نخستین سؤالی که از شوهر خود کرد این بود که بچه دلیل هارپاگ او را با آن همه عجله و شتاب احضار کرده بود. پس گاوچران پاسخ داد: «ای زن، کاش آنچه در شهر دیدم و شنیدم هرگز ندیده بودم و نشنیده بودم و این وقایع بر بزرگان ما حادث نمیشد! تمام اهل خانه هارپاگ غرق در ماتم و زاری بودند. من با اضطراب و وحشت به خانه او وارد شدم. همینکه وارد شدم طفلی را بر زمین دیدم که دستوپا میزد و فریاد میکشید. این طفل با اشیائی زرین و قنداقی از پارچههای رنگارنگ زینت شده بود. همینکه هارپاگ چشمش بمن افتاد، امر کرد که این طفل را در آغوش گیرم و او را با خود ببرم و در یکی از نقاط کوهستانی که حیوانات وحشی در آن بیشتر است قرار دهم «2». هارپاگ گفت که این وظیفه را شخص آستیاژ برای من تعیین کرده است و هم او گفته است که اگر امر او را اطاعت نکنم، هزاران بلا ممکن است بسر من آورد. من تصور کردم آن طفل بیکی از خدمتگزاران هارپاگ متعلق است و چون ندانستم که بدرستی پدر و مادر او چه کسانی هستند او را گرفتم و با خود آوردم. با این حال، از مشاهده اشیاء زرین و لباسهای فاخری که دربرداشت و شیون و زاری که در خانه هارپاگ
______________________________
(1)- این افسانه نمونه کاملی از اخلاق و عادات و رسوم قابل ستایش مردم ایران باستان است و بخوبی نشان میدهد که چه روابط بیریائی بین زن و شوهر وجود داشته. در دو خانواده مختلف، یکی از خانوادههای طبقه اول و اشراف و دیگری از خانوادههای طبقه سوم یک دهقان ساده بین زن و شوهر اعتماد و اطمینان و اتفاق و اتحاد کامل مشاهده میشود. در هیچیک از این دو خانواده رفتاری ناپسند و خفتآور با زن مشهود نیست.
(2)- هردوت در ضمن نقل این افسانه دو بار به حیوانات وحشی اشاره کرده ولی معلوم نیست مقصود او از این اصطلاح چه بوده است. اگر قرار بود طفل را بچنگال این حیوانات سپارند تا طعمه آنها شود درینصورت چگونه ممکن بود آنطور که در همین بند گفته شده معدوم شدن او را بر ثابت کرد. شاید بهمین آستیاژ جهت است که در دنباله افسانه صحبت از آنست که طفل در اثر سرما و ضعف درگذشت و حیوانات وحشی از این حیث نقشی بازی نکردهاند. اینکه در این قسمت دو بار از حیوانات وحشی نام برده شده شاید مربوط به افسانه دیگری است که بموجب آن طفل را در محلی دورافتاده قرار دادند تا در آنجا تلف شود و چون او را ترک کردند و منتظر تلف شدن او نشدند، قدرتی نامرئی او را در برابر چنگال و دندان حیوانات وحشی حفظ کرد (یادداشت بند 122).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 198
دیده میشد دچار حیرت و تعجب بودم. ولی ناگهان ضمن راه خدمتگزاری که همراه من تا خارج شهر آمد و طفل را بمن تسلیم کرد آنچه درباره طفل میدانست بر من فاش کرد و گفت این طفل پسری است که از ماندان دختر آستیاژ و کامبیز فرزند کوروش بدنیا آمده است و آستیاژ فرمان قتل او را داده است. و این طفل که تو اکنون مشاهده میکنی، همان طفل است.»
112- همینکه سخن گاوچران بپایان رسید، روپوش طفل را به کنار زد و او را بزن خود نشان داد. وقتی زن آن نوزاد فربه و زیبا را مشاهده کرد گریستن آغاز کرد و پاهای شوهر خود را در آغوش گرفت و باو التماس کرد که بهیچ قیمتی حاضر نشود این طفل را در کوهستان رها کند. شوهر معترض بود که او چارهای جز این کار ندارد، زیرا جاسوسان هارپاگ برای تحقیق درباره اقدام او خواهند آمد و اگر او امر هارپاگ را اجرا نکند خود با فجیعترین مرگ روبرو خواهد شد. چون زن مشاهده کرد که گفتار او در شوهرش مؤثر واقع نمیباشد، تدبیری اندیشید و باو چنین گفت: «اکنون که حاضر نیستی اندرز مرا گوش کنی و این طفل را در کوهستان رها نکنی، پس آنچه بتو میگویم انجام ده: من نیز طفلی زائیدهام که مرده بدنیا آمده است؛ اگر قرار است طفلی را در کوهستان رها شده مشاهده کنند، آن طفل مرده را ببر و در کوهستان رها کن، و ما طفل دختر آستیاژ را مانند طفل خودمان بزرگ خواهیم کرد. بدین ترتیب، نه نسبت به اربابان خود مرتکب تقصیری شدهای و نه ما راه بدی انتخاب کردهایم، زیرا از یکطرف طفل مرده ما از کفن پادشاهی و فاخر پوشیده خواهد شد، و از طرف دیگر این طفل زنده هم از حیات محروم نخواهد شد.»
113- گاوچران احساس کرد که در وضعی که او قرار گرفته بود سخن زنش کاملا عاقلانه و معقول بنظر میرسید. پس دردم آنچه او گفته بود انجام داد. طفلی را که برای کشتن بهمراه آورده بود به زن خود واگذار کرد و طفل خود را که مرده بود برگرفت و در سبدی که طفل زنده در آن جای داشت قرار داد و او را با زیور-
تاریخ هردوت، ج1، ص: 199
آلات آن زینت داد و سپس به دورافتادهترین نقاط کوهستان برد و در آنجا رها کرد. سه روز که از رها کردن طفل گذشت، گاوچران یکی از کسانی را که گلهها را برای چرا میبردند برای نظارت بر حال او گماشت «1» و خود بدیدن هارپاگ به شهر رفت و به هارپاگ گفت که اکنون میتواند جسد طفل را باو نشان دهد.
هارپاگ جمعی از محافظین مورد اعتماد خود را بهمراه او فرستاد و وقتی آنان با چشمان خود طفل مرده را دیدند امر کردند او را در زیر خاک دفن کنند. و وقتی طفل گاوچران دفن شد، طفل دیگر که بعدها کوروش نام گرفت در دامان زن گاوچران که او را بفرزندی اختیار کرده و نام دیگری بر وی نهاده بود بزرگ شد «2».
114- وقتی طفل به سن دهسالگی رسید، واقعهای رویداد که راز او را فاش کرد.
او در دهکدهای که محل اسطبل گاوان بود (و ما قبلا بآن اشاره کردیم) «3» با اطفال دیگری که با او همسال بودند در جاده ببازی مشغول بود. این اطفال در ضمن بازی پسر گاوچران را «4» بعنوان پادشاه خود انتخاب کرده بودند. پسر گاوچران به بعضی از اطفال امر کرد قصری برای او بسازند، عدهای دیگر را بعنوان مستحفظ
______________________________
(1)- از اینجا معلوم میشود که میتراداتس زیردستانی در اختیار داشته و یک گاوچران ساده نبوده و شاید سردسته و رئیس گاوچرانان بوده است.
(2)- نام کوروش وقتی بر او گذارده شد که اصالت نسب او کشف شد و معلوم شد که او فرزند کامبیز و نوه کوروش است. در آن موقع برای اینکه نامی از خاندان هخامنشی باو داده باشند او را بنام جد اولش کوروش نامیدند.
(3)- معلوم نیست مقصود هرودت از این عبارت چیست و در کجا از وجود اسطبل گاوان صحبت کرده است. در بند 110 فقط صحبت از گله گاوان است نه از وجود اسطبل.
(4)- در محیط کوچکی که کوروش در آن میزیست پدر گاوچران او درحقیقت برای خود شخصیتی محسوب میشد (یادداشت شماره 1 بند 113) و بهمین جهت عنوان پسر گاوچران نه تنها خفتآور نبود، بلکه مایه سرافرازی هم بود. چون کوروش را در آن زمان پسر گاوچران خطاب میکردند و نام اولیه او بدست فراموشی سپرده شده بود، ظاهرا هردوت نتوانسته است نام واقعی او را قبل از اینکه کوروش نامیده شود کشف کند و همهجا او را پسر گاوچران خطاب میکند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 200
خود انتخاب کرد، یکی را بسمت چشم پادشاه «1» برگزید و دیگری را مأمور رساندن پیغامهای شاهی کرد «2»، و بدین ترتیب برای هرکس وظیفهای تعیین کرد. یکی از اطفالی که در بازی شرکت داشت فرزند یکی از مردان معتبر ماد بنام آرتمبارس «3» بود. چون او حاضر نشد کاری که کوروش باو واگذار کرده بود انجام دهد، کوروش به دیگر اطفال امر کرد او را بگیرند. دیگر اطفال اطاعت کردند و او را گرفتند و کوروش با او بدرفتاری کرد و چند ضربت شلاق بر او نواخت. همینکه طفل آزاد شد خشمی شدید او را فراگرفت و چون فکر میکرد که با او رفتاری کردهاند که شایسته او نبوده است بشهر رفت و از رفتاری که کوروش با او کرده بود به پدر شکایت کرد. او به پدر خود نمیگفت که کوروش چنین کرده است، زیرا در آن زمان هنوز این اسم باو تعلق نداشت و او را پسر گاوچران میخواندند.
آرتمبارس سخت خشمگین شد و با فرزند خود بحضور آستیاژ شتافت و مدعی شد که باو اهانتی شدید شده است؛ و در حالیکه شانههای فرزند خود را به پادشاه نشان میداد چنین گفت: «ای پادشاه، اینست اهانتی که غلام پادشاه و پسر گاوچران به فرزند من کرده است.»
115- وقتی آستیاژ سخن آرتمبارس را شنید و طفل او را دید تصمیم گرفت باحترام آرتمبارس انتقام طفل او را بگیرد. پس کس بدنبال گاوچران و فرزند او فرستاد و وقتی هردو بحضور او رسیدند نگاهی به کوروش افکند و باو چنین گفت: «تو که فرزند چنین پدری هستی، چگونه جرأت کردی با فرزند مردی که در اینجا حاضر است و یکی از مقربان طراز اول درگاه منست چنین بیاحترامی کنی؟» کوروش پاسخ داد: «ای پادشاه، اگر من با او چنین کردهام عملی موافق
______________________________
(1)- «چشم پادشاه» عنوان رسمی کسانی بود که از طرف پادشاهان ماد و هخامنشی بایالات دوردست امپراتوری مأمور میشدند.
(2)- مقایسه صحنه این بازی و اوامر کوروش با صحنهسازی دیوکس و اوامر او در آغاز تأسیس سلطنت خاندان ماد شاید خالی از لطف نباشد (بند 98 همین کتاب).
(3)-Artembares
تاریخ هردوت، ج1، ص: 201
حق و عدالت کردهام. بچههای دهکده که او نیز یکی از آنها میباشد در ضمن بازی مرا پادشاه خود انتخاب کرده بودند و علت آن بود که مرا بیش از دیگران شایسته آن یافته بودند. ولی در موقعی که دیگر اطفال اوامر مرا اجرا میکردند، او بدان وقعی نمیگذارد و چون از اطاعت امر من خودداری کرد بمجازات خود رسید.
اکنون اگر بعلت رفتاری که در پیش گرفتم مستحق مجازات هستم، من در اختیار تو میباشم.»
116- هنگامی که کوروش به سخن گفتن مشغول بود، تردیدی درباره او بخاطر آستیاژ خطور کرد، زیرا خطوط سیمای طفل در نظرش با خطوط سیمای خود شبیه آمد، جوابی که به پادشاه داده بود به جواب یک فرد آزاد شباهت داشت، و از طرفی سن او با فاصله زمانی که طفل ماندان در کوهستان رها شده بود تطبیق میکرد. آستیاژ که از این علائم در شگفت بود لحظهای در اندیشهای عمیق غوطه- ور شد، ولی کوشید که حال عادی بخود گیرد. و چون قصد کرد آرتمبارس را بوسیلهای دور کند و از گاوچران در خلوت تحقیق کند به آرتمبارس چنین گفت:
«آرتمبارس، من ترتیب کار را طوری خواهم داد که تو و فرزندت هردو راضی شوید.» پس آرتمبارس را مرخص کرد و امر کرد خدمتگزاران کوروش را بداخل قصر پادشاهی هدایت کنند. وقتی خود با گاوچران تنها ماند از او پرسید این طفل را از کجا بدست آورده و چه کسی او را بوی واگذار کرده است. میتراداتس به پادشاه اطمینان داد که او فرزند خود او است و زنی که او را زائیده هنوز همسر او است. آستیاژ باو گفت که با این پاسخ نادرست کار خوبی نمیکند، زیرا خود را در معرض عذاب و شکنجهای طاقتفرسا قرار خواهد داد. و در موقعی که باظهار این مطلب مشغول بود به مستحفظین خود اشاره کرد تا او را بگیرند. چون او را برای شکنجه دادن میبردند، ناگزیر حقیقت را آنچنانکه بود فاش کرد و سرگذشت واقعی را بدرستی از آغاز بیان کرد و در پایان سخن بالتماس افتاد و از آستیاژ استدعای عفو و بخشش کرد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 202
117- همینکه گاوچران حقیقت را فاش کرد، آستیاژ دیگر چندان باو نپرداخت و چون از هارپاگ سخت خشمگین شده بود به محافظین خود امر کرد او را بحضور آورند. و وقتی هارپاگ در محضر او حاضر شد از او چنین پرسید: «هارپاگ، طفلی که از دختر من بدنیا آمده بود و برای کشتن بدست تو سپرده بودم چگونه بقتل رساندی؟» چون هارپاگ گاوچران را در حضور پادشاه مشاهده کرد چاره را در آن دید که از دروغ بپرهیزد و حقیقت را آنچنانکه بود بازگوید تا در محضر پادشاه خجل و شرمنده نشود. پس هارپاگ چنین پاسخ داد: «ای پادشاه، وقتی طفل را بمن دادند، من در اندیشه شدم و در فکر بودم که چگونه میتوانم بدون اینکه خطائی نسبت بتو مرتکب شوم رضایت خاطر ترا فراهم کنم و در عین حال در نظر شخص خودت و دخترت مردی جنایتکار محسوب نشوم. پس من چنین کردم که شرح میدهم: گاوچرانی را که اکنون در اینجا حاضر است احضار کردم و طفل را باو سپردم و باو گفتم که تو امر کردهای او را بقتل رساند. اگر من باو چنین سخن گفتم، البته سخنی بدروغ نگفتهام زیرا دستور تو چنین بود. وقتی طفل را باو سپردم بوی امر کردم او را در کوهستانی خشک قرار دهد و خود برای مراقبت تا لحظه مرگ نزد او بماند. و من او را تهدید کردم که چنانچه این امر را اجرا نکند با هزاران مصیبت و عقوبت روبرو خواهد شد. وقتی او امر مرا اجراء کرد و طفل را در کوهستان درگذاشت، من جمعی از معتمدترین خواجگان «1» خود را برای نظارت فرستادم و از طریق آنها جسد را مشاهده کردم و بوسیله همانها آنرا دفن کردم. چنین است، ای پادشاه، سرگذشت این واقعه، و چنین است افسانه
______________________________
(1)- در بند 113 صحبت از عدهای از مستحفظین شخص هارپاگ بود که برای بازرسی و تحقیق مرگ کودک رفته بودند و اینکه هارپاگ درین لحظه باریک برخلاف واقع از خواجگان خود اسم میبرد و علت آنست که در آن زمان خواجگان از کسانی بودند که بیش از هرکس مورد اعتماد بودند (کتاب هفتم هردوت- بند 105).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 203
مرگ آن کودک.»
118- هارپاگ بیپرده سخن گفت و حقیقت را فاش کرد. آستیاژ که نسبت به رفتار او سخت خشمگین بود و خشم خود را از او پنهان میکرد، ابتدا سرگذشت واقعه را آنطور که از دهان گاوچران شنیده بود برای هارپاگ نقل کرد و پس از آنکه تمام مطلب را برای او بازگفت چنین نتیجه گرفت که اکنون آن طفل در حیات است و آنچه روی داده صلاح و مصلحت بوده است، «1» و آستیاژ چنین از سخن خود نتیجه گرفت: «من از رفتاری که با این طفل شده بود بسیار اندوهگین و افسرده بودم و نمیتوانستم احساسات کینه و عداوت دختر خود را متحمل شوم. اکنون که تقدیر سیمائی موافق نشان داده فرزند خودت را نزد این طفل تازه از راه رسیده بفرست و چون قصد دارم بپاس سالم ماندن این طفل که مرهون لطف خداوندان است قربانی و ضیافتی بافتخار خداوندان ترتیب دهم، تو نیز در این ضیافت حاضر شو.»
119- وقتی هارپاگ این سخنان را شنید، سجده کرد و به خانه خود رفت و از اینکه غفلت او به نیکی سرانجام یافته بود خوشحال شد و دعوت پادشاه را به شام نشانه
______________________________
(1)- شاید در موقعی که کوروش در برابر آستیاژ قرار داشت و پادشاه در سیمای او دقیق شده بود و در تشخیص هویت او تردید داشت (بند 116) با خود چنین میاندیشید که چون این طفل یکبار «پادشاه» شده دیگر از جانب او خطری متوجه او نخواهد بود، چه او خود این فکر اطمینانبخش را به مغان تلقین کرد (بند 120) و اظهار داشت که کاملا با این فکر موافق است و از اینکه آنها نیز چنین میاندیشند خرسند است (بند 121). ولی اگر سنگدلی و بیرحمی او نسبت به ماندان و عذاب روحی این زن چندان تأثیری در او نداشت، شاید ترس از کینهتوزی و انتقامجوئی شوهر آن زن او را ناراحت کرده بود. رفتار غیر قابل تحملی که با هارپاگ در پیش گرفت خود دلیل آنست که از سرانجام قضایا و اینکه طفل زنده مانده ناراحت است. در بند 36 از کتاب سوم، عین این ماجرا در مورد کامبیز تکرار میشود. کامبیز که فرمان داده بود کرزوس را بقتل رسانند از اینکه او را بقتل نرساندند اظهار خرسندی میکند، ولی در عین حال کسانی را که مأمور قتل او بودند و نسبت باجرای امر پادشاه کوتاهی کرده بودند به شدیدترین وضع مجازات میکند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 204
آغاز سعادت و اقبال خود دانست «1». پس همینکه به خانه رسید با شتاب یگانه فرزند خود را که در حدود سیزده سال داشت روانه دربار آستیاژ کرد و باو توصیه کرد هرآنچه آستیاژ دستور داد اجرا کند. سپس در حالیکه وجودش از شادی و شعف لبریز بود آنچه بر او گذشته بود بر زن خود نقل کرد. و اما آستیاژ، همینکه فرزند هارپاگ بنزد او رسید امر کرد او را کشتند و بدنش را قطعهقطعه کردند؛ قسمتی از گوشت او را کباب کردند و با قسمت دیگر آن آبگوشتی مهیا کردند و مجموع این طعام را با دقتی خاص آماده پذیرائی کردند. در ساعت موعود، وقتی هارپاگ و دیگر مهمانان حاضر شدند، در برابر آستیاژ و دیگران میزهائی مملو از گوشت گوسفند نهادند، ولی در برابر هارپاگ تمام گوشت بدن فرزندش باستثنای دست و پا و سر مقتول را قرار دادند. دست و پا و سر او را در سبدی در کناری نهادند و سرپوشی بر آن قرار دادند. وقتی هارپاگ از غذا سیر شد آستیاژ از او پرسید که آیا از طعام راضی است. هارپاگ پاسخ داد که بسیار راضی است.
در این موقع کسانی که از قبل مأمور این کار شده بودند دست و پا و سر طفل مقتول را همچنانکه روی آن پوشیده بود حاضر کردند و آنرا در برابر هارپاگ قرار دادند و باو اشاره کردند که سرپوش آنرا کنار زند و هرآنچه مایل است از آن برگیرد. هارپاگ اطاعت کرد، سرپوش را بکناری زد و چشمش به بقایای اندام فرزندش افتاد. با وجود مشاهده اعضای بدن فرزند خود بروی خود نیاورد و کاملا بر نفس خود مسلط شد. آستیاژ از او پرسید آیا دانستی گوشت چه حیوانی را تناول کردهای. هارپاگ پاسخ داد که دانسته است و هرآنچه پادشاه انجام دهد در نظر او مطبوع و مقبول است. سپس بقایای گوشت فرزند خود را برداشت و به خانه رفت «2». حدس من آنست که قصد وی آن بود که مجموع آنها را یکجا
______________________________
(1)- شادی و شعف هارپاگ نه از آن جهت بود که کوروش و آستیاژ بهم رسیده بودند بلکه از آن جهت بود که تصور میکرد با دعوتی که پادشاه از او کرده است در آیندهای نزدیک مقتدرترین مرد دربار خواهد شد و آیندهای درخشان خواهد داشت.
(2)- ظاهرا مقصود همان بقایای گوشتهای پخته است که در برابر او نهاده بودند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 205
کند و در کفن قرار دهد و دفن کند «1»
120- این بود مجازاتی که آستیاژ در حق هارپاگ اجرا کرد. چون آستیاژ در صدد بود درباره کوروش نیز تصمیمی اتخاذ کند همان مغانی که خواب او را بشرحی که نقل کردیم تفسیر کردند بحضور طلب کرد. وقتی آنها بحضور رسیدند از آنها پرسید خواب او را چگونه تعبیر کرده بودند «2». ولی مغان همان تفسیر اولیه را برای او تکرار کردند و گفتند اگر آن طفل زنده مانده و قبلا تلف نشده بود قطعا به پادشاهی انتخاب میشد. آستیاژ چنین بسخن ادامه داد: «آن طفل زنده است و در دهات زندگی کرده است. اطفال دهکده او را بپادشاهی برگزیدهاند و آنچه را که پادشاهان واقعی میکنند او نیز انجام داده است. او مستحفظینی برای حفظ جان خود برگزیده و مراقبینی برای دربانی و مأمورینی برای انتقال پیغامهای خود انتخاب کرده است. برای دیگر مشاغل نیز کسانی منصوب کرده و فرمانروائی آنان را بعهده گرفته است. اکنون بگوئید این ماجرا چه چیز بر شما روشن میکند؟» مغان پاسخ دادند که «اگر آن طفل زنده است و بطور طبیعی و بدون تعمد و نقشه قبلی بپادشاهی برگزیده شده «3»، دیگر درباره او اضطراب بر خود راه مده و خونسردی خود را حفظ کن، زیرا او برای بار دوم به سلطنت نخواهد رسید. بطوریکه ما اطلاع داریم، گاه اتفاق میافتد که حتی پیشگوئیها
______________________________
(1)- مقصود اینست که بقایای گوشتهای پخته و محتویات سبد و هرآنچه از گوشت فرزند مقتول او باقی بود یکجا جمعآوری کند و در کفن قرار دهد.
(2)- شاید قصد پادشاه از تجدید این سؤال این بود که قبلا اطمینان یابد مغان بعلتی از نظر اول خود عدول نکرده باشند. بدیهی است درینصورت تفسیر اولیه آنها بیاعتبار و خالی از ارزش تلقی میشد.
(3)- مقصود اینست که چنانچه سلطنت خیالی و کودکانه کوروش با قصد قبلی و از روی عمد ترتیب داده شده بود تا آثار زیانبخش آن خواب از میان رود و تعبیر آن صورت تحقق یابد درینصورت این واقعه تأثیری در تحقق واقعی تعبیر خواب نداشت و چون در این مورد از طرف آستیاژ یا شخص دیگر نقشهای برای انتخاب کوروش از طرف اطفال دهکده کشیده نشده بود و این واقعه بطور طبیعی اتفاق افتاده بود تعبیر خواب نیز تحقق یافته و دیگر خطری از جانب این طفل متوجه پادشاه نخواهد بود.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 206
با وقایع محقر و ناچیزی سرانجام مییابد، درینصورت بطریق اولی رؤیا و خواب نیز ممکن است با موضوعی کاملا محقر و ناچیز سرانجام یابد «1».» آستیاژ پاسخ داد: «ای مغان، من نیز مانند شما معقول و صحیح آن میدانم که اکنون که این طفل یکبار به پادشاهی انتخاب شده خواب من تحقق یافته و دیگر از ناحیه او خطری متوجه من نمیباشد. با این حال، بدقت به موضوع رسیدگی کنید و آنچه برای خاندان من و خود شما اطمینانبخشتر است بر من بازگوئید.» مغان به پادشاه چنین پاسخ دادند: «ای پادشاه، صلاح ما نیز در آنست که سلطنت تو دوام یابد. در غیر اینصورت، چنانچه سلطنت باین طفل که از نژاد پارس است انتقال یابد، درحقیقت سلطنت به قومی دیگر منتقل میشود و ما که از قوم ماد هستیم برده و غلام خواهیم شد و پارسها ما را خارجی خواهند دانست و هیچگونه رعایت حال ما را نخواهند کرد. برعکس، وقتی تو پادشاهی، چون با ما هموطن هستی، ما نیز سهمی در حکومت داریم و افتخارات بزرگی از جانب تو نصیب ما میشود.
در این صورت ضرورت مطلق آنست که ما مراقب شخص تو و سلطنت تو باشیم. اگر در حال حاضر دلیلی برای اضطراب و ترس تو مشاهده میکردیم بیپرده با تو در میان مینهادیم. ولی اکنون که خواب تو با واقعهای پوچ سرانجام یافته ما از چیزی هراس نداریم و ترا نیز دعوت میکنیم که نگرانی نداشته باشی. و اما در باره این طفل، بهتر آنست که او را از برابر چشم خود دور کنی و به پارس نزد پدر و مادرش بفرستی.»
121- آستیاژ از شنیدن این سخنان بوجد آمد. پس کوروش را بحضور طلب کرد و باو چنین گفت: «فرزند من، رؤیائی که هنگام خواب بر من آشکار شد و سرانجامی پوچ و باطل داشت موجب شد که با تو آن رفتار بد را کردم. اگر تو اکنون زنده
______________________________
(1)- در نظر مردم باستان غیبگوئی بیش از خواب اعتبار و اهمیت داشت، چه خواب ممکن بود غلط درآید، ولی پیشگوئی و بخصوص پیشگوئی خدایان خطاناپذیر تشخیص داده میشد. بهمین جهت است که مغان برای توجیه صحت گفتار خود در مقام مقایسه با خواب به غیبگوئی استناد میکنند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 207
هستی، آنرا مدیون سرنوشت و مقدرات شخص خود میباشی. اکنون شادان به سرزمین پارس عزیمت کن و من نیز عدهای برای مشایعت تو خواهم فرستاد. وقتی بدانجا رسی، با پدر و مادری روبرو خواهی شد که غیر از میتراداتس گاوچران و همسر او هستند.»
122- وقتی سخن آستیاژ بپایان رسید، کوروش را روانه پارس کرد. همینکه کوروش به خانه کامبیز مراجعت کرد «1»، پدر و مادر او را بحضور پذیرفتند و وقتی از ماجرا مطلع شدند با شادی و شعف او را در آغوش کشیدند، زیرا تا آن زمان تصور میکردند که فرزند آنها کمی بعد از تولد از بین رفته بود. چون از او پرسیدند چگونه زنده مانده است، کوروش ماجرا را بر آنها نقل کرد و گفت که تا آن زمان از سرگذشت خود اطلاعی نداشته و در اشتباه محض بوده است و فقط در ضمن راه از سرنوشت گذشته خود مطلع شده است. تا آن زمان خود را فرزند یکی از گاوچرانان آستیاژ تصور میکرده است، ولی از وقتی که از اکباتان خارج شده بوسیله همراهان خود که او را مشایعت میکردهاند از حقیقت با اطلاع شده است.
او گفت که زن گاوچران او را بزرگ کرده، و پیدرپی از این زن تمجید کرد و نام او را که کینو «2» بود بر زبان جاری کرد. پدر و مادر او این نام را عنوان کردند و برای اینکه به پارسها جلوه دهند که نجات طفل آنها مدیون خداوند بوده چنین شایع کردند که کوروش پس از آنکه در کوهستان رها شد بوسیله سگی ماده نگهداری شده است. این بود منشاء این افسانه که درباره کوروش
______________________________
(1)- در اینجا هردوت کلمه «مراجعت» را بموقع بکار نبرده، زیرا اگر سرگذشتی را که او از جوانی کوروش نقل کرده صحیح بدانیم، کوروش هرگز در خانه پدر و مادر خود زندگی نکرده بود تا اکنون بدانجا مراجعت کند. دوران تبعید و دوری وی از وطن و خانه پدری درحقیقت مدتی قبل از تولد آغاز شده بود.
(2)-Kyno
تاریخ هردوت، ج1، ص: 208
بر زبانها جاری است «1».
123- کوروش کمکم بزرگ شد و بین جوانان همسال خود مردی شجاع و محبوب شد. هارپاگ که آرزو داشت انتقام خود را از آستیاژ باز گیرد برای جلب محبت او هدایائی برای او میفرستاد. هارپاگ خود را شخصی عادی میدانست و تصور میکرد که خود قادر نخواهد بود عمل آستیاژ را مکافات دهد ولی چون کوروش بزرگ میشد، درصدد برآمد بدبختیهای او را با مصائب خود یکی جلوه دهد و او را با خود متحد کند. از مدتی قبل اقداماتی برای اجرای این مقصود کرده بود. چون آستیاژ نسبت به مادها سختگیر بود، هارپاگ با هریک از سران آنها خلوت کرده بود و مذاکراتی خصوصی درپیش گرفته بود و بآنها اطمینان داده بود که بهتر آنست آستیاژ را از سلطنت خلع کنند و کوروش را بجای او به سلطنت برگزینند «2».
______________________________
(1)- استدلال هردوت اینست که چون کینو ترجمه یونانی لغت پارسی (سپاکو) است که بمعنی سگ ماده است، پدر و مادر کوروش از نام زن گاوچران استفاده کردند و چنین شایع کردند که کوروش بلطف خداوندان بوسیله سگی ماده نگهداری شده است و افسانه نجات کوروش بوسیله سگی ماده ازینجا سرچشمه میگیرد. ولی باحتمال زیاد هردوت در این مورد اشتباه کرده، زیرا افسانهای که بموجب آن کوروش را سگی ماده نگهداری کرده و ژوستن)Justin( آنرا در کتاب خود (کتاب اول- بند چهارم) نقل کرده، همان افسانه قدیمی است که بموجب آن برای کوروش پرستاری برگزیده بودند که نامش سگ ماده بود. بعضی از مورخان باستان معتقدند که مقصود از گرگ ماده زنی بدکار بوده است؛ همین مورخان عقیده دارند که سگ مادهای که کوروش را نگهداری کرده نیز در حقیقت اشاره به زنی است که چنین کرده است، با این تفاوت که در نظر ایرانیان باستان سگ حیوان مقدسی بود که مخصوص خداوند بزرگ اهورمزدا بوده است.
(2)- بموجب اسناد و مدارک تاریخی که در حفریات جدید بدست آمده اطرافیان آستیاژ در جنگی که او با کوروش در پیش داشت جانب کوروش را گرفتند و نسبت باو خیانت کردند.
ولی در اینکه آیا خیانت هارپاگ بعلت رفتار سختی بود که آستیاژ با او درپیش گرفته بود، این مطلب مورد تردید مورخین است. کتزیاس)Ctesias( علت خصومت هارپاگ را نسبت به آستیاژ مطلبی دیگر میداند. بعقیده این مورخ علت خیانت هارپاگ این بود که آستیاژ داماد خود را که جانشین او در سلطنت بود شخص دیگری انتخاب کرده بود و هارپاگ که مردی جاهطلب بود و قصد داشت خود داماد او شود از این عمل آستیاژ سخت عصبانی شده بود. در کتاب اشیل)Eschyle( )پارسها- کتاب پنجم- بند 766) از شخصیت آستیاژ توصیفی بمراتب بهتر از شخصیت هارپاگ شده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 209
وقتی این تصمیمات اتخاذ شد و وسایل کار مهیا گردید، هارپاگ تصمیم گرفت کوروش را که در پارس میزیست از نقشه خود مطلع کند. و چون راهها تحت نظر بود چاره را در آن دید که تدبیری اندیشد. پس خرگوشی آماده کرد و شکم آنرا خالی کرد، ولی به پشمهای آن دست نزد و آنرا سالم گذارد. آنگاه نامهای که نقشه خود را در آن نوشته بود در شکم حیوان نهاد و پوست شکم را دوخت. پس توری که شکارچیان معمولا با خود داشتند بیکی از معتمدترین مردان خانه خود داد و او را مانند یک شکارچی روانه پارس کرد. آن مرد دستور داشت که همینکه خرگوش را به کوروش میدهد با صدای بلند باو بگوید که او بدست خود آنرا قطعهقطعه کند و هیچکس در موقع این عمل حاضر نباشد «1».
124- آن مرد مأموریت خود را انجام داد؛ کوروش خرگوش را گرفت، شکم آنرا در بدو نامهای که درون آن بود بیرون آورد و خواند. در آن نامه چنین نوشته شده بود:
«ای پسر کامبیز، خداوندان بر تو نظر دارند. اگر چنین نبود تو نباید تا امروز زنده مانده باشی. پس برای انتقام از آستیاژ برخیز. او قاتل تو است. اگر اراده او عملی شده بود تو اکنون مرده بودی. الطاف خداوندی و مداخله من موجب شد که تو امروز زندهای. تصور میکنم که مدتها است تو از این ماجرا بدرستی مطلعی و میدانی که با تو چگونه رفتار شد و من بجرم اینکه ترا بقتل نرساندم و به گاوچران سپردم با چه مصائبی از جانب آستیاژ روبرو شدم. اکنون اگر به سخنان من گوش دهی، بر سراسر کشوری که آستیاژ سلطنت میکند سلطنت خواهی کرد. پارسها را به شورشبرانگیز و با مادها به جنگ برخیز. اگر آستیاژ برای سرکوب
______________________________
(1)- معلوم نیست هارپاگ چه تدبیری اندیشیده بود که خرگوش شکمدریده را بدون اینکه فاسد شود و بگندد به کوروش برساند. هدیه او برای آن نبوده است که کوروش با آن طعامی برای خود ترتیب دهد، بلکه کشته خرگوشی بوده که ممکن است پوست آنرا کشیده و داخل آنرا کاه کرده بوده باشند. شاید قصد هارپاگ آن بود که مأموری که از جانب او میرود لاشه حیوانی همراه داشته باشد که مشاهده ظاهر حال آن باطن آنرا فاش نمیکرد تا هرجا گماشتگان دولتی با او برخورد کردند چنین تصور کنند که او مردی است شکارچی که با شکار به خانه مراجعت میکند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 210
کردن تو مرا فرمانده سپاه کند، هرآنچه آرزو کنی خواهی داشت، و همچنین است اگر هریک از دیگر بزرگان ماد باین سمت گماشته شوند؛ زیرا آنها قبل از همه از آستیاژ روی خواهند گردانید و برای سرنگون کردن او بجانب تو خواهند پیوست. بدان و مطلع باش که در اینجا لا اقل همهچیز آماده است، آنچه را که بتو گفتم انجام ده و تأخیر جایز مدار.»
125- کوروش، پس از آنکه از این پیام مطلع شد، در فکر شد که ماهرانهترین وسیله برای برانگیختن پارسها بر آستیاژ چیست. پس از مدتی تفکر باین نتیجه رسید که بهترین و مناسبترین وسیله برای این کار ترتیبی است که در زیر نقل میکنم و او نیز بهمین ترتیب رفتار کرد: ابتدا نامهای تحریر کرد و آنچه مایل بود در آن نوشت؛ سپس مجمعی از مردم پارس تشکیل داد، نامه را گشود و مفاد آنرا قرائت کرد و بآنها اعلام کرد که آستیاژ او را بعنوان حاکم بر آنها گماشته است؛ «1» و آنگاه چنین بسخن ادامه داد: «اکنون، ای پارسها، من بشما امر میکنم هریک با داسی مجهز و آماده شوید.» این بود آنچه او بآنها امر کرد. پارسها به چندین قبیله تقسیم میشوند. قبایلی که کوروش بآن اجتماع دعوت کرده بود و برای شورش بر مادها مجهز میکرد همان قبایلی بودند که تمام عناصر پارس از آنها متابعت میکردند.
این قبایل عبارت بودند از پازارگادیها و مارافیها، «2» ماسپها. «3» از بین این قبایل
______________________________
(1)- در اینجا هردوت کشور پارس را یکی از ایالات امپراتوری ماد دانسته که حاکم آن از طرف پادشاه ماد منصوب میشود. ولی هردوت در این مورد اشتباه میکند، زیرا سرزمین پارس در این زمان کشوری مستقل بود بنام کشور آنزان)Anzan( که شامل قسمت اعظم سرزمین ایلام بود و سلطنت در آن موروثی بود. کوروش حتی قبل از سقوط آستیاژ پادشاه این کشور بود، و قبل از او پدرش کامبیز و جدش و جد بزرگش تیئسپس)Teispes( در این کشور سلطنت کرده بودند.
(2)-Maraphies
(3)-)Maspes( - محتمل است که این قبایل تنها قبایلی بودهاند که کوروش در آغاز کار بر آنها مسلط شده بود. همچنین احتمال میرود که اشخاص دیگری از خاندان هخامنشی بر دیگر قبایل پارس حکومت میکردهاند. داریوش که او نیز از خاندان تئیسپس بود در کتیبه بیستون
تاریخ هردوت، ج1، ص: 211
اصیلترین آنها قبیله پازارگادی بود «1»؛ عشیره هخامنشی که سرسلسله پادشاهان خاندان پرسه «2» بآن تعلق دارد خود یکی از عشایر قبیله پازارگادی محسوب میشود «3».
و اما قبایل دیگر پارس عبارتند از پانتیالهها «4»، دروزیها «5» و ژرمنیها «6» که همه کشاورز و رعیتپیشهاند. و نیز چند قبیله دیگر که صحراگردند از اینقرار:
دائنها «7»، ماردها «8»، دروپیکها «9» و ساگارتیها «10».
126- پارسها همه با سلاحی که کوروش سفارش کرده بود حاضر شدند. در پارس ناحیهای بود که سراسر آن از خار مستور بود و از هرسو در حدود هیجده یا بیست ستاد وسعت
______________________________
میگوید که هشت تن از خاندان او قبل از او پادشاه بودهاند که شش تن از آنها قبل از کوروش کبیر و پسرش کامبیز سلطنت کردهاند. از شش تن نامبرده، عدهای توانستند در همان زمان که کوروش و دو جانشین بلافصلش سلطنت داشتند در دیگر نواحی امپراتوری تئیسپس بسلطنت رسند.
(1)- اینکه قبیله پازارگادی اصیلترین قبیله پارس محسوب میشد علت آن بود که اولا خاندان هخامنشی باین قبیله تعلق داشت و ثانیا نخستین قبیلهای بود که به طرفداری از خاندان هخامنشی برخاست و از فرمان این خاندان پیروی کرد. در سرزمینی که این قبیله میزیست، قصری سلطنتی موجود بود که یکی از پایتختهای قدیم محسوب میشود و قبر کوروش در نزدیکی آنست.
(2)- پرسه)Persee( یکی از نیمهخدایان یونان و فرزند ژوپیتر و دانا)Danae( است. وی سر رقیب خود مدوز)Meduse( را از تن جدا کرد و در کشور میسن)Mycene( به سلطنت رسید.
(3)- درباره خویشاوندی و ارتباط پرسه)Persee( نیمهخدا و قهرمان معروف یونان از اهل آرگوس)Argos( با پارس و مردم آن و پادشاهان پارس رجوع شود به کتاب هفتم هردوت، بند 61 و 151. در اینجا هردوت بصرف وجود شباهت اسمی بین پرسه و قوم پارس رابطه نزدیکی و خویشاوندی برای این دو قائل شده است.
(4)-Panthialee
(5)-Derousie
(6)-Germanie
(7)-Daens
(8)-Mardes
(9)-Dropiques
(10)-Sagarties
تاریخ هردوت، ج1، ص: 212
داشت. کوروش به پارسها امر کرد طی یک روز این ناحیه را هموار کنند و بیل زنند. وقتی پارسها این وظیفه را انجام دادند، بآنها امر کرد خود را شستشو دهند و صبح فردا بحضورش رسند. در این فاصله تمام گلههای بز و گوسفند و گاو پدر خود را در همان محل گردآورد و در آنجا سر برید و شراب و خوردنیهای لذیذ بر آن افزود تا برای پذیرائی از جمعیت پارسها مهیا شود. فردای آنروز، همینکه پارسها از راه رسیدند، آنها را در چمنی مستقر کرد و ضیافتی مجلل برای آنها ترتیب داد. وقتی ضیافت بپایان رسید از آنها سؤال کرد بین نوع زندگی که در شهر دارند و نوع زندگی که در بیابان اکنون با آن روبرو هستند کدامیک را ترجیح میدهند. پارسها پاسخ دادند که بین این دو نوع زندگی اختلاف زیاد است، زیرا روز گذشته جز رنج و تعب چیزی نداشتند، در حالیکه امروز با انواع لذایذ روبرو هستند. کوروش که منتظر همین جواب بود فرصت را غنیمت شمرد و مکنون خاطر خود را بر آنها فاش کرد و چنین گفت: «ای مردان پارس، چنین است وضعی که شما خواهید داشت. اگر بسخنان من گوش دهید نه تنها این نعمتها را خواهید داشت، بلکه بسیاری دیگر بر آن اضافه خواهد شد و شما بهیچ کار بردگی تن در نخواهید داد. و اگر خواهان آن نیستید جز رنج و تعب بیحدوحصر نظیر آنچه که تا دیروز با آن روبرو بودید انتظاری نداشته باشید. پس بسخنان من گوش فرادهید تا مردانی آزاد شوید. من تصور میکنم که خداوندان با واقعهای معجزآسا مرا زنده تا انجام این مهم را بعهده گیرم و تصور نمیکنم که شما نه در جنگ و نه در جای دیگر از مادها ارزش کمتری داشته باشید. در اینصورت هرچه زودتر بر آستیاژ قیام کنید.»
127- پارسها که بدین طریق رئیسی برای خود یافتند، از روی میل برای آزادی خود کوشیدند. مدتها بود که فرمانروائی مادها بر آنها گران آمده بود و اکنون خواستار آزادی خود بودند. همینکه آستیاژ از تحریکات کوروش مطلع شد، فرستادهای بنزد او مأمور کرد و باو پیغام داد در محضر او حاضر شود. کوروش به
تاریخ هردوت، ج1، ص: 213
فرستاده امر کرد که به پادشاه بگوید که او بنزد او خواهد آمد، ولی نه برای اطاعت امر او، بلکه برای مخالفت با او. وقتی آستیاژ از این پاسخ مطلع شد، تمام سپاه ماد را مجهز کرد و چون گوئی خداوندان عقل او را زایل کرده بودند هارپاگ را بفرماندهی این سپاه تعیین کرد، بدون اینکه آنچه را که نسبت باو روا داشته بود بخاطر آورده باشد. مادها بجنگ پرداختند و با پارسها دستوپنجه نرم کردند. آنها که در توطئه وارد نبودند حقیقتة جنگیدند، ولی آنها که در توطئه وارد بودند بجانب پارسها ملحق شدند. جمعی کثیر از آنها عمدا وظیفه خود را انجام ندادند و از میدان جنگ گریختند و سپاه ماد بطرز خفتآوری پراکنده شد.
128- همینکه آستیاژ از آنچه رویداده بود مطلع شد سخت بر کوروش خشم گرفت و سخنانی درشت بر زبان جاری کرد و چنین گفت: «نه، نه، با این حال کوروش نباید از این جریان بر خود ببالد.» بعد از بیان این تهدید، امر کرد مغانی را که مفسر خواب او بودند و باو توصیه کرده بودند کوروش را زنده گذارد پوست از تن بکشند و کاه در پوست آنها کنند. سپس آنچه از جوانان و پیران ماد در شهر باقی بود مجهز کرد و با خود بجنگ برد. او با پارسها جنگید و شکست خورد؛ مادهائی که با خود برده بود از دست داد و خود زنده باسارت درآمد «1».
129- وقتی او اسیر شد، هارپاگ نزد او آمد و با اظهار مسرت و شادی و ایراد سخنان نیشدار و خفتآور باو اهانت کرد. از جمله سخنان نیشدار او آن بود که از او پرسید آیا این اسارت و بردگی که بعد از پادشاهی دچار آن شده است در مقام مقایسه با ضیافتی که برای او با گوشت فرزندش ترتیب داده بود پاداش و سزای نیکوئی بود.
هارپاگ پاسخ داد که چون او کوروش را با مکتوب خود تشویق کرده است در
______________________________
(1)- درحقیقت، برخلاف گفته هردوت، کوروش باین سرعت و آسانی بر آستیاژ غالب نشد. بطوریکه سالنامه نبونید حاکی است جنگی که بعلت خیانت سپاهیان ماد به پیروزی کوروش خاتمه یافت مدت سه سال طول کشید. محل این جنگ بطور یقین معلوم نیست. نیکلا از اهل داماس مدعی است که جنگ نهائی در نزدیکی پازارگاد رویداده است.
اگر این نظر صحیح باشد معلوم میشود آستیاژ جنگ را به سرزمین حریف منتقل کرده بوده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 214
حقیقت این وقایع نتیجه اقدام او است. پس آستیاژ خطاب باو سخنانی گفت و به هارپاگ ثابت کرد که او خامترین و بیانصافترین مرد جهان است خامترین مرد جهان از آن جهت که اگر وقایع حاضر در واقع نتیجه اقدامات او بوده است، او میتوانست خود شخصا بپادشاهی برسد، در حالیکه اکنون شخص دیگری بسلطنت رسیده است. بیانصافترین مرد جهان از آن جهت که فقط بخاطر غذائی که از آن یاد شد، مردمان ماد را باسارت و بردگی درآورد، در حالیکه اگر لازم میدانست بجای آنکه خود بسلطنت رسد شخص دیگری باین مقام رسد، حق و انصاف ایجاب میکرد که یک تن از اهالی ماد را بجای این پارسی به سلطنت رساند.
اکنون مادها بیگناه و بیتقصیر از فرمانروائی و سیادت باسارت و بردگی افتادهاند، و حال آنکه پارسها که در گذشته بردگان مادها بودهاند امروز فرمانروای آنها شدهاند.
130- بدین ترتیب، آستیاژ پس از سی و پنج سال سلطنت از پادشاهی خلع شد و بعلت رفتار خشن او مادها در زیر یوغ پارسها قرار گرفتند «1». باستثنای مدتی که اقوام سیت بر مادها مسلط بودند، مادها مدت یکصد و بیست و هشت سال بر سراسر قسمتی از آسیا که در آنسوی رود هالیس واقع است سلطنت کردند «2». بعدها به گذشته خود حسرت خوردند و علیه داریوش شوریدند «3». ولی شورش آنها نتیجه نداد و
______________________________
(1)- شکست آستیاژ از کوروش در سال 550 قبل از میلاد اتفاق افتاد.
(2)- اگر مدت پنجاه و سه سال سلطنت دیوکس و بیست و دو سال سلطنت فرائورت و چهل سال سلطنت سیاگزار و سی و پنج سال سلطنت آستیاژ را جمع کنیم رقمی برابر یکصد و پنجاه سال بدست میآید، در حالیکه هردوت طول مدت سلطنت خاندان ماد را یکصد و بیست و هشت سال دانسته است. برای بدست آوردن این رقم چاره نیست جز آنکه طول مدت سلطنت دو پادشاه اول را جمعا 53 سال بدانیم و فرض کنیم 22 سالی که به فرائورت نسبت داده شده جزء این مدت بوده است. فقط در اینصورت جمع سالهای سلطنت پادشاهان ماد با حساب هردوت تطبیق میکند و از 128 سال تجاوز نمیکند. و اگر قبول کنیم که مادها فقط در زمان سه پادشاه اخیر خود بر امپراتوری وسیع ماد سلطنت کردند این حساب نیز صحیح است زیرا دیوکس فقط بر سرزمین ماد حکومت کرد و میتوان طول مدت سلطنت او را در این حساب وارد کرد.
(3)- قیام مادها در زمان داریوش که هیچیک از مورخان باستان ذکری از آن نکردهاند بطور مشروح در کتیبه معروف بیستون نقل شده است. این شورش در آغاز سلطنت داریوش
تاریخ هردوت، ج1، ص: 215
چون در جنگ مغلوب شدند بار دیگر گردن باطاعت نهادند. در عصری که صحبت ما بدان مربوط است، یعنی در زمان آستیاژ، پارسها و کوروش که بر ضد مادها قیام کرده بودند از این زمان ببعد فرمانروای آسیا شدند. کوروش آستیاژ را تا پایان عمر نزد خود نگاهداشت و در این مدت آسیبی باو وارد نکرد.
این بود مختصری درباره تولد و تربیت کوروش و چگونگی رسیدن او به پادشاهی.
بعد از این واقعه، بشرحی که قبلا نقل کردم، کرزوس بعلت خطائی که مرتکب شد او را بر خود برانگیخت. کوروش او را مغلوب کرد و وقتی کرزوس نیز مغلوب شد سلطنت کوروش به سراسر آسیا توسعه یافت.
131- تا جائیکه من اطلاع دارم پارسها عادات و رسومی دارند که چنین است: پارسها عادت ندارند که برای خدایان مجسمه برپا کنند و یا معبد و قربانگاهی بسازند.
برعکس، آنها کسانی را که چنین کنند به دیوانگی متهم میکنند و علت بنظر من آنست که آنها هرگز مانند یونانیان خصوصیات بشری برای خدایان قائل نبودهاند «1». تاریخ هردوت ج1 215 مادها و پارسها ..... ص : 184
م آنها چنین است که به مرتفعترین نقاط کوهستان صعود میکنند و در آنجا قربانیهائی به زوس «2» خداوندی که نام او را بر کائنات و افلاک اطلاق کردهاند اهداء میکنند «3». آنها برای خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد نیز هدایائی
______________________________
فرزند هیستاسپ)Hystaspe( مقارن شورش بابل اتفاق افتاد. سردسته شورشیان شخصی بود بنام فرورتیش)Farvartish( که مدعی شد از خاندان سیاگزار است. داریوش برای خاموش کردن او ناگزیر شد دوبار با او بجنگد. بار اول در جنگی که بفرماندهی یکی از امرای سپاه او بنام هیدرانس)Hydranes( صورت گرفت مغلوب شد. در جنگ دوم که داریوش خود به بابل آمد فرورتیش اسیر شد و بطرزی فجیع بقتل رسید. از آن پس شورس بابل نیز با خشونت و سختی تمام سرکوب شد.
(1)- شاید مقصود اینست که پارسها معتقد نبودهاند که خدایان شکل بشری داشتهاند و احتیاجات و ذوق آنها نظیر احتیاجات و ذوق بشر بوده باشد.
(2)- در اینجا هردوت «زوس» خدای یونانیان را با اهورامزدا خدای پارسهای قدیم اشتباه میکند.
(3)- پارسها آسمان و کائنات رادئوس)Dayaus( مینامیدند که شباهتی زیاد به کلمه «زوس» داشت. شاید بهمین جهت است که هردوت تصور کرده پارسها خداوند خود را همان کائنات و افلاک میدانستهاند، در حالیکه در واقع چنین نبوده و پارسها آسمان و افلاک را مخلوق اهورامزدا میدانستهاند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 216
قربانی میکنند. اینها تنها خدایانی هستند که پارسها از قدیم برای آنها قربانی میکردهاند، ولی بعدها قربانی کردن آفرودیت اورانیا «1» را از آشوریها و اعراب آموختند. این الهه را آشوریها میلیتا «2» و اعراب آلیلات «3» و پارسها میترا «4» مینامند «5».
132- و اما مراسم مذهبی که پارسها در موقع اهداء قربانی باین خدایان رعایت میکنند از این قرار است: پارسها در موقع اهداء قربانی نه قربانگاه بنا میکنند و نه آتش روشن میکنند. اندودن به روغن مقدس و نواختن نی و بستن نوار به قربانی و افشاندن جو مقدس نزد آنها مرسوم نیست. وقتی یکنفر از اهل پارس بیکی از خدایان قربانی اهداء میکند، حیوان را به محلی پاک هدایت میکند و سپس تاجی از گل و بخصوص گل خرزهره بر کلاه خود قرار میدهد و آنگاه نام آن خدا را بر زبان جاری میکند. کسی که قربانی به خداوند اهداء میکند نمیتواند فقط برای شخص خود دعای خیر کند و باید برای سعادت و خوشبختی پادشاه و تمام مردم پارس دعا کند و خود او نیز در جمع پارسها بحساب میآید همینکه قربانی به قطعات کوچک تقسیم و گوشت او پخته شد بستری از علف تازه و بخصوص از شبدر سبز میسازد و تمام قطعات گوشت را روی آن قرار میدهد. پس از آن، یکی از مغان که در آنجا حاضر است سرود مذهبی میخواند، و قاعده برآنست که هیچ قربانی بدون حضور یکی از مغان اهداء نمیشود. سرودی که او میخواند افسانه
______________________________
(1)-Ourania
(2)-Myllitta
(3)-Alilat
(4)-Mithra
(5)- پارسها به الههای بدین نام معتقد نبودهاند. هردوت تصور کرده است که «میترا» نام خداوند آفتاب یک اسم زنانه است و بهمین جهت آنرا نام الههای دانسته که پارسها درحقیقت آناهیتا)Anahita( مینامیدهاند. در مذهب پارسهای قدیم آناهیتا غالبا با میترا از لحاظ تشریفات مذهبی مشابهت داشته و احتمال دارد اشتباه هردوت از همینجا ناشی شده باشد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 217
نسب خدایان است و بطوریکه میگویند نوع سرود مذهبی آنها چنین است «1».
بعد از ترنم سرود مذهبی، آنکس که قربانی کرده لحظهای صبر میکند و سپس گوشتها را به خانه میبرد و هرطور مایل است مصرف میکند.
133- پارسها عادت دارند که روز تولد خود را جشن بگیرند. در آن روز آنها حق خود میدانند که غذائی مطبوعتر از غذای روزهای دیگر صرف کنند. اعیان و اغنیا گاو یا اسب یا شتر و یا خری میکشند و آنرا یکپارچه در اجاقهائی بزرگ کباب میکنند. اشخاص بیچیز و فقیر به حیوانات کوچکتر قناعت میکنند. پارسها معمولا غذای مقوی سنگین کمتر میخورند و بیشتر به غذاهای سبک علاقه دارند که همه را یکجا بر سر سفره نمیآورند «2». بهمین جهت پارسها مدعی هستند که اگر یونانیان فقط برای سد جوع غذا میخورند علت آنست که در آخر غذا چیز قابلی بآنها نمیدهند، در صورتیکه اگر در آخر غذا تنقلاتی برای آنان بیاورند باز هم بخوردن ادامه خواهند داد «3». پارسها به شراب بسیار علاقه دارند. آنها حق ندارند در حضور دیگری استفراغ و یا ادرار کنند. این بود قواعدی که بین آنها مرسوم است و آنها رعایت میکنند. بعلاوه عادت دیگر آنها چنین است که مسائل بسیار مهم را در حال مستی و بیعقلی مورد بحث قرار میدهند و وقتی در میان مستی و میگساری تصمیمی درباره مسئلهای اخذ میکنند، فردای آن روز صاحب خانهای که تصمیم در خانه او اخذ شده بار دیگر قبل از صرف غذا بحال
______________________________
(1)- از طرز بیان هردوت چنین استنباط میشود که اطلاعات زیادی در اینباره ندارد.
آنچه مغان میسرودند درحقیقت افسانه نسب نبوده است، بلکه نوعی از تاریخچه نسلهای خدایان بوده است که شامل نام خدایان، خصوصیات شخصی و صفات و ملکات اخلاقی آنها بود.
(2)- غذای سبک را معمولا پارسها با هریک از غذاهای اصلی مصرف میکردند و هربار که غذای اصلی تکرار میشد، همراه آن غذای فرعی نیز تکرار میشد.
(3)- از این قسمت از نوشته هردوت معلوم میشود یونانیان آنچه را که ما امروز با اخذ اصطلاح خارجی «دسر» مینامیم در پایان غذا یکجا مصرف میکردهاند، در حالیکه پارسها مانند بعضی از ایرانیان امروز عادت داشتهاند آنرا در میان غذا برای تحریک اشتهای خود بتدریج بخورند و باصطلاح «مزهمزه» کنند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 218
گرسنه موضوع را مطرح و اخذ رأی میکند. اگر در حال گرسنگی نیز آنرا تأیید کنند آن تصمیم تصویب شده محسوب است و در غیر این صورت از آن صرفنظر میکنند. عکس این مسئله نیز صحیح است: آنچه را که در حال گرسنگی درباره آن اخذ تصمیم کردهاند بار دیگر در جلسه میگساری و شرابخواری مطرح میکنند.
134- وقتی دو نفر پارسی در کوچه باهم روبرو میشوند از روی علائم زیر میتوان تشخیص داد که آنها از حیث مقام برابرند یا باهم اختلاف دارند: آنها بجای آنکه بیکدیگر سلام کنند لبهای یکدیگر را میبوسند. اگر یکی از آنها از حیث مقام کمی از رفیق خود پائینتر باشد، روی گونههای یکدیگر را میبوسند، ولی اگر یکی از آنها از خانوادهای بسیار پست باشد، در برابر دیگری یک زانوی خود را بر زمین میزند و سجده میکند. از اقوام مختلف، بیش از همه برای آنهائی اهمیت قائلند که با آنها نزدیکترند. در درجه دوم آنهائی قرار دارند که کمی در فاصله دورتر زندگی میکنند و بهمین ترتیب درجه احترام و علاقه خود را نسبت بملل و اقوام دیگر بنسبت فاصله مکانی آنها با خود میسنجند و برای کسانی که نسبت بآنها در دورترین نقاط زندگی میکنند از همه کمتر احترام قائل میباشند. آنها تصور میکنند که خود آنها از هر حیث بهترین افراد بشر میباشند و میزان فضیلت و خصایل نیکوی دیگر ملل بنسبت فاصلهایست که از آنها دارند و ما در بالا شرح دادیم؛ و بنابراین آنها که در دورترین نقاط زندگی میکنند بدترین اقوام میباشند.
در زمان فرمانروائی مادها، بین اقوام امپراتوری سلسله مراتبی از لحاظ اعمال قدرت موجود بود. مادها که فرمانروائی عمومی را بعهده داشتند، بر نزدیک ترین اقوام مجاور حکومت میکردند. اقوام مجاور آنها بسهم خود بر اقوامی که در مجاورت سرحدات آنها بودند و آن اقوام نیز نسبت باقوام بعدی حکومت و فرمانروائی داشتند. اساس این فرمانروائی نیز همان قاعدهای بود که بعدها در زمان پارسها میزان احترام و اهمیت ملل از روی آن سنجیده شد، زیرا اقوام
تاریخ هردوت، ج1، ص: 219
بنسبت فاصلهای که داشتند از قدرت و حکومت بیشتری برخوردار بودند «1».
135- پارسها از تمام ملل دیگر جهان بیشتر استعداد اخذ عادات و رسوم خارجیان را دارند «2». مثلا چون آنها لباس مادها را زیباتر از لباس ملی خود دیدند باستعمال آن پرداختند. در جنگ نیز زرههای مصری بتن میکنند. و نیز انواع لذایذ و خوشیها که نزد دیگر ملل مشاهده میکنند خود بدان مشغول میشوند، مثلا روابط جنسی با پسران را از یونانیان آموختهاند. هریک از آنها چندین زن شرعی دارند و عده زیادی زن صیغه خریداری میکنند.
136- آنچه در نظر آنها برای یک مرد موجب اهمیت و اعتبار است در درجه اول شجاعت و تهور است در جنگ، و در درجه دوم داشتن عده زیادی فرزند است. پادشاه هر سال بآنکس که بتواند عده بیشتری فرزند از خود نشان دهد هدایائی میبخشد، زیرا پارسها عقیده دارند که قدرت آنها در کثرت نفوس آنها است. آنها باطفال خود از سن پنج سالگی تا سن بیست سالگی فقط سه چیز میآموزند و آن سه چیز عبارتست از اسبسواری، تیراندازی و حقیقتگوئی. اطفال تا وقتی که بسن پنج سالگی نرسیدهاند در مقابل پدران خود ظاهر نمیشوند و نزد زنان بزرگ میشوند.
و علت انتخاب این ترتیب آنست که اگر طفل در سنین جوانی فوت کند، مرگ او موجب تأثر و اندوه پدر نشود.
137- من این عادات پارسها را تمجید میکنم، و همچنین عاداتی که اکنون شرح میدهم: پادشاه شخصا برای یک تقصیر کسی را محکوم به مرگ نمیکند و هیچیک
______________________________
(1)- این عبارت تا اندازهای گنگ و مبهم است (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
شاید، مقصود اینست که همانطور که در نظر پارسها اهمیت و اعتبار ملل بنسبتی که از آنها دور بودند کمتر میشد، میزان قدرت حکومتی که مادها برای ملل مجاور خود قائل بودند تابع دوری و نزدیکی آنها بود. همانطور که پارسها خود را مهمترین موجودات بشر و دیگران را از هر حیث ناقصتر از خود میدانستهاند، قدرت حکومتی نیز در زمان مادها به قوم ماد تعلق داشت و دیگر ملل و اقوام درحقیقت دستنشانده آنها بودهاند.
(2)- نکتهای که امروز برای ما ایرانیان در تقلید از تمدن غرب جالب توجه است!
تاریخ هردوت، ج1، ص: 220
از پارسها حق ندارند بعلت ارتکاب یک گناه یکی از افراد خانواده خود را مجازاتی جبرانناپذیر کنند. باید ابتدا خوب بیندیشند و چنانچه کارهای بد مقصر از خدماتش از حیث تعداد و شدت بیشتر باشد، آنگاه میتوانند تسلیم خشم و غضب شوند و او را مجازات کنند. پارسها عقیده دارند که هیچکس از آنها تاکنون بقتل مادر یا پدر خود مبادرت نورزیده است و در تمام مواردی که تا بحال صورت ظاهر حکایت از ارتکاب چنین جنایتی داشته، اگر تحقیق شود بطور یقین باین نتیجه میرسیم که جنایت از جانب فرزند فرضی و یا حرامزاده بوده است، زیرا آنها مدعی هستند که امکان ندارد پدر و مادر واقعی بدست فرزندان خود کشته شوند.
138- هر عملی که ارتکاب آن منع شده، صحبت کردن از آن نیز ممنوع است.
بعقیده پارسها بدترین و ننگینترین کارها دروغ گفتن و پس از آن قرض گرفتن است و استدلال آنها اینست که کسی که قرض میکند گاه مجبور میشود دروغ بگوید. اگر یکی از همشهریان آنها به جزام یا جزام سفید مبتلا شود حق ندارد به شهرها داخل شود و با دیگر مردم پارس معاشرت کند. زیرا پارسها عقیده دارند که این اشخاص از آن جهت دچار این بیماری شدهاند که گناهی نسبت به خورشید «1» مرتکب شدهاند. خارجیانی که باین امراض مبتلا شوند از کشور خود بیرون میکنند و گاه کبوتران سفید را نیز بتصور اینکه باین مرض مبتلا هستند نابود میکنند «2». پارسها در مجاری آب ادرار نمیکنند و آب دهان در آن نمیاندازند
______________________________
(1)- اشاره به میترا خداوند آفتاب و روشنائی و یا اهورامزدا خداوند خیر و نیکی.
(2)- از این مطلب طبیعتا چنین استنباط میشود که پارسها نسبت به کبوتر سفید کراهتی خاص داشتهاند، در حالیکه متون تاریخی خلاف آنرا ثابت میکند. بطوریکه شارون)Charon( از اهل لامپساک)Lampsaques( نقل میکند گویا بر روی بعضی از کشتیهای نیروی دریائی مردونیه)Mardonios( سردار معروف پارسی در جنگهای خشایارشا کبوتر سفید قرار داشت و این موضوع ثابت میکند که این حیوان در نظر پارسها شوم نبوده است. ولی اگر گفته شارون را چنین تعبیر کنیم که کبوترهای سفید را یونانیان به کشتیهای پارسی فرستاده بودند در اینصورت اختلافی بین مفهوم دو متن نیست و مشکل مرتفع میشود، چه باید فرض کرد که کبوتر سفید را یونانیان از آن جهت به کشتیهای پارسی فرستاده بودند که این حیوان در نظر پارسها شوم بوده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 221
و دست و روی خود را نمیشویند و حتی اجازه نمیدهند که کسی چنین کند. بر عکس ما، برای مجاری آب احترامی زیاد قائل میباشند.
139- یکی دیگر از خصوصیات پارسها که خود آنها متوجه آن نیستند ولی ما بدان توجهی خاص میکنیم اینست که اسامی آنها که مفهوم آنگاه خصوصیات جسمانی و گاه عظمت و بزرگی را میرساند، همه با یک حرف خاتمه مییابد و این حرف را اقوام دری «سان» «1» و اقوام یونی «س» تلفظ میکنند. اگر خوب دقت کنید ملاحظه خواهید کرد که تمام اسامی پارسی با این حرف خاتمه مییابد و چنین نیست که بعضی از آنها با این حرف تمام شود و بعضی دیگر با حرفی دیگر، بلکه آخر همه آنها همین حرف است «2».
140- آنچه تاکنون درباره پارسها گفتم بآن اعتماد کامل دارم، زیرا اطلاعات دقیقی در اینباره بدست آوردهام، ولی آنچه بعد از این شرح میدهم مسائل محرمانه و مکتوم است که چندان بآن اطمینان ندارم. صحبت من درباره مردگان است.
معروف است که جسد مردگان باید قبل از دفن کردن بوسیله سگی یا پرندهای شکاری قطعهقطعه شود تا در مورد مغان من اطمینان دارم که آنها با مردگان خود چنین میکنند، زیرا آنها این عمل را در منظر عام انجام میدهند. در هر حال پارسها جسد مردگان خود را قبل از مدفون کردن در خاک با موم اندوده میکنند. مغان با دیگر مردم و بخصوص با کاهنان مصری بکلی اختلاف دارند. کاهنان مصری کشتن هرنوع حیوان را عملی زشت و ناپاک میدانند و از آن اجتناب میکنند مگر در مواردی که برای خدایان قربانی میکنند، در حالیکه مغان برعکس، انواع موجودات
______________________________
(1)-San
(2)- این گفته هردوت چندان قابل اعتماد نیست زیرا فقط در زبان یونانی در آخر اسامی مذکر پارسی حرف «س» قرار دارد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 222
را باستثنای سگ و انسان با دست خود میکشند «1» و باین کار علاقهای خاص دارند و باهم رقابت میکنند و بدون هیچگونه امتیاز مورچگان را در ردیف ماران و دیگر حیوانات وحشی زمینی و هوائی بقتل میرسانند «2».
______________________________
(1)- در این عبارت کلمه «میکشند» درحقیقت باید «میتوانند بکشند» تعبیر شود، چه مقصود هردوت آن نیست که مغان پیوسته به کشتن حیوانات مشغول بودهاند، بلکه مقصود آنست که برخلاف کاهنان مصری که کشتن حیوانات برای آنها ممنوع بود و فقط در مواردی خاص هنگام قربانی کردن میتوانستند بعضی از انواع حیوانات را بکشند، مغان برعکس آنها، علاوه بر موارد قربانی، در دیگر موارد نیز میتوانستند هرنوع حیوانی باستثنای سگ را ذبح کنند. علت استثنائی که در مورد سگ قائل شدهاند آنست که این حیوان معروف به حیوان مقدس اهورامزدا بوده است.
(2)- در اینجا مقصود هردوت حیوانات مضر و بدکاری است که به اهریمن یعنی خدای شر و دشمن اهورامزدا تعلق دارند. در جمله اخیر، برعکس جمله قبل، مقصود اینست که مغان نه تنها حق داشتند این حیوانات را بکشند، بلکه وظیفه آنها بود که بکشتن آنها مبادرت کنند. هردوت چندان به تشخیص این اختلافات جزئی در متن خود توجه نکرده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 223
اقوام یونی، دری، ائولی
141- همینکه لیدیها مغلوب پارسها شدند، اهالی یونی «1» و ائولی «2» کسانی به سارد نزد کوروش فرستادند و تقاضا کردند با همان شرایطی که کرزوس اطاعت او را قبول کرده است آنها نیز تابع او شوند. کوروش وقتی این پیشنهاد را شنید، این داستان را برای آنان نقل کرد: «مردی که نی مینواخت ماهیهائی در دریا مشاهده کرد؛ پس بتصور اینکه ماهیها بنوای نی از آب خارج خواهند شد و بروی زمین خواهند آمد شروع بنواختن کرد. چون امیدش به یأس مبدل شد، توری در دست گرفت و عده زیادی از ماهیها را در آن گرفتار کرد و سپس آنرا از آب بیرون کشید. وقتی جستوخیز ماهیها را مشاهده کرد بآنها چنین گفت: «رقصیدن بس است، زیرا وقتی من نی مینواختم حتی مایل نبودید از آب خارج شوید و اکنون که نمینوازم، میرقصید.» علت آنکه کوروش این داستان را برای فرستادگان یونی و ائولی نقل میکرد آن بود که در گذشته وقتی خود نمایندگانی بنزد آنها فرستاده بود و از آنها خواسته بود که از کمک به پادشاه لیدی خودداری کنند، اهالی یونی بسخن او وقعی ننهاده بودند و اکنون که کار لیدی بپایان رسیده آماده اطاعت امر او شده بودند. کوروش این سخن را در حال خشم و غضب بر آنها گفت.
وقتی این خبر در شهرهای یونی منتشر شد و اهالی یونی از پاسخ کوروش مطلع
______________________________
(1)- یونی)Ionie( ناحیهای از آسیای صغیر باستان بود که بین خلیج ازمیر امروز و خلیج مندلیا)Mendelia( قرار داشت و در سراسر آن مهاجرین یونانی سکونت داشتند.
شهرهای بزرگ این ناحیه عبارت بود از ملط)Milet( ، افز)Ephese( ، کولوفون)Colophon( ، فوسه)Phocee( و کیو)Chio( .
(2)- ائولی)Eolie( نام یکی از نواحی قدیم آسیای صغیر است که در مجاورت ناحیه یونی)Ionie( قرار داشت. اهالی ائولی را قبیلهای تشکیل میداد که بهمین نام معروف است و در آغاز کار در سرزمین یونان سکونت داشت و در اثر هجوم اقوام دری)Dorie( به آسیای صغیر به سرزمینی که بعدها بنام آنها ائولی نامیده شد پناهنده شدند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 224
شدند، هریک در شهر خود بساختن حصارهای مستحکم پرداختند «1». و باستثنای اهالی ملط همه در پانیونیون «2» جمع شدند و علت اینکه اهالی ملط حاضر نشدند آن بود که کوروش فقط با آنها قراردادی با شرایطی مشابه با شرایط لیدی منعقد کرده بود. دیگر مردمان یونی باتفاق آراء تصمیم گرفتند کسانی به اسپارت بفرستند و از اسپارتیها تقاضا کنند برای دفاع از یونیها بکمک آنها بشتابند.
142- یونیهائی که سخن ما بدانها مربوط است و پانیونیون بآنها تعلق دارد، بین اقوامی که ما میشناسیم تنها قومی هستند که شهرهای خود را در زیر قشنگ ترین آسمانها در مناطقی که بهترین آبوهوا را دارد تأسیس کردهاند. نه نواحی که در شمال قرار گرفتهاند، نه نواحی که در جنوب میباشند و نه مناطقی که در جهت خاور زمین قرار دارند و نه مناطق مغرب زمین «3»، هیچیک با سرزمین یونی همسری و برابری نمیتوانند کرد، زیرا بعضی از آنها از سرما و رطوبت و برخی دیگر از گرما و خشگی ناراحت هستند. اهالی یونی بیک زبان تکلم نمیکنند، بلکه چندین زبان و لهجه محلی دارند «4». در جهت جنوب اولین شهر آنها شهر ملط است و پس از آن شهرهای میونت «5» و پرین «6» قرار دارند. این چند شهر در سرزمین
______________________________
(1)- معلوم میشود در غالب این شهرها بجر آکروپول و بلندی شهر استحکامات دیگری وجود نداشته. درباره شهر فوسه)Phocee( در بند 163 توضیح بیشتری داده شده است.
(2)- پانیونیون)Panionion( مرکز اجتماع شهرهای متحده یونی بود.
(3)- در جهت مغرب، سرزمین یونی همسایگانی نداشت. اینکه هردوت چهار جهت اصلی را ذکر میکند، علت آنست که چون میخواهد درباره محاسن سرزمین یونی مبالغه کند با این بیان درحقیقت ثابت میکند که در هیچ نقطهای از جهان آبوهوائی به خوبی آب و هوای یونی یافت نمیشود.
(4)- ظاهرا هردوت این عبارت را با نوعی حقارت و تحقیر بیان میکنند و این چهار زبان محلی را نوعی «انحراف» یا «اشتقاق» از زبانی واحد میداند که در هیچیک از چهار شهری که نام میبرد بصورت خالص و صحیح تکلم نمیشده است. باحتمال زیاد وجه اختلاف اساس این زبانها در لهجه و تلفظ کلمات آنها بوده است نه در اختلاف لغات آنها.
(5)-Myonte
(6)- پرین)Priene( یکی از شهرهای معروف یونی باستان است که امروز سامسون نام دارد. شهرت آن بیشتر بآن جهت است که موطن فیلسوف معروف بیاس)Bias( از اهل پرین است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 225
کاری «1» واقع شده و هرسه یک زبان محلی مشترک دارند. شهرهای زیر در لیدی قرار دارند: افز «2»، کولوفون «3»، لبدوس «4»، تئوس «5»، کلازومن «6»، فوسه «7». شهرهای اخیر از حیث زبان کاملا با شهرهائی که قبلا از آنها نام بردم تفاوت دارند ولی بین خود دارای زبانی مشترک هستند. از شهرهای یونی سه شهر دیگر باقی میماند که دوتای آن در جزایر ساموس و کیوس «8» قرار دارد و سومی که اریتره «9» نام دارد در قاره واقع شده. ساکنان کیوس و اریتره زبان محلی مشترکی دارند، در حالیکه اهالی ساموس خود زبان محلی مخصوص دارند. بنابراین در این سرزمین جمعا به چهار زبان تکلم میشود.
143- از اهالی یونی فقط ساکنان ملط بعلت قراردادی که با پارسها داشتند از خطر در امان بودند. ساکنان جزایر نیز دلیلی برای ترسیدن نداشتند، زیرا پارسها خود مردمانی دریانورد نبودند و از طرفی مردم فینیقیه هنوز مطیع پارسها نشده
______________________________
(1)- کاری)Carie( یکی از نواحی دنیای باستان است که در آسیای صغیر در ساحل دریای ارژه قرار داشت. از شهرهای معروف آن ملط و هالیکارناس بود.
(2)- افز)Ephese( یکی از شهرهای یونی باستان است که معبد باشکوهی در آن قرار داشت و یکی از عجایب هفتگانه عالم بود.
(3)-Colophon- شهر یونی باستان و موطن فرضی هومر در آسیای صغیر.
(4)-Lebedos
(5)-Teos- )شهر باستانی آسیای صغیر در برابر شبه جزیره کلازومن و موطن آناکرئون)Anacreon(
(6)-Clazomene- شهر یونی باستان در آسیای صغیر و موطن آناکساگور)Anaxagor(
(7)-Phocee- شهر یونی که در آسیای صغیر بوسیله مهاجرین یونانی تاسیس شده بود و امروز فوچه نام دارد.
(8)-Chios- یکی از جزایر مجمع الجزایر یونان باستان و موطن فرضی هومر.
(9)-Erythree
تاریخ هردوت، ج1، ص: 226
بودند. آنچه ساکنان دوازده شهر یونی را که نام بردم از دیگر مردمان یونی جدا میکرد این بود که همه مردم یونان در آن زمان دچار ضعف و فتور بودند ولی مردم یونی از دیگر اقوام یونانی ضعیفتر بودند، بحدی که اصلا بآنها توجهی نمیشد و بحساب نمیآمدند. باستثنای شهر آتن، شهر مهم دیگری در سرزمین آنها نبود.
بهمین جهت است که دیگر مردمان یونی و بخصوص اهالی آتن از این نام بدشان میآمد و حاضر نبودند که دیگران آنها را یونی بنامند. و حتی امروز هم بنظر چنین میرسد که از داشتن این اسم خجالت میکشند و شرم دارند. برعکس، دوازده شهری که از آنها نام بردم باین اسم بخود میبالند و فخر میکنند. این دوازده شهر معبدی مخصوص بخود ساخته بودند که پانیونیون نام داشت «1» و تصمیم گرفته بودند که هیچیک از دیگر مردمان یونی را بداخل آن راه ندهند (ولی هیچیک از اقوام یونانی باستثنای اهالی ازمیر چنین تقاضائی نکرده بودند) «2».
144- همچنین است اقوام دری «3» که در این سرزمین سکونت دارند و در گذشته پانتاپول «4» نام داشتند و امروز هکساپول «5» نامیده میشوند. آنها نیز هیچیک از اقوام دری مجاور خود را به معبد تریوپیک «6» راه نمیدهند و حتی کسان خود را که خلافی نسبت بقوانین مرتکب شده باشند به این معبد راه نمیدهند. در بازیهائی که بافتخار آپولون تریوپیون «7» ترتیب میدادند سابقا برای جایزه برنده مسابقه سه-
______________________________
(1)- درباره چگونگی معبد پانیونیون و وضع آن رجوع شود به بند 148 همین کتاب.
(2)- این جمله معترضه درحقیقت نیش تمسخرآمیز و تحقیری است که هردوت نسبت به دوازده شهر یونی روا میدارد.
(3)- دری)Dorie( یکی از نواحی یونان باستان واقع در جنوب تسالی است. اهالی دری یکی از اقوام اولیه یونان باستانند که شبه جزیره پلوپونز را فتح و دولت اسپارت را تأسیس کردند.
(4)- پانتاپول)Pantapole( یعنی اتحاد پنج شهر.
(5)- هکساپول)Hexapole( یعنی اتحاد شش شهر.
(6)- معبد تریوپیک بر روی برجستگی شبه جزیره کیند)Cnide( واقع در کاری در ساحل دریای اژه قرار داشت و بنام مؤسس افسانهای خود تریوپاس)Triopas( باین نام خوانده میشد.
(7)-Apollon Triopion
تاریخ هردوت، ج1، ص: 227
پایههائی از برونز انتخاب میکردند. برندگان این جایزه حق نداشتند آنرا از معبد خارج کنند، بلکه مجبور بودند آنرا در همان محل به خداوند هدیه کنند.
یکبار اتفاق افتاد که یکی از اهالی هالیکارناس که نامش آگاسیکلس «1» بود در مسابقه پیروز شد ولی رعایت این قانون را نکرد، جایزه را با خود برد و در دیوار خانه خود کار گذارد. بعلت این واقعه پنج شهر دیگر که لیندوس «2»، لالیسوس «3»، کامیروس «4»، کوس «5» و کنید «6» نام داشتند، شهر ششم را که کالیکارناس بود از هیئت اجتماع خود بیرون کردند. این بود مجازاتی که باین شهر تعلق گرفت.
145- مردمان یونی اتحادیهای از دوازده شهر تشکیل دادهاند و حاضر نیستند شهرهای دیگر را بداخل آن راه دهند. بنظر من علت این امر آنست که وقتی در گذشته این مردمان در پلوپونز سکونت داشتند در آنجا نیز دوازده شهر داشتهاند، همچنانکه امروز مردمان آکه «7» که آنها را رانده و جای آنها را گرفتهاند خود دوازده شهر دارند این دوازده شهر عبارتند از پلن «8» که اولین شهر بر سر راه سیکیون «9» میباشد، بعد از آن شهرهای اژیئرا «10» و اگه «11» قرار دارند که رود کراتیس «12» که هرگز خشگ نمیشود در آن جاری است. در ایتالیا رودی است که بنام همین رود به کراتیس
______________________________
(1)-Agasicles
(2)-Lindos
(3)-Lalysos
(4)-Camiros
(5)-Cos
(6)- کند)Cnide( شهر قدیم کاری واقع در ساحل آسیای صغیر در کنار دریای اژه.
(7)-Acchee
(8)-Pellene
(9)-Sikyone
(10)-Aigeira
(11)-Aigai
(12)-Crathis
تاریخ هردوت، ج1، ص: 228
معروف است. بعد شهرهای بورا «1» و هلیکه «2» قرار دادند که وقتی یونیها بوسیله مردمان آکه مغلوب شدند ناگزیر باین دو شهر پناه بردند. سپس شهرهای اژیون «3»، ریپس «4»، پاتره «5»، فارا «6» و اولنوس «7»، قرار دادند که رود بزرگ پئیروس «8» در حوالی آنها جاری است. بعد از آنها شهرهای دیمه «9» و تریتیا «10» میباشند. این دو شهر تنها شهرهائی هستند، که در داخل خشگی واقع شدهاند. این بود اسامی دوازده شهر امروزی مردمان آکه، که در گذشته متعلق به مردمان یونی بوده است.
146- باین دلیل است که یونیهای ساکن آسیا نیز دوازده شهر دارند «11»؛ چه اگر بگوئیم که آنها بیش از دیگر مردمان یونی خصوصیات نژادی خود را حفظ کردهاند و یا از نژادی عالیتر میباشند سخن بیجا و ابلهانه گفتهایم، زیرا بین آنها دسته بزرگی از مردمان آبانت «12» متعلق به اوبه «13» یافت میشوند که هیچ وجه مشترکی حتی از
______________________________
(1)-Boura
(2)-Helike
(3)-Aigion
(4)-Rhyps
(5)-Patrai
(6)-Phara
(7)-Olenos
(8)-Peiros
(9)-Dyme
(10)-Tritaia
(11)- از این عبارت چنین استنباط میشود که اگر یونیهای ساکن آسیای صغیر حاضر بقبول بیش از دوازده شهر نمیشدند علت آن نبود که خود را برتر از دیگر مردمان یونی میدانستند، بلکه علت آن بود که این عدد برای آنها جنبه سنت و عادت پیدا کرده بود. اگر چنین باشد، این موضوع با گفته هردوت در بندهای قبل تطبیق نمیکند.
(12)-Abantes
(13)- اوبه)Eubee( یکی از جزایر مجمع الجزایر یونان واقع در مشرق خاک اصلی یونان.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 229
لحاظ اسم با مردم یونی ندارند «1» و بعلاوه اقوام دیگری از قبیل مینیهای اورکومن «2»، مردمان کادمه «3» و مردمان دریوپ «4» و فراریان شهر فوسه و مردمان مولوس «5» و پلازژهای «6» ساکن آرکادی «7» و دریهای ساکن اپیدور «8» و بسیاری اقوام دیگر با آنها مخلوط شدهاند. آن دسته از مردمان یونی که از پرتیانه «9» آتنیها عزیمت کردهاند و خود را بهترین و اصیلترین عناصر یونانی میدانستهاند، در موقعی که برای مهاجرت حرکت کردند زن بهمراه خود نبرده بودند و پس از کشتن مردم کاری با زنان آنها ازدواج کردند. بعلت همین جنایت و کشتار است که این زنان قانونی برای خود وضع کردند که خود رعایت اجرای آن را بقید سوگند محترم داشتند و سپس آنرا به دختران خود منتقل کردند. بموجب این قانون زنان حق نداشتند
______________________________
(1)- قید اینکه «هیچ وجه مشترکی با مردمان یونی ندارند ...» نسبت باقوامی که هردوت بعدا نیز نام میبرد صادق است، با این تفاوت که نسبت به مردمان آبانت قید این مطلب مناسبتی خاص دارد زیرا مردمان آبانت از ناحیه اوبه)Eubee( به آسیا مهاجرت کرده بودند و ناحیه اوبه ناحیهای بود که اکثریت ساکنان آن را مردمان یونی تشکیل میدادند.
(2)- اورکومن)Orchomene( شهری بود در بئوسی)Beotie( واقع در یونان باستان که در عهد عتیق پایتخت اقوام مینی)Mynie( بود.
(3)- کادمه)Cadmee( یکی از قلعههای معروف یونان در ایالت بئوسی)Beotie( بود.
(4)-Driope
(5)-Molosse
(6)- پلازژ)Pelazges( نام قومی است بسیار کهن که در زمانهای ماقبل تاریخ در سرزمین یونان و آسیای صغیر و جزایر ایتالیا و ایتالیای اصلی سکونت داشت. بلازژها که تمدنی بدوی داشتند هرگز بصورت ملتی واحد متشکل نشدند و بعدها بوسیله یونانیان از یونان رانده شدند و جمعی از آنها باسارت درآمدند. اقوامی که از نژاد پلازژ میباشند عبارتند از اهالی تراس، اهالی فریژی، اهالی لیدی، کاریها، اتروسکها، ایتالیائیهای ساکن جزایر و آلبانیها.
(7)- آرکادی)Arcadie( یکی از نواحی مرکزی یونان باستان واقع در شبه جزیره پلوپونز که شهرهای معروف آن عبارت بود از تژه)Tegee( و ارکومن)Orchomene( .
امروز شهر اخیر را تریپولیس)Tripolis( مینامند.
(8)- اپیدور)Epidaure( یکی از شهرهای یونان باستان واقع در آرگوس در ساحل دریای اژه است. معبد بزرگ آن زیارتگاه بیمارانی بود که از سراسر یونان بآن محل میشتافتند.
(9)- پریتانه)Prytanee( مرکز شهر آتن بود که مهاجرین یونانی هنگام حرکت بسوی مناطق جدید از آنجا مشعل و آتش با خود برداشتند و همراه بردند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 230
هرگز با شوهران خود غذا بخورند یا آنها را بنام صدا کنند، زیرا آنها قاتلین پدر و مادر و شوهران و فرزندان آنها بودند و بعد از ارتکاب این جنایات آنان را بزنی انتخاب کرده بودند. این وقایع در شهر ملط اتفاق افتاده بود.
147- بعضی از یونیهای آسیا پادشاه خود را از خانوادهای از نژاد لیسی «1» و از فرزندان گلوکوس «2» پسر هیپولوکوس «3» انتخاب کرده بودند و بعضی دیگر از خاندان کوکون «4» از اهل پیلوس «5» و از اعقاب کودروس «6» پسر ملانتوس «7» برگزیده بودند «8».
در بعضی نقاط نیز افرادی از هردو خاندان بپادشاهی گرفته بودند. چون این مردمان از دیگر یونیها بیشتر به صفت یونیبودن خود علاقمندند، چه بهتر که آنها از یونیهای خالص باشند، ولی حقیقت آنست که تمام کسانی که در اصل ساکن آتن بودهاند و مراسم جشن آپاتوری «9» را برپا میکنند یونی محسوب میشوند. در عمل تمام مردم یونی، باستثنای ساکنان افز و کولوفون این عید را جشن میگیرند.
ساکنان این دو شهر تنها کسانی از یونیها هستند که نسبت به برگزاری این جشن قصور میکنند و علت این قصور نیز گویا قتل و جنایتی بوده است.
148- پانیونیون «10» محلی است مقدس در کوهستان میکال «11» که رو بشمال واقع شده و
______________________________
(1)-Lycie
(2)-Glaucosصیاد معروف اهل بئوسی)Beotie( که بعدها خدای ملاحان شناخته شد.
(3)-Hippolochos
(4)-Caucone
(5)-Pylos
(6)-Codros
(7)-Melanthos
(8)- این مطلب که کودروس)Codros( از اهل پیلوس بوده و یکی از فرزندان او مهاجرین را به ملط هدایت کرده است بار دیگر در کتاب پنجم هردوت (بند 65) تکرار میشود.
(9)-)Apaturies( - این جشن که در بین بسیاری از خانوادههای یونان مرسوم بود سه روز طول میکشید. در روز سوم اطفالی که در آن سال متولد شده بودند به رئیس خانواده معرفی میشدند تا پس از آنکه شرعی بودن آنها مسلم شود نام آنان در دفتر خانواده ثبت شود.
(10)-Panionion
(11)- کوه میکال)Mycale( واقع در سرزمین پرین)Priene( .
تاریخ هردوت، ج1، ص: 231
عموم یونیها آنرا به پوزئیدون هلیکونیوس «1» اختصاص دادهاند. کوه میکال یکی از برجستگیهای قاره است که در جهت مغرب در برابر ساموس «2» پیش میرود.
یونیهای شهرهای دوازدهگانه برای برگزار کردن مراسم جشنی که پانیونیا «3» نامیده بودند در این محل اجتماع میکردند. تنها اسامی جشنهای یونی نیست که با این حرف تمام میشود، بلکه اسامی جشنهای عموم یونانیان مانند اسامی پارسی «4» عموما با یک حرف معین خاتمه مییآبند.
149- این بود شهرهای یونی، و اکنون بپردازیم به شرح شهرهای قوم ائولی «5» که عبارتند از: شهر کیمه «6» معروف به فریکونیس «7»، لریزه «8»، نئون تیکوس «9»، تمنوس «10»، کیلا «11»، نوسیون «12»، اژیروئسا «13»، پیتانه «14»، اگییه «15»، میرنیا «16»، گرونیا «17». این بود
______________________________
(1)-)Poseidon Heliconios( - پوزئیدون)Poseidon( یا نپتون)Neptune( خداوند دریا و انهار.
(2)- ساموس)Samos( یکی از جزایر مجمع الجزایر یونان.
(3)-Panionia
(4)- اشارهای که در این عبارت به اسامی پارسی شده اگر انتساب آن به شخص هردوت مسلم باشد قطعا بصورت یادداشت در حاشیه بوده است نه در متن. (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
(5)- قوم ائولی)Eolie( یکی از اقوام یونانینژاد است که مدتها در شبه جزیره پلوپونز رحل اقامت افکنده بودند و بعدها در نتیجه هجوم قوم دری)Dorie( به سرزمین آسیای صغیر پناهیده شد و ناحیه ائولی را بنام خود تأسیس کرد که شهرهای آن در دنیای باستان شهرتی خاص یافت.
(6)-Kyme
(7)-Phriconis
(8)-Lerisai
(9)-Neon Teichos
(10)-Temnos
(11)-Killa
(12)-Notion
(13)-Aigiroessa
(14)-Pitane
(15)-Aigaiai
(16)-Myrnia
(17)-Gruneia
تاریخ هردوت، ج1، ص: 232
شهرهای قدیم مردمان ائولی که تعداد آنها یازده بود. یونیها یکی از شهرهای آنها را که ازمیر نام دارد از آنها گرفتهاند، چه در اصل شهرهای ائولی نیز در قاره آسیا بتعداد دوازده بوده است. سرزمینی که اقوام ائولی برای مهاجرت و سکونت برگزیدند از سرزمین یونیها حاصلخیزتر است ولی آب و هوای آن بخوبی آب و هوای سرزمین یونیها نیست. و اما چگونه مردمان ائولی شهر ازمیر را از دست دادند:
150- جمعی از ساکنان شهر کولوفون که از حریفان خود در سیاست شکست خورده و مجبور به ترک وطن شده بودند به مردمان ائولی پناه بردند و آنها نیز پناهندگان را پذیرفتند. چون اهالی شهر ازمیر جشنی در خارج از حصار شهر بافتخار دیونیزیوس «1» برگزار میکردند، تبعیدشدگان شهر کولوفون که انتظار این لحظه را میکشیدند دروازههای شهر را بروی آنان بستند و شهر را تصاحب کردند.
عموم مردم ائولی بکمک مردم ازمیر آمدند. بموجب قراردادی که منعقد شد قرار بر این شد که ائولیها از شهر ازمیر صرفنظر کنند بشرط آنکه یونیها اثاث و اموال منقول آنها را بآنها مسترد کنند. همینکه این قرارداد اجرا شد، ساکنان یازده شهر دیگر مردم شهر ازمیر را بین خود قسمت کردند و آنانرا بداخل شهر خود پذیرفتند. این بود شهرهای ائولی که در آسیا واقعست که البته شهرهای ناحیه اید «2» که از آن مجزاست بحساب نیامده است.
151- و اما شهرهائی که در جزایر قرار دارند، پنج شهر از اینها در جزیره لسبوس واقع شده است (شهر آریسبا «3» که ششمین شهر این جزیره بود با اینکه مردم آن با مردم دیگر شهرهای جزیره نژادی مشترک داشتند باسارت و بردگی ساکنان متیمن «4» درآمده بودند.) در جزیره تندوس «5» فقط یک شهر وجود دارد و
______________________________
(1)- دیونیزوس)Dionysos( یا باکشوس)Bacchus( خداوند شراب در دنیای باستان.
(2)- ایدا)Ida( نام ناحیهایست کوهستانی واقع در میزی)Mysie( در آسیای صغیر- کوهستان دیگری بهمین نام در جزیره کرت)Crete( وجود دارد.
(3)-Arisba
(4)-Methymne
(5)-Tenedos
تاریخ هردوت، ج1، ص: 233
یک شهر هم در جزایری وجود دارد که به «صدجزیره» «1» معروفاند. اهالی جزیره لسبوس مانند دیگر یونیهائی که در جزایر میزیستند از هیچ خطری از جانب کوروش نمیهراسیدند. بقیه شهرها باتفاق آراء تصمیم گرفتند در راهی که یونیها بروی آنها گشوده بودند قدم گذارند.
152- همینکه نمایندگان یونی و ائولی به اسپارت رسیدند چون در کار خود شتاب داشتند بدون تأمل نماینده شهر فوسه را که پیترموس «2» نام داشت انتخاب کردند «3» تا بنمایندگی از طرف آنها بمذاکره پردازد. این شخص لباسی ارغوانی و مجلل در برکرد «4» تا آواز جلال او بگوش اهالی اسپارت برسد و جمعیت بیشتری برای شنیدن سخنان او اجتماع کند. وقتی مردم اجتماع کردند، نماینده شهر فوسه خطابهای طولانی برای آنها قرائت کرد «5» و از آنها خواست که بکمک یونیها بشتابند.
ولی اهالی لاکدمون حاضر بقبول سخنان آنان نشدند و تقاضای کمک آنان را رد کردند. فرستادگان یونی مراجعت کردند، ولی اهالی لاکدمون که تقاضای آنها را رد کرده بودند عدهای از مردمان خود را بر یک کشتی که پنجاه پاروزن داشت قرار دادند و بدنبال آنها فرستادند. من تصور میکنم قصد آنها این بود که تحولات
______________________________
(1)- «صدجزیره» عبارت بود از مجموع جزایری که بین جزیره لسبوس و آسیا قرار داشت. شهری که در این جزایر بود و هروت بدان اشاره میکند درحقیقت بمعنای امروز کلمه بصورت یک اجتماع متمرکز نبود بلکه وجه تسمیه آن به شهر بیشتر از جهت حقوق شهرنشینی بود که ساکنان این جزایر کسب کرده بودند.
(2)-Pythermos
(3)- هر شهر یک نماینده فرستاده بود.
(4)- مردم اسپارت که غالبا روحیهای نظامی و خشن داشتند چندان به تجمل و شکوه علاقه نداشتند. شاید نماینده شهر فوسه تصور کرده بود با در برکردن لباسی مجلل و رنگین جمعی بیشتر از اهالی را برای تماشا گرد خود جمع خواهد کرد ولی غافل بود که چون این رفتار مخالف سنن و رسوم مردم اسپارت بود نتیجهای عکس از آن حاصل میشد.
(5)- خطابههای طولانی نیز مورد نفرت و انزجار مردمان اسپارت بود، چه آنها در بیان مقصود خود معروف باختصار و کوتاهی کلام بودند بحدی که کلمه لاکونیک)Laconique( که در اصل برای توصیف ملیت مردم اسپارت بکار میرفت و معنای آن «اهل لاکونی» بود امروز در بعضی از زبانهای ریشه لاتن بمعنای ایجاز و اختصار در کلام بکار میرود.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 234
روابط کوروش و یونیها را از نزدیک مراقب باشند. همینکه این مردان به شهر فوسه رسیدند، یکی از بین خود که لاکرینس «1» نام داشت و مورد احترام بود بنمایندگی به سارد فرستادند تا از جانب اهالی لاکدمون به کوروش اعلام کند که حق ندارد هیچیک از شهرهای یونانی را ویران کند، چه آنها باین عمل بچشم بد مینگرند.
153- بطوریکه نقل میکنند، همینکه فرستاده این مطلب را به کوروش ابلاغ کرد، کوروش از یونانیانی که نزد او بودند پرسید این لاکدمونیها چگونه مردمانی هستند و عده آنها چه مقدار است که چنین باو تحکم میکنند «2». همینکه درباره یونانیان اطلاعاتی کسب کرد، گویا خطاب به فرستادگان اسپارت چنین گفته بود: «تا امروز من هرگز از مردمانی که در محلی معین در مرکز شهر خود جمع میشوند و بقید سوگند یکدیگر را فریب میدهند ترس نداشتهام. اگر من سالم بمانم، این اشخاص دیگر درباره مصائب یونیها پرحرفی نخواهند کرد، بلکه درباره مصائب خود گفتگو خواهند کرد.» کوروش این اهانت را خطاب بتمام یونانیان بر زبان جاری کرد زیرا در تمام یونان بازارهائی برای خریدوفروش موجود بود، در حالیکه پارسها عادت به تشکیل بازار ندارند و هیچ محلی مخصوص این کار نمیشناسند «3». سپس کوروش شهر سارد را بیکی از اهل پارس بنام تابالوس «4» سپرد و یکی از اهل لیدی را بنام پاکتیس «5» مأمور کرد خزاین کرزوس و دیگر
______________________________
(1)-Lacrines
(2)- در نظر پارسهای قدیم تعداد نفرات یک ملت تا حدی مقیاسی برای سنجش قدرت و نیروی آن محسوب میشد (بند 136 همین کتاب).
(3)- گرنفون در کتاب خود تحت عنوان سیروپدی)Syropedie( این مطلب را تأیید نمیکند. ولی او نیز در این موضوع که پارسها از سروصدا و فریاد فروشندگان نفرت داشتند با هردوت همعقیده است.
(4)-Tabalos
(5)-Pactyes
تاریخ هردوت، ج1، ص: 235
اهالی لیدی را حمل کند «1». خود نیز بدون اینکه در نظر اول توجهی به یونیها کند به اکباتان عزیمت کرد و کرزوس را با خود برد. علت آن بود که بابل و اقوام باکتری «2» و ساس «3» و مصریها مشکلاتی برای او ایجاد کرده بودند و کوروش تصمیم داشت یکی از فرماندهان خود را به جنگ با یونیها بفرستد و خود شخصا برای جنگ با دشمنانی که نام بردم عزیمت کند.
154- وقتی کوروش از سارد خارج شد، پاکتیس مردم لیدی را بمخالفت با او و تابالوس برانگیخت. وی متوجه ساحل شد و چون تمام خزائنی که از سارد خارج شده بود در اختیار او بود مزدورانی اجیر کرد و ساکنان سواحل را در جنگ با پارسها با خود همداستان کرد. پس به سارد حمله برد و تابالوس را در ارگ شهر محاصره کرد.
155- همینکه کوروش در طی راه از این وقایع باخبر شد، خطاب به کرزوس چنین گفت: «کرزوس، سرانجام حادثهای که در سارد برای من روی داده است چه خواهد بود؟ چنین بنظر میرسد که لیدیها دست از ایجاد مشکلات برای من و خود برنخواهند داشت. در اندیشهام که آیا بهتر نیست آنها را به بردگی و اسارت درآورم. من کار کسی را کردهام که بعد از قتل پدر، فرزندان او را عفو میکند.
بدین ترتیب، ترا که برای لیدیها از یک پدر عزیزتر بودی با خود میبرم، در حالیکه شهر را بخود آنها واگذار کردهام و با این حال درشگفتم که چگونه بر ضد من طغیان کردهاند!» کوروش آنچه میاندیشید بر زبان میراند. کرزوس که بیم داشت مبادا پادشاه شهر سارد را از بیخوبن ویران کند چنین پاسخ داد: «ای
______________________________
(1)- ظاهرا این غنیمت جنگی بزرگ را بیکی از اماکن شاهی واقع در شوش یا اکباتان منتقل میکردهاند. نکته جالب در این مورد اینست که کوروش نظارت حمل این خزاین را بیکی از اهالی لیدی سپرده بود.
(2)- باکتری)Bactrie( یا باختری نام اقوامی بود که در سرزمین باکتریان واقع در ترکستان امروز که مدتی محل اقامت آریائیهای قدیم محسوب میشد سکونت داشتند.
(3)-Saces
تاریخ هردوت، ج1، ص: 236
پادشاه، آنچه میگوئی درست است، با این حال تسلیم خشموغضب مشو و یک شهر باستانی را ویران مکن، چه این شهر نسبت بآنچه در گذشته روی داده و آنچه امروز روی میدهد گناهی بگردن ندارد. آنچه در گذشته روی داده مسبب آن من بودهام و مسئولیت آنرا من بعهده میگیرم. ولی آنچه امروز روی میدهد مقصر آن پاکتیس است که تو خود شهر سارد را باو سپردهای. او است که باید مورد مجازات تو واقع شود. مردم لیدی را عفو کن و برای اینکه آنها بار دیگر طغیان نکنند و خطری از جانب آنها متوجه تو نباشد آنچه بتو میگویم بآنها تحمیل کن: آنها را از داشتن سلاح جنگی منع کن و بآنان امر کن در زیر لباس روئین خود قبائی بر تن کنند و کفشهای پاشنه بلند برپا کنند. بآنها امر کن که بفرزندان خود نواختن چنگ و موسیقی و تجارت و کسب بیاموزند «1». ای پادشاه، بزودی مشاهده خواهی کرد که مردان خوی زنان یافتهاند بقسمی که دیگر بیمی از طغیان و شورش آنها نخواهی داشت.»
156- کرزوس از آن جهت به کوروش چنین توصیه میکرد که معتقد بود این مجازاتها برای مردم لیدی از اسارت و فروختهشدن در کوچه و بازار قابل تحمل تر است (چه او اطمینان داشت که چنانچه دلیل معقولی به کوروش ارائه نمیداد نمیتوانست او را از اجرای تصمیم خود منصرف کند). و نیز کرزوس بیم داشت که مبادا لیدیها حتی اگر در حال حاضر از خطر سالم جهند، در آینده بار دیگر بر ضد پارسها بشورند و موجبات نابودی خود را فراهم کنند. کوروش این پیشنهاد را از روی میل پذیرفت، خشم خود را تسکین داد و اظهار کرد که با عقیده کرزوس موافق است. پس یکی از مادها را که مازارس «2» نام داشت طلبید و باو امر کرد اقداماتی که کرزوس توصیه میکرد باطلاع مردم لیدی برساند و نیز فرمان داد تمام افراد دیگری که با لیدیها در حمله به سارد شرکت کرده
______________________________
(1)- بطوریکه مطالب بند 94 همین کتاب حاکی است، اهالی لیدی در گذشته باین امور علاقهای خاص داشتهاند.
(2)-Mazares
تاریخ هردوت، ج1، ص: 237
بودند اسیر کند و شخص پاکتیس را بهر قیمتی ممکن است زنده در محضر او حاضر کند.
توجه: زیاد نیاز به نقد و بررسی این کتاب نیست، در باره دروغها و مطالب آن خیلی گفته و نوشته اند، من فقط چند خط نقد و نظر و بررسی نوشتم، همراه با فهرست جلد های تاریخ هرودوت در اینجا.
کلیک کنید: تماس و پرسش و نظر http://arqir.com/101-2
157- کوروش این اوامر را در ضمن راه صادر کرد و سپس براه خود بسوی سرزمین پارس ادامه داد. وقتی پاکتیس از نزدیک شدن سپاهی که برای مقابله با او میآمد اطلاع یافت دچار بیم و هراس شد و به کیمه «1» گریخت. مازارس از اهل ماد قسمتی از سپاه کوروش را که همراه داشت بسوی سارد راند و چون پاکتیس و همراهان او را در آنجا نیافت شروع باجرای اوامر کوروش در مورد لیدیها کرد. در اثر اجرای این اوامر طرز زندگی لیدیها بکلی تغییر کرد. سپس مازارس فرستادگانی به کیمه اعزام کرد و امر کرد پاکتیس را باو تسلیم کنند. اهالی کیمه تصمیم گرفتند برای مشورت نسبت باین امر به خداوند برانشید «2» مراجعه کنند و نظر او را بخواهند، زیرا در برانشید معبدی با هاتف از زمانهای قدیم موجود بود که عموم مردم ائولی و یونی را عادات چنین بود که بآن معبد برای مشورت مراجعه کنند. این محل در شمال شهر ملط بالاتر از بندر پانورموس «3» قرار دارد.
158- پس اهالی کیمه کسانی به برانشید فرستادند و سؤال کردند چه رفتاری باید نسبت به پاکتیس در پیش گیرند تا خداوندان را خوش آید. پاسخ هاتف باین سؤال این بود که پاکتیس را به پارسها باید تسلیم کنند. وقتی این جواب را به کیمه رساندند و مردم کیمه از مفاد آن مطلع شدند همه برای تسلیم پاکتیس آماده شدند. ولی در همان موقع که اکثر مردم شهر خود را برای این کار آماده میکرد یکی از اهالی که شخصیتی برجسته داشت و آریستودیکوس «4» فرزند هراکلیئدس «5» نامیده میشد همشهریان خود را از این اقدام بازداشت و نسبت
______________________________
(1)-Kyme
(2)-Branchides- یکی از شهرهای یونی باستان واقع در نزدیکی ملط که محل یکی از هاتفهای معروف باستان بود.
(3)-Panormos
(4)-Aristodicos
(5)-Heracleides
تاریخ هردوت، ج1، ص: 238
بصحت گفتار فرستادگان تردید کرد و به اهالی کیمه توصیه کرد بهمان قسم که تاکنون رفتار کردهاند رفتار کنند تا فرستادگان دیگری که خود نیز از آنها بود برای بار دوم برای مشورت با خدایان درباره پاکتیس عزیمت کنند.
159- وقتی این فرستادگان به برانشید رسیدند، آریستودیکوس که از بین آنها برای مشورت با خداوند انتخاب شده بود از هاتف چنین پرسید: «ای پادشاه، پاکتیس از اهل لیدی زاریکنان بما پناه آورده. او از مرگ سخت و دشواری که پارسها برای او در نظر دارند میگریزد. اکنون پارسها او را مطالبه میکنند و به اهالی کیمه امر کردهاند او را تسلیم کنند. ولی ما با اینکه از قدرت پارسها بیمناکیم، تاکنون جرأت نکردهایم پناهنده خود را بآنها تسلیم کنیم و منتظر هستیم که تو با صراحت تمام آنچه باید بکنیم بر ما فاش سازی.» این بود سؤالی که او بر هاتف مطرح کرد. خداوند بار دیگر همان پیشگوئی را تکرار کرد و توصیه کرد پاکتیس را به پارسها تسلیم کنند. در این موقع آریستودیکوس عمدا چنین کرد:
گرداگرد معبد به گردش پرداخت و گنجشگها و دیگر انواع پرندگانی را که در معبد لانه کرده بودند از آشیانههای خود راند. و بطوریکه نقل میکنند، در موقعی که او باین کار مشغول بود، صدائی از اعماق معبد خارج شد و خطاب به آریستودیکوس چنین گفت: «ایکه ناپاکترین مردمان، چگونه جرأت کردی چنین رفتار کنی؟ تو پناهندگان معبد ما را میرانی!» آریستودیکوس دردم با خونسردی پاسخ داد: «ای پادشاه، تو که با پناهندگان خود چنین مساعدت میکنی، چگونه به اهالی کیمه امر میدهی که پناهنده خود را تسلیم کنند؟» خداوند نبونه خود پاسخ داد: «آری، من چنین امر میکنم، تا بجبران ناپاکیهای خود زودتر نابود شوید، چه در اینصورت دیگر از هاتف سؤال نخواهید کرد که آیا میتوان پناهندهای را تسلیم کرد.» «1»
______________________________
(1)- درینصورت معلوم میشود که اگر خدای معبد برانشید از لحاظ مشورت و قدرت غیبگوئی ضعیف بوده از پاسخ او استنباط میشود که لا اقل از حاضرجوابی و سخنسنجی بیبهره نبوده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 239
160- وقتی این سخنان برای مردم کیمه نقل شد و آنها از پاسخ هاتف مطلع شدند، چون نمیخواستند نه با تسلیم او خود را نابود کنند و نه با نگهداشتن او متحمل محاصره و حمله پارسها شوند، او را به خارج از کشور خود به میتیلن «1» فرستادند.
چون مازارس به اهالی میتیلن پیغام فرستاد و امر کرد پاکتیس را تسلیم کنند، آنها حاضر شدند پناهنده را در مقابل مبلغی پول تسلیم کنند. من نمیتوانم بطور یقین مقدار این پول را تعیین کنم، زیرا معامله هرگز سرنگرفت. چه وقتی اهالی کیمه مطلع شدند که اهالی میتیلن برای تسلیم پاکتیس مشغول مذاکره هستند «2» یک کشتی به لسبوس فرستادند و پاکتیس را به جزیره کیوس منتقل کردند.
در آنجا ساکنان جزیره او را بزور از معبد آتنا پولیوکوس «3» بیرون کشیدند و به پارسها تسلیم کردند و در مقابل، پارسها نیز آتارنوس «4» را بآنها واگذار کردند.
سرزمین آتارنوس در میزی «5» مقابل جزیره لسبوس قرار دارد «6». بدین ترتیب پارسها پاکتیس را تحویل گرفتند و او را سخت تحت نظر قرار دادند تا به کوروش تسلیم کنند. مدتها بعد از این واقعه، هیچیک از ساکنان کیوس در موقعی که قربانی به خداوندی اهداء میکردند دانههای جوی را که محصول سرزمین آتارنوس بود طبق رسوم مذهبی بر سر قربانی نمیافشاندند و با گندمی که از این سرزمین میرسید شیرینی مقدس نمیپختند و استعمال تمام محصولات این ناحیه را برای امور
______________________________
(1)- میتیلن)Mytilene( نام قدیم جزیره لسبوس)Lesbos( از مجمع الجزایر یونان واقع در جنوب این سرزمین.
(2)- یعنی برای فروش او مشغول مذاکره با پارسها شده بودند.
(3)- آتنا)Athena Poliouchos( یا آتنهAtheneالهه یونان باستان و مظهر فکر و اندیشه و حامی شهر آتن که در رم باستان مینرو)Minerve( نامیده میشد.
(4)-Atarneusیکی از نواحی میزی واقع در شمال غربی آسیای صغیر.
(5)- میزی)Mysie( ناحیهای بود در شمال غربی آسیای صغیر که مهمترین شهرهای آن شهر معروف تروآ)Troie( و شهر لامپساک)Lamsaque( بود که شارون)Charon( محقق معروف باستان در آنجا متولد شده بود.
(6)- این منطقه بسیار حاصلخیز بود و یکی از مراکز تولید گندم محسوب میشد (کتاب ششم- بند 26).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 240
مذهبی حرام میدانستند.
161- پس از آنکه ساکنان کیوس پاکتیس را تسلیم کردند، مازارس به جنگ با کسانی رفت که بهمدستی او تابالوس را محاصره کرده بودند. ساکنان پرین «1» را باسارت درآورد و با سربازان خود در سراسر دشت مآندر «2» به دستاندازی و غارت پرداخت و همین عمل را در مانیزی «3» تکرار کرد و کمی بعد بمرضی درگذشت.
162- بعد از مرگ مازارس، هارپاگ از اعماق آسیا بفرماندهی جانشین او شد. او نیز از نژاد ماد بود و هم او بود که آستیاژ پادشاه ماد مائدهای کراهتآور برای او ترتیب داده بود و او بود که کوروش را در رسیدن به سلطنت کمک کرده بود. همینکه هارپاگ از طرف کوروش بسمت فرمانده تعیین شد و به سرزمین یونی رسید، شروع کرد به تسخیر شهرهای این ناحیه با انباشته کردن خاک و حفر خندق، بدین ترتیب که ابتداء ساکنان شهرها را ناگزیر میکرد بداخل حصارها پناه برند و سپس خاک زیادی در برابر حصار انباشته میکرد و در پناه آن به حمله میپرداخت.
163- نخستین شهر یونی که مورد حمله قرار گرفت شهر فوسه بود. ساکنان این شهر نخستین یونانیانی هستند که بدریانوردی در دریاهای دور پرداختهاند. هم آنها هستند که خلیج آدریاتیک و سرزمین تیرنی «4» و ایبری «5» و تارتسوس «6» را کشف
______________________________
(1)-Priene
(2)- مآندر)Meandre( که در اصطلاح امروز ترکها مندرس نامیده میشود نام ناحیهای از آسیای صغیر بود که بوسیله رودی که بهمین نام خوانده میشد آبیاری میشد.
(3)- مانیزی)Magnesie( یا مانیسا)Manisa( نام یکی از شهرهای آسیای صغیر در عهد باستان است. جنگ مانیزی که در سال 190 قبل از میلاد بین سیپیون آسیائی و آنیتوکوس سوم اتفاق افتاد در همین محل بود.
(4)-Tyrrhenie
(5)- ایبری)Iberie( نام یکی از نواحی قدیم آسیا واقع در جنوب قفقاز است. اسپانیای قدیم را نیز بهمین نام میخواندهاند.
(6)- سرزمین تارتسوس)Tartessos( در نزدیکی جبل الطارق که مردمان قدیم «ستونهای هراکلس» نام نهاده بودند در منطقه کادیکس قرار داشت (کتاب چهارم- بند 152).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 241
کردهاند. آنها با کشتیهای مدور بحرپیمائی نمیکردند، بلکه با کشتیهای بزرگ و طویل باین کار میپرداختند «1». وقتی آنها به تارتسوس رسیدند با پادشاه این سرزمین که آرگانتونیوس «2» نام داشت طرح دوستی ریختند. این پادشاه مدت هشتاد سال در تارتسوس سلطنت کرد و جمعا مدت صد و بیست سال زندگی کرد. اهالی فوسه بدرجهای محبت این پادشاه را جلب کردند که ابتدا از آنها دعوت کرد سرزمین یونی را ترک گویند و در کشور او هرجا که مایل باشند مستقر شوند؛ و بعد چون آنها در اخذ تصمیم مردد بودند و از طرفی اخبار مربوط به پیشرفت پادشاه ماد «3» میرسید، بآنها پول داد تا شهر خود را با حصاری مستحکم کنند. او پول زیادی به اهالی فوسه داد، زیرا طول محیط حصار این شهر بچند ستاد میرسد و تمام آن از از قطعاتی بزرگ از سنگ بنا شده که بدقت بر روی هم قرار دادهاند.
164- بدین ترتیب بود که اهالی فوسه موفق شدند حصار شهر خود را بنا کنند. هارپاگ سپاه خود را جلو راند و شهر را محاصره کرد ولی به اهالی اعلام کرد که اگر یکی از برجهای حصار را ویران کنند و یکی از خانههای شهر را (بعنوان اطاعت به شاهنشاه) «4» تخصیص دهند او دست از محاصره خواهد کشید. اهالی فوسه که حاضر
______________________________
(1)- «کشتیهای مدور» کشتیهائی بود که در عهد باستان برای حملونقل عادی و تجارت بکار میرفت، وزن آنها زیاد ولی سرعت سیر آنها کم بود. برای دریاهای دوردست و لشگرکشیهای نظامی معمولا از کشتیهای سریع السیر و سبک که به «کشتیهای طویل» معروف بود استفاده میکردند.
(2)-Arganthonios
(3)- اصطلاح «پادشاه ماد» در این مقام درست بکار برده نشده، چه کوروش پادشاه ماد نبود و در این زمان سروکار ساکنان یونی با پارسها بود نه با مادها. نکته دیگر آنکه اهالی فوسه از موقعی از پیشرفت پارسها دچار وحشت شده بودند که شهر سارد سقوط کرده بود. و چون بین سقوط سارد و سقوط شهر آنها مدت کوتاهی فاصله شد، معلوم نیست چگونه در این مدت کوتاه آرگانتونیوس از راه دور از این ماجرا مطلع شده و چگونه مردم فوسه فرصت یافتند که در این مدت کوتاه با کمک مالی او حصاری گرد شهر خود بنا کنند.
(4)- یادداشت خارج از متن که برای روشن شدن عبارت از طرف مترجم اضافه شده.
ویران کردن یک برج تأثیری در استحکام حصار نداشت و کاملا آشکار است که مقصود هارپاگ کاملا تشریفاتی بوده و خواسته است با این عمل اطاعت و انقیاد اهالی فوسه را محرز نشان دهد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 242
بقبول اسارت و بردگی نبودند پاسخ دادند که باید مدت یک روز باهم مشورت کنند و پس از آن پاسخ گویند و از هارپاگ تقاضا کردند در مدتی که آنها به مشورت مشغولند سپاه خود را از گرد حصار شهر دور کند. هارپاگ بآنها پاسخ داد که از نقشه آنها بخوبی مطلع است و با این حال بآنها اجازه میدهد که باهم به مشورت بپردازند در مدتی که هارپاگ سپاه خود را از حصار دور کرده بود اهالی فوسه کشتیهای طویل خود را بادبان زدند، زنان و فرزندان و اثاثیه خود را در آنها نهادند و مجسمههای خدایان معابد و دیگر هدایا را باستثنای اشیاء برونزی و مرمری و نقاشیها با خود به کشتی بردند. همینکه همه چیز را در کشتیها نهادند خود نیز بر آنها سوار شدند و بسوی کیوس بادبان برافراشتند و شهر فوسه خالی و بیسکنه بدست پارسها افتاد.
165- اهالی فوسه کوشیدند جزایری که اوآنوس «1» نام دارد و به ساکنان کیوس متعلق بود از اینها خریداری کنند ولی اهالی کیوس حاضر بفروش آن نشدند، زیرا بیم داشتند مبادا این جزایر بصورت مرکز تجارتی درآید و تمرکز آن جزایر کار تجارت جزیره آنها را از بین ببرد. پس اهالی فوسه بسوی کیرنوس «2» شتافتند. بیست سال قبل آنها بتوصیه هاتف یکی از معابد، یکی از شهرهای این جزیره را که آلالیا «3» نام داشت تملک کرده بودند. در موقعی که این وقایع روی میداد آرگانتونیوس مرده بود «4». در موقع حرکت، ابتدا به شهر فوسه نزدیک شدند و محافظین پارسی را که از طرف هارپاگ در آنجا مراقبت میکردند و پادگان شهر را تشکیل میدادند
______________________________
(1)- جزایر اوآنوس)Oinousse( بین جزیره کیوس و قاره آسیا قرار داشت.
(2)- کیرنوس)Kyrnos( همان کرس امروز است.
(3)- شهر آلالیا)Alalia( که بعدها آلریا)Aleria( نامیده شد در ساحل شرقی جزیره کرس امروز قرار داشت.
(4)- آرگانتونیوس)Arganthonios( پادشاه تارتسوس بود که اهالی فوسه را قبل از حمله پارسها به سرزمین خود دعوت کرده بود ... (بند 162 همین کتاب). اگر در این زمان که اهالی فوسه در جستجوی سرزمینی برای سکونت خود در دریاها سرگردان بودند آرگانتونیوس زنده بود بطور یقین اهالی فوسه دعوت او را از روی میل میپذیرفتند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 243
قتل عام کردند. سپس نفرین و لعنت ابدی به کسانی کردند که از عزیمت صرفنظر کنند و باین هم اکتفا نکردند و قطعه بزرگی از آهن سرخ بدریا افکندند و سوگند یاد کردند که مادام که این قطعه آهن به سطح آب نیامده است به شهر فوسه مراجعت نکنند «1». ولی هنگام حرکت بسوی کیرنوس، بیش از نیمی از اهالی فوسه دچار تأثر و اندوهی شدید شدند و بفکر شهر و سرزمینی افتادند که سالها در آن زندگی کرده بودند و بآن خو گرفته بودند. پس برخلاف سوگندی که یاد کرده بودند بار دیگر بسوی شهر فوسه مراجعت کردند. آنها که به سوگند خود وفادار ماندند از جزایر اوآنوس شراع کشیدند و باعماق دریا وارد شدند.
166- وقتی به کیرنوس رسیدند، مدت پنج سال با کسانی که قبل از آنها باین محل آمده بودند بطور مشترک زیستند و معابدی بنا کردند. چون آنها به نواحی مجاور دستبرد میزدند و مردم این نواحی را غارت میکردند، مردم تیرنه «2» و اهالی کارتاژ «3» با یکدیگر متحد شدند و هردو دسته با شصت ناو با آنها بجنگ پرداختند.
اهالی فوسه نیز بنوبه خود کشتیهای خود را که تعداد آن شصت بود مسلح کردند و باستقبال دشمن تا دریائی که به دریای ساردونی «4» معروف است شتافتند. در جنگ دریائی که بین دو طرف رویداد اهالی فوسه پیروزی از نوع پیروزی کادمه «5» بدست آوردند. از شصت ناو آنها چهلتای آن غرق شد و بیست ناو دیگر که باقی بود بعلت صدماتی که به زره آنها وارد شده بود دیگر قابل استفاده نبود. پس اهالی فوسه به
______________________________
(1)- مقصود از این عمل این بود که هرگز باین شهر مراجعت نخواهند کرد زیرا بروی آب آمدن قطعه آهن غیر ممکن بنظر میرسد.
(2)- مصقود اقوام اتروسک)Etrusques( است.
(3)- اهالی کارتاژ در آن زمان تأسیسات تجارتی متعددی در کرس و ساردنی داشتند.
(4)-)Sardunie( - مقصود دریای ساردنی امروز است.
(5)-)Cadmee( - یعنی پیروزی اهالی فوسه طوری بود که وضع آنها با وضع مغلوبین چندان تفاوت نداشت (اشاره به جنگ دو برادر از خاندان کادموس)Cadmos( بنام اتئوکل)Eteocle( و پولینیس)Polynice( که هردو در ضمن جنگ کشته شدند و معلوم نشد کدامیک فتح کردهاند).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 244
آلالیا مراجعت کردند و زنان و فرزندان خود را در کشتی نهادند و آنچه از اموال خود میتوانستند با خود ببرند برداشتند و جزیره کیرنوس را ترک گفتند و بسوی رژیون «1» بادبان برافراشتند.
167- و اما آن دسته از اهالی فوسه که در کشتیهای غرق شده بودند، کارتاژیها و اهالی تیرنه «2» [آنها را بین خود تقسیم کردند. اهالی آژیلا «3»] عده بیشتری بابت سهم خود بچنگ آوردند. اینها اسیران خود را بخارج شهر بردند و در آنجا سنگسار کردند. از آن زمان ببعد هرکس از اهل آژیلا از محلی که اهالی فوسه را سنگسار کرده و اجساد آنها را در آنجا دفن کرده بودند میگذشتند، چه حیوانات باربر بزرگ و چه انسان، همه معلول و دستوپا شکسته میشدند و اعضاء و اندام آنها تاب میخورد. چون اهالی آژیلا قصد کردند گناهی که مرتکب شده بودند جبران کنند کسانی به معبد دلف فرستادند. هاتف معبد بآنها امر کرد کاری را که هم امروز نیز به آن عادت دارند انجام دهند. مقصود اینست که هدایائی مجلل به قربانیشدگان اهداء میکنند و پس از آن بافتخار آنها مسابقههای ورزشی و اسبسواری ترتیب میدهند. چنین بود سرنوشت این دسته از مردم فوسه. آن دسته از آنها که به رژیون پناهنده شده بودند از آنجا نیز حرکت کردند و یکی از شهرهای سرزمین انوتری «4» را که امروز هیله «5» نام دارد تصرف کردند. آنها
______________________________
(1)-)Rhegion( ناحیهای که امروز رگجیو)Reggio( نامیده میشود و در ایالت کالابر)Calabre( ایتالیای امروز قرار دارد.
(2)- در اینجا متن تاریخ هردوت ناقص است و بنظر میرسد که جملهای از آن افتاده عبارتی که بین دو ابرو نقل شده در متن هردوت موجود نیست و متن آنرا دانشمندی بنام شتین)Stein( از آنچه قبل و بعد از عبارت اصلی گفته شده استخراج کرده و استناد آن به هردوت صحیح نیست (رجوع شود به یادداشت بند 167 از کتاب اول هردوت، ترجمه لوگراند)Legrand( ، چاپ پاریس- 1946).
(3)- آژیلا)Agylla( همان شهری است که بعدها کائر)Caere( نامیده شد و یکی از پایتختهای قوم اتروسک بود.
(4)- انوتری)Oenotrie( قسمت جنوبی ایتالیا شامل نواحی بروتیوم)Bruttium( و لوکانی)Lucanie( امروز.
(5)- هیله)Hyele( شهری که امروز ولیا)Velia( نامیده میشود و در ناحیه لوکانی واقع در ایتالیا قرار دارد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 245
وقتی در این شهر مستقر شدند که یکی از اهالی پوزئیدون «1» بآنها اطلاع داد که مقصود هاتف از کرنوس این بوده است که معبدی بافتخار قهرمانی که بهمین نام خوانده میشود بنا کنند و قصد او این بوده است که آنها مهاجرنشینی در آن جزیره تأسیس کنند «2». چنین بود سرنوشت شهر فوسه واقع در یونی.
168- اهالی تئوس «3» نیز رفتاری نظیر اهالی فوسه در پیش گرفتند. وقتی هارپاگ در پناه تلهای خاک و خاکبرداری حصار این شهر را تسخیر کرد، تمام اهالی شهر در کشتیهای خود نشستند و از راه دریا بسوی تراس عزیمت کردند و در آنجا شهر آبدر «4» را تصرف کردند. قبل از آنها نیز تیمزیوس «5» از اهل کلازومن «6» آنرا تصرف کرده بود ولی نتوانسته بود از آن متنفع شود و اهالی تراس او را از آنجا رانده بودند.
اکنون اهالی تئوس که در آبدر سکونت دارند او را مانند یکی از نیمهخدایان پرستش میکنند.
169- اهالی فوسه و تئوس تنها کسانی از اهالی یونی بودند که بجای تحمل اسارت و بردگی از وطن خود مهاجرت کردند. باستثنای اهالی ملط، بقیه مردم یونی مانند آنها که مهاجرت کردند با هارپاگ بجنگ پرداختند و چون بخاطر وطن میجنگیدند از خود ابراز شجاعت و شهامت کردند. ولی چون مغلوب شدند و شهرهای آنها تسخیر شد، هریک در شهر خود ماندند و از اوامری که بآنها داده میشد اطاعت کردند. و اما اهالی ملط، همانطور که قبلا ذکر کردم چون بقید سوگند با شخص کوروش قراردادی منعقد کرده بودند از آرامش بهرهمند بودند. بدین
______________________________
(1)- شهر پوزئیدون)Poseidonia( امروز پاستوم)Paestum( نامیده میشود و در ناحیه لوکانی واقع در ایتالیا قرار دارد.
(2)- کیرنوس نام جزیره کرس امروز بود. یکی از نیمهخدایان باستان (فرزند هراکلس) نیز بهمین نام خوانده میشد.
(3)-Teos
(4)- آبدر)Abdere( از بنادر ناحیه تراس در ساحل دریای اژه و در کنار مصب رود نستوس)Nestus( .
(5)-Timesios
(6)- کلازومن)Clazomene( یکی از شهرهای باستان آسیای صغیر در ناحیه یونی بود که امروز وورلا)Vourla( نام دارد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 246
ترتیب بود که سرزمین یونی برای بار دوم به اسارت و اطاعت درآمد. وقتی هارپاگ یونیهای ساکن سواحل آسیا را مطیع کرد، یونیهای ساکن جزایر که از پیش- آمد این وقایع بیمناک شده بودند شخصا اطاعت کوروش را گردن نهادند.
170- اهالی یونی، با وجود مصائبی که متحمل شده بودند در پانیونیوم «1» اجتماع کردند و در این اجتماع، بطوریکه نقل میکنند بیاس «2» از اهل پرین «3» توصیهای سودبخش بآنها کرد که اگر از آن پیروی کرده بودند ممکن بود از سعادتمندترین مردمان یونان شوند. او بآنها توصیه کرد که نیروی دریائی مشترکی تأسیس کنند و با آن به ساردنی روند و در آنجا شهر واحدی بنام پانیونیوم تأسیس کنند. چه بدین ترتیب یونیها از اسارت نجات مییابند و در بزرگترین جزیره از جزایر موجود زندگانی سعادتمندی آغاز میکنند و بر مردم دیگر حکومت خواهند کرد «4». در حالیکه اگر در سرزمین یونی باقی بمانند امیدی نیست که در آینده آزاد شوند. این بود توصیه بیاس از اهل پرین بعد از مصیبت بزرگی که بر اهالی یونی وارد شد. قبل از پیش- آمد این بلیه، تالس ملطی «5» نیز که از نژاد فینیقی بود «6» نظریهای بهمین خوبی اظهار
______________________________
(1)- پانیونیوم)Panionium( یا پانیونیون)Panionion( نام مجلس متحده شهرهای دوازدهگانه یونی در عصر باستان است که در بلندی کوه میکال)Mycale( در برابر جزیره ساموس)Samos( بنا شده بود.
(2)- بیاس)Bias( یکی از هفتتن عقلاء و دانشمندان افسانهای یونان باستان است که در حدود سال 570 قبل از میلاد در شهر پرین)Priene( متولد و بعدها یکی از بزرگترین مقمین و وکلای یونان شد. معروف است که او باهالی یونی توصیه کرد که از سرزمین خود بگریزند و حاضر بقبول یوغ اسارت پارسها نشوند.
(3)- پرین)Priene( یکی از دوازده شهر متحد یونی واقع در ساحل آسیای صغیر در نزدیکی کوه میکال و در شمال غربی مصب رود مآندر.
(4)- مقصود مؤلف از «مردم دیگر» مردمان وحشی ساردنی و نواحی مجاور آنست.
(5)- تالس)Thales( از اهل ملط معروف به تالس ملطی یکی از فلاسفه معروف یونان در قرن شش قبل از میلاد است که مؤسس مکتب معروف یونی شناخته شده. وی یکی از بزرگترین منجمین و ریاضیدانان عهد باستان محسوب بود و ابتکار کشف بسیاری از مسائل نجومی و ریاضی را باو نسبت میدهند.
(6)- پلوتارک در کتابی که تحت عنوان «خبث طینت هردوت» نوشته (بند 25) چنین
تاریخ هردوت، ج1، ص: 247
کرده بود. او به مردم یونی توصیه میکرد که برای خود یک شورای مشترک تأسیس کنند و چون شهر تئوس در مرکز سرزمین یونی قرار دارد مقر این شورا نیز همین شهر باشد. و این امر لطمهای به طرز اداره دیگر شهرها نمیزند و شهرهای دیگر مانند شهرهائی مستقل اداره میشدند. این بود نظریههائی که بیاس و تالس برای مردم یونی بیان کردند.
171- هارپاگ بعد از مطیع کردن مردمان یونی بجنگ با اهالی کاری «1» و کنی «2» و لیسی «3» پرداخت و در این جنگ جمعی از اهالی یونی و ائولی را با خود برد. از اقوامی که نام بردم، کاریها از جزایر به قاره آسیا آمدهاند. در عهد باستان که آنها رعیت مینوس «4» بودند و للژ «5» نام داشتند در جزایر زندگی میکردند و از قدیمترین ایام تا حدی که اطلاعات شفاهی من اجازه قضاوت میدهد هیچ نوع مالیاتی نمیپرداختند.
______________________________
وانمود کرده که هردوت این توضیح اضافی را درباره نژاد تالس از روی سوءنیت اضافه کرده و مقصود او آن بوده است که یکی از عقلا و پیران یونان را به قومی دیگر نسبت دهد.
آنچه مسلم است تالس متعلق به خانوادهای بود که مانند دیگر خانوادههائی که از بئوسی)Beotie( به ملط مهاجرت کرده بودند اصل و منشاء آنها از کادمه بوده.
(1)- کاری)Carie( یکی از نواحی قدیم آسیای صغیر واقع در قسمت جنوب غربی این کشور. از شمال محدود بود به کشور لیدی، از مشرق به فریژی و لیسی)Lycie( و از جنوب و مغرب به دریای اژه. زبان اقوام کاری نوعی یونانی دستوپا شکسته بود و این اقوام که در قدیم للژ)Lelege( نامیده میشدند به پادشاهان خود علاقهای فراوان داشتند و حتی در زمان ساترلپهای پارسی آنها را حفظ کردند.
(2)-Caunie
(3)- لیسی)Lycie( نام یکی از ایالات قدیم آسیای صغیر است که در قسمت جنوب غربی این کشور در ساحل دریای مدیترانه و دریای اژه و در مجاورت ناحیه کاری)Carie( قرار داشت. رود گزانتوس)Xanthus( آنرا آبیاری میکند و سلسله جبال تروس از آن میگذرد.
درباره اقوام لیسی رجوع شود به بند 173 همین کتاب.
(4)- مینوس)Minos( پادشاه افسانهای اقوام کاری و فرزند ژوپیتر و اروپه)Europee( که در 1300 قبل از میلاد بر اقوام کاری بسلطنت رسید. معروف است که وی در دادگاه عدل الهی بصورت قاضی جلوس خواهد کرد.
(5)-Lelege
تاریخ هردوت، ج1، ص: 248
ولی هربار که مینوس تقاضای کمک میکرد آنها عدهای برای کار کردن در کشتی- های او روانه میکردند. و چون مینوس بر اراضی وسیعی حکومت میکرد و در جنگها غالبا موفق بود، مردم کاری نیز در این زمان بین دیگر اقوام بیش از همه شهرت داشتند. سه اختراع به مردم کاری نسبت دادهاند که یونانیان نیز از آنها تقلید کردهاند: کاریها نخستین کسانی هستند که گذاردن جقه پر را بر روی کلاه آهنین بدیگران آموختند و بر روی سپرها علائم و مشخصات خود را حک کردند و از داخل به سپرهای خود تسمههائی نصب کردند «1». در گذشته کسانی که عادت باستعمال سپر داشتند آنرا بدون تسمه بکار میبردند و به نواری از چرم که از روی گردن و کتف چپ آنها میگذشت میآویختند «2». مدتها بعد، یونیها و دریها مردمان کاری را از جزایر راندند و آنها ناگزیر به قاره آسیا قدم گذاردند. اهالی کرت تاریخ قوم کاری را بترتیبی که گفته شد نقل میکنند، ولی کاریها در این گفته با آنها موافق نمیباشند و شخصا عقیده دارند که یکی از اقوام بومی قاره آسیا میباشند و پیوسته بهمین نام که امروز خوانده میشوند نامیده میشدهاند. دلیل آنها وجود یک معبد باستانی زوس کاریوس «3» در میلاسا «4» است. در این معبد اهالی میزی «5» و لیدی بعنوان وابستگان قوم کاری حق دخول دارند. و کاریها معتقدند که لیدوس «6»
______________________________
(1)- این تسمهها بمنزله دسته سپر بود و سربازان معمولا دست خود را در آن قرار میدادند و بکمک آن سپر را به بازوی خود میآویختند.
(2)- باین ترتیب سپر بر روی بازوی راست قرار میگرفت و این قیافه عین تصویری است که از خدایان و قهرمانان هومر برای ما باقی مانده است.
(3)-Zeus Carieus
(4)- میلاسا)Mylassa( یکی از شهرهای ناحیه کاری باستان است در 16 کیلومتری ساحل دریای مدیترانه که امروز ملاسو)Melasso( نام دارد.
(5)- میزی)Mysie( یکی از نواحی آسیای صغیر باستان است واقع در مشرق بغازها که کوه معروف المپ)Olympe( در آن واقع شده بود. از شهرهای معروف آن لامپساک)Lampsaque( و تروآ)Troie( و پرگام)Pergame( است که در جنگهای معروف تروآ نقش مهمی بعهده داشتند.
(6)-Lydos
تاریخ هردوت، ج1، ص: 249
و میزوس «1» برادران کار «2» بودهاند و بهمین جهت است که این دو قوم به معبد راه دارند، در حالیکه دیگر اقوام که از نژادی دیگر هستند، با اینکه زبان آنها همان زبان قوم کاری است به معبد راه ندارند.
172- اقوام کنی «3» بنظر من بومی هستند ولی خود آنها عقیده دارند که در اصل ساکن کرت «4» بودهاند. از حیث زبان آنها تحت تأثیر اقوام کاری میباشند و شاید هم اقوام کاری از این حیث تحت نفوذ آنها بودهاند (این نکتهایست که من نمیتوانم با اطمینان کامل درباره آن اظهار نظر کنم). ولی آنها عادات و رسومی کاملا مغایر با عادات و رسوم اقوام دیگر و بخصوص اقوام کاری دارند. مردان و زنان و کودکانی که باهم دوست و همسن هستند برای میگساری گرد هم جمع میشوند و این عمل در نظر آنها عملی خوب و شریف است. زمانی آنها معابدی برای خدایان خارجی برپا کردند، ولی مدتی بعد تغییر عقیده دادند و تصمیم گرفتند فقط خدایان پدران خود را پرستش کنند. پس تمام افراد ذکور کنی که بسن بلوغ رسیده بودند سلاح خود را برداشتند و در حالیکه برای راندن خدایان خارجی هوا را با تیر نشانه میزدند دسته جمعی تا سرحدات کالیندا «5» پیش رفتند. چنین بود طرز زندگی آنها.
173- و اما اقوام لیسی در عهد باستان در کرت سکونت داشتند. چه در زمانهای بسیار کهن سراسر این جزیره در دست اقوام وحشی بود. پسران اروپه «6» که سارپدون «7»
______________________________
(1)-Mysos
(2)-Car
(3)-Caunie
(4)-Crete
(5)- کالیندا)Calynda( یکی از شهرهای کاری که حدود آن به لیسی منتهی میشد.
(6)- اروپه)Europe( دختر آژنور)Agenor( که بشکل گاومیش در آمده بود و ژوپیتر وی را ربود و به سرزمینی منتقل کرد که نیام او بعدها اروپا نامیده شد. اروپه مادر مینوس معروف بود (یادداشت بند 171 همین کتاب).
(7)- سارپدون)Sarpedon( پسر ژوپیتر و اوروپه که بر سر سلطنت لیدی با برادر خود مینوس بجنگ پرداخت و مغلوب شد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 250
و مینوس «1» نام داشتند در کرت بر سر سلطنت باهم جنگیدند. مینوس که در این جنگ فاتح شد سارپدون و طرفدارانش را از جزیره بیرون کرد. همینکه آنها از کشور خود رانده شدند به آسیا رفتند و در نقطهای بنام میلیاد «2» سکونت کردند.
سرزمینی که امروز لیسیها در آن سکونت دارند، در قدیم میلیاد نام داشت و ساکنان میلیاد در آن زمان سولیم «3» نامیده میشدند. مادام که سارپدون بر آنها حکومت میکرد همان نامی را که با خود آورده بودند بر خود نهادند و این همان اسمی است که امروز هم لیسیها را اقوام مجاور بهمین نام ترمیل «4» میخوانند. ولی بعد از آنکه لیکوس «5» فرزند پاندیون «6» نیز بوسیله برادرش اژوس «7» رانده شد و از آتن به ترمیل نزد سارپدون آمد، این قوم کمکم بنام لیکوس به لیسی معروف شد. بعضی از عادات و رسوم آنها شبیه عادات و رسوم اهالی کرت است و بعضی دیگر شبیه عادات و رسوم اهالی کاری. یکی از عادات آنها که مخصوص خود آنها است و از این حیث با هیچیک از دیگر اقوام مشابهت ندارد اینست که آنها خود را بنام مادر خود میخوانند نه بنام پدر. اگر یکی از آنها نسب یکی از همسایگان خود را بپرسد، همسایه شجرهنسب مادری خود را شرح میدهد و اجداد اناث مادری را میشمارد. اگر یکی از زنان با غلامی ازدواج کند، اطفال آنها از نژادی خوب محسوب میشوند، ولی اگر یکی از مردمان، حتی اگر سردسته آنها باشد زنی خارجی یا غیر شرعی برای خود انتخاب کند، اطفال آنها از حقوق مدنی محروم خواهند بود.
174- هارپاگ کاریها را بدون اینکه مقاومتی شایان توجه از خود نشان دهند
______________________________
(1)- درباره مینوس)Minos( رجوع شود به یادداشت بند 171 همین کتاب
(2)- میلیاد)Myliade( یکی از نواحی باستان آسیای صغیر واقع بین ناحیه لیسی و پامفیلی)Pamphilie( و فریژی.
(3)-Solimes
(4)-Termiles
(5)-Lichos
(6)- پاندیون)Pandion( پادشاه باستانی آتن که در قرن سیزده قبل از میلاد بوسیله بعضی از اقوام خودی از آتن رانده شد و پس از مدتی سرگردانی بار دیگر بسلطنت آتن رسید.
(7)-Aigeus
تاریخ هردوت، ج1، ص: 251
باسارت و بردگی درآورد. غیر از کاریها دیگر اقوام یونانی که در این ناحیه سکونت داشتند شجاعتی از خود نشان ندادند. یکی از این اقوام ساکنان کنید «1» هستند که از مهاجرین لاکدمون میباشند. سرزمینی که آنها در آنجا سکونت دارند بدنبال کرسونز «2» از بیباسوس «3» در دریا پیش رفته (و همانست که تریوپیون «4» مینامند).
سراسر این ناحیه باستثنای قسمت کوچکی از آن از آب محصور است؛ از شمال به خلیج سرامبک «5» و از جنوب بدریای کیمه «6» واقع در رودس «7» محدود است. هنگامی که هارپاگ به تسخیر سرزمین یونی مشغول بود، اهالی کنید در این محوطه کوچک که طول آن در حدود پنج ستاد «8» است بحفر مجرائی پرداختند تا کشور خود را بصورت جزیرهای درآورند. درحقیقت تمام خاک آنها در زیر این مجرا قرار میگرفت. زیرا تنگهای که در محل آن بحفر مجرا مشغول شدند در نقطهای قرار داشت که خاک کنید در آن نقطه به قاره متصل میشد. اهالی کنید جمعی کثیر بانجام این مهم گماشتند ولی چون در ضمن کار حوادثی برای کارگران روی میداد و خورده-
______________________________
(1)- کنید)Cnide( یکی از شهرهای ناحیه کاری واقع در آسیای صغیر قدیم در منتهی الیه شبه جزیره و دماغه تریوپیوم)Triopium( که شهرت آن بیشتر بعلت آن بود که کتزیاس)Ctesias( مورخ معروف یونان باستان در آن شهر تولد یافته بود و بعلاوه معبد معروفی از الهه ونوس در آن وجود داشت.
(2)- کرسونز)Chersonese( شبه جزیرهای بود که امروز کالیوپولی)Galliopoli( نام دارد و در کنار بغازها قرار داشت.
(3)- بیباسوس)Bybassos( یکی از شهرهای کاری بود که بعلت موقعیت جغرافیائی خود بصورت شبه جزیره بود. سرزمین کیند در طرف مغرب این شبه جزیره قرار داشت.
(4)- دربند 114 ذکری از تریوپیون)Triopion( شده است. درحقیقت تریوپیون قسمت برجسته این سرزمین بوده است نه تمام آن.
(5)- خلیج سرامیک)Ceramique( که امروز ستانکو)Stanco( نامیده میشود در ساحل کاری و در کنار دریای اژه قرار داشت.
(6)- کیمه)Cyme( یا کوم)Cume( نام خلیجی بود در ساحل آسیای صغیر که امروز ساندارلی)Sandarli( نام دارد.
(7)-Rhodes
(8)- ستاد)Stade( واحد طول در یونان باستان و برابر با 177 متر و 6 سانتیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
تاریخ هردوت، ج1، ص: 252
سنگهائی که جهش میکرد تمام اندام آنها و بخصوص چشمان آنان را مجروح میکرد و این حوادث از حدود عادی بیشتر اتفاق میافتاد و بنظر میآمد که خداوندان در این کار مداخله دارند کسانی به دلف فرستادند تا درباره این موانع با هاتف مشورت کنند. بطوریکه اهالی کنید خود نقل میکنند هاتف معبد با شعری سهبندی «1» بآنها چنین پاسخ داده بود:
«تنگه را مستحکم نکنید و در آنجا بحفاری نپردازید،»
«اگر خداوند زوس مایل بود،»
«خود کشور شما را بصورت جزیرهای میساخت.»
بعد از این جواب هاتف، اهالی کنید از ادامه حفر مجرا خودداری کردند و وقتی هارپاگ با سپاهیان خود رسید بدون جنگ تسلیم شدند.
175- بالاتر از هالیکارناس، در اعماق خشگی اقوام پدازی «2» سکونت داشتند. هربار که برای اینها یا همسایگانشان حادثهای ناگوار در پیش باشد بر چهره زنی که کاهنه معبد آتنا است ریشی طویل میروید و این واقعه تاکنون سه بار برای آنها اتفاق افتاده است. از ساکنان سرزمین کاری اینها تنها کسانی بودند که مدتی در برابر هارپاگ مقاومت ورزیدند و با مستحکم کردن کوهی که لیده «3» نام داشت مشکلاتی برای او ایجاد کردند، ولی سرانجام از آنجا رانده شدند.
176- وقتی هارپاگ سپاه خود را در دشت گزانتوس «4» پیش راند، اهالی لیسی برای جنگ و مقابله با او شتافتند و در جنگی که روی داد مشتی از این مردمان در برابر جمعی کثیر شجاعتی شایسته تحسین از خود نشان دادند. ولی چون مغلوب شدند بداخل شهر پناه بردند و زنان و فرزندان و اموال و خدمتگذاران خود را در
______________________________
(1)- پاسخ هاتف بصورت شعری سهبندی تا حدی غیر عادی است، چه معمولا هاتف معابد باستان همیشه پاسخ خود را بصورت شعری ششبندی بیان میکردند. شاید علت اینکه هردوت مطلب را از قول اهالی کیند نقل میکند همینست که نسبت بصحت این گفتار تردید دارد.
(2)-Pedasie
(3)-Lide
(4)- گزانتوس)Xanthos( هم نام رودی بود و هم نام بزرگترین شهر سرزمین لیسی.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 253
قلعه شهر گرد آوردند و آتش بر آن نهادند و سراپای آنرا سوزاندند. بعد از انجام این عمل، سوگندی موحش یاد کردند و سپس به حمله پرداختند و همه در حال جنگ کشته شدند. اهالی کنونی گزانتوس که همه مدعی هستند از نژاد لیسی میباشند، باستثنای هشتاد خانواده بقیه از مهاجرین هستند. این هشتاد خانواده در موقعی که این حادثه اتفاق میافتاد در شهر نبودند و بهمین جهت زنده ماندند.
این بود چگونگی تسخیر گزانتوس بدست هارپاگ. او ناحیه کونوس «1» را نیز در شرایطی مشابه تسخیر کرد، زیرا کنیها از بسیاری لحاظ از لیسیها تقلید کردند.
177- هنگامی که هارپاگ به غارت نواحی آسیای صغیر مشغول بود، کوروش نیز به تسخیر آسیای اصلی سرگرم بود. وی تمام اقوام را مطیع خود کرد و حتی یکی از آنها را معاف نداشت. ما از ذکر اسامی عده زیادی از این اقوام خودداری میکنیم و فقط از آنهائی نام میبریم که بیش از دیگران برای او مشکلات ایجاد کردند و از این حیث بیشتر شایسته میباشند که از آنها سخن گوئیم.
______________________________
(1)- کونوس)Caunos( یا کونوس)Caunus( یکی از نواحی آسیای صغیر باستان است که در برابر جزیره رودس قرار داشت.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 254
بابل
178- وقتی کوروش سراسر قاره «1» را باطاعت خود درآورد، به جنک با آشوریها پرداخت. در آشور «2»، بدون تردید عده زیادی شهرهای مهم وجود دارد، ولی از همه معروفتر و از همه مستحکمتر شهر بابل است که از زمان ویران شدن نینوا مقر حکومت پادشاهی است «3». اینک مختصری درباره چگونگی این شهر: این شهر که در دشتی وسیع واقع شده چهارگوش است و هر ضلع آن یکصد و بیست ستاد طول دارد و از این قرار محیط شهر جمعا چهارصد و هشتاد ستاد طول دارد «4». شهر بابل که چنین عظمت و وسعت داشت، از حیث زیبائی و تناسب بنا با هیچیک از شهرهائی که ما میشناسیم قابل قیاس نبود. گرداگرد آن خندقی عمیق و پهن مملو از آب قرار دارد. پس از آن، دیواری است که
______________________________
(1)- در این عبارت مقصود هردوت از «قاره» همان آسیای صغیر است.
(2)- در نظر هرودت آشور شامل بابل نیز بود، چه بطوریکه میدانیم فتح این قسمت از آسیای قدیم بوسیله کوروش بعنوان فتح بابل معروف است نه فتح آشور.
بعلاوه آشور در این زمان درحقیقت وجود خارجی نداشت.
(3)- از این طرز بیان هردوت چنین استنباط میشود که پس ویران شدن نینوا همان پادشاهانی که در آن زمان سلطنت میکردند مقر حکومت خود را به بابل منتقل کردند، در حالیکه چنین نیست و پس از سقوط نینوا که در سال 612 قبل از میلاد اتفاق افتاد آخرین پادشاه آشور به هران)Harran( پناهنده شد. بابل خیلی قبل از این زمان خود را از قید اطاعت آشور رها کرده بود. نبوپالاسار)Nabopalassar( که خود را در این شهر پادشاه خواند متحد سیاگزار بود.
(4)- ستاد)Stade( واحد طول در یونان باستان و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر. لازم بتوضیح است که این اندازهها تا حدی اغراقآمیز بنظر میرسد. (رجوع شود به یاد- داشت خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
تاریخ هردوت، ج1، ص: 255
پنجاه آرنج «1» شاهی عرض و دویست آرنج شاهی ارتفاع دارد «2». آرنج شاهی باندازه سه انگشت از آرنج معمولی بلندتر است.
179- بر آنچه گفته شد باید اضافه کنم خاکی که از این خندق بدست آمده بوده بچه مصرف رسید و دیوار چگونه ساخته شد. بتدریج که حفر خندق ادامه داشت خاکی که از آن بدست میآمد به خشت مبدل میکردند و وقتی عده نسبتا زیادی خشت آماده شد آنها را در کوره پختند و سپس با مخلوطی از آهک و قیر گرم بین هرسی ردیف آجر قشری از نی قرار دادند و بهمین ترتیب ابتدا جدار خندق و سپس حصار شهر را بنا کردند «3». در بالای این حصار و در لبههای آن بناهائی که شامل یک مخفظه بود ساختند، بقسمی که هریک از آنها در مقابل دیگری قرار میگرفت. فاصلهای که بین این بناها آزاد میماند بقدری بود که یک گردونه چهار اسبی بآسانی میتوانست از روی آن عبور کند. در حصار شهر جمعا یکصد دروازه موجود است که تمام آن حتی سر در آن از برونز ساخته شده.
شهر دیگری نیز هست که ایس «4» نامیده میشود و بفاصله هشت روز راه از بابل قرار دارد. و در آنجا رودخانهایست که آنهم ایس نامیده میشود و چندان اهمیت ندارد و آبش بشط فرات وارد میشود. در سرچشمه این رود آب با دانههای زیادی
______________________________
(1)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(2)- حصاری که هردوت توصیف آنرا میکند همان حصار معروف بخت النصر است که از دو دیوار موازی تشکیل میشد. دیوار اول دو قشر داشت و بین دو دیوار اصلی سطحهای از خاک قرار داشت. ضخامت کلی این حصار به سی متر میرسید.
(3)- تمام حصار شهر بابل از آجر پخته نبود و فقط پوشش خارجی آنرا که از خارج دیده میشد با آجر ساخته بودند و داخل آن از خشت خام بود. در بقایای دیوارهای شهر بابل هنوز جای نیهائی در قیر باقی است. بطور کلی قشری که از نی بین آجرها قرار میدادند از آنچه هردوت نقل میکند فاصلهای نزدیکتر داشته و ظاهرا فاصله هر قشر آن بین 5 تا 13 ردیف آجر بوده است.
(4)- ایس)Is( یکی از شهرهای بابل قدیم است واقع در ساحل رود فرات که در ازمنه قدیم منبع استخراج قیر بوده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 256
از قیر از زمین خارج میشود. قیر لازم برای ساختن حصار شهر بابل را از همین محل بدست آوردهاند.
180- چنین بود وضع حصار شهر بابل. رودی که فرات نام دارد و از کشور ارمنستان سرچشمه میگیرد این حصار را از میان دو نیم کرده است. فرات رودی است بزرگ و عمیق که با جریانی سریع به دریای اریتره «1» میریزد. جناحین دیوار حصار از هر طرف تا رود پیش میرود «2» و با آن زاویهای تشکیل میدهد «3» و از این نقطه ببعد در طول هریک از دو ساحل رود دیواری بدون قیر از آجر پخته قرار دارد. شهر از خانههای سهطبقه و چهارطبقه ساخته شده. کوچههای افقی «4» که به رود منتهی میشوند راست و مستقیماند. در برابر هریک از کوچهها، در قسمتی که بدیوار حاشیه رود منتهی میشد دریچههای مخفی بتعداد کوچهها موجود بود. این دریچهها نیز از برونز بود و از طریق آنها از داخل شهر به کنار رود میرفتند.
181- حصاری که من توصیف آنرا کردم درحقیقت زره شهر محسوب میشود. در داخل آن حصاری دیگر موجود است که از حصار اول ضعیفتر نیست ولی از
______________________________
(1)- دریای اریتره)Erythree( نامی است که مردم باستان به اقیانوس هند و دریاهای منشعب از آن دادهاند و بنابراین شامل خلیج فارس امروز نیز میشود.
(2)- بطوریکه گفته هردوت حاکی است، حصار بخت النصر که تنها حصاریست از بابل که تاکنون ما از وجود آن مطلع هستیم در شرق و غرب فرات ادامه مییافت.
در حالیکه امروز فقط آثاری از آن در قسمت شرقی رود باقی است.
(3)- رجوع شود به تفسیر خارج از متن.
(4)- مقصود از کوچههای افقی کوچههائی است که در امتداد هم بجانب رود فرات میرفتند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 257
آن باریکتر است «1». و در هریک از دو قسمت شهر ناحیه متمرکز مستحکمی وجود داشت که در یکی از آنها مقر شاهی با حصاری بلند و مستحکم ساخته شده بود و در دیگری بارگاه زوس بلوس «2» که درهای آن از برونز بود بنا شده بود. این بارگاه که در زمان حیات من هنوز وجود داشت بشکل چهارضلعی است که هر ضلع آن دو ستاد «3» طول دارد. در معبد برجی یکپارچه ساخته شده که طول و عرض آن یک ستاد است «4». بر روی این برج، برج دیگریست و بر روی برج دوم نیز برج دیگری قرار دارد و بهمین ترتیب هشت برج بر رویهم موجود است. پلکان نردهداری که در خارج آن ساخته شده بشکل مارپیچ گرد تمام برجها بالا میرود. تقریبا در وسط آن، محوطهایست که صندلیهائی برای استراحت در آن نهادهاند تا کسانی که بالا میروند بر روی آن بنشینند و رفع خستگی کنند. در آخرین برج، معبد بزرگی قرار دارد و در داخل آن معبد بستری بزرگ با لحافهای زیبا نهادهاند و در کنار آن میزی از طلا قرار دارد. در این محل هیچ مجسمهای از خدایان یافت نمیشود و بطوریکه کلدانیان مدعی هستند و آنها از کاهنان این معبد میباشند هیچ موجود بشری حق ندارد شب را در آن معبد بسر برد باستثنای تنها زنی که خداوند از بین تمام زنان کشور انتخاب میکند.
______________________________
(1)- این حصار دوم که حصار واقعی شهر بابل بود تشکیل یک چهارضلعی منظمی میداد که دو ضلع آن 2550 متر و دو ضلع دیگر آن 1500 متر طول داشت و رود فرات از ضلع جبهه شمال غربی و ضلع جبهه جنوب شرقی آن میگذشت. این حصار نیز از دو دیوار موازی با سطحهای در میان آن تشکیل میشد و ضخامت آن جمعا به 17 متر و نیم میرسید.
(2)-Zeus Belos- این معبد همان معبد بعل مردوک)Bel Mardouk( است که به ازاژیل)Esagil( معروف است و از بزرگترین معابد بابل قدیم محسوب میشد.
(3)- ستاد)Stade( واحد اندازه در یونان باستان و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر (رجوع شود به توضیح مقدماتی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(4)- این همان برج معروف بابل است که نام دیگر آن اتمنانکی)Etemenaoki( است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 258
182- بطوریکه همین کلدانیان نقل میکنند و من بگفته آنان باور ندارم خداوند شخصا در معبد حاضر میشود و در آن بستر استراحت میکند «1». بطوریکه مصریها نقل میکنند عین این وضع در شهر تب «2» واقع در مصر مشاهده میشود زیرا در آنجا نیز زنی در معبد خداوند شهر تب میخوابد و هیچیک از این دو زن «3» بطوریکه میگویند رابطهای با مردان ندارند. نظیر این وضع در پاتارا «4» واقع در لیسی نسبت به کاهنه این معبد در موقع انجام وظیفه هاتف مشاهده میشود. زیرا در این محل هاتفی دائمی وجود ندارد و وقتی کاهنه معبد بکار هاتف مشغول میشود هر شب او را در داخل معبد با خداوند زندانی میکنند «5».
183- در آرامگاه بابل در قسمت پائین معبد دیگری وجود دارد «6». در این معبد مجسمه بزرگی از زرناب موجود است که خداوند زوس را نشان میدهد «7». نزدیک این مجسمه میز بزرگی از طلا جای داشت. پایه مجسمه و تخت خداوند نیز از طلا
______________________________
(1)- این معبد اسم مخصوصی داشت که معنای آن «اطاق خواب» بود. در اسناد ریز اشیاء که از بابل قدیم باقی مانده از بستر بعنوان شئی مقدسی نقل شده است.
(2)- تب)Thebes( نام یکی از پایتختهای مصر باستان که مرکز معبد معروف آمون)Ammon( بود.
(3)- یعنی نه زنی که در معبد بابل در انتظار ورود خداوند میخوابید و نه زنی که در معبد تب چنین میکرد.
(4)- پاتارا)Patara( یکی از شهرهای ناحیه لیسی قدیم واقع در آسیای صغیر است که در جنوب مصب رود گزانتوس قرار داشت و محل یکی از هاتفهای معروف بود.
(5)- بعقیده یونانیان باستان آپولون قسمتی از سال را در پاتارا و قسمت دیگر آنرا در دلف بسر میبرده است.
(6)- یکی از اسناد خط میخی اطلاعات ذیقیمتی درباره این معبد بما داده است.
چنانچه این معبد واقعا غیر از معبد مردوک بوده باشد، بموجب این سند متضمن چندین عبادتگاه بوده است که در آنها دیگر خدایان بابلی نیز پرستش میشدهاند.
(7)- این مجسمه باید مجسمه معروف مردوک باشد معروفترین تصویری که از این خدا باقی است او را بحال ایستاده نشان میدهد، ولی همانطور که همه خدایان بابلی نشسته هستند احتمال میرود این مجسمه نیز نشسته بوده باشد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 259
بود و بطوریکه کلدانیان میگویند مجموع آن هشتصد تالان «1» طلا وزن داشت.
غیر از این معبد، قربانگاهی از طلا وجود دارد و علاوه بر آن قربانگاه بزرگ دیگری هست که حیوانات بزرگ و بالغ را در آنجا قربانی میکنند. در قربانگاهی که از طلا است، فقط حیوانات شیرخوار را میتوان قربانی کرد. هرسال در موقعی که برای تجلیل این خدا جشن میگیرند، کلدانیان هزار تالان عود بر روی قربانگاه بزرگ میسوزانند. در زمان کوروش در معبدی که از آن صحبت میکنم هنوز مجسمهای بارتفاع دوازده آرنج «2» از طلای ناب موجود بود «3». من شخصا آنرا ندیدهام و همانطور که گفتم کلدانیان چنین میگویند. داریوش پسر هیستاسپ که باین مجسمه چشم طمع دوخته بود جرأت نکرد آنرا تصاحب کند، ولی فرزند او خشایارشا آنرا تصاحب کرد و کاهنی که او را از دست زدن بدان مانع میشد بقتل رسانید. این بود تزیینات این آرامگاه. در داخل آن هدایای زیاد دیگری موجود است که اشخاص عادی اهدا کردهاند.
184- شهر بابل بدون تردید پادشاهان زیادی بخود دیده است که معابد و حصارهای آنرا تزیین کردهاند و من در تاریخ آشور از آن صحبت خواهم کرد. بین این پادشاهان دو زن جلب توجه میکنند. زنی که نخستین بار در بابل سلطنت کرد و پنج نسل قبل از زن دوم بود سمیرامیس نام داشت «4». او سدهائی از خاک و گل
______________________________
(1)- تالان)Talent( واحد وزن در یونان باستان و برابر 39 و 36 کیلوگرم امروز ما است (رجوع شود به توضیح مقدماتی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(2)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(3)- درباره این مجسمه رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(4)-)Semrramis( - این شخص همان سامورامات)Samou -ramat( شاهزاده بابلی و مادر پادشاه آشور آدادنیراری سوم)Adad -Nirari lll( است (762- 810 قبل از میلاد) که در زمان فرزندش نقش مهمی در اداره امروز امور کشور بازی کرد. در فاصله زمانی بین حکمرانی او و حکمرانی زن دیگری که نیتوکریس)Nitocris( نام داشت یعنی تا زمان بخت النصر (605- 562 ق. م) اگر همانطور که هردوت حساب کرده است برای هر قرن سه نسل فرض کنیم جمعا پنج نسل بیشتر مشاهده نمیشود.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 260
در دشت احداث کرده بود که شایسته دیدن است و قبل از اینکه او این سدها را بسازد غالبا سراسر دشت در زیر آبهای رود مستور میشد.
185- ملکهای که بعد از او آمد نیتوکریس «1» نام داشت. این ملکه که از ملکه قبلی باهوشتر و زیرکتر بود آثار تاریخی که من اکنون بشرح آنها خواهم پرداخت از خود باقی گذارد و چون ملاحظه کرد که مادها بعلت قدرتی که بدست آوردهاند نمیتوانند آرام بمانند و چندین شهر و بخصوص نینوا را تسخیر کردهاند، برای مقابله با آنها احتیاطاط لازم را رعایت کرد «2». اولین کار او این بود که رود فرات را که از میان شهر بابل میگذرد و در گذشته بخط مستقیم جاری بود او با مجراهائی که در قسمت علیای آن حفر کرد آنرا بقدری پیچدرپیچ کرد که جریان آن سه بار از یکی از دهات آشور میگذرد.
این دهکده که رود فرات سه بار از آن میگذرد آردریکا «3» نام دارد. و اکنون هم کسانی که از دریای ما «4» بسوی بابل میروند، هنگام عبور از فرات سه روز متوالی هر روز یکبار از این دهکده میگذرند. این کار را همین ملکه انجام داد و در طول هریک از دو ساحل رود سدی برپا کرد که از حیث ضخامت و ارتفاع شایسته تحسین است. در قسمت علیای شهر در فاصلهای بسیار دور در کنار رودخانه و بفاصله کمی از آن دریاچهای مصنوعی حفر کرد. عمق دریاچه را بقدری عمیق حفر کردند که سطح آن بآب رسید. از حیث وسعت، حدود محیط آن به چهارصد و بیست ستاد میرسید. خاکی را که از این حفاری بدست آمده بود در طول دو ساحل رودخانه ریختند. وقتی حفاری بپایان رسید، ملکه امر داد با سنکهائی که در محل آورده بودند گرداگرد دریاچه را مستحکم
______________________________
(1)-Nitocris- درباره این ملکه خیالی رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(2)- مادها بعد از تسخیر نینوا، عیلام را نیز مطیع کردند و سپس متوجه لیدی شدند.
در این زمان اتحاد آنها با بابلیها بروابط خصومتآمیزی مبدل شده بود.
(3)-Ardericca
(4)- مقصود مؤلف دریای مدیترانه است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 261
کردند. این دو کار، یعنی پیچدرپیچ کردن رودخانه و خاکبرداری منطقهای باطلاق خیز، از آن جهت صورت گرفت که ملکه قصد داشت جریان واحد فرات را به چندین جریان کوچکتر تقسیم کند تا جریان آب آرام شود و کسی نتواند از راه فرات با کشتی به بابل وارد شود مگر پس از گذشتن از پیچوخم زیاد و دور زدن این دریاچه بزرگ. او این کار را در قسمتی از خاک خود که گذرگاه و کوتاهترین راه عبور از سرزمین مادها «1» بود انجام داد تا مادها نتوانند با رفتوآمد زیاد در این ناحیه از حال او و کشورش مطلع شوند. «2»
186- قصد نیتوکریس از احداث این تأسیسات ایجاد یک خط دفاعی بود «3»، ولی بطوریکه بعدا خواهیم دید فایدههای دیگری نیز از آن بردند. شهر بابل از دو قسمت تشکیل میشد و رود فرات از میان آن میگذشت. در زمان پادشاهان قبل وقتی میخواستند از یک قسمت شهر به قسمت دیگر روند مجبور بودند با کشتی عبور کنند و من تصور میکنم که این کار خیلی پرزحمت بود. این ملکه چاره این کار را هم کرد و در همان موقع که به حفر دریاچه مشغول بود از همین کار برای ایجاد بنای دیگری که اکنون شرح میدهم استفاده کرد. ابتدا امر داد قطعات بزرگ سنک استخراج کنند وقتی این سنگها آماده شد و محل
______________________________
(1)- «سرزمین مادها» در آن زمان شامل آشور نیز بود. این کشور را سیاگزار پس از نینوا تسخیر و به کشور خود ضمیمه کرده بود. ظاهرا قصد نیتوکریس از اجرای این کارهای عظیم آن بوده است که راه مادها را از همین طرف سد کند، زیرا آشور نزدیکترین قسمت کشور ماد به بابل بود.
(2)- قصد ملکه بطوریکه در قسمت اول این بند ذکر شده بخصوص این بود که مانع شود مادها بعنوان دشمن به بابل وارد شوند. در اینصورت پیچدرپیچ و طولانی کردن جریان فرات نباید تأثیری در متوقف کردن دشمن داشته باشد، زیرا برای عناصر خبرچین و جاسوس چندان دشوار نبود که چند روزی اضافه در مسیر فرات به گردش ادامه دهند.
(3)- نکته جالب در اینجا اینست که برای متوقف کردن مادها بهیچوجه صحبت از ساختن دیوار و حصار نیست.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 262
دریاچه هم حفر شد تمام جریان رود فرات را متوجه گودال بزرگی که حفر شده بود کرد. در مدتی که این دریاچه پر میشد، بستر قبلی رودخانه خشک شده بود. پس ملکه امر داد دو طرف ساحل رودخانه را در قسمتی که در شهر واقع شده بود و همچنین پلههائی که از دریچههای آهنی به آب منتهی میشد مانند حصار شهر از آجر پخته فرش کنند. از طرف دیگر در وسط قسمتی از رود که از شهر میگذشت با سنکهائی که امر داده بود استخراج کنند پلی احداث کرد.
این سنکها را با آهن و سرب وصل میکردند. هنگام روز قطعات چوب مربع شکلی بر روی پل قرار میدادند تا اهالی بابل بتوانند از روی آن عبور کنند، ولی هنگام شب این تیرها را جمع میکردند تا اشخاص در تاریکی ولگردی نکنند و بخانه یکدیگر بدزدی نروند «1». وقتی محوطه خاکبرداریشده بدریاچهای مملو از آب مبدل شد و کار ساختن پل نیز بپایان رسید، جریان فرات را از دریاچه مصنوعی به بستر اولیهاش منحرف کردند. حاصل این کار دریاچه مصنوعی بزرگی بود که احداث آن بسیار مناسب بود، باضافه پلی که برای استفاده مردم شهر بر روی رود ساخته شد.
187- همین ملکه حیله و تدبیری بکار برد که اکنون شرح میدهم. در بالای یکی از دروازههای شهر که از همه بیشتر رفتوآمد داشت برای خود مقبرهای مرتفع بنا کرد که پایههای آن بر روی دروازه بود «2». آنگاه امر کرد بر روی آن قبر این کتیبه را حک کنند: «اگر یکی از پادشاهانی که بعد از من بر بابل سلطنت خواهد کرد به پول محتاج شود، باید قبر مرا بگشاید و هراندازه پول مایل است بردارد؛
______________________________
(1)- ظاهرا در نقطهای از پل که گویا در قسمت غربی شهر قرار داشت، قسمتی از پل را متحرک و قابل نقلوانتقال ساخته بودند و در همین قسمت بود که هنگام شب تیرهای آنرا جمع میکردند.
(2)- پایههای مقبره روی دو جرز دو طرف دروازه بنا شده بود بقسمی که بنظر میآمد مقبره بین زمین و آسمان معلق است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 263
ولی باید از باز کردن قبر در موقعی که به پول محتاج نیست یا برای علتی دیگر بپرهیزد، زیرا این کار بنفع و صلاح او نخواهد بود.» این قبر تا زمانی که سلطنت به داریوش رسید باز نشد؛ ولی داریوش ناراحت بود که چرا باید دروازهای که قبر بر آن قرار دارد مورد استفاده قرار نگیرد و خزائنی که در آنجا انباشته است و کتیبه قبر، شخص را به ربودن آن تشویق میکند تصاحب نشود (داریوش هرگز از این دروازه عبور نمیکرد و علت آن بود که در موقع عبور جنازه در بالای سر او قرار میگرفت). پس داریوش امر کرد قبر را بشکافند. از خزاین و جواهرات خبری نبود و فقط جنازه و کتیبهای یافت شد که بر روی آن این مطلب خوانده میشد:
«اگر تو تشنه پول نبودی و حرصوطمع شرمآوری نداشتی آرامگاه مردگان را نمیشکافتی.» این بود بطوریکه نقل کردهاند سرگذشت ملکه نیتوکریس.
188- کوروش با فرزند این ملکه وارد جنگ شد. این پادشاه بنام پدر خود لابینت «1» خوانده میشد و بر اهالی آشور سلطنت میکرد «2». وقتی شاهنشاه بجنگ میرود خوار- وبار و آذوقه و حیوانات زیادی از کشور خود همراه میبرد و بخصوص مقداری از آب
______________________________
(1)-Labynete- آخرین پادشاه بابل که بدست کوروش از سلطنت خلع شد نبونید)Nabonide( نام داشت که پارسها نبونیتا)Nabounita( مینامیدند. پدر و مادر این پادشاه برخلاف گفته هردوت هیچیک در بابل بسلطنت نرسیده بودند و گویا هردوت بخت النصر معروف را با ملکه نیتوکریس اشتباه کرده است. در اینصورت نیز نبونید جانشین بلافصل بخت النصر نبوده است و هیچیک از اسلاف نزدیک او نیز چنین اسمی نداشتهاند. در نظر هردوت لابینت اول که پدر لابینت اخیر بوده ظاهرا در موقعی سلطنت میکرده است که بین ماد و لیدی نزاع آغاز شده بود (بند 73 همین کتاب).
(2)- قطعا مقصود مؤلف از «اهالی آشور» اهالی بابل است. جنگی که هردوت به شرح آن مشغول است و همچنین تسخیر بابل در سال 538 یا 539 قبل از میلاد اتفاق افتاده.
ولی کوروش از مدتی قبل، یعنی از سال 547 و 546 قبل از میلاد موجبات تشویش و اضطراب نبونید را فراهم کرده بود. او درحقیقت دنباله کارهای آستیاژ را ادامه میداد، چه آستیاژ چندین سال قبل از این جنگ ناحیه هران)Harran( و بین النهرین غربی را اشغال و بابل را از سوریه جدا کرده بود و شاید اگر از سلطنت خلع نشده بود این فتوحات را همچنان ادامه میداد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 264
رود خوسپس «1» که در نزدیکی شوش جاری است با خود همراه دارد، زیرا او فقط آب این رود را میآشامد و هیچ آب دیگری را دوست ندارد. آب این رود را میجوشانند و در ظرفهائی از نقره میریزند و بر روی عده کثیری گردونههای چهار چرخه قرار میدهند که بوسیله قاطر در تمام نقل و انتقالات پادشاه بدنبال او حمل میشود.
189- کوروش ضمن عبور بسوی بابل بسواحل رود ژیندس رسید «2» (این رود از کوههای ماتین «3» سرچشمه میگیرد و از کشور داردان «4» میگذرد و در رود دیگری که دجله نام دارد میریزد و رود اخیر هم که از نزدیکی شهر اوپیس «5» میگذرد در دریای اریتره بدریا میریزد). و این رودی است که فقط با کشتی میتوان از آن گذشت. پس وقتی کوروش خود را برای عبور از این رود آماده میکرد یکی از اسبان سفید او که از دسته اسبان مقدس بود «6» بهیجان آمد و برودخانه وارد شد و کوشید از آب بگذرد، ولی امواج آب او را درهم پیچید و با خود برد. کوروش از این اهانت رود
______________________________
(1)- خوسپس)Choaspes( نام یکی از رودهای ماد باستان است که درحقیقت همان کارون امروز است که یکی از شعب آن بنام قرهسو از کنار شوش میگذشت و معروف است که پادشاهان پارس فقط از آب این رود برای مصرف آشامیدن خود استفاده میکردهاند.
(2)- ژیندس)Gyndes( رود دیاله امروز است.
(3)- کشور ماتین)Matienes( بین ارمنستان و خوزستان (کتاب پنجم هردوت- بند 52) در منطقهای که قسمت اعظم آن به آشور تعلق داشت واقع شده بود.
(4)- امروز بر ما معلوم نیست که ناحیه داردان)Dardanes( در عهد باستان با کدام ناحیه امروز تطبیق میکرده است.
(5)-Opis
(6)- در سپاه پارس در حین جنگ هشت اسب سفید گردونهای خالی که متعلق به خداوند زوس یا خداوند خورشید بود با خود حمل میکردند (کتاب هفتم- بند 40 و 55- کتاب هشتم- بند 115) ده اسب مقدس دیگر که رنگ آنها بر ما مجهول است با دست کشیده میشدند (کتاب هفتم- بند 40). ظاهرا واقعهای که مؤلف نقل میکند برای یکی از اسبان دسته اول که برای عبور از رودخانه از گردونه آزاد کرده بودند روی داده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 265
ژیندس سخت خشمناک شد ورود را تهدید کرد و وعده داد که آنرا بقدری ضعیف و ناتوان کند که در آینده حتی زنان بتوانند بآسانی بدون آنکه زانوانشان بآب رسد از آن عبور کنند. بعد از بیان این تهدید، کوروش از ادامه حرکت بسوی بابل منصرف شد و سپاه خود را بدو قسمت تقسیم کرد. آنگاه این دو قسمت بصف قرار گرفتند و با ریسمانهای کشیده در هرسوی ساحل رود نقشه یکصد و هشتاد خندق طرح کردند که هریک در جهتی قرار داشت «1». همینکه سربازان بر جای خود قرار گرفتند کوروش فرمان داد به حفر زمین مشغول شوند. بعلت کثرت تعداد نفرات، این کار انجام گرفت ولی سراسر فصل تابستان برای انجام این طرح تلف شد.
190- پس از آنکه کوروش از رود ژیندس انتقام گرفت و بستر آنرا به سیصد و شصت مجرا تقسیم کرد، چون بهار سال بعد آغاز شد به حرکت بسوی بابل ادامه داد. ساکنان بابل مسلح از شهر خارج شدند و باستقبال او شتافتند و وقتی کوروش به نزدیکی شهر رسید با او بمصاف پرداختند و چون در جنگ مغلوب شدند بداخل شهر پناه بردند.
ولی چون از قبل میدانستند که کوروش آرام نخواهد نشست و مشاهده میکردند که او مشغول جنگ با تمام اقوام و ملل میباشد، قبلا از راه احتیاط آذوقه لازم برای چندین سال متمادی در داخل شهر ذخیره کرده بودند. در چنین شرایط، محاصره شهر زیاد برای آنها ناگوار نبود، در حالیکه کوروش چون مدتی زیاد گذشت و کاری از پیش نبرد کمکم در زحمت شد «2».
______________________________
(1)- در هرسوی رود دیاله یکصد و هشتاد خندق یعنی جمعا سیصد و شصت مجرا حفر شد که تعداد آن بطرز شگفتآوری با تعداد روزهای سال برابر بود.
(2)- بطوریکه یکی از اسناد خط میخی (سالنامه نبویند) حاکی است، بابل تاب این محاصره را نیاورد و چند روز پس از حدوث جنگی که مؤلف بآن اشاره میکند و محتمل است که در محل اوپیس)Opis( رویداده باشد، یکی از فرماندهان کوروش که گوبریاس)Gobrias( نام داشت بدون جنگ و خونریزی شهر سیپار)Sippar( و بابل را تسخیر کرد. این شخص که خود یکی از اهالی بابل بود و بابلیها او را گوبارو)Goubarrou( مینامیدند در خدمت کوروش به شهر وارد شد. بالتازار)Balthazar( )یا بلشاراوتزور)Belsharoutzour( ( فرزند نبونید کوشید در یکی از محلههای شهر مقاومتی از خود نشان دهد، ولی کوشش او بجائی نرسید و بزودی منکوب شد. کمی بعد، کوروش با شکوه و جلال تمام به شهر وارد شد و از طرف جمعی از اهالی شهر که با نبویند دشمن بودند و علیه او شوریده بودند استقبال شد. آخرین پادشاه بابل به سیپار پناهنده شد و چون قادر بادامه جنگ با کوروش نبود کمی بعد تسلیم دشمن شد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 266
191- سرانجام، خواه شخص دیگری او را راهنمائی کرده باشد و مشکل او را رفع کرده باشد و خواه خود شخصا آنچه باید بکند تشخیص داده باشد، بهرحال کوروش توانست بترتیب زیر در کار خود توفیق یابد: ابتدا قسمت عمده سپاه خود را در طرفی که رود به شهر داخل میشود مستقر کرد و سپس عدهای دیگر را در جهت دیگر رود در محلی که آب آن از شهر خارج میشود قرار داد و باین سربازان امر کرد همینکه مشاهده کردند که بستر رود قابل عبور است از همان راه بشهر داخل شوند. پس از اینکه این اوامر صادر شد و تعلیمات لازم به سربازان داده شد، کوروش خود با عدهای از سربازانی که چندان ارزش نظامی نداشتند از شهر دور شد. وقتی به دریاچه رسید، کاری را که ملکه بابل برای ساختن دریاچه و ملایم کردن جریان رود کرده بود تکرار کرد، بدین معنی که بکمک مجرائی جریان رود را متوجه دریاچه، که در آن زمان بصورت برکه درآمده بود کرد. و بدین ترتیب آب رود پائین نشست و بستر سابق رودخانه قابل عبور شد. همینکه این نتیجه حاصل شد، پارسهائی که قبلا برای این مقصود آماده شده بودند در طول بستر رود فرات پیش رفتند. چون آب رود کم شده بود و فقط رانهای آنان تا میان در آب بود از همین راه به بابل وارد شدند. اگر اهالی بابل قبلا آنچه بدستور او انجام میگرفت میدانستند و یا متوجه نقشه او میشدند، شاید پارسها را بداخل شهر راه میدادند «1» و سپس آنها را به بدترین وضع نابود میکردند، بدین ترتیب که دریچههای آهنی که شهر را به رود متصل میکرد میبستند و خود بر روی دیوار هائی که در طول دو طرف بستر رود قرار داشت میرفتند «2» و دشمن را در دامی که در آن آمده بود گرفتار میکردند «3». ولی چنین نشد، زیرا پارسها در موقعی که آنها انتظار
______________________________
(1)- از آنچه هردوت در جمله بعد بیان میکند معلوم میشود که استعمال کلمه «بداخل شهر» صحیح نبوده و بهتر آن بود که گفته میشد «پارسها را بداخل قسمتی از رود که در داخل شهر میگذشت راه میدادند.» (رجوع شود به دنباله مطلب).
(2)- مقصود دریچههای آهنی و دیوار بدون قیری است که در بند 180 هردوت بطور تفصیل از آن صحبت کرده است.
(3)- در اینصورت هم سرنوشت پارسها آن اندازه که هردوت تصور کرده بد نمیشد، زیرا میتوانستند با دادن کمی تلفات با جنگ و گریز از همان راهی که آمده بودند عقبنشینی کنند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 267
نداشتند آنها را غافلگیر کردند. بطوریکه اهالی محل نقل میکنند، بعلت وسعت زیاد شهر، در موقعی که محلههای اطراف شهر در دست دشمن بود «1»، هنوز آن قسمت از اهالی بابل که در محلههای مرکز شهر سکونت داشتند نمیدانستند که چه بر سر شهر آنها آمده است. چون اتفاقا در آن روز در شهر جشن برپا بود، مردم بابل رقص- کنان بعیشونوش مشغول بودند و این وضع تا ساعتی که بطور اطمینانبخش از ماجرای شهر مطلع شدند ادامه داشت. بدین ترتیب بود که شهر بابل برای نخستین بار تسخیر شد.
192- اکنون من میخواهم شرح مفصلی درباره ثروت مردم بابل نقل کنم که یکی از دلائل آن از این قرار است: شاهنشاه سراسر کشوری را که بر آن سلطنت میکند به چندین ناحیه تقسیم کرده است تا این نواحی علاوه بر باجی که میدهند آذوقه لازم برای شخص او و سپاهیانش آماده کنند. در چهار ماه از دوازده ماه سال، بابل باید تهیه این آذوقه را متعهد شود و آذوقه هشت ماه دیگر را بقیه آسیا تأمین میکند. از این قرار، آشور از حیث ثروت برابر یک سوم تمام آسیا است. حکومت این ناحیه که پارسها ساتراپ- نشین مینامند از حکومت دیگر نواحی مهمتر است، زیرا تریتانتشمس «2» پسر آرتاباز «3» که حکومت این نواحی را از جانب پادشاه در دست داشت هر روز یک آرتابه مملو از پول عایدی داشت (آرتابه «4» که واحد اندازه پارسها است برابر یک مدیمن آتنی باضافه
______________________________
(1)- هردوت مدعی است که ابتدا «محلههای اطراف شهر» تسخیر شد و سپس محلههای مرکزی. این ادعا با آنچه هردوت در چند عبارت قبل درباره ورود پارسها از راه رود بداخل شهر بیان میکند مباینت دارد. چه اگر فرض کنیم پارسها از مجرای رود به شهر داخل شده باشند، ابتدا باید محلههای مرکزی تسخیر شده باشد و سپس محلههای اطراف شهر فرض دیگری که بخاطر میآید اینست که پارسها، پس از آنکه از طرف بستر رود وارد شدهاند، ابتدا به حصار شهر دست یافتهاند و سپس از راه حصار به تسخیر محلههای اطراف شهر دست زدهاند و در مرحله آخر محلههای مرکزی را تسخیر کردهاند. ولی این فرض هم با مطالبی که هردوت درباره دریچههای برونزی میگوید مباینت دارد، چه هردوت مدعی است که پارسها از این دریاچهها که بستر رود تعبیه شده بود بداخل شهر راه یافتهاند.
(2)-Tritantaichmes
(3)-Artabaz
(4)-Artabe
تاریخ هردوت، ج1، ص: 268
سه شنیس است) «1» این ساتراپ در اصطبل خصوصی خود غیر از اسبهای جنگی تعداد هشتصد اسب برای جفتگیری با مادیان داشت و تعداد این مادیانها شانزده هزار بود بطوریکه به هریک از اسبها بیست مادیان میرسید. در آنجا سگهای هندی نیز تربیت میکردند «2» و تعداد آنها بحدی بود که چهارده بزرگ از دهات دشت در مقابل معافیت از دیگر مالیاتها تأمین خوراک آنها را بعهده گرفته بودند. این بود مختصری درباره امتیازات ساتراپ بابل.
193- در کشور آشور باران کم میبارد و همین باران کم ریشه گندم را تقویت میکند، ولی برای اینکه مزرعه آباد شود و محصول برسد از آب شط استفاده میکنند. در اینجا وضع مانند مصر نیست، چه در مصر رود خودبخود بالا میآید و به مزارع کشتو زرع شده وارد میشود، در حالیکه در آشور آبیاری با دست یا بکمک دستگاههائی که آب را بالا میکشد انجام میگیرد. بابل نیز مانند مصر سراسر از مجاری آب پوشیده شده که بزرگترین مجرای آن قابل کشتیرانی است. این مجرا رو به جهتی که خورشید در زمستان طلوع میکند قرار دارد «3» و فرات را به رود دیگری که دجله نام دارد و شهر نینوا بر ساحل آن ساخته شده بود متصل میکند. بین کشورهائی که ما میشناسیم، این کشور از همه بیشتر برای کشت غلات استعداد دارد ...، زیرا درختان دیگر از قبیل انجیر، موز و زیتون حتی برای آزمایش در آنجا کشت نمیشود. این سر- زمین برای کشت غلات بقدری مستعد است که معمولا هر تخم دویست تخم محصول میدهد و در نقاطی که زمین حاصلخیزتر است به سیصد تخم هم میرسد. در این کشور
______________________________
(1)- «مدیمن»)Medimne( واحد اندازه در شهر آتن و برابر 52 لیتر بود. «شنیس»)Chenice( یک چهل و هشتم مدیمن بود و بنابراین ظرفیت یک آرتابه پارسی در حدود 55 لیتر بوده است. (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(2)- این سگها بگفته کتزیاس بقدری قوی و نیرومند بودند که با شیر دستوپنجه نرم میکردند.
(3)- در زمستان خورشید از جانب جنوب شرقی طلوع میکند و «مجرای شاهی» که هردوت از آن صحبت میکند و در زمان بخت النصر برای متصل کردن دو رود فرات و دجله حفر شده بود در جهت جنوب شرقی قرار داشت.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 269
برگهای گیاه گندم و جو بآسانی بضخامت پنج انگشت میرسد. بوته ارزن و کنجد به بزرگی درخت کوچک میرسند و من با اینکه اندازه آنها را میدانم از ذکر آن خودداری میکنم، زیرا بخوبی اطلاع دارم که آنهائی که به بابل مسافرت نکردهاند حتی آنچه من درباره کشت غلات گفتهام با تردید زیاد تلقی کردهاند. اهالی بابل عادت ندارند روغن زیتون مصرف کنند، ولی از کنجد مایعی چرب استخراج میکنند.
آنها در سراسر دشت باغات خرما دارند که غالب درختان آن بارور است. اهالی بابل از محصول خرما غذاهای اصلی و شراب و عسل بدست میآورند. این درختان را همانطور که ما درختان انجیر را نگهداری میکنیم نگهداری میکنند و بخصوص میوه آن دسته از درختان خرما را که یونانیان نر مینامند بدرختانی که محصول خرما میدهند بهم میبندند تا نوعی مگس که در درخت خرمای نرست بتواند به خرماها منتقل شود و آنها را بارور کند و خرماها نریزند «1»، زیرا در میوه درختان خرمای نر مانند درختان انجیر وحشی مگسی مخصوص یافت میشود «2».
194- اکنون میخواهم از چیزی صحبت کنم که بنظر من از بین تمام آنچه درباره بابل گفتم بعد از خود شهر از بزرگترین عجایب میباشد. قایقهای مردم این سرزمین که برای رسیدن به بابل همراه با جریان آب با آن بسوی این شهر میروند بشکل دایره و تمام آن از چرم است. این قایقها را در قسمت علیای آشور در کشور ارمنستان میسازند.
استخوانبندی آنرا از شاخههای بید میسازند و از خارج بر روی آن قشری از پوست
______________________________
(1)- یعنی قبل از رسیدن بر زمین نریزند.
(2)- این مطلب صحیح نیست، چه در درختان خرما چنین مگسی وجود ندارد. هردوت در اینجا دو عمل کاملا مختلف را باهم اشتباه میکند. عمل اول که ارسطو بتفصیل آنرا شرح داده مربوط است به بارور کردن درخت انجیر که راه آن نزدیک کردن میوههای انجیر وحشی است به انجیر معمولی تا دانههای نر به ماده انتقال یابد و آنرا بارور کند. عمل دوم که هردوت با عمل اول اشتباه میکند مربوط است به بارور کردن درختان خرما که طرز عمل آن با طرز عمل در مورد درختان انجیر فرق دارد. در مورد خرما برخلاف انجیر میوههای دو درخت را بهم نزدیک نمیکنند، بلکه گل درختان نر و ماده را بهم نزدیک میکنند تا گردهای بارور یکی بر دیگری قرار گیرد و گیاه بارور شود.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 270
حیوانات میکشند. قسمت عقب قایق که معمولا پهن است و قسمت جلوی آنکه عادة باریک میشود در این قایقها دیده نمیشود و شکل آنها مانند یک سپر گرد و مدور است. از داخل آنرا با کاه میپوشانند و سپس کالاهای خود را در آن قرار میدهند و با جریان آب حرکت میکنند. آنچه با این قایقها حمل میکنند بیشتر کوزههای محتوی شراب فینیقیه است «1». دو مرد که در قایق ایستادهاند آنرا با دو پاروئی که به قایق متصل نیست میرانند، بدین ترتیب که وقتی یکی پاروی خود را بطرف قایق میکشد دیگری که در طرف مقابل ایستاده پاروی خود را از قایق دور میکند. از این نوع قایقها بحجم بسیار بزرگ و گاه کمی کوچکتر میسازند و بزرگترین آنها گنجایش پنجهزار تالان دارد «2». بر روی هر قایق یک خر زنده موجود است، ولی در قایقهای بزرگ عده بیشتری از آن دیده میشود. وقتی قایقرانان به شهر بابل میرسند و کالاهای خود را بمردم عرضه میکنند با صدای بلند استخوانبندی قایق و تمام کاه آنرا میفروشند و سپس پوست آنرا بر دوش الاغ میاندازند و به ارمنستان مراجعت میکنند. چون جریان رود
______________________________
(1)- در اینجا مقصود هردوت «شراب خرما» است. ولی این سؤال مطرح میشود که بچه دلیل این شراب را به بابل وارد میکردهاند، در حالیکه در بابل درخت خرما بعده زیاد موجود بود و خود اهالی با میوه آن مشروبی تهیه میکردهاند (بند 193 همین کتاب).
ولی درخت انگور همانطور که هردوت خود بدان اشاره کرده است اگر کاملا نایاب نبود لا اقل مقدار آن در بابل بسیار کم بود و قاعدة بایستی شراب مو را از خارج و بخصوص از کشورهای همسایه وارد کنند. اتفاقا کشور فینیقیه که در مجاورت بابل بود یکی از کشورهای موخیز بود و هردوت شخصا معتقد است که شراب بمقدار زیاد از این کشور بخارج صادر میشد (کتاب سوم- بند 6). حمل شراب تا پیچ رود از راه زمین انجام میگرفت و در این محل کوزههای شراب را در قایق قرار میدادند. در تمام ازمنه تاریخی این محل یکی از نقاط مهم حملونقل محسوب میشد. قایقبانانی که از نقاط دوردست با جریان فرات پائین میآمدند میتوانستند کالاهای خود را در این محل معاوضه یا تکمیل کنند. اینکه کشتیهای آنها در ارمنستان ساخته میشد دلیل آن نمیتواند باشد که تمام کالاهای محتوی آنها نیز از ارمنستان بوده است.
(2)- اگر تالان را به کمترین وزن آن بحساب امروز درآوریم، باز این مقدار بار برای قایقهائی که از نی ساخته شده باشد زیاد بنظر میرسد.
(درباره تالان واحد وزن در یونان باستان و برابر 39 و 36 کیلوگرم امروز رجوع شود به توضیح مقدماتی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 271
بسیار شدید است، امکان ندارد آنها بتوانند با قایق در مسیر آن مراجعت کنند و بهمین جهت است که کشتیهای خود را از پوست میسازند نه از چوب. وقتی بدین ترتیب با خرهای خود به ارمنستان مراجعت میکنند، بار دیگر بترتیب سابق قایق های دیگری میسازند. این بود مختصری درباره قایقهای بابلیها.
195- لباس اهالی بابل عبارتست از قبائی از کتان که تا روی پاهای آنها میرسد.
بر روی این قبا لباس دیگری از پشم دربرمیکنند و شال سفید سبکی بر دوش میاندازند. کفشهای آنها که مخصوص محل است شبیه پوتینهای مردم بئوسی «1» است. موهای آنها بلند است و گرد آن عمامهای میپیچند. آنها تمام بدن خود را معطر میکنند و هریک مهر و چوبدستی همراه دارند که با دست ساخته شده و در بالای هر چوبدست تصویر یک سیب یا گل سرخ یا شقایق یا عقاب یا چیز دیگر مشاهده میشود. رسم آنها اینست که هرگز چوبدستی بدون علامت مخصوص در دست نمیگیرند. چنین بود طرز لباس پوشیدن مردم بابل.
196- و اما اکنون مختصری درباره قوانین و عادات و رسوم آنها صحبت کنیم. بنظر من معقولترین این قوانین که شرح میدهم همانست که گفته میشود نزد اقوام ونت «2» ساکن ایلیری «3» نیز معمول است. در هریک از دهات هر سال یک بار این تشریفات برگزار میشد: ابتدا تمام دخترانی را که در آن سال به سن ازدواج رسیده بودند گرد میآوردند و سپس آنها را باهم در یک محل قرار میدادند و گرد آنها جماعتی از مردان قرار میگرفتند. یک نفر فروشنده دختران را یکیک بلند میکرد و آنها را بمعرض فروش میگذارد. ابتدا از زیباترین آنها شروع میکرد
______________________________
(1)- بئوسی)Beotie( یکی از نواحی یونان باستان واقع در قسمت مرکزی این سرزمین که شهر معروف آن تب)Thebes( بوده است.
(2)- ونت)Venetes( . جمعی از این اقوام در اعماق دریای آدریاتیک در مشرق آدیژ)Adige( سکونت داشتند و جمعی دیگر از آنها ساکن آسیای صغیر بودند.
(3)- ایلیری)Illyrie( نام ناحیهایست در شمال غربی یونان باستان که بدو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم میشد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 272
و وقتی این یکی بقیمتی گزاف بفروش میرفت آنکس که از لحاظ زیبائی نفر دوم بود بمعرض فروش گذارده میشد. این دختران را برای ازدواج کردن با آنها میفروختند. ثروتمندان بابل که بسن ازدواج میرسیدند برقابت و همچشمی یکدیگر زیباترین دختران را خریداری میکردند. مردم طبقه سوم که بسن ازدواج میرسیدند، چون بزیبائی خارجی زن توجهی نداشتند، دختران زشت را در مقابل مختصر وجه نقد قبول میکردند. زیرا رسم چنین بود که وقتی فروشنده زیباترین دختران را میفروخت، زشتترین آنها را که حتی گاه ممکن بود دختری عاجز و علیل باشد بلند میکرد و آنها را نیز بمعرض حراج میگذارد، باین ترتیب که هرکس حاضر میشد با اخذ کمترین مبلغ با آن دختر ازدواج کند دختر را باو میدادند و این حراج آنقدر ادامه مییافت تا یکنفر حاضر شود به کمترین وجه آن دختر را قبول کند. پولی که برای ازدواج آنها به مردان داده میشد از راه فروش دختران زیبا بدست میآمد و بدین ترتیب درحقیقت زنان زیبا وسیله ازدواج زنان زشت و علیل میشدند. کسی حق نداشت دختر خود را بهرکس که مایل بود بازدواج دهد و نیز کسی نمیتوانست دختری را که میخرد بدون ضمانت به خانه برد. خریدار مجبور بود وجهی بابت ضمانت ازدواج دختر ارائه دهد و بعد از معرفی این ضمانت میتوانست دختر را به خانه برد، ولی اگر زن و مرد باهم سازش نداشتند بموجب قانون خریدار میتوانست پول خود را مطالبه کند. هرکس که میل داشت میتوانست در خرید شرکت کند، حتی کسانی که از دهات دیگر میآمدند. از این قرار، مردم بابل در گذشته این رسم پسندیده را داشتند «1». ولی این رسم امروز دیگر برقرار نیست و بتازگی مردم بابل (برای آنکه با دخترانشان
______________________________
(1)- برخلاف آنچه هردوت میگوید، فروش دختران جوان برای ازدواج در بابل هرگز مرسوم نبوده و هرگز مردم بابل از ازدواج دختران خود با هرکس که مایل بودهاند مانع نشدهاند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 273
بدرفتاری نشود و آنها را به شهرهای خارج نبرند «1») راه دیگری ابتکار کردهاند که چنین است: از موقعی که تسخیر بابل مردم این شهر را بدبخت و بیپول کرده مردم طبقه سوم که تهیدست میباشند فرزندان اناث خود را به فحشاء وادار میکنند «2».
197- یکی دیگر از عادات مردم بابل که از حیث تدبیر و عقل در درجه دوم قرار دارد چنین است: چون آنها طبیب ندارند، بیماران خود را از خانه بیرون میبرند و در میدان عمومی شهر قرار میدهند «3». عابرینی که از آنجا میگذرند اگر خود قبلا بآن مرض مبتلا شده باشند و یا شخص دیگری را مبتلا بآن دیده باشند به بیمار نزدیک میشوند و آنچه را که خود برای نجات از آن بیماری انجام دادهاند و یا مشاهده کردهاند که دیگری چنین کرده باو باز میگویند و او را راهنمائی میکنند. کسی حق ندارد از کنار بیمار رد شود و لب بسخن نگشاید و باید از حال آنها جویا شود.
198- مردم بابل مردگان خود را با عسل دفن میکنند و مراسم عزاداری آنها تقریبا نظیر مراسم عزاداری مصریها است. هربار که یک شوهر بابلی با زن خود مقاربت
______________________________
(1)- این جمله باحتمال زیاد عبارتی است که بعد از هردوت به متن اضافه شده است.
در هر حال نویسنده اصلی آن هرکه باشد، مقصود او ظاهرا این بوده که چون تعداد توانگران شهر بابل کم شد، با ترتیب قدیم احتمال میرفت که دختران زیبا نصیب ثروتمندان و توانگران خارجی شوند و آنها را به خارج بابل منتقل کنند و با آنها مانند برده و کنیز رفتار کنند.
(2)- بدین ترتیب دختران زیبای خانوادههای فقیر ثروتی را که در گذشته از راه فروش خود به جیب پدر و مادر میریختند، در این زمان از راه دیگر بآنان میرساندند، با این تفاوت که در گذشته خانه پدری را ترک میکردند و با ترتیب جدید میتوانستند در خانه پدری بمانند.
(3)- این ادعای هردوت بطور یقین صحیح نیست، چه اولا در بابل مانند یونان میدان عمومی در شهر وجود نداشت که بیماران را آنجا قرار دهند و بعلاوه در این شهر پزشک وجود داشت. بفرض اینکه ادعای هردوت از این حیث صحت داشته باشد، معلوم نیست بچه دلیل هردوت این عادت ناپسندیده را چنین تمجید کرده است. داستان فروش دختران تا اندازهای قابل تحمل بود، ولی سرنوشت بیماران تیرهبختی که در میدان عمومی شهر گرفتار پرحرفی و طعن عابرین باشند چندان بمذاق انسان خوشآیند نیست و کسی نمیتواند این عادت را از حیث عقل و تدبیر تمجید کند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 274
میکند، ادویه معطر بآتش میافکند و خود کنار آن مینشیند و زن او نیز بنوبه خود چنین میکند. همینکه صبح طالع شد هردو خود را شستشو میدهند و مادام که استحمام نکردهاند به هیچیک از ظروف خود دست نمیزنند. این عادت بین اعراب نیز مرسوم است.
199- ننگینترین عادت مردم بابل چنین است: هریک از زنان محل باید یکبار در عمر خود بیکی از معابد آفرودیت بروند و در آنجا خود را تسلیم یک خارجی کنند «1».
بسیاری از زنان بعلت نخوت و غروری که از تمول سرشار خود دارند نشستن با زنان دیگر را برای خود خفتآور میدانند و بهمین جهت با کالسگه و گردونه- های پوشیده به نزدیکی معبد میآیند و در حالیکه جمعی کثیر از خدمتگذاران پشت گردونه آنها ایستادهاند منتظر میشوند «2». بسیاری از آنها چنین میکنند: تاجی از ریسمان بر سر میگذارند «3» و در محوطه مقدس معبد آفرودیت مینشینند. در اینجا همیشه عده کثیری جمعیت دیده میشود که بعضی میروند و بعضی از راه میرسند.
بین انبوه جمعیت زنان، با ریسمان گذرگاههائی در تمام جهات احداث شده که خارجیان در آن برای انتخاب دختر مورد پسند خود به گردش مشغول میشوند.
زنی که در این محل قرار میگیرد حق ندارد قبل از آنکه یک خارجی پولی بروی زانوی او افکند و با او در داخل معبد مقدس مقاربت کند به خانه خود برگردد.
آنکس که پول میافکند باید فقط این چند کلمه را بر زبان راند: «من بنام الهه میلیتا «4» ترا دعوت میکنم.» میلیتا نامی است که آشوریها به آفرودیت «5» دادهاند.
______________________________
(1)- زنانی که بدین ترتیب خود را در معرض تماشای مردم قرار میدادند درحقیقت در آن لحظه از کنیزکان معبد محسوب میشدند. در بسیاری از مذاهب شرق باستان هر زنی موظف بود بکارت خود را فدای خداوند عشق و باروری نماید.
(2)- بسیاری از این کنیزکان معبد مقدس متعلق به خانوادههای متشخص بودهاند.
(3)- تاج ریسمان علامت اظهار بندگی بدرگاه خداوند بود.
(4)-Militta
(5)- آفرودیت)Aphrodite( یا ونوس)Venus( الهه زیبائی در یونان باستان.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 275
پولی که داده میشد بهر مقدار که بخواهند ممکن است ناچیز باشد و خطر آن نیست که زن از قبول آن امتناع کند، چه آن پول مقدس است و زن حق ندارد آنرا رد کند. زن باید بدنبال نخستین کسی که بسوی او پول میافکند حرکت کند و حق ندارد دعوت کسی را رد کند. وقتی عمل مقاربت انجام گرفت، چون وظیفه زن نسبت به الهه انجام گرفت، زن میتواند به خانه خود مراجعت کند و از آن پس ممکن است شما تمام دارائی خود را باو بدهید و دیگر حاضر بقبول تقاضای شما نشود. زنانی که چهرهای زیبا و اندامی رعنا دارند زود از معبد مراجعت میکنند، ولی آنها که زشتاند، مدتی مدید در آنجا میمانند و نمیتوانند وظیفه خود را نسبت به الهه انجام دهند. بعضی از آنها سه یا چهار سال در آنجا انتظار میکشند «1».
در بعضی نقاط جزیره قبرس نیز عادتی شبیه این عادت معمول است «2».
200- این بود عادت و رسوم اهالی بابل. بین آنها سه قبیلهاند که جز ماهی چیز دیگری نمیخورند. ماهی را بعد از آنکه صید کردند در آفتاب خشگ میکنند و سپس چنین از آن غذا تهیه میکنند: آنرا در هاونی میاندازند و با دستهای سنگین آنرا میکوبند و سپس از پارچهای میگذرانند و هرطور که مایلند بصورت آبگوشت مصرف میکنند یا مانند نان میپزند.
______________________________
(1)- گاه اتفاق میافتاد که کار این کنیزکان بازدواج میکشید. بدیهی است هر اندازه آنها زیباتر بودند احتمال این توفیق بیشتر بود و همینکه ازدواج میکردند از معبد خارج میشدند.
(2)- در پافوس)Paphos( و آماتونت)Amathonte( واقع در قبرس.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 276
اقوام ماساژت
201- وقتی کوروش ملت بابل را مطیع کرد در فکر شد که قوم ماساژت «1» را نیز مطیع خود کند. بطوریکه نقل میکنند این قوم قومی است بزرگ و بیباک که در جهت طلوع فجر و آفتاب صبح، در آنسوی رود آراکس «2» در مقابل قوم دیگری که ایسدون «3» نام دارد زندگی میکنند. بعضیها معتقدند که این قوم از نژاد سیت بوده است.
202- رود آراکس «4» را گاهی بزرگتر و گاهی کوچکتر از رود ایستروس «5» دانستهاند.
______________________________
(1)-Massageetes
(2)- آراکس)Araxe( ظاهرا همان رود ارس امروز است که از ایروان و شیروان میگذرد و پس از طی 670 کیلومتر مسافت بدریای خزر میریزد.
(3)- ایسدونها)Issedon( در مشرق اورال سکونت داشتند و یکی از تیرههای قوم سیت بودند.
(4)- تشخیص اینکه آراکس بطور صحیح در اصطلاح هردوت بچه رودی اطلاق میشده است کاریست دشوار، زیرا این مورخ از این رود در قسمتهای مختلف بانحاء مختلف یاد کرده و چندین رود را باین نام اسم برده و خصوصیاتی مختلف از آن نقل کرده بقسمی که سه نظریه میتوان در اینباره ابراز کرد: 1) اول اینکه رود آراکس خط سرحدی کشور داریوش و ماساژتها بوده است (بند 205 ببعد همین کتاب) در اینصورت باید مقصود مورخ از این رود همان رود اکسوس)Oxus( یا آمور دریا بوده باشد. ولی این رود هرگز به دریای خزر نمیریخته و هیچیک از خصوصیاتی که هردوت از آراکس نقل میکند با آن تطبیق نمیکند. 2) آراکس رود دیگری است که بحکایت ادعای مؤلف در اواخر همین بند سرچشمه آن در سرزمین ماتین)Matienes( میباشد. درینصورت این رود همان رودی است که امروز ارس نامیده میشود و در اینصورت نیز فرضیه هردوت درست در نمیآید زیرا اقوام ماساژت باید قاعدة در جهت شرقی دریای خزر ساکن بوده باشند. 3) آراکس رودی است که سرحد کشور ماساژتها از جانب مغرب میباشد (بند 201 همین کتاب و بند 11 کتاب چهارم).
بحکایت گفته هردوت آب این رود در نقطهای از دریای خزر که دارای سگ آبی است بدریا میریزد، و این نقطه باید یکی از نقاط شمالی این دریا باشد. جریان آن با موانع بزرگی از قبیل جزایر روبرو میباشد. این توصیف هردوت با قسمت علیای رود ولگا تطبیق میکند.
در هر صورت هردوت این سه رود را باهم اشتباه کرده و معلوم نیست مقصود او از آراکس کدامیک از این سه رود است.
(5)- رود ایستروس)Istros( همان دانوب امروز است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 277
بطوریکه نقل میکنند در طول مسیر آن جزایر زیادی است که از حیث وسعت و بزرگی با جزیره لسبوس برابر میباشند. در این جزایر مردمانی زندگی میکنند که برای تغذیه خود هنگام تابستان ریشه انواع گیاهان را از خاک بیرون میکشند و در فصلی که میوهها میرسند آنها را برای غذای زمستان خود ذخیره میکنند.
بطوریکه نقل میکنند اینان درختان دیگری کشف کردهاند که میوه آنها خاصیت زیر را دارد: اهالی جزایر هر دسته در محلی جمع میشوند و آتش روشن میکنند و آنگاه خود گرد آن مینشینند و میوه این گیاه را در آن میافکنند. هنگامی که آن میوه میسوزد، آنان بوی آنرا استشمام میکنند و همانطور که یونانیان از شراب مست میشوند آنان نیز از بوی آن سرمست میشوند. هرچه بیشتر از آن میوه در آتش میافکنند مستی آنها بیشتر میشود، بدرجهای که از جا برمیخیزند و به رقصیدن و آواز خواندن مشغول میشوند. چنین است بطوریکه نقل میکنند نوع زندگی این اشخاص. رود آراکس از کشور ماتین «1» سرچشمه میگیرد و این همان کشوری است که رود ژیندس «2» نیز از آن سرچشمه میگیرد، و رود ژیندس همان رودیست که کوروش بستر آنرا به سیصد و شصت مجرا تقسیم کرد و ما قبلا از آن صحبت کردیم. این رود چهل شاخه دارد و تمام شاخههای آن باستثنای یکی از آنها به سرزمینی باتلاقی منتهی میشود. بطوریکه نقل میکنند در این سرزمین باتلاقی مردمانی زندگی میکنند که خوراک آنها ماهی خام است و لباس عادی آنها پوست سگ آبی است. آن یک شاخهای که استثناء کردیم مستقیما بدریای خزر میرود و آب آن باین دریا میریزد.
203- دریای خزر خود بتنهائی دریائی مستقل است و ارتباطی با دریای دیگر ندارد.
______________________________
(1)- اقوام ماتین)Matienes( در همسایگی اقوام ساسپیر)Saspires( در قسمتی از آسیای صغیر قدیم سکونت داشتند (کتاب سوم- بند 94). رود ارس در ارمنستان از محل سکونت این اقوام سرچشمه میگرفت. هردوت این قوم را با ماتینهائی که در بند 189 این کتاب و بند 49 و 52 کتاب پنجم نام برده اشتباه کرده است.
(2)- رود ژیندس)Gindes( همان دیاله امروز است که به کارون میریزد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 278
مقصود من از دریای دیگر سراسر دریائی است که یونانیان در آن به دریانوردی مشغولند «1» و دریائی که در آنسوی ستونهای هراکلس «2» قرار دارد و همچنین دریای اریتره «3»، و این سه دریا هرسه تشکیل یک دریا را میدهند و بهم ارتباط دارند. ولی دریای خزر دریائی است مستقل و جدا از دیگر دریاها «4». اگر با پارو آنرا طی کنند طول آن پانزده روز دریانوردی لازم خواهد داشت و عرض آن در باریکترین نقطه هشت روز بحرپیمائی لازم دارد «5». در جهت غربی این دریا سرزمین قفقاز قرار دارد که وسیعترین کوهها و بلندترین آن در این نقطه قرار دارد. در قفقاز اقوام مختلف و متعددی زندگی میکنند که خوراک غالب آنها را منحصرا میوههای وحشی تشکیل میدهد. بطوریکه میگویند در این سرزمین گیاهی یافت میشود که اگر اهالی محل برگ آنرا خرد کنند و با آب مخلوط کنند میتوانند بر روی لباس- های خود با آن تصاویری رسم کنند. این تصاویر با شستشو از بین نمیروند و بتدریج که پارچه مستعمل و کهنه میشود آنها نیز از بین میروند و از این حیث مثل اینست که آنها را در اصل با پارچه بافتهاند. و باز بطوریکه نقل میکنند، مردم این نواحی مانند حیوانات در مقابل چشم دیگران باهم مقاربت میکنند.
204- ازین قرار، این دریا که به دریای خزر معروف است در طرف مغرب به قفقاز
______________________________
(1)- مقصود دریای مدیترانه، آدریاتیک و دریای سیاه است.
(2)- دریائی که در آن سوی ستونهای هراکلس قرار دارد گویا همان اقیانوس اطلس است زیرا مردم باستان جبل الطارق امروز را «ستونهای هراکلس» مینامیدهاند.
(3)- مقصود از دریای اریتره اقیانوس هند است (رجوع شود به تفسیر خارج از متن و یادداشت بند 180 همین کتاب). ارتباط این اقیانوس را با اقیانوس اطلس نخستین بار فینیقیها در موقعی که بدور آفریقا گردش میکردند کشف کردند (کتاب چهارم هردوت- بند 42).
(4)- اینکه هردوت باین واقعیت جغرافیائی در زمان خود علم داشته نکتهایست جالب زیرا مدتها بعد از او غالب نویسندگان عقیده داشتهاند که دریای خزر با دریای آزوف یا اوقیانوسی که بعقیده آنها از جانب شمال کره زمین را احاطه کرده بود متصل بوده است.
(5)- طول مسافتی که در آن زمان میتوانستند با پارو بحرپیمائی کنند از طول مسافتی که با شراع و بادبان سفر میکردند ثبات بیشتری داشت و بهمین جهت هردوت در اینجا و در جای دیگر (کتاب دوم- بند دوم) آنرا بعنوان واحد اندازه بکار برده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 279
محدود میشود. در جهت طلوع فجر و آفتاب «1» دشتی بدنبال آن قرار دارد که تا چشم کار میکند ادامه دارد. ماساژتها که کوروش هوس جنگ با آنها را در سر پرورانید در قسمت بزرگی از این دشت وسیع زندگی میکردند. عواملی که کوروش را باین جنگ تشویق و تحریص میکرد متعدد و در عین حال قانعکننده بود، چه اولا کوروش از حیث نژاد و اصالت خود را فوق بشر عادی تصور میکرد و ثانیا در تمام جنگهای خود با موفقیت و پیروزی روبرو شده بود و هرجا که او اراده کرده بود به جنگ بپردازد قومی که مورد حمله قرار میگرفت چارهای جز اطاعت نداشت.
205- در آن زمان زنی که تومیریس «2» نام داشت بعد از فوت شوهرش بر قوم ماساژت سلطنت میکرد «3». کوروش اظهار تمایل کرد که او را بزنی برای خود بگیرد و کسی باین قصد بنزد او فرستاد تا از جانب او تقاضای ازدواج کند: ولی تومیریس دانست که آنچه کوروش میطلبد کشور ماساژتها است، نه شخص او. پس او کوروش را از آمدن بسوی خود منع کرد. در این موقع کوروش چون مشاهده کرد که با خدعه کاری از پیش نمیرود، بسوی آراکس حرکت کرد و آشکارا با ماساژتها بجنگ پرداخت. برای عبور سپاهیان خود چند پل بر روی رودخانه افکند و بر روی کشتیهائی که از رود میگذشتند برجهائی بنا کرد «4».
206- در موقعی که او باین کار مشغول بود، تومیریس کسی بنزد او فرستاد و چنین پیغام داد: «ای پادشاه مادها، از ادامه کاری که بدان مشغول هستی خودداری کن.
زیرا تو نمیتوانی اطمینان داشته باشی که سرانجام آن بحال تو مساعد باشد. از این
______________________________
(1)- یونانیان باستان جهات را با جهت وزش باد و طلوع آفتاب تعیین میکردهاند.
(برای توضیح بیشتر رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان.)
(2)-Tomyris
(3)- ظاهرا زنان اقوام چادرنشین آسیای مرکزی بیش از زنان اقوام شهرنشین قدرت و کفایت داشتهاند و در قوم و قبیله خود نیز احترام بیشتری نسبت بآنها رعایت میشده است. تاریخ هردوت ج1 279 اقوام ماساژت ..... ص : 276
(4)- درحقیقت کوروش پلی از کشتی احداث کرد. برجهائی که در کشتیها بنا میشد برای دفاع و حراست پل بوده است.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 280
کار دست بکش، بر اتباع خود سلطنت کن و بگذار ما نیز بر اتباع خود سلطنت کنیم.
تردیدی نیست که تو حاضر بقبول اندرزهای من نیستی و هرچیز دیگر بیش از دعوت بصلح بر تو خوشآیند است. در اینصورت، چنانچه واقعا آرزو داری با ماساژتها دستوپنجه نرم کنی، زحمت افکندن پل بر روی رود بر خود هموار مکن. ما حاضریم بفاصله سه روز راه از این رود بداخل کشور خود عقبنشینی کنیم تا تو بتوانی قدم بر خاک ما گذاری «1». و اگر ترجیح میدهی با ما در خاک خودت روبرو شوی آنچه پیشنهاد کردم تو خود انجام ده.» وقتی کوروش از این پیام مطلع شد سران پارس را گردآورد و وقتی آنها گردآمدند مطلب را با آنان در میان نهاد و درباره تصمیمی که باید اخذ کند با آنها بمشورت پرداخت. عموم پارسها باتفاق آراء عقیده داشتند که کوروش باید با تومیریس و همراهانش در داخل سرزمین خود روبرو شود.
207- ولی کرزوس از اهل لیدی که در آنجا حاضر بود این عقیده را تخطئه کرد و نظری در جهت عکس آن اظهار داشت و چنین گفت «2»: «ای پادشاه، همانطور که یکبار
______________________________
(1)- پیشنهاد ملکه ماساژتها تا اندازهای عجیب بنظر میرسد، چه در هر حال کوروش برای عبور از رود ناگزیر بساختن پل بود، با این تفاوت که چنانچه تعرضی از جانب ماساژتها نمیشد فقط ساختن استحکامات در جوار پل غیر ضروری بنظر میرسید.
(2)- بطوریکه متن هردوت حاکی است کرزوس عقیده خود را صریحا اظهار نمیکند و قبل از بیان عقیده خود مدتی درباره عدم ثبات سرنوشت بشر صحبت میکند. بعضی عقیده دارند که این ملاحظات فلسفی در این مقام بیمورد بوده است و فقط در صورتی ممکن بود بآن استناد کرد که کرزوس قصد انصراف کامل کوروش را از جنگ با ماساژتها میداشت.
و چون او کوروش را از جنگ باز نمیدارد و حتی راهی برای توفیق او در جنگ ارائه میدهد جای آن نبود که چنین فلسفهگوئی کند. با در نظر گرفتن آنچه کرزوس لحظهای بعد درباره زندگانی ساده ماساژتها و جهل و نادانی آنها و «لذایذ پارس» بیان میکند، خواننده منتظر است که کرزوس همان نقشی را که سولون و ساندانیس در گذشته نزد او بازی کردهاند اکنون خود او در مقابل کوروش باز کند (بند 32 و 33 و 71 همین کتاب)، یعنی نقش یک مشاور دلسوز و صلحجو را بعهده گیرد، نه نقش کسی که اندرزهای نظامی دهد. احتمال میرود که هردوت این نقش را برای کرزوس، پادشاه مخلوعی که بر اثر تحمل مصائب و بلایای زیاد عاقل و با
تاریخ هردوت، ج1، ص: 281
گفتهام «1»، چون خداوند زوس مرا بتو بخشیده، هربار که خاندان ترا با خطر روبرو بینم با تمام قوا برای برطرف کردن آن خطر میکوشم. اگر مصائبی که من متحمل شدهام برای من مطبوع نبودهاند لا اقل درسی در روزگار بمن آموختهاند. اگر تصور میکنی که تو خود جاودانی و بر سپاهی فرماندهی داری که آن نیز جاودان است، ضروری نمیدانم که اندیشه خود را بر تو فاش کنم. اما اگر قبول داری که تو نیز بشری بیش نمیباشی و بر افراد بشر حکومت میکنی، این نکته را پیوسته در نظر داشته باش که امور مربوط به بشر بر روی فلکی قرار دارد که دائما میچرخد و هرگز دستهای معین را خوشبخت و سعادتمند باقی نمیگذارد. در اینصورت، درباره مطلبی که مورد بحث است، من شخصا عقیدهای مخالف عقیده اشخاص حاضر دارم.
اگر ما حاضر شویم با دشمن در خاک خود روبرو شویم خطراتی که تو با آن روبرو خواهی شد ازینقرار است: چنانچه با شکست روبرو شوی سراسر امپراتوری خود را از دست خواهی داد، زیرا مسلم است که ماساژتها در صورت فتح عقبنشینی نخواهند کرد و بسوی ایالات امپراتوری تو روان خواهند شد. چنانچه تو فاتح شوی، فتح تو بدرجه فتحی نخواهد بود که در خاک دشمن اتفاق افتد و تو بتوانی دشمن را در حین فرار تعاقب کنی. در صورت اخیر، اگر استدلال اول خود را معکوس کنم،
______________________________
تدبیر شده بود در نظر گرفته، لیکن بعدا متن او تحریف شده و بصورت فعلی درآمده است.
با این حال، مقدمهای که کرزوس بر گفتار خود ترتیب داده آن اندازه که قرائت سریع ظاهر خطابه او به انسان تلقین میکند زیاد بیجا و بیمورد نبوده است، زیرا در انتقادی که وی از عقیده اکثریت حاضر سران پارس میکند چندین فرضیه را در نظر میگیرد که یکی از آنها آنست که ممکن است پارسها در خاک خود از دشمن شکست خورند. در برابر پادشاهی مانند کوروش که در تمام جنگها فاتح بوده است، عنوان کردن چنین فرض خالی از خطر نبود و شاید بهمین جهت است که کرزوس مقدمهای درباره عدم ثبات امور مربوط به بشر و موقتی بودن سعادت و خوشبختی بیان میکند تا بتواند بقیه مطلب را که احتمالا بمذاق کوروش خوشآیند نیست بیان کند.
(1)- بند 89 همین کتاب. آنچه در حال حاضر بین کوروش و کرزوس میگذارد بعدا در یکی دیگر از صحنههای حیات کرزوس تذکار آن تجدید میشود (کتاب سوم- بند 36).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 282
چنین نتیجه گرفته میشود که اگر تو بر سپاهی که با تو روبرو است فاتح شوی، تو نیز میتوانی مستقیما به قلب امپراتوری تومیریس حمله بری «1». اگر از این ملاحظات هم صرفنظر کنیم، خجلتآور و غیر قابل قبول است که کوروش پسر کامبیز در برابر یک زن عقبنشینی کند و میدان را برای او خالی گذارد. عقیده من اینست که در این ساعت باید از رود گذشت و بهر مقدار که ماساژتها عقبنشینی میکنند در خاک آنها پیش رفت و سپس برای مغلوب کردن آنها بطریق زیر اقدام کرد: بطوری که من شنیدهام ماساژتها لذایذ پارس را نچشیدهاند و از نعمتهای بزرگ بی خبرند. پس برای آنها بدون ملاحظه و صرفهجوئی عده زیادی چهارپایان بکشیم و گوشت آنها را آماده کنیم و ضیافتی باشکوه در اردوی خود ترتیب دهیم و جامهای شراب فراوان و تنقلات زیاد بر آن بیفزائیم. بعد از این عمل، بدترین دستههای سپاه را در عقب قرار دهیم و بقیه را بسوی رود عقب بکشیم. اگر من اشتباه نکنم، همینکه ماساژتها این همه لذایذ را فراوان در مقابل خود دیدند بر سر آن خواهند ریخت و در آن موقع ما میتوانیم به کارهای بزرگی دست زنیم.»
208- چنین بود عقاید مختلفی که اظهار شد. کوروش عقیده اول را رد کرد و عقیده کرزوس را پذیرفت. پس به تومیریس پیغام داد که عقبنشینی کند تا او از رود بگذرد و با او بجنگ پردازد. ملکه همانطور که قبلا وعده داده بود عقبنشینی کرد. کوروش کرزوس را به فرزند خود کامبیز که در سلطنت جانشین خود کرده بود «2»
______________________________
(1)- تنها فرضی که کرزوس بهیچوجه متوجه آن نبود و اتفاقا صورت وقوع یافت احتمال شکست کوروش بود در خاک دشمن. بدیهی است مفهوم ضمنی گفته او آنست که چون از پیام تومیریس معلوم میشود که او قصد کشورگشائی ندارد، در صورت شکست کوروش، تومیریس او را تعاقب نخواهد کرد و کوروش خواهد توانست با جنگ و گریز بآنسوی آراکس مراجعت کند.
(2)- یکی از عادات پارسها این بود که چنانچه پادشاه بجنگی عزیمت میکرد که احتمال میرفت شکست بخورد و مراجعت نکند، جانشین احتمالی خود را قبل از حرکت تعیین میکرد (کتاب هفتم- بند دوم).
تاریخ هردوت، ج1، ص: 283
سپرد و با اصرار تمام باو توصیه کرد که چنانچه جنگ با ماساژتها «1» به نتیجه برسد او را محترم دارد و با او خوشرفتاری کند. بعد از بیان این سفارشات کوروش هردوی آنها را به پارس روانه کرد و خود با سپاه پارس از رود گذشت.
209- شب هنگام که کوروش از رود گذشت و در خاک ماساژتها بخواب رفت پسر ارشد هیستاسپ «2» را در خواب دید که دو بال بر شانه دارد، یکی از آنها بر آسیا سایه افکنده و دیگری بر اروپا. هیستاسپ پسر آرسامس «3» بود و به خاندان هخامنشی تعلق داشت. پسر ارشد او داریوش نام داشت که در آن زمان سن او در حدود بیست سال بود، و چون هنوز به سن سربازی نرسیده بود او را در پارس گذارده بودند «4».
وقتی کوروش از خواب چشم گشود، در اندیشه این رؤیا شد، و چون موضوع را مهم تصور کرد هیستاسپ را بحضور طلبید و با او خلوت کرد و سپس باو چنین گفت:
«هیستاسپ، پسرت قصد دارد بر من و سلطنت من شورش کند. من از این موضوع بطور دقیق اطلاع دارم و اکنون برای تو شرح میدهم چگونه از آن باخبرم.
خداوندان مراقب من هستند و هرچه مرا تهدید کند از قبل مرا از آن مطلع میکنند.
شب گذشته در موقعی که من در خواب بودم ارشد پسران ترا بخواب دیدم که دو بال بر شانه داشت، یکی از آنها بر اروپا سایه افکنده بود و دیگری بر آسیا. بطوریکه این خواب حکایت میکند، امکان ندارد که او توطئهای بمخالفت با من ترتیب ندهد «5».
______________________________
(1)- در متن هردوت «عبور از آراکس» گفته شده و واضح است مقصود از آن جنگ با ماساژتها است نه عبور از این رود.
(2)- هیستاسپ)Hystaspe( پدر داریوش کبیر که بعدها یکی از بزرگترین پادشاهان فاتح خاندان هخامنشی شد.
(3)-Arsasmes
(4)- بطوریکه گزنفون مدعی است (سیروپدی- کتاب اول- بند دوم و بند 13) پارسها از سن بیست و پنج سالگی در خدمت نظام وارد میشدند.
(5)- همانطور که نسب کوروش از طریق کبوجیه و کوروش اول به تئیسپس)Teispes( میرسید، نسب داریوش نیز از طریق آریارامنس)Ariaramnes( و آراسامس)Arsames( به تئیسپس میرسید. تا هنگام استقرار امپراتوری واحد کوروش، سلطنت قسمتی از سرزمین پارس به خانواده داریوش تعلق داشته (رجوع شود به توضیح خارج از متن). بنابراین بعید بنظر نمیرسید که داریوش برای انتقام پدران خود بمخالفت با کوروش برخیزد و توطئهای علیه او ترتیب دهد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 284
پس هرچه زودتر به پارس مراجعت کن و ترتیب کار را طوری بده که وقتی من پس از مطیع کردن این کشور به پارس مراجعت میکنم، پسرت را در محضر من حاضر کنی تا از او مطالبی بپرسم.»
210- کوروش چنین سخن گفت، زیرا تصور میکرد که داریوش مشغول ترتیب دادن توطئهای بر ضد او است. ولی آنچه درحقیقت خداوند قبلا باو فاش میکرد این بود که او در کشوری که بدان قدم نهاده بود «1» خواهد مرد و سلطنت به داریوش منتقل خواهد شد. پس هیستاسپ چنین پاسخ داد: «ای پادشاه، هیچ مردی پارسی زنده نباشد که بخواهد بر تو شورش کند، و اگر چنین مردی باشد، خدا کند که هر چه زودتر نابود شود. زیرا تو پارسها را از قید اسارت نجات دادی و مردمانی آزاد کردی. تو کاری کردی که پارسها، بجای اطاعت از دیگری، خود بر همه فرمانروائی میکنند. اگر در خواب دیدهای که فرزند من قصد شیطانی نسبت بتو دارد، من او را بتو تسلیم میکنم. تا هرطور که صلاح میدانی با او رفتار کنی.» از این حرف هیستاسپ از آراکس گذشت و به پارس مراجعت کرد تا پسر خود داریوش را در اختیار کوروش قرار دهد.
211- کوروش بفاصله یک روز راه از رود آراکس پیش رفت و آنچه کرزوس سفارش کرده بود انجام داد. آنگاه با افراد خوب سپاه پارس بسوی آراکس مراجعت کرد و عدهای از سپاهیان خود را که سربازان خوبی نبودند در عقب بجا گذارد. ماساژتها با یک سوم قوای خود رسیدند و سربازانی را که کوروش در عقب سپاه باقی گذارده بود با وجود مقاومتی که از خود نشان دادند قتل عام کردند. همینکه چشم ماساژتها بعد از شکست دشمن به مجلس ضیافت افتاد خود را بر خوان نعمت افکندند و به عیشونوش پرداختند و وقتی شکم آنها از شراب «2» و غذا اشباع شد بخواب رفتند.
______________________________
(1)- برخلاف گفته هردوت، از خوابی که کوروش دیده بود بهیچوجه چنین مطلبی استنباط نمیشد، چه مطلبی که دال بر مردن کوروش در سرزمین دشمن باشد در آن مشاهده نمیشود.
(2)- چون ماساژتها عادت به نوشیدن شیر داشتند (بند 216 همین کتاب) شراب طبعا طوری عقل آنانرا زایل کرده بود که شکست آنها از پارسها زیاد غیر منتظره بنظر نمیآید.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 285
در این موقع پارسها از راه رسیدند و جمعی کثیر از آنان را بقتل رساندند و عده بیشتری از آنان را اسیر کردند. فرزند ملکه تومیریس نیز که سپارگاپیز «1» نام داشت و فرماندهی سپاه ماساژت را بعهده داشت از جمله اسیران بود.
212- وقتی تومیریس از آنچه بر سپاه و فرزند او گذشته بود مطلع شد کس بنزد کوروش فرستاد و چنین پیغام داد: «ای کوروش که تشنه خون هستی، از آنچه رویداده هرگز مغرور مشو، زیرا بکمک میوه درخت مو که وقتی شما از آن تا گلو میخورید مانند دیوانهها میشوید، بدرجهای که همچنانکه بتدریج در شکم شما فرو میرود سخنان زشت بر زبان شما صاعد میکند «2»، ... زیرا بکمک چنین سمی به حیله و نیرنگ بر فرزند من غالب شدی، نه با زورآزمائی در میدان جنگ. اکنون من بتو نصیحتی میکنم و تو سخن مرا گوش دار: فرزند مرا بمن باز ده و با وجود خسارتی که به یک سوم سپاه ماساژت وارد کردهای این سرزمین را بدون مجازات ترک کن. اگر چنین نکنی من به خورشید، خداوند ماساژتها سوگند یاد میکنم که هر اندازه خونخوار باشی «3»، ترا از خون سیراب خواهم کرد.»
213- وقتی کوروش از این پیام مطلع شد کمترین توجهی بدان نکرد. و اما سپارگاپیز فرزند ملکه تومیریس، وقتی از مستی بحال آمد و از سرنوشت شوم خود باخبر شد از کوروش استدعا کرد زنجیرهای او را بگشاید. کوروش چنین کرد، ولی همینکه او از بند نجات یافت و دستانش آزاد شد خود را بقتل رسانید.
214- سپارگاپیز بترتیبی که گفته شد بقتل رسید. تومیریس بعد از آنکه کوروش تقاضای او را رد کرد تمام سپاه خود را گردآورد و بجنگ با کوروش عزیمت کرد.
بنظر من این جنگ از تمام جنگهائی که بین وحشیان درگرفته شدیدتر و سختتر
______________________________
(1)-Spargapise
(2)- ترجمه تحت الفظی این عبارت اینست: «... همچنانکه بتدریج در شکم شما فرو میرود، سخنان زشت بر سطح خود متصاعد میکند ...»
(3)- ترجمه صحیح اصطلاحی که هردوت بکار برده «سیرابنشدنی» است، ولی چون نمیتوان گفت «هر اندازه سیرابناشدنی باشی، من ترا سیراب خواهم کرد»، بنظر چنین میرسد که اصطلاح «خونخوار» مناسبتر باشد.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 286
بوده است. شرح این جنگ آنطور که بمن گفتهاند چنین است: برای من نقل کردهاند که ابتدا دو حریف از هم فاصله گرفتند و با کمانهای خود بسوی هم تیر انداختند. وقتی تیرهای آنها بپایان رسید با نیزه و خنجر بجان هم افتادند و جنگ مغلوبه شد. بطوریکه نقل میکنند، در مدتی طولانی باهم ستیز کردند و هیچیک از دو حریف حاضر نبود از میدان بگریزد. سرانجام ماساژتها پیروز شدند؛ قسمت بزرگی از سپاه پارس در محل نابود شد و کوروش نیز شخصا بقتل رسید. او جمعا بیست و نه سال سلطنت کرده بود «1». تومیریس امر کرد مشگی از خون انسانی پر کنند و سپس جنازه کوروش را بین کشتهشدگان سپاه پارس بیابند.
وقتی جسد کوروش پیدا شد ملکه سر او را در مشگ خون فروکرد و در حالیکه با جسد چنین بدرفتاری میکرد خطاب بآن چنین گفت: «ای پادشاه، با اینکه من زندهام و سلاح بدست بر تو پیروز شدهام، چون با خدعه و نیرنگ بر فرزند من دست یافتی و درحقیقت مرا نابود کردی «2»، من نیز بنوبه خود همانطور که تهدید کرده بودم ترا از خون سیراب میکنم.» درباره چگونگی مرگ کوروش افسانههای زیادی نقل کردهاند ولی من آنرا که بیش از دیگران معتبر دانستهام نقل کردم «3».
______________________________
(1)- مرگ کوروش در سال 550 قبل از میلاد اتفاق افتاد بنابراین اگر بگفته هردوت کوروش جمعا بیست و نه سال سلطنت کرده باشد باید قبل از شکست آستیاژ که در سال 550 قبل از میلاد اتفاق افتاده است به سلطنت رسیده باشد. بعضی از مورخین دیگر پا را از این هم فراتر نهادهاند و مدعی هستند که او سی الی سی و یک سال سلطنت کرده. حقیقت تاریخی در این مورد با افسانهای که هردوت کمی بالاتر درباره کوروش نقل کرده و او را فرزند یکی از مردم عادی پارس معرفی میکند مباینت دارد زیرا کوروش نیز مانند اجداد خود مدتی قبل از اینکه بر مادها پیروز شود در ایالت آنزان سلطنت کرده بود.
(2)- مقصود اینست که ملکه تومیریس بعلت از دست دادن فرزند خود آنقدر به زندگی بیعلاقه بود که نه سلامت شخص خود نه پیروزی در جنگ برای او ارزشی نداشت و او در حقیقت با از دست دادن فرزند خود جسم بیروحی بیش نبود.
(3)- باحتمال زیاد ممکن است کوروش که پادشاهی جنگجو بود واقعا در یکی از لشگر- کشیهای خود بقتل رسیده باشد و بعید نیست که این اتفاق در یکی از نواحی مشرق دریای خزر در سرحدات شمال شرقی امپراتوری هخامنشی روی داده باشد. غالب نویسندگان عهد باستان مرگ کوروش را چنین نقل کردهاند، باستثنای گزنفون که در کتاب خود
تاریخ هردوت، ج1، ص: 287
215- ماساژتها مانند سکاها لباس در برمیکنند و زندگی آنها نیز به زندگی سکاها شباهت دارد «1». آنها هم با اسب و هم پیاده میتوانند بجنگند (زیرا با این هردو طریق جنگ آشنا هستند)، کمان و نیزه بکار میبرند و معمولا با تبری که ساگار «2» نام دارد مسلح میباشند. آنها برای ساختن اسلحههای خود فقط طلا و برونز بکار میبرند. برای نوک نیزهها و تیرهای خود و همچنین لبه تبر همیشه برونز بکار میبرند، ولی کلاه فلزی و کمربند و زره «3» خود را از طلا زینت میدهند. همین کار را با اسبان خود نیز میکنند، بدین ترتیب که سینه آنها را از زرهی از برونز میپوشانند و در تزیینات افسار و قلاده دهان و صفحهای که مقابل چشم آنها است طلا بکار میبرند و هرگز آهن و نقره مصرف نمیکنند. از این دو فلز در کشور آنها اصلا یافت نمیشود،
______________________________
سیروپدی)Syropedie( روایت دیگری نقل میکند. در هر حال بین آن دسته از مورخین نیز که از مرگ کوروش روایتی نظیر روایت هردوت نقل کردهاند اختلاف جزئی در روایت مشهود است و شاید بهمین اختلافات جزئی است که هردوت در این عبارت اشاره میکند.
نکته مسلم آنکه آنچه هردوت درباره جزئیات این واقعه نقل میکند بیشتر جنبه افسانه و داستان دارد. از روایت او چنین نتیجه گرفته میشود که جسد کوروش بدست دشمنان او افتاد، در حالیکه امروز مقبره این پادشاه در قلب سرزمین پارس در دشت مرغاب قرار دارد و غیر قابل تصور است که با آن همه دشمنی و کینهای که ملکه تومیریس نسبت باو داشته پارسیان توانسته باشند جنازه او را بازگیرند و در پارس دفن کنند. گزنفون معتقد است که کوروش بین افراد خانواده خود در پارس بمرگ طبیعی درگذشته است.
(1)- هردوت در قسمت اول کتاب چهارم خود نمونهای از نوع زندگانی اقوام سیت را تشریح کرده است. ولی در این قسمت درباره عادات و رسوم آنها جز اطلاعات مختصر و پراکنده نمیتوان یافت، در حالیکه هردوت درباره عادات و رسوم بابلیها شرحی مفصل نقل کرده. بنابراین، اشارهای که او به شباهت عادات و رسوم ماساژت و اقوام سیت میکند درحقیقت زائد و بیمورد است، زیرا وقتی از اصل صحبتی نشده باشد از فرع هم نمیتوان کرد. احتمال دارد هردوت این قسمت را از یکی از مورخین متقدم خود اخذ کرده باشد و آن مورخ قبل از شرح احوال ماساژتها شرح مبسوطی درباره سکاها و عادات و رسوم آنها گفته باشد که هردوت عینا نقل کرده.
(2)- ساگار)Sagare( نوعی تبر دوسر بود.
(3)- زره ماساژتها نوعی کمربند پهن بود که تمام قسمت علیای بدن را تا زیر بغل میپوشاند.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 288
در حالیکه طلا و برونز «1» بمقدار زیاد موجود است.
216- عادات و رسوم این قوم چنین است که شرح میدهم: هریک از آنها با زنی ازدواج میکند، ولی همه از زنان یکدیگر بطور مشترک بهرهمند میشوند. این رسم را که یونانیان به سکاها نسبت میدهند درحقیقت رسم سکاها نیست، بلکه رسم ماساژتها است. وقتی یکی از مردان ماساژت بزنی میل میکند، کمان خود را به جلوی گردونه آن زن میآویزد «2» و سپس بدون اینکه از چیزی بیم داشته باشد با او مقاربت میکند «3». در میان این اقوام حدودی برای سن از قبل تعین نشده، ولی وقتی یکی از آنها خیلی پیر میشود، خویشان او همه گرد هم جمع میشوند و سر او را از تن جدا میکنند و با او چند حیوان دیگر نیز ذبح میکنند و سپس گوشت آنها را میپزند و با آن ضیافتی ترتیب میدهند. این ترتیب مردن در نظر آنها بزرگترین سعادت است. اگر کسی از مرض بمیرد، او را نمیخورند و در خاک دفن میکنند و اینکه او بسن ذبح شدن نرسیده دلیلی بر بدبختی او میدانند. ماساژتها هرگز بذر نمیافشانند و با حیوانات و ماهی که بمقدار زیاد در رود آراکس یافت میشود زندگی میکنند و بخصوص عادت به نوشیدن شیر دارند. در مورد مذهب، فقط خورشید را میپرستند و بخاطر آن اسب قربانی میکنند و علت اینکه اسب قربانی میکنند اینست که میخواهند سریع السیرترین موجود از موجودات فناپذیر را به سریع السیرترین خداوند از بین خداوندان تقدیم کنند.
پایان جلد اول
______________________________
(1)- مقصود از برونز در این عبارت فلزاتی است که در ترکیب آن بکار میبردند مانند مس.
(2)- ماساژتها مانند سکاها برای خود خانه نمیساختند و معمولا در گردونههای خود زندگی میکردند.
(3)- این نوع زندگی با زنان را نمیتوان «اشتراک زنان» نامید. در بعضی از قبایل عرب بطوریکه سترابون نقل میکند اشتراک محدود زنان مرسوم بوده است، بدین ترتیب که مردان یک خانواده حق داشتند با زنان هم نزدیک شوند. ولی بین قبایل ماساژت حتی این اشتراک محدود هم مشاهده نمیشد و آنچه بین این قوم مرسوم بود درحقیقت اشتراک زنان نبود، بلکه نوعی تعدد زوجات بود که بطور نامحدود وجود داشته و هرکس میتوانسته با هر زنی که میل کند نزدیک شود.
تاریخ هردوت، ج1، ص: 289
فهرست اسامی اشخاص و اماکن
آ
آبانت: 228، 229
آبدر: 169، 245
آبه: 97، 98
آپاتوری: 230
آتارنوس: 157، 239
آتوسا: 93
آتن: 5، 7، 9، 20، 33، 40، 48، 50، 51، 61 62، 84، 85، 104، 106، 107، 109، 110، 111، 112، 113، 226، 229، 230، 239، 250، 268
آتنا: 31، 53، 75، 77، 110، 111، 116 181، 252
آتناپرویه (معبد): 144
آتناپولیوکوس: 239
آتنه: 110، 239
آپولون: 47، 79، 98، 101، 102، 138، 142، 144، 48، 60، 61، 67، 90، 93 96، 97، 147، 148، 226، 258
آتیک: 62، 63، 110، 111، 113
آدراست: 91، 92، 94، 95، 96، 97
آدریاتیک (دریا): 240، 271، 278
آدونیس: 92
آدیژ: 271
آراکس: 160، 180، 181، 276، 277، 279، 282، 284، 288
آرتاباز: 267
آرتمبارس: 200، 201
آرتمیز: 5، 119
آرتمیس: 31، 81
آرتمیزیون: 81
آردیس: 49، 72، 73، 75، 137
آردیکا: 260
آرسامس: 283
آرکادی: 53، 115، 116، 117، 229
آرکیلوک: 71
آرگانتونیوس: 157، 158، 242
آرگوس: 40، 41، 42، 43، 51، 53، 85، 86 88، 111، 131، 132، 133، 134، 211، 229
آریا (قوم): 235
آریارامنس: 238
آویزنت: 188
آریسبا: 232
آریستودیکوس: 161، 137، 238
آریستوفان: 2
آریستولائیدس: 108
آریستون: 116
آریستید: 22
آریمانت: 92
آرین: 175
آریون: 52، 53، 78، 79، 80
آرینیس: 125
آزوف (دریا): 191، 278
آژنور: 249
آژیلا: 244
آسارادون: 191
تاریخ هردوت، ج1، ص: 290
آستروس: 56، 77
آستیاژ: 32، 58، 97، 123، 125، 143، 150، 151، 152، 163، 164، 165، 194، 195، 196، 197، 198، 200، 201، 202، 203، 204، 205، 206، 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 214، 215، 240، 263
آستیاژس: 32
آسزیا: 75، 76
آسکالون: 154، 155، 167، 192
آسکلپیوس: 31، 57
آسورئوس: 60
آسوربانیپال: 73، 184
آسیا: 17، 18، 19، 37، 39، 43، 46، 60، 61، 62، 63، 81، 122، 129، 144، 150، 151، 152، 154، 155، 158، 163، 166، 181، 182، 184، 185، 189، 190، 191، 194، 214، 228، 229، 230، 232، 233، 240، 242، 246، 247، 250، 253، 254، 267
آسیای صغیر: 7، 8، 16، 19، 39، 43، 48، 56، 59، 123، 125، 152، 156، 191، 223، 225، 227، 228، 229، 231، 232، 239، 240، 245، 246، 247، 250، 251، 253، 254، 258، 271، 277
آشور: 11، 73، 166، 179، 184، 185، 189، 190، 191، 193، 254، 261، 263، 264، 267، 268، 269
آفرودیت: 31، 84، 155، 192، 193، 274
آفرودیت ورانیا.
آفریکانوس: 137
آشکورائی: 191
آکارنانی: 112
آکرئون: 225
آکه: 227، 228
آگاتورژ: 117، 118
آگاسیکلس: 113، 182، 227
آگامدس: 64
آگاممنون: 117
آگرون: 67
آلالیا: 242، 244
آلریا: 242
آلفرهکروآزه: 13
آلکایوس: 67
آلکمئون: 107، 108، 110
آلیات: 46، 56، 57، 61، 63، 66، 72، 73، 75، 76، 77
آلیلات: 216
آماتونت: 275
آمازیس: 22، 127
آمدهاووت: 13
آمفیلینوس: 112
آمفیارائوس: 63، 97، 98، 99، 102، 145،
آموردریا: 276
آمون: 98، 258
آناکساگور: 225
آناکساندریداس: 116
آناهیتا: 173، 226
آنزان: 163، 210، 286
آنیتوکوس: 240
آید: 232
الف
ائسیون: 72
تاریخ هردوت، ج1، ص: 291
ائولی (قوم): 46، 49، 66، 83، 155، 231، 232، 233، 237
اپیدور: 229
اتروسک: 35، 229، 243، 244
اتمنانکی: 174، 176، 257
انوموسی: 115
اتین: 3، 4، 5
احمر (دریا): 40
ارارتو: 26
ارتری (شهر): 110، 111
ارس (رود): 276، 277
ارسطو: 2، 10، 269
ارکومن: 9، 229
ارمنستان: 256، 264، 269، 270، 271، 277
ارمیا: 191
اروپ: 32
اروپا: 18، 43، 50، 144، 152، 249، 283
اروپوس: 97، 98
اروپه: 32، 4، 247، 249
ارومیه: 191
اریپید: 2
اریتره (دریا): 40، 75، 256، 278
اریتره (شهر): 225، 264
اریستودیکوس: 161، 237، 238
ازاژیل: 174، 275، 276، 177، 157
ازتژه: 229
ازمیر (خلیج): 223
ازمیر (شهر): 226، 232
ازوپ: 61
اژیئرا: 227
اژوس: 250
اژه (دریا): 226، 229، 245، 247، 251
اژیروئسا: 231
اژیون: 227
اسپارت: 16، 48، 50، 51، 53، 63، 105، 113، 114، 115، 116، 117، 118، 119، 120، 131، 132، 134، 135، 152، 156، 169، 224، 226، 233، 234
اسپانیا: 240
استر: 60
استرابون: 177
اسکندر: 42، 177
اسکولاپ: 31
اشیل: 2، 142، 208
اطلس (اقیانوس): 278
افریقا: 98، 278
افز: 47، 56، 57، 80، 81، 88، 144، 223، 225، 230
افلاطون: 2، 59، 68
افور: 115
اکباتان: 154، 167، 187، 196، 207، 235
اکسوس (رود): 276
اگییه: 231
الئا: 116
الکنور: 123، 134
المپ: 9، 92، 105، 248
انوتری: 244
انوری: 85
اوآنوس: 242، 243
اوبه: 107، 110، 228، 229
اوپیس: 264، 265
اوترپ: 26
اوتریاداس: 133، 134
تاریخ هردوت، ج1، ص: 292
اوتریادس: 53
اورارتی: 26
اورال: 276
اورارتو: 185
اورست: 117، 118
اوروتاس: 132
اوریپ: 88
اودیسه: 41، 44
اورپ: 3، 5، 6، 7، 13
اوسا: 105
اولنوس: 228
امبری: 55، 147
اومه: 41، 44
اهورامزدا: 215، 220، 222
ایبری: 240
ایتالیا: 4، 10، 62، 78، 217، 229، 244، 245
ایران: 21، 151، 197
ایروان: 276
ایس: 255
ایستروس: 276
ایسدون: 276
ایسمنیوس: 102، 144
ایفنوس: 68
ایلام: 210
ایلیاد: 74، 129، 142، 145
ایلیری: 105، 180، 271
ایلیون: 43
ایناخوس: 41
ب
بئوسی: 63، 97، 98، 111، 144، 229، 230، 247، 271
بابل: 54، 125، 127، 128، 153، 156، 158، 159، 168، 170، 173، 174، 175، 177، 178، 179، 180، 189، 193، 214، 215، 235، 254، 255، 256، 257، 258، 256، 261، 262، 263، 264، 265، 266، 267، 269، 270، 271، 272، 273، 274، 275، 276
باکتری: 190، 193، 235
باکتریان: 235
باکشوس: 232
باکشیلید: 48، 58
باکوس: 31
بالتازار: 265
بانیتوم: 176
بخت النصر: 178، 179، 255، 256، 263، 268
برانشید: 97، 98، 144، 157، 224، 247
بروتیوم: 244
بعل: 67، 174، 175، 176
بعل مردوک: 257
بعل نبو: 125
بلوس: 67، 175
بود: 188
بورا: 228
بورسیپا: 175
بوژ: 188
بیاس: 81، 82، 157، 224، 246، 247
بیباسوس: 251
بیتون: 85، 86، 87
بیتینی: 68
بیزانس: 3، 4، 5
بیستون: 214
بین النهرین: 263
تاریخ هردوت، ج1، ص: 293
پ
پئیانیا: 109
پاتارا: 258
پاتره: 228
پارس: 5، 8، 17، 19، 20، 22، 30، 122، 123، 136، 137، 143، 349، 157، 166، 167، 170، 171، 172، 173، 174، 185، 189، 206، 209، 210، 211، 212، 213، 214، 215، 216، 217، 218، 219، 220، 223، 225، 234، 235، 237، 238، 239، 241، 242، 246، 266، 267، 281، 282، 283، 284، 285، 286، 287
پارناس: 105
پارناسنی: 188
پاروس: 71
پاریس: 42
پاریس (شهر): 28، 40، 244
پازارگادی: 210، 211،
پاستوم: 245
پاکتیس: 169، 234، 235، 237، 238، 239، 240
پالن: 112، 113
پافلاگونی: 66، 83، 122
پافوس: 192، 275
پامفیلی (قوم): 83، 250
پانتاپول: 226
پانتالئون: 57، 145
پانتیاله: 211
پاندپون: 25
پانورموس: 237
پاتیازیس: 5، 6، 7
پانیونیا: 231
پانیونیوم: 246
پانیونیون: 156، 157، 183، 224، 226، 230، 246
پتری: 127، 129
پدازوس: 182
پدازی: 252
پداسوس: 169
پرسه: 211
پرگام: 248
پروتوتیس: 190، 191
پروزرپین: 31
پریام: 42
پریاندر: 52، 76، 77، 78، 79
پریتانه: 229
پریکاس: 1
پرین: 56، 73، 81، 158، 224، 230، 240، 246
پسامتیک: 56، 191
پسامتیکوس: 191
پلا: 5
پلاته: 8، 9، 20، 39
پلازژ (قوم): 50، 51، 104، 105، 107، 229
پلازژ: 106
پلازژیه: 106
پلاکیا: 54، 106
پلن: 227
پلوتارک: 2، 12، 13، 59، 115، 134، 169، 246
پلوتون: 31
پلوپونز (جنک): 10، 11، 51، 111
پلوپونز (شبهجزیره): 105، 119، 132، 182، 226، 227، 229، 231
تاریخ هردوت، ج1، ص: 294
پلین: 34، 123
پوزانیاس: 80، 192
پوزئیدون: 31، 245
پوزئیدون هلیکونیوس: 231
پوزیدون: 80
پولیب: 136
پولیمنی: 26
پولین: 57
پولینیس: 243
پندار: 48
پندوس: 105
پیتاگوس: 81
پیتانه: 231
پیترموس: 233
پیتی: 76
پیلوس: 230
پیروس: 228
پیزیسترات: 23، 50، 52، 53، 107، 108، 109، 110، 111، 112، 113
پیزیندلیس: 5
ت
تئودور: 5، 101
تئوس: 157، 169، 225، 245، 247
تئیسپس: 210، 211، 283
تابالوس: 234، 235، 240
تارانت: 78، 80
تارتسوس: 157، 240، 241، 242
تالس ملطی: 57، 61، 126، 156، 246، 247
تالی: 26
تب (شهر): 48، 97، 102، 111، 144، 258، 271
تراس: 229، 245
تراستینی (قوم): 83
تراسیبول: 49، 52، 56، 76، 77، 78
ترپسیکور: 26
ترتییا: 228
ترکستان: 235
ترساندورس: 9
ترمیل: 250
تروآ (جنک): 38، 142
تروآ (شهر): 239، 248
تروفونیوس: 64، 97، 98
تروگاودیت: 186
تریتانتشمس: 267
تریتانتگمس: 180
تریوپاس: 226
تریوپیک: 226
تریپولیس: 229
تریوپیوم: 251
تریوپیون: 251
تژه: 51، 53، 113، 114، 116، 117، 118، 119
تسالی: 105، 106، 107، 226
تسالیوتید: 106
تلوس: 85، 86
تلمسوس: 59، 128، 135
تمنوس: 231
تمولوس: 135، 145
تمیستوکل: 23
تنار: 53، 78، 79، 80
تندوس: 232
تورناکس: 48، 120
توریوآ: 40
توریوم: 5، 10، 40
تاریخ هردوت، ج1، ص: 295
توسیدید: 2، 9، 10، 133
توگدامی (قوم): 68، 189
تومیریس: 97، 279، 280، 282، 285، 286 287
تئیسپا: 56
تهران: 28
تیرنوس: 147
تیرنه: 105
تیرنی: 243، 244
تیرهآ: 5، 53، 132، 134
تیمزیوس: 245
ج
جبل الطارق: 240، 278
خ
خزر (دریا): 160، 180، 276، 277، 278، 286
خشایارشا: 7، 8، 21، 23، 82، 151، 175، 177، 179، 220
خوزستان: 264
خوسپس: 264
د
دائن: 211
داردان: 261
داردانل: 106
دارئیوس: 32
داریوش: 19، 20، 23، 30، 31، 71، 145، 151، 167، 173، 179، 210، 214، 215، 263، 276، 283، 284
داسکیلوس: 68
داسکیلیون: 68
دانا: 211
دانوب: 276
دجله: 264، 268
درکتو: 192
دروپیک: 211
دروزی: 211
دری (قوم): 6، 46، 50، 51، 54، 66، 73، 83، 104، 105، 107، 155، 182، 221، 223، 226، 229، 231، 248
درید: 105
دریو: 5
دریوپید: 105
دشت مرغاب: 287
دلف (شهر): 48، 52، 53، 61، 62، 63، 64، 73، 78، 100، 101، 104، 136، 145 165، 252، 258
دلف (معبد): 34، 47، 51، 64، 71، 72، 76 77، 80، 87، 97، 98، 99، 102، 114، 115، 117، 120، 137، 142، 143، 144، 244
دلوس: 214
دمتر: 31
دندیمون: 130
دودون: 97، 98
دوکالیون: 105، 106
دوروس: 105
دیاله (رود): 168، 264، 265، 277
دیدیم: 98
دیمه: 228
دیودور: 175، 190، 193
دیوس: 32
دیوکس: 73، 123، 151، 154، 166، 185،
تاریخ هردوت، ج1، ص: 296
186، 187، 188، 189، 200، 215
دیوکو: 166، 185
دیونیزیوس: 54، 173، 177، 232
دئیوکس: 32
دیونیزوس: 31
ر
رگجیو: 244
رودس: 251، 253
رولینسن: 21، 22، 24، 25
ریپس: 228
ریون: 191
ز
زوس: 31، 96، 97، 98، 114، 141، 147، 214، 252، 258، 264، 281،
زوسبلوس: 174، 157
زوسکاریوس: 248
ژ
ژرمنی: 211
ژرونت: 107
ژوپیتر: 31، 95، 97، 98، 102، 141، 142، 211، 247، 249
ژوستن: 57، 208
ژونون: 31، 51
ژیژس: 46، 49، 55، 59، 60، 63، 64، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 143، 146
ژیرنون: 106
ژیگاد: 73
ژیمرای: 191
ژیمیره: 55
ژیندس (رود): 264، 265، 277
س
سائیس: 191
سارپدون: 249، 250
سارد: 19، 20، 47، 54، 57، 59، 61، 64، 67، 73، 76، 77، 81، 82، 83، 84، 91، 95، 98، 99، 120، 121، 124، 127، 128، 129، 131، 134، 135، 136، 137، 142، 143، 144، 146، 148، 166، 148، 169، 172، 223، 234، 235، 236، 237، 241
سارداناپال: 58
ساردنی (دریا): 243، 246
ساردونی (دریا): 243
سارگون: 184، 185، 191
سادیات: 49، 56، 72، 73، 75، 124، 137،
ساسپیر: 191، 196، 277
ساگارتی: 211
سالامین: 20، 21، 39
سامسون: 224
ساموس: 5، 7، 8، 15، 56، 63، 101، 120، 121، 125، 231، 246
ساندارل: 251
ساندانیس: 47، 57، 121، 280
ساندون: 67، 68، 135
سایس: 13، 22
ساپارگاپیز: 285
سپاکو: 162، 196، 208
ستانکو: 251
سترابون: 170، 171، 172، 175، 288
ستروشات: 188
ستریمون: 113
تاریخ هردوت، ج1، ص: 297
سرامیک: 251
سرس: 31
سریگو: 132، 192
سقراط: 2
سکاها (قوم): 73، 154، 166، 167، 181 192، 193، 187، 188
سکیلاکه: 54، 106
سمیرن: 55، 56، 73، 147، 156، 182
سناخریب: 177
سوئیداس: 3، 4، 5
سوری (قوم): 66، 184
سوریه: 66، 122، 127، 191، 192، 263
سوفوکل: 2، 9
سولون: 2، 47، 61، 84، 85، 86، 87، 89، 90، 115، 138، 280
سیاگزار: 32، 50، 57، 73، 97، 123، 124، 125، 163، 166، 185، 189، 190، 193، 214، 254، 261
سیاگزارس: 32
سیاه (دریا): 8، 66، 122، 127، 180، 191، 196، 278
سیپاژ: 50
سیپار: 265
سیپسلوس: 32
سیپیون: 240
سیت (قوم): 19، 73، 123، 124، 154، 163، 190، 191، 192، 193، 214، 276، 287
سیتر: 132، 155، 192
سیروپدی: 283، 287
سیروس: 33
سیرن: 8، 16، 29
سیس: 34
سیسیل: 4، 10، 63، 78
سینتریس: 125
سیسیتی: 115
سیلیسی: 82، 122، 123، 125، 184
سیکیون: 227
سینوپ: 123، 126، 127
سیمری (قوم): 49، 55، 66، 73، 189، 190، 191
ش
شارون: 15، 165، 169، 220، 239
شتین: 244
شوش: 54، 235، 264
شیروان: 276
ع
عربستان: 179
عیلام: 260
ف
فارا: 228
فارس (خلیج): 40، 256
فاز: 42، 191
فتیوتید: 105، 106
فدیم: 32
فدیمه: 32
فرائورت: 214
فرااورت: 123، 166، 185، 189
فرات (رود): 122، 173، 174، 175، 176، 255، 256، 256، 257، 260، 261، 263، 268
فرانسه: 1، 28
تاریخ هردوت، ج1، ص: 298
فرورتیش: 215
فریژی: 6، 72، 82، 91، 122، 130، 229، 247، 250
فریکونیس: 231
فوچه: 225
فوسه: 97، 130، 157، 158، 169، 223، 224، 225، 229، 233، 234، 240، 241، 242، 243، 244، 245
فیثاغورث: 2
فیلیسطین (قوم): 191، 192
فینیقیه: 8، 41، 44، 192، 225، 270
ق
قزلایرماق: 66
قفقاز: 160، 171، 191، 240، 278
قرهسو (رود): 264
قبرس (جزیره): 122، 123، 155، 167، 179، 192، 275
ک
کائر: 243
کاپادوکیه: 66، 121، 122، 123، 126
کاتااونی: 122
کار: 249
کارتاژ: 243
کارون: 264، 277
کاری (قوم): 6، 59، 83، 145، 152، 156، 158، 169، 181، 182، 245، 226، 227، 224، 248، 249، 250، 251، 252
کادموس: 15، 243
کادمه: 105، 229، 243، 247
کادیکس: 240
کاساندان: 32
کاساندانه: 32
کالابر: 244
کالیب (قوم): 84
کالیدون: 92
کالیندا: 249
کالییوپ: 26
کالیوپولی: 251
کامبیز: 32، 71، 97، 163، 194، 198، 199، 203، 207، 209، 210، 211، 282، 283
کامبیزس: 32
کامیروس: 227
کاندول: 5، 32، 55، 60، 64، 68، 69، 70، 71
کاندولس: 32
کایستور: 81
کمبوجیه: 19، 23
کتزیاس: 2، 12، 187، 208، 251
کتیبه بیستون: 210
کرانیس: 227
کرزوس: 19، 30، 32، 34، 44، 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 56، 57، 58، 59 60، 61، 62، 63، 64، 66، 67، 72، 74، 80، 81، 82، 83، 84، 85، 87، 90، 91، 92، 93، 94، 95، 96، 97، 98، 99، 100، 101، 102، 103، 104، 107، 113، 116، 119، 120، 121، 122، 123، 125، 126، 127، 128، 129، 130، 131، 132، 134، 136، 137، 139، 140، 141، 142، 143، 144، 145، 150، 156، 157، 161، 167، 184، 203، 215، 223، 234، 235، 236، 280، 381، 282، 284
تاریخ هردوت، ج1، ص: 299
کرس: 242، 243، 245
کرسونز: 251
کروزوس: 32
کروتون: 105، 106
کرومیوس: 133
کرنوس: 245
کلئوبیس: 63، 85، 86، 87
کلئوپاتر: 23
کلازومن: 56، 74، 101، 225
کلییو: 26، 40
کودروس: 230
کورتون: 54
کورش: 5، 48، 181
کورنت: 52، 53، 72، 88، 79، 80، 100، 101
کوروش: 19، 32، 50، 57، 59، 62، 64، 97، 103، 121، 122، 123، 125، 127، 128، 129، 130، 134، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 143، 149، 150، 151، 152، 153، 154، 155، 156، 157، 158، 159، 160، 161، 162، 164، 165، 166، 167، 168، 169، 184، 185، 194، 196، 198، 199، 200، 201، 203، 204، 205، 206، 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 215، 223، 233، 234، 235، 236، 237، 238، 240، 241، 245، 346، 253، 254، 263، 264، 265، 266، 276، 277، 279، 280، 281، 282، 283، 284، 285، 286، 287
کوس: 227
کوکون: 230
کولشید: 42، 154، 191
کولوفون: 55، 56، 73، 123، 182، 225، 130، 232
کونوس: 253
کنی (قوم): 151، 156، 158، 181، 247 249، 235
کنید: 169، 226، 227، 251
کیپسلوس: 32، 52، 76، 77
کیتو: 196، 207، 208، 223
کیدا: 231
کیرنوس: 242، 243، 244، 245
کیروس: 3، 32
کیریاس: 268
کیلون: 53، 107، 108
کیمه: 169، 231، 237، 238، 239، 251
کیوس: 75، 225، 239، 240، 242
گ
گالا: 176
گروتیا: 231
گزانتوس: 54، 59، 164، 166، 169، 147 252، 253، 158، 283، 286، 287
گزنفون: 2، 234
گلوکوس: 80، 230
گوبارو: 265
گوبریاس: 265
گوردیاس: 72، 91، 97
گوگو: 55
ل
لئوتیکیدس: 16
لئون: 113، 114
لئونیداس: 16، 23
تاریخ هردوت، ج1، ص: 300
لئویوتاس: 114
لابینت: 125، 127، 128، 178، 263
لاتون: 31
لاکدمون: 43، 46، 48، 53، 63، 66، 101 102، 104، 107، 113، 114، 115، 116، 117، 119، 120، 121، 127، 128، 131، 132، 133، 134، 233، 234، 251
لاکرینس: 169، 234
لاکونی: 79، 118، 120، 233
لالیسوس: 227
لامپساک: 150، 165، 169، 220
لباده: 98
لریزه: 231
لسبوس: 78، 80، 181، 232، 233، 239، 277
لوباده: 97
لوتو: 31
لودی: 55
لوریون: 113
لوکانی: 244، 245
لوگران: 28
لوگراند: 244
لوگزیاس: 142، 143
لیبی: 97، 98، 156
لیبیل: 176
لید: 252
لیدنوس: 122
لیدوس: 67، 225، 227، 248
لیدی: 5، 19، 30، 44، 45، 46، 47، 48، 49، 50، 54، 55، 56، 57، 58، 59، 60، 61، 62، 63، 64، 66، 67، 68، 70، 71، 72، 73، 74، 75، 80، 82، 83، 84، 98، 99، 103، 104، 119، 120، 121، 122، 123، 124، 125، 128، 129، 130، 131، 134، 135، 166، 137، 142، 144، 145، 146، 147، 148، 152، 155، 167، 181، 223، 224، 225، 229، 234، 235، 236، 237، 238، 247، 249، 260، 263، 280
لیساندر: 134
لیسی: 152، 158، 166، 179، 181، 230، 247، 249، 250، 252، 253، 258،
لیکاس: 53، 117، 118
لیگزس: 5، 6
لیکورگ. 2، 5، 53، 108، 109، 114، 115، 134
لیکوس: 250
لیگدامیس: 5، 7، 111، 113
لیمبتون: 56، 74
م
مآندر: 56، 74، 240، 246
ماتین: 122، 264، 276، 277
ماد (قوم): 8، 73، 97، 104، 122، 123، 124، 125، 143، 150، 151، 154، 155، 159، 163، 164، 165، 166، 167، 168، 184، 185، 186، 187، 188، 189، 190، 191، 193، 196، 200، 206، 208، 209، 210، 212، 213، 214، 215، 218، 219، 227، 240، 241، 260، 261، 263، 264
مادیس: 73، 190
ماراتون: 20، 111
مارافی: 210
مارد: 135، 211
تاریخ هردوت، ج1، ص: 301
مارس: 31، 81
ماریاندینی (قوم): 83
مازارس: 169، 239، 240
ماساژت (قوم): 153، 156، 160، 168، 170، 180، 276، 279، 280، 281، 282، 283، 284، 285، 286، 287، 288
ماسپ (قوم): 210
ماسدنون: 105
ماله: 132
ماتائی: 185
ماندان: 164، 194، 195، 198، 201، 203
مانس: 55، 67، 147
مانیزی: 240
مانیسا: 240
متیمن: 52، 78، 80، 232
مدیترانه (دریا): 10، 15، 40، 41، 81، 175، 247، 248، 260، 278
مده: 17، 42
مدور: 211
مدیک (جنگهای): 19
مردوک: 174، 175، 176، 177، 179، 258
مردونیوس: 32، 33، 119
مردونیه: 21، 220
مرکور: 31
مرمره (دریا): 146
مرمناد (خاندان): 48، 49، 55، 56، 63، 64، 67، 72، 80، 137
مصر: 4، 19، 40، 41، 43، 84، 127، 154، 178، 179، 191، 192، 258، 268
مگاری: 108
مگاکلس: 108، 109، 110
ملانتوس: 230
ملپومن: 26
ملس: 57، 135
ملط: 15، 16، 49، 55، 56، 61، 73، 74، 75، 76، 77، 80، 97، 98، 113، 124، 144، 178، 182، 223، 224، 225، 230، 237، 245، 246
ملیتن: 122
مئوسبی: 191
مئونی (قوم): 67
مغ: 188
ممفیس: 191
مندرس: 240
مندلیا (خلیج): 223
موزاژت: 79
مولوس: 229
میترا: 162، 170، 173، 216، 220
میترادات: 32
میتراداتس: 32، 162، 195، 199، 201، 207
میتروس: 249
میتیلن: 15، 81
میداس: 72، 91، 97
میرتیا: 231
میرسیلوس: 55، 67
میرسوس: 67، 68
میسرینوس: 32
میسی: 1، 86
میسن: 211
میکال: 20، 39، 230، 231، 246
میکرینوس: 32
میلاسا: 247
میلاسو: 248
تاریخ هردوت، ج1، ص: 302
میلتیاد: 20، 250
میلتیا: 216، 274
مینرو: 239
میزی: 82، 92، 107، 232، 239، 248
مینوس: 41، 247، 248، 249، 250
مینی (قوم): 229
میونت: 224
ن
نئونتیکوس: 231
ناکزوس: 111، 113
نبوپالاسار: 254
نبونیتا: 263
نبوکودراکارا: 178، 179
نبونید: 128، 178، 213، 263، 265
نپتون: 31
نستوس: 245
نوح: 105
نوسیون: 231
نیتوکریس: 159، 178، 179، 260، 261، 263
نیگلادوداماس: 54، 59، 135، 145، 213
نیزایا: 108
نینوا: 54، 189، 190، 193، 254، 260، 261، 268
نینوس: 67
و
واستی: 60
وان (دریاچه): 191
وستا: 31
ولیا: 244
ونت: 180، 271
ونوس: 31، 192، 251، 274
ولگا: 276
وورلا: 245
وولکن: 31
هـ
هارپاگ: 32، 58، 130، 152، 155، 158، 160، 163، 164، 165، 166، 169، 194، 195، 196، 197، 198، 199، 202، 203، 204، 205، 208، 109، 212، 213، 240، 241، 242، 245، 246، 247، 250، 251، 252، 253
هارپاگوس: 32
هالیس (رود): 46، 47، 66، 82، 83، 122، 190، 214
هالیکارناس: 4، 5، 6، 7، 10، 40، 56، 225، 227، 252
هانریبرگن: 28، 40
هخامنشی (خاندان): 9، 151، 199، 210، 211، 283
هرا: 31، 41، 86، 87، 121
هراکلئیدس: 237
هراکلس: 6، 8، 15، 16، 31، 67، 68، 71، 72، 135، 142، 240، 245، 278
هراکلیت: 88
هراکلید: 46
هران: 263
هرایون: 88
هردوت: 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10، 11، 12، 13، 14، 16، 17، 18، 19، 20، 21، 22، 23، 24، 25، 26، 27، 28، 29، 30، 31، 33، 34، 36، 37، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44، 46، 48، 49، 50، 51، 52، 53،
تاریخ هردوت، ج1، ص: 303
54، 55، 56، 57، 58، 59، 60، 61، 62، 63، 64، 65، 68، 71، 72، 73، 74، 75، 76، 78، 79، 80، 81، 83، 85، 86، 87، 88، 89، 91، 96، 97، 98، 100، 101، 104، 105، 106، 107، 108، 110، 111، 113، 114، 117، 121، 122، 123، 126، 129، 131، 134، 136، 137، 140، 143، 144، 145، 146، 148، 150، 151، 152، 153، 155، 156، 157، 158، 160، 161، 162، 163، 164، 165، 166، 167، 168، 169، 170، 171، 172، 173، 174، 175، 176، 177، 178، 179، 180، 181، 182، 183، 184، 185، 186، 187، 188، 189، 190، 192، 193، 196، 197، 199، 202، 207، 208، 210، 211، 213، 214، 215، 216، 217، 221، 222، 224، 226، 228، 229، 230، 231، 233، 234، 244، 246، 247، 252، 254، 255، 256، 263، 264، 266، 267، 268، 269، 270، 272، 273، 276، 277، 278، 280، 283، 284، 285، 286، 287
هرمس: 31، 68
هرموس: 104، 129، 130
هرمیون: 132
هستاپس: 32
هفستوس: 31
هکاته: 2، 3، 15، 16، 17، 54، 170، 173، 180، 181، 282، 283
هکساپول: 226
هکسپون: 54
هلانیکوس: 15
هلسپون: 106
هلن: 17، 42، 105
هلیکه: 228
همدان: 187
هند (اقیانوس): 40، 256، 278
هومر: 11، 107، 225، 248
هیپیاس: 110
هیپوکرات: 107، 108
هیپولوکوس: 230
هیدراتس: 215
هیلوس: 129
هیله: 244
هیرویادس: 131، 135، 136
هیستاسپ: 32، 167، 214، 283، 283
هیستیه: 113
هیستا: 31
هیستیایوتید: 105
ی
یو: 17، 38، 41، 43، 44
یاردانوس: 68
یونان: 1، 2، 4، 6، 7، 9، 12، 13، 14، 15، 17، 20، 21، 25، 26، 30، 33، 39، 40، 42، 43، 44، 47، 48، 50، 55، 57، 61، 62، 63، 76، 79، 83، 84، 86، 88، 91، 96، 98، 100، 101، 102، 103، 104، 114، 117، 119، 120، 132، 139، 141، 142، 144، 146، 151، 153، 163، 170، 181، 192، 211، 223، 225، 226، 228، 229، 230، 231، 234، 239، 246، 247، 251، 254، 255، 257، 268، 279، 271، 273، 274، 279
تاریخ هردوت، ج1، ص: 304
یونی: 51، 66، 81، 83، 104، 155، 182، 183، 221، 226، 227، 228، 229، 230، 231، 232، 233، 234، 235، 237، 245
یونی (قوم): 6، 7، 16، 19، 20، 46، 48، 49، 57، 66، 75، 125، 127، 144، 145، 152، 155، 156، 157، 161، 166، 169، 223، 224، 225، 226، 240، 245، 246، 247، 251
این برگه پیوست نامداران تاریخ نگار باستان است.
توجه: زیاد نیاز به نقد و بررسی این کتاب نیست، در باره دروغها و مطالب آن خیلی گفته و نوشته اند، من فقط چند خط نقد و نظر و بررسی نوشتم، همراه با فهرست جلد های تاریخ هرودوت در اینجا.