جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا داستان زیبا با ادبیات غیر سنتی با زبان محلی از دو کانال تلگرامی دو روستای زیبای کنار یکدیگر بنامهای چلاسر و خشکرود است.
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
پیش نویس
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا داستان زیبا با ادبیات غیر سنتی با زبان محلی از دو کانال تلگرامی دو روستای زیبای کنار یکدیگر بنامهای چلاسر و خشکرود است. این داستان نمونه خواسته های روستایی در قالب داستان طنز با زبان محلی و ادبیات بسیار جالب است. چه خوب می شد ادیبان روستاهای زیبای ایران، ادبیات خاص با طرحهای نوین و جالب توجه بزبانهای خود منتشر و در اینترنت پخش می نمودند، باید ادبیات جدید تولید کرد.
توجه: جهت مطالعه تمام این ادبیات جالب و دیدن مناظر زیبای روستا، به کانالهای زیر مراجعه نمایید:
تصویر منظره زیبا روستای خشکرود، عکس شماره 9320.
لوگو افسانه ها و آئینهای گذشته فراموش نشود، عکس شماره 1531.
این برگه بشماره 1399 پیوست لینک زیر است:
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
هزار و ششصد و هفت سال پیش امپراطور خشکرود که نامش سبزی هشتم با تصمیم بیت حوزه امپراطوری خشکرود را که از شمال به سلسه جبال اماره و از جنوب به رودبری کنار و از شرق به سلسله جبال چینی در شاه سفید کوه و از غرب به اسانگلو محدود وکنبا گسترش هدنه. چهارصد پنجاه دوهزار سرباز به همراه شصت هزار راس اسب و ایلخی و مادین به انضما هزاران قبظه سلاح مدرن روز یعنی کشتفنگ و دشت سنگ در قابل چهل و پنج لشکر به فرماندهی فریدون مهیا جنگ هکرد و با کشتیهای مدرن روز در نزدیکهای گرد لمه مستقر وکت.
پادشاه چلاسر که نامش "نهم با" و مستعمراتی همچون جیر تکیش و جا تکیش و احمد چشمه و بوتندان و.. را با جنگاوری فراوان به کشور تازه تاسیسش الحاق هکرده با و خوش قوه بدیبا که چشم طمع به برخی از مناطق امپراطوری خشکرود دکنه، لشگری برای جنگ با سپاه عظیم خشکرود عازم اقیانوس ناف بن هکرد.
فرماندهان لشگر چلاسر در فکر طراحی عملیات بر علیه امپراطوری خشکرود بان که از جانب چند جاسوس کونجکوی که در سرحدات کارکوی به شغل کشاورزی مشغول و مستقر بان خبر برسه:
- با توجه به قدرت بی نهایت لشگر و.. امپراطوری خشکرود چنانچه لشگر چلاسر تکانی بخواره، گولیبیجش در آن واحد پته و اقیانوس ناف بن با خون لشکریان و اسب و ایلیخی های کشته هابای چلاسری به رنگ خون در هانه.
فرماندهان خبر به گوش امپراطور چلاسر که همان مراد نهم بوی برسندن و وره توصیه هکردن در حال حاضر بیخیال جنگ و پیکار با امپراطوری خشکرود دربیه و خوشه جار سر بنیشه. خبر به مراد نهم برسبا ولی کار از کار بگذشتبا و امپراطوری خشکرود متوجه جسارت و چشم داشت مراد نهم به امپراطوری وکتبا به فریدون نامه ای به خط سانسگریت بنوشت و با رمز بیارد:
- فردا صبی سر از خواب ورسم اسمی بنام چلاسر در ژئوپولیتیک سیاسی جهان وجود نداشتبوی وره با خاک یکسان هکنین.
عزیزان امپراطوری خشکرود در سفر سیاحتی به استراحتگاه آغوز حال در سیزده بدر چند سال پیش با مدیریت مدیر نصیری.
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
قسمت 02 پارت 1691
فردا صبی سر از خواب ورسم اسمی بنام چلاسر در ژئوپولیتیک سیاسی جهان وجود نداشتبوی وره با خاک یکسان هکنین. امپراطوری خشکرود که همان سبزی نهم بوی این نامه که بر پشت کینبنی بنوشتبا توسط سه ته سرباز راهی سواحل اقیانوس گرده لمه که نزدیک ایالت خودمختار میارو با ارسال هکرد. سه و سه و نیم شب با که پیکشان به سر ناو فرماندهی که ژنرال فریدون وی مین دابان برسندن.
ساعت سه و سه و نیم مگه کسی جرئت داشته سمت کابین سپهسالار فریدون که تا ساعت دو نیمه شب مشغول طرح و نقشه با بوشه؟ سپهسالار فریدون علیرغم هیکل درشت و ضربات تودن دشت سنگ برای خودش یلی با، یه اخلاق بد هم داشته، خدا نکرده بوی حین خواب کسی مزاحمش وکتبوی. همش گوته:
- بیست دو ساعت از شبانه روز بیدارم، پس این دو ساعت باید فارغ از هر گونه سر و صدا بخوسم تا فردا صبی سر که چوم باز هکردم راحت تونسبوم به امورات سپاه چندصد هزاری برسم.
القصه از پیکشان اصرار و از نگهبانان کابین سپهسالار انکار، سر نگهبان کابین به بد جور اخلاق بژ مرده سگی داشته از سر خشم و عصبانیت هی خوشه سبیل جاوسه و بقیه نقاطش که بسان یه کشتفنگ کیسه مو بای ایره اوره هدایت کانبا.
اوضاع بدجور قاراش میش با که ناگهان قایقی با سه سرنشین نزدیک ناو که با قلی خان پل مین لله درست وکتبا وکت. نگهبان ایستی بگوت و رمز شب سوال هکرد:
- از سه سرنشین قایق که در تریکی و ظلمات شب هیچ کسش مشخص نابا صدای که معلوم از کامل آدمی هسه با قدرت خاصی بگوت:
توشنه کرک اجل سر بوی آشپز کین دوندوک زنه.
سر نگهبان بگوت: کمین توشنو
مرد مجدد بگوت: رضا رمضان مار کورچ کرک عمل بیارده.
ظاهر اسم رمز درست بگوتنبان، سرنگهبان سیرده ای که هشتاد نود پله کان داشته بسمت دیرگه دیم یعنی سمت آب به داخل اقیانوس توده و اوشان به داخل ناو هدایت هکرد. سه نفر یکی پس از دیگری بومن ناو مین و بی حال بیهوش گوشه ای ولو وکتن. سرنگهبان که از بی خوابی وی چومشان دوته پیاله خون وکتبا گرزی که وی دست مین دابای بسمتی پرت هکرد و بسوی اونی که از همه سن و سال دارتر با باشا وبگوت:
ورس شال میلی نیار اوضاع اوضاعه جنگی هسه این وقت شب کمین گل بن دابین، بینم اصلا اجازه ای برای درشان از ناو هیتبین؟ کمین الاغ اونه امضا هکرد؟
منظره زیبا روستای خشکرود، عکس شماره 9322.
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
قسمت 03 پارت 1694
ورس شال میلی نیار اوضاع اوضاعه جنگی هسه این وقت شب کمین گل بن دابین، بینم اصلا اجازه ای برای درشان از ناو هیتبین؟ کمین الاغ اونه امضا هکرد؟
هوشنگ که اون سه نفر مین از همه گتر با بگوت:
- سپهسالار فریدون به اما سه نفر ماموریت هده با که بشیم ایالت "سیاب سر" و اطلاعاتی از ارتش و تعداد کندوج و زمی حال و تعداد دمارده مستقر در منطقه براش بیاریم. هفته پیش فک کانم چهارشنبه نصف شب نزدیک زمان تلا گوره برسیم و برای استراحت بسمت پلفسی که نزدیک کندوج اصلی اوجه با بشیم و خواب هاشیم. خوتن نگو خا، انگار دار بار دابیم همینکه چوم سر هم بنیم دی نفهسیم کی خوابمان ببرده.
خوتبام که یهو خواب بدیم روخانه مین دو سه ته مهی آزاد که هیکل چون دیو دارن آب روشی سمت جاری یعنی سمت کوه راهی هسن. سریع خواب جه ورسم و خوشه رفیقشان بیدار هکردم و کت بدست بسمت روخانه راه دکتیم نزدیکهای مازیلانگسر دکتیم آب مین و با تش زن جلی که کاچ سر دبسیبیم پیشی شونبیم که یهو یه مهی که فک کانم یه گاو هیندی با بدیم، رحم نکردم کت تودم، کت مهی پشت فروباشا، ولی در چوم بهم زنی مهی با کتی که وی شانه مین بزه داشته غیب وکت، هرچی ایره اوره بمتیم انگار نه انگار مهی بومه و مهی باشا، بدجور بترسبیم، خدایا چی با؟ جن با؟ دیو با؟ اسلحه سری ارتش امپراطوری چلاسر با ندانم؟
وقتی اوضاع ایته بدیم راه روخانه بدو به پیش بیتیم و برسیم یه خرابه دیم. حله چند دقیقه از نیشتن نگذشتبا که سر جار بیاردم و بدیم ای داد و بیداد یه آدم کاجمه پیچا گردن دبیسه داره و دره زمی بور بگیره، اول باورم نابا، مگه پیچا تونه زمی بور بگیره؟! سر و چوم، دس هوسم به گمان اینکه شاید خواب درم بینم، ولی خواب نابا بیدار بیدار بام رو به دوته سرباز از ترس خوف بیارد دارن و به گنجی خیره وکتن. خیر سرم فرمانده بام، ماموریت مین دابیم، اجبارا به خودم بومم و با تشر اوشان بگوتم: شمره چه مرگه؟!
اینه بگوتم ولی از ترس می دل پتک پتک زنبا! خدایا چی خینه پیش بیه؟
به هر زوری و ضربی با خوشه ره به قایق برسندنیم و بادبان بکیشیم و باشام سمت فرمان قایق، بدیم قایق فرمان وی جا سر نکته و به جاش یه تیکه کلین نان کته، این دی چی تونسه بوی؟ "به ناچار خوشه غرور فرماندهی زیر پا بنم و بسمت نفر زیر دستم که دو پچ " رسوم "بوی باشام و سوال هکردم:
دو پچ جریان این تیکه کلین نان چیه؟
سرگالش که انتظار این نداشته فرمانده ویجه زمانی مشورت بخه یا پرسشی هکنه گلویی صاف هکرد و بگوت:
در امپراطوری چلاسر الهه صلح و آشتی نان هسه، ایشان هر سال حین برنج جمع هکردن جشن مفصلی برای نان گیرنن و شادی های مفصلی انجام دنن، رسی جناب سرگالش :نان. اوجه بدی چته کته با، آخه ایندی برای نان احترام قائل هسن که هزار جور قانون نوشته و نانوشته براش در بیاردن، خدا نکنه که نانی جایی کینه پسه شب مهتاب سو بنن.
در ظاهر دولت متخاصم با این فکر که چلاسریشان بفکر صلح هسن فریب خوارنن و از خوشه لشگر از حالت نظامی و بقولا آماده آماده باش در هانن و اینجوری در خواب غفلت شونن و شکست سنگینی خوارنن! سرگالش تا اسه فکر هکردی که چته کشور کوچکی چون چلاسر چته اسانکه سر از دست امپراطوری معظم "خشکرود" در ببرد؟ همین کلکی که تره بگوتم بزن و ایجوری امپراطوری خشکرود که سبزی ششم با را مسخره خاص و عام هکردن.
بگوتم: اهه
بگوت: آها
شک بر مو چیره وکتبا، نکنه دو پچ جاسوس چلاسر بوی! آخه اگه چلاسریشان فکر صلح بان چره فرمان قایق از کینه دربیاردن؟ یه چیزی این وسط گنگه!!
در فکر بام که یهو بدیم بال توی همره یه گوده تش بیته سمت اماها بومه
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
امپراتوری خشکرود امپراتوری چلاسر
پنج هزار سال پیش از میلاد جهان از دو امپراطوری تشکیل وکنبا، «امپراطوری خشکرود» و «امپراطوری جار چلاسر» ، مردمان این دو امپراطوری در کنار هم به صفا و صمیمت زندگی کانبان و یجورهایی وابستگیهای فراوانی بهم داشتن که یه مورد از مصادیق این ارتباطات قوی خیسبوم بگوم:
مردم «جار چلاسر» غذای غالبشان « نان» با و غذای غالب «خشکرودیشان» برنج با. هر ساله در ایام خاص جشن و سرور «خشکرودیشان» از «جار چلاسریشان» نان و بالعکس «جار چلاسریشان » از «خشکرودیشان» برنج هدیه گیتن و بدین طریق به شادمانی و طرب وکره خوری مشغول وکنبان. سالها بدین منوال بگذشت تا اینکه بزرگان دو قوم تصمیم بیتن در منطقه «مینجه لات» معبدی برای عبادت و شکر گذاری از همدیگر بنا هکنن.
معبد بنا وکت و بنا به توافق حاصله راهبی از «جار چلاسر» مسئولیت هدایت و ارشاد ملت دو کشور که هر روز نزدکیهای غروب تشکیل وکنبا بر عهده بیتبا، چند ماهی از عبادات خاص شکر گذاری بگذشتبا که ناگهان حسادت قومی کوچک، اما غاصب و زورگو که در جنوب ارتفاعات «اماره» زندگی کانبا و در اون دوران هیچ حساب وکنبا گل هکرد. گل هکردن حسادت آن قوم ظالم سبب وکت که بطریقی پیچایی برای بر هم زدن مراسم شکر گذاری و متعاقب آن ایجاد اختلاف بین دو کشور صلح طلب و صلح دوست روانه معبد هکردن.
ورود زرد پیچا سبب آغاز اتفاقات ناخوش معبد مین وکت. کاهن اعظم همینکه که سر زمین ننبا که شکری بخوانه، بی صحب پیچا ، پرنبا و وی سر وکله چنگ گیته. یه روز، دو روز بگذشت وراهب اعظم کلافه وکت و در نطقی خرمندانه به مریدان خدمتگذارش در معبد بگوت:
«حیوان آزاری در مرام ما وجود نداره، از این به بعد موقع شکر گزاری پیچای ببرین ته باغ که نزدیک خانه قلی خان با وره اورک بزنین تا لذت کافی وافی از شکر گزاریهامان ببریم.»
نطق خرمندانه کاهن اغظم افاقه هکرد و با این اورک زن پیچا بی دردسر مراسم شکر گزاری انجام گیت. القصه سالهای سال از اتفاق « اورک زن پیچا» ته باغ بگذشتبا و در طی این مدت کشورهای مختلف با مردمانی با تنوع مختلف نژادی در نقاط مختلف دنیا به وجود بومه ولی آن کاری که یه روز بعنوان راندن حیوان مزاحم (زرد پیچا) جهت حل مشکل چنگ زن امر عادی با توسط کاهنان چنان در بوق کرنا بعنوان عملی پرفیض وکت که سبب نگاشته شدن کتابها و نسخ فراوان توسط کاهنان بعدی وکت. البته اولین کتابب که در این باب نگاشته وکت نامش با:
« فضایل اورک زن پیچا وقت شکر گزاری» و... این قصه جهل و خرافه سازی حله، حله.
تصویر خیابان اصلی روستای چلاسر، عکس شماره 9323.
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
اطلاعیه جمهوری چلاسر
پیرو ادعای کذایی امپراطوری خشکرود؛ دولت دموکرات جمهوری چلاسر اطلاعیه به شرح ذیل جهت تنور افکار عمومی صادر نمود.
با سلام خدمت و درود خدمت مخاطبین خوب کانال چلاسر نوستالژیک به اطلاع می رساند پیرامون تشویش صورت پذیرفته از جانب امپراطوری خشکرود مبنی بر پلاخوار بودن خشکرودی ها و نان خوار بودن چلاسری ها، همین بس که اگر دولت فخیمه چلاسر بخواهد دست به تحریم برنج بزند تمامی اهالی خشکرود از وشنایی سر به کوه فلک خواهند زد و دولت دموکرات چلاسر ضمن هشدار به امپراطوری خشکرود این حق را بر خود می داند که تحریم برنج را در دست بررسی بدارد و به گزینه های روی میز بی افزاید
در دومین مورد پیرامون این مورد دولت چلاسر برای اثبات دروغ بودن این مدعا تقاضا دارد تا امپراطوری خشکرود مستندات خود پیرامون کاشت در حد یک کیلو برنج را در اختیار افکار عمومی قرار دهد.
با تشکر / وزارت خارجه دولت دموکراتیک چلاسر
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
تاریخ گمشده
امپراطوری خشکرود که شانزده هفده هزار سال پیش از تمدنی بر ساحل روخانه ورگ رود بنا وکتبا در دوره امپراطور سوم یعنی همان 《تکال رمضانه》 بدجور دچار هرج و مرج و ظلم به مردم وکتبان ، حکایتی از ظلم و جور اونروزهای که کاتبان ثبت هکردن در ادامه برایتان هارنم:
《مش رمضان》 از حاکم 《کشکو》 که با صدر اعظم امپراطوری نسبت فامیلی داشته کلافه وکت و بهمین خاطر شکایتی نزد صدر اعظم که لقبش بخاطر ریگ درازش 《 کتیر ممدلی》 با ببرد وبگوت:
-جانم تی قربان این مردکه که وره حاکم 《کشکو》 بنی مره متیزی در بیارده.
《کتیر ممدلی》 که دانسه حق با 《 مش رمضان 》 هسه بگوت:
- خبر دارم چه سگی هسه ولی از قدیم مگه نگوتن سگ ترسین عیب نیه! بی خیال 《 کشکو》 هاباش و باش 《 پس تنگاره》
《مش رمضان》 بگوت:
- آقا اوجه رئیس خا تی برارزا هسه اون از این یکی دوز تر و سگ تره
《کتیر ممدلی》 بگوت:
- ایرادی نداره باش 《پلیم جان》 زندگی هک.
《 مش رمضان 》 که کلافه وکتبا و بهمین خاطر چپق چاق هکرده با ودوشی آنچنانی از چپق بکیشه که وی گردن رگ دیرگه بزه هابه با بگوت:
- صدر اعظم تو نکنه 《ابریشم محله》 گیج تقی همره نسبتی داری؟ مرد حسابی اوجه حاکم کیه؟ مگه تی زن پسر اوجه نرسندنی برای حکومت؟
خلاصه هر جا اسم صدر اعظم نام ببرد 《مش رمضان》 نام یکی از بستگان صدر اعظم بعنوان حاکمی ظالم ببرد. صدر اعظم خون بجوش بومبا بغور بغوری خوشه پیش با این مضموم که:
- امرم خوشره رسوا هکردیم؛ دره نریده نداریم، همه از همدیگر دروگو و دوز تر
با گردنی افراشته که نشانی از کم هاردن وی مین دابا تور توره هکرد و بگوت:
- باش جهنم
《مش رمضان》 که دی وی تش فوندور بومبا و یا ندانم خیسه ادای آدم حسابی و خونسرد دربیاره بگوت:
- اوجه خا تی پیر گور در گور سالهای سال باشا و حکومت کانه!!
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
تفاوت کوچک بنیادین
امپراطوری خشکرود در هزاران سال پیش برای خودش بزرگی کانبا، مردمان کشورهایی چون بند بن در عقب ماندگی وغار نشینی وحشتناک بسر باردن، « خشکرود» از نگاه اوشان سرزمین آرزوها با. زمان و تاریخ و ... متوقف نابا و پیش بومه وتا برسیم به روزگار حال ، اوضاع دقیقا عوض وکت، بند بن به اصل ونسب و ریشه وکت آمال و آروزی غریب به اتفاق «خشکرودیها» ، راستی چره؟ ذهن و هوش واستعداد و یا خدای ناکرده کل تکدن مگه از بین باشا ویا نه همه آن تمدن توسط مردمان کشور بند به ، بدوزه وکت که آن به این و این به آن بدل وکت؟
سخن کوتاه هکنم ، دلیل عقب افتادگی در قبل ترها را زیاد شاید ندانم ولی دلیلی که فکر کانم اصل دلیل در این دوران زندگی خودم لمس هکردم و فکر کانم اصل دلیل تونه بوی اینه:
« در کشوری همچون بند بن و کشورهای که با کمترین سابقه تاریخی وفرهنگی به چنین رشدی برسن اینه که در آن کشورها «سیستم» مردم کنترل کانه، کسی خطا هکرده، بی تعارف و بدون اینکه دنبال پیشینه خانوادگی وابستگیش بگردن وره مورد پیگرد قانون قرار دنن، اوجه کسی نوتنه باسن ۳۰ سال بشوی کل بازار از جنسیمثل چپی و اولنگ اونم بتعداد ۵۰۰۰۰ دانه خالی هکنه. اوجه « سیستم» سوال کانه پدرسوخته عمل بیارده، بیل بزی؟
گنج پیدا هکردی؟ اینهمه پول از کوجه بومه؟ البته بگوم کهاصولا «سیستم» اجازه ظهور چنینموجودات خبیثی ندنه،
اما مثلا کشور فرضی مثل «خشکرود» چنین اتفاقی دکه که فراون اتفاق دکت « آب از آب تکان نخوارنه» و به «سیستم» اصولا چه ربطی داره و معمولا در این مواقع « سیستم»ًتحت کنترل آبدارچی یا راننده ای را مقصر تشخیص دنه و قضیه ختم به خیر کانه و باز روز از نو و تخلفی گته ای دیگر درراه
حرف تمام هکنم، جار بشیم جیر بیم تاوقتی افراد « سیستم» کنترل کانن امیدی بهبهبودوضعیت نبایدداشتن و این همان تفاوف خیلی کوچک اماها با بند بنیان هسه وبس
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
نظرسنجی در امپراطوری خشکرود
ایالت خودمختار "چلاسر" به همراه جار تکیش بزرگترین خطر برای امپراطوری در سالهای آینده خواهد بود.
اگر چه از بالا گرفتن تنش میان امپراطوری خشکرود و ایالت خود مختار چلاسر به خاطر کرک دوزیهای صورت گرفته بین دو کشور مدتهای مدیدی می گذرد ، اما تازهترین نظرسنجی حاکی از آن است که واهمه و نگرانی شهروندان امپراطوری خشکرود از ورود اسپچ و رکنا از طریق مرزهای بین دو کشور خطر بروز جنگ و درگیر شدن را جار ببرد داره
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
خبر فوری
در پی مناقشات و چکن کشی های اخیر که بین دربار امپراطوری خشکرود
و کشور خودمختار چلاسر، که منجر به صدور اطلاعیه پر از درو و تهدید رئیس جمهور چلاسر بر سر منطقه استراژیک رمضان پلفس یا همان " غاز محله" هابا، دیشب حوالی ساعت 2:00 توسط سربازان هنگ یکم پایگاه سوم شکاری کشکرت در منطقه میندلی باغ دو نفر در حال کرک دوزی دستگیر و به جیر کاه بن دربار منتقل گردیدند. در تحقیقات اولیه مشخص وکت ایشان کرک دوز نین بلکه برای جاسوسی و خرابکاری به سرحدات امپراطوری یواشه و پاتوسا بومبان.
دربار امپراطوری خشکرود ضمن تبریک این موفقیت خیلی مهم لیست وسایلی که از جاسوسان "چلاسری" کشف هکرد که به شرح زیر اعلام به اطلاع رعیت زحمتکش و در خدمت امپراطور رسنه :
1. امزیک منقوش به ناصرالدین شاه 2عدد
2. نساوسه کشک یه نصف سرتاس
3. دوبار کش سوخته سی گرم
4. سر سنگ دو کله
5. بجواسه ادامس
6. سینجاق 52عدد
7. خودکار لوله. 52عدد
8. نمک کار یه سالم و یدانه بشکسه
9. گنده درزن 4 ته
10. حقه وافور همه بشکسه
11. گندبینا ساجه دو ته
12. کشتفنگ 12ته
13. انگلاس 5 ته
لازم بذکر است طبق تحقیقات متخصصین عدلیه دربار:
همه ادوات حتی دوبار کش، تریاک سوخته مجهز به سیستمهای راداری جهت به دام کشین و ترغیب جوانان امپراطوری که ارواح مرده میت امپراطور تا الان دود در زندگی ندین به مواد افیونی بان.
خلاصه بگوم ملت فهیم امپراطوری اگه چلاسری بدین حواستان جمع بوی و سریع با شماره تلفن 174تماس بگیرین.
دربار امپراطوری خشکرود
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
اطلاعیه / دربار امپراطوری خشکرود
در پی تحولات اخیر منطقه و الحاق منطقه اسانه سر به کشور خودمختار « چلاسر» امپراطوری خشکرود دوازده راس ایلخی را توسط تکاوران تل کشان اماره به مقر فرماندهی مینجه لات هدایت وتحت بازجوئیهای تخصصی قرار دادند. لازم است به اطلاع مردم امپراطوری برسانیم ایلیخی های دستگیر شده به انواع و اقسام سنسورهای مخوف جاسوسی مجهز بودند.
اخبار تکمیلی در ساعات آینده اطلاع رسانی خواهد شد.
دربار امپراطوری خشکرود
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
توجه توجه / اطلاعیه جمهوری چلاسر
پیرو اقدامات تحریک کننده امپراطوری خشکرود در سرحدات لردی بن و غاز محله ؛ جمهوری چلاسر دستوراتی به شرح ذیل جهت شهروندان آن کشور به شرح ذیل صادر نمود:
۱. کلیه عبور و مرور شهروندان آن امپراطوری از مسیر دوراهی میانرود و با مجوز شعبان حمزه ای امکان پذیر می باشد.
۲. تمامی عروسهای خشکرودی چلاسر به آن سرزمین دیپورت و مردان آزاد اعلام خواهند شد.
۳. جمهوری دموکراتی چلاسر تمامی روابط دیپلماتیک خود را با آن امپراطوری قطع نمود و سفارت کوده را به عنوان سفارت معین این جمهوری اعلام میدارد.
۴. تحریم هایی برعلیه کارخانه موشک سازی آن امپراطوری اعمال و شخص امپراطور و قوای دولتی از نظر این دولت تحریم بوده و حق عبور ومرور از سرحدات این جمهوری را ندارند
۵. در آخر این جمهوری اعلام میدارد که حامی مردم خشکرود در هرگونه اقدامات اصلاح جویانه در قبال امپراطوری خشکرود بوده. و ایضا حاضر به گفتگو با ارکان آن امپراطوری می باشد.
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
اطلاعیه دربار امپراطوری خشکرود
در پی گم هابان تعدادی کرک و چوملاک و بلی در سر حدات جمهوری خود مختار چلاسر و امپراطوری خشکرود
کلیه روابط کنسولی دو کشور به حال تعلیق دربومه. این اولین بار پس از اختلاف دو کشور مبنی بر اینکه چلاسریشان نان خوارن و خشکرودیشان پلا خوار هسن می باشد که روابط دو کشور به سردی گرایید. این این وسط کی کرک و چوملاک دوزنه خدا دانه ، اخبار واصله گونن دوز از آقا زاده های تهرانی مقیم لپاسر می باشد.
خشکرود نیوز: درپی ترور نافرجام سفیر خشکرود در جار چلاسر ،امپراطوری خشکرود تمام روابط سیاسی واقتصادی خود را با کشور چلاسرقطع نمود.بر پایه این گزارش ورود وخروج افراد از چلاسر بعنوان:
پرتقال چین / اولنگ کیر / چی پچ / کرک دوز / مسافر کش / بنا / چاه کن / زمی بورگیر / خشکرو زاما / خشکرو عروس / نوه / نتیجه / رییس بانک / کرش کش / مارگیر / خانه دار / ممنوع و همچنین در صورت رویت سلاحهای سرد وگرم به قرار زیر:
کشتفنگ / دوخله: برای ساخت کشتفنگ / کش / کت / میکال / درگز / داره
افراد به حبس وانجام کار اجباری در معادن طلای امپراطوری خشکرود بصورت رایگان از سه تا ده سال محکوم میگردند.
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
مردم شریف جمهوری دموکراتیک چلاسر
با سلام، پیرو تحدی شیطان بزرگ؛ امپراطوری جهان خوار خشکرود به سرحدات جمهوری چلاسر از سمت غاز محله؛ تدابیر ذیل اخذ گردید:
۱. تحکیم استحکامات مرزی و ایجاد سپر موشکی در نقاط مذبور
۲. هدف گیری ۵+۲ نقطه از نقاط حساس آن امپراطوری
۳. تحریم صنایع منقلی آن امپراطوری
۴. تحریم صنایع فضانوردی آن امپراطوری
۵.تحریم راههایی مواصلاتی و تحریم آرد
و در پایان اعلام میداریم پیرو اطلاعیه قبلی ستاد فرماندهی مبنی بر فراخوانی عروس و دامادها چلاسری به وطن برای حفظ جان شهروندان این خطه
باتشکر / رییس جمهور جمهوری دموکراتیک چلاسر
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
تعصب فامیلی
جمعیت امپراطوری خشکرود از چندین خانواده نسبتا شلوغ مثل سبزیان دسته و سید دسته و منصوری دسته و خشکرودنژاد و خشکرودیان، گل محمدی دسته و خانواده های کم فامیل تر شکل بیت داره، مثلی دارن :
"فامیل فامیل گوشت بخواره، استخوان دور ننگنه."
باری در گذشته های دور تر دعواها یا درگیریهای خانوادگی ویشتر از این روزها با، بدون تعارف بگوم گرانی و شرایط اقتصادی سخت در این اواخر کاری ملت همره هکرده که دی فامیل و خانواده و برار و خواخر محلی از اعراب نداشتبوی و هرکس بفکر درباردن خودش حتی شاید به قیمت آسیب دین نزدیکان خودش هم تمام وکه بوی،
القصه اگر کسانی حرفم قبول ندارن یه نیایی به خودش کرد برد و رفتار با برار خواخر و دیگران هکنه که اگر دعوایی، کاچ و کاچ کشی و بر سر مسائل مختلف منجمله تخس هکردن مال و منال باقی مانده از پیر و مار و سو سامان با نزدیکترین افراد خودش پیش نیارد
خوشا بحالش. بگذریم فعلا حرف از دوران قدیم هسه و کاری به غریبی عجیب و یاس آور روابط خانواده های امروزی نداریم. برسیم به ذکر خاطره ای:
همانجور که در جار بیاردم چند ته خانواده نسبتا شلوغ جمعیت غالب امپراطوری خشکرود شکل بده دارن که یکی از آن خانواده ها خانواده سادات خشکرود هسن، اونجوری که ظاهر قضیه نشان دنه سید دسته شان در اون قدیم ترها حسابی هوای هم داشتن، طاقت غم بر فردی از افراد نسبی و سببی خانواده نداشتن و به محض اطلاع از حادثه ای سریع خودشان به مهلکه رسندنبا.
باری بین مرحومه سید نرگیس خشکرود سیدی که تازیگیها به رحمت خدا باشا با شوهرش "مش شمس" در دوران میانسالی زندگی چکن چکن کشی پیش بومه و بنده خدا "سید نرگیس" برای استیفای حق ضایع شده اش پا توسا و بدو بسمت خانه مرحوم "آسید کاظم سیدی" و مرحوم "آسید یوسف سیدی" باشا و با نفس زن و عجله بگوت:
- بدادم برسین! "مش شمس" مره بزه و شله شامی هکرده، چه فامیلی شما هسین؟
مرحوم "آسید کاظم" که همواره تعصب خاصی به فامیل داشته و بهمراه "آسید یوسف" که با قلب پاکش سریع و آنی عصبی وکنبا راهی میدان شمس که خانه "مش شمس"اوج واقع با وکتن.
با گوره هکردن:
- آی "مش شمس"، "آی مش شمس"
بیه دیرگه
"مش شمس" از خانه در بیاردن. "مش شمس" با لبخندی ملیح بگوت:
-جریان چیه؟ چه هابا که سر پا کوتنان بومین ایجه؟
مرحوم "آسید کاظم" رو بهش هکرد و بگوت:
"چره می عمکه بوکتنی؟ فکر هکردی بی کسه؟"
"مش شمس" که تازه دوزاریش بکتبا بگوت:
-بین بشیم خانه دل شمره بگوم.
با اصرارش سه نفری وارد خانه وکتن. در این لحظه با که "مش شمس" خدا بیامرز کچه و لبی، تابه و دوری که همه از نشورایی، سوم بزه داشته
راس هکرد و دان دانه به دو عزیز نشان بده و بگوت:
- خدایی، ابوالفضلی شمی زناکان اگه خانه مین ظرف و ظروف نشورن و به این روز بنگنن شما وی همره چه کانین؟
این جمله همچون بمب فضای جلسه عوض هکرد و دو تا سید بزرگوار هم صدا باگوتن:
- تو خیلی طاقت داری، اما وره درجنیببم.
...............
برچسبها: جنگ روستا, ظهور روستا, سقوط روستا, امپراطوری روستا، روستای خشکرود, روستای چلاسر، خشکرود, چلاسر, امپراتوری خشکرود, جمهوری چلاسر.
.............
جنگ ظهور سقوط امپراطوری روستا
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
باغهای چای روستای ما در چلاسر و خشکرود و جل
* * * * * * * * * *
............................
توجه 1: اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: تارنمای ارگ ایران، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری ارگ ایران بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید. در جهت دانش مربوطه این تارنما، با استراتژی مشخص یاریم نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ ایران، توسط ده ها وبلاگ و تارنمای دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به ارگ ایران مراجعه نمایند: در اینجا http://arq.ir.
پرسشهای خود را ابتدا در جستجوهای تارنما بنویسید، به احتمال زیاد پاسخ خود را می یابید
جهت آینده ای بهتر دیدگاه خود را بنویسید، و در گفتگوهای تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی شرکت کنید
برای دریافت فهرست منابع نوشته ها در بخش نظرات زیر برگه مورد نظر پیام بگذارید