رنگارنگ ایران و فراماسونری
داستان زندگی ایرانی ها نیز چون بقیه ملتها رنگارنگ و جالب است، دو مطلب زیر را از وبلاگ خونه گلی فرزین ملکی برداشتم، و در زیر می نویسم. آنچه که بیشتر اوقات فراموش می شود، دست روزگار است، با هر اندازه دین و دانش، هنوز دست روزگار بر انسان برتری دارد. زیرا دانایی و خرد به اندازه لازم رشد و تکامل نداشته، شاید هم به این زودی ها کامل نشود، دلیل آن ساده است، سرمایه داری لجام گسیخته تمام مراکز علمی و تحلیل، شنوایی و دیدنی را در اختیار گرفته، و مانع رشد بشری می شود، نمونه را در پست های قبلی گفته ام. عده ای دلیل آن را نفوذ فراماسونری و بیلدبرگ و این قبیل می دانند، البته آنها نیز بشر هستند، و خود بخود نمی توانند یکدست و یکدل باشند، در هر کجا که بشر باشد، عقاید مختلف و اختلافات پیشاپیش رفته است، حتی در بزرگترین مراکز استعمار و امپریالیسم. همانگونه که بارها در مقالات وبلاگ نوشته ام، ما ایرانیها، بویژه جوانان عزیز، باید با هوشیاری و دقت نظر ایرانی و سبک کار نوین، بتوانند از این ذات بشری که در وجود دشمنان ایرانی هم نهفته است، سود برده و راه خوبتر برای ورود به تمدن جدید کنترل انرژی را بدست آورند.
کلیک کنید: فراماسون و بیلدربرگبه یاد دایی خسرو عزیز
یکی از افرادی که در زندگی مشوق ورزشی من بود، و باعث شد به کوه و طبیعت علاقمند شوم، دایی خسرو بود. خسرو وکیلی فقط دایی من نبود، بلکه دایی همه بود. خوش نیت و بلند مرتبه، با محبت و پاک بود. دایی از اواخر دهه چهل خورشیدی کوه می رفت، من و خانواده هر سال در دهه پنجاه خورشیدی، آخر هفته برای دیدن مرحومه مادر جون که او خود مادر بزرگ همه بود، و داستانی شیرین و ماجرایی در زندگی دارد، و نیز بقیه دایی ها، از تنکابن که آن زمان شهسوار بود، به تهران سفر می کردیم. در تهران شاهد کوه رفتن های دایی بودم، و به عنوان یک کودک هشت نه ساله کلی تحت تأثیر کفش و لباس کوه او قرار می گرفتم، او قهرمان من بود.
دایی همیشه ورزشکار بود، و در یک زمستان دچار سرما خوردگی بدی شد، که به قول خودش خیلی به غرورش بر خورد، و سبب شد تا کوه نوردی را برای سلامت جسم و روحش انتخاب کند. او در این چند دهه اکثر قلل ایران رو صعود کرده بود، ارتفاعاتی که از آنها در بخش کوه و کوه نوردی وبلاگ خونه گلی نوشته ام.
دو ماه پیش دایی چند روزی حال ندار بود، و به چند دکتر رجوع کرد، اما متأسفانه با نظرات غیر اصولی و سطحی نگری آنها مواجه شد. این رو می تونم تحلیل کنم و بگم، چون اصولی و شرافتی درس خوندم و پزشک شدم. و با دست روزگار و کوتاهی های پزشکی، در یک جمعه زمستانی، در مسیر کلک چال بلندای البرز، بر اثر ایست قلبی در سن 60 سالگی، دایی خسرو عزیز در گذشت، روحش شاد و راهش سبز باد. امیدوارم بتوانم بیاد دایی خسرو، تور بزرگ کوه نوردی سلسله ای، بنام تور های کوه نوردی دایی خسرو راه بیاندازم. گرفته شده از وبلاگ خونه گلی فرزین ملکی.
یک ماجرای جالب
حمید حزینی متخصص سرطان است، وقتی دهه 80 در ایتالیا دانشجوی طب بود، برای کار آموزی در یک بیمارستان به لندن می رود. او نزد پروفسور سوامی که از بزرگان پزشکی دنیا و متخصص سرطان است، کار عملی خود را شروع می کند. پروفسور سوامی بیمار ایرانی به نام آقای سلیمانی داشت. آقای سلیمانی تازه از ایران آمده بود، خودش در ایران پرستار بود، در لندن بخش بیماران خصوصی سرطان بستری گردید، و بیمه دولتی انگلستان به او تعلق نمی گرفت. به این ترتیب درمان او گران در می آمد، دکتر کارآموز جوان حمید حزینی، از روی انساندوستی و هم میهنی تصمیم می گیرد، برای او کاری کند تا مخارجش کمتر شود. به هاید پارک لندن محل تجمع مخالفین دولتها می رود، و با امکانات راحت و آسان آن زمان، ترتیبی می دهد تا سلیمانی نامه ای بگیره و بتواند پناهندگی بگیرد، و خرج درمانش مجانی درآید.
اما پروفسور سوامی هم داشت تلاش می کرد، یک داروی جدید را آزمایش کند، دست روزگار آقای سلیمانی برای او رسیده بود، آزمایش با موفقیت انجام شد. سلیمانی سلامتی خود را بقیمت خیلی ارزان بدست آورد، در آن زمان امکان معالجه او در ایران خیلی کم بود. آقای سلیمانی بعد از دوره های درمانی به ایران باز می گردد، و همسر می گیرد، ولی بچه دار نمی شود، و از این بابت خیلی ناراحت بود. چند سال بعد برای گردش به لندن می رود، یک روز اتفاقی و دست روزگاری با حزینی رابطه برقرار می کند، میگوید: دکتر بچه دار نمی شوم!! حزینی در پاسخ او می گوید: خب البته که نمی شوی! چون اون همه شیمی درمانی اسپرم های تو را کشته اند، اما اسپرم تو در همان بیمارستان لندنی که شیمی درمانی و معالجه شدی، فریز شده است.
آقای سلیمانی اینک با همسر و بچه اش در لندن زندگی میکند، و یکی از گردشگران و علاقمندان به خونه گلی است. دکتر حمید حزینی هم یکی از بزرگترین و مهمترین و ساده ترین متخصصین سرطان بین المللی است، پس از 25 سال این هفته به خانه آقای سلیمانی رفت تا خانواده ها هم با یکدیگر و اتفاقات دست روزگار آشنا شوند. دکتر حزینی گاهی به ایران می آید، شاید بتوانم برای کمک به بیماران سخت سرطانی، که درمان به آنها اثری نداشته با او صحبت کنم، و مدتی از این بیماران در خونه گلی پذیرایی نمایم. شاید بتوانم برنامه ای و سازمانی داوطلبانه ایجاد نماییم، تا تمام مراکز توریستی و گردشگری ایرانی، بخشی از خدمات خود را رایگان در اختیارا بیماران سخت درمان و درمان نشدنی قرار دهند. گرفته شده از وبلاگ خونه گلی فرزین ملکی.
*
عکس تاریخی حدود 60 سال پیش، ورزشکاران و دست اندرکاران ورزش مقابل باشگاه تاج، در خیابان ضلع شمالی پارک شهر. عکس شماره 231 ، پدر من منوچهر راوید ردیف جلو نفر اول از سمت چپ، که با حرف R مشخص کرده ام. گردش و دست روزگار در این عکس یادگاری کاملاً پیداست.
چند پرسش و پاسخ
در زیر ادامه چند پرسش و نظر، که هفته گذشته عزیزان، در پست های مختلف وبلاگ نوشته بودند:
پرسش: آیا بعد از نفوذ فرهنگ عرب به ایران برای تحقیر پارسیان و زبان پارسی اومدن صدای واق واق سگ رو گفتن پارس؟
پاسخ: بنا به فاکتور تاریخ و فرهنگ یادگیری، در گذشته نفوذ فرهنگ چندین قرن زمان می برد، پارس بمعنی پارسا و پرهیزگار است، و سرزمین پارس محل پارسایی و کوه رحمت و تخت جمشید بود. در دروغ های تاریخی که بیشتر توسط استعمار تحریف و نوشته شده است، همیشه سعی می کردند میان ملت های قاره کهن اختلاف بیاندازند، تا بهتر به مردمان حکومت و ظلم کنند. مانند اینکه، عجم بمعنی فرزند یا زاده جم را گنگ و لال نوشته اند، و سادگان براحتی اغفتال این ترفند ها شده، و دنبال رو چهره ها و کارگزاران استعمار می شوند.
نظر: توی مقاله "دروغ مهاجرت آریایی ها به ایران" خوندم که مکیاول سیاستمدار معروف ایتالیایی تو کتاب هنر جنگ گفته "اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ او یعنی هویت او را درهم بشکن..." . حالا چه معنی میده اینجور استنباط بشه اعراب این کار رو واسه تحقیر ایرانیا کردن؟؟ اعراب اومدن زبان رسمی ایران رو به عربی تغییر دادن، در ضمن اونا که حرف پ ندارن که این رو گفته باشن. بنظر من این نتیجه گیری که اعراب صدای واق واق سگ رو گفتن پارس غلطه، نظر استادانه شما چیه؟ و اینکه ود واژه پارس معنی و ریشه اش چیه؟؟
پاسخ: زبان پارسی آریایی در کنار زبان قبطی سامی، در جغرافیای نیل تا فرات، با هم آمیزی تاریخی زمان بر، ترکیب شده و دو زبان عربی عربستان و فارسی ایراق (ایران غربی) ایجاد شد. در این باره اندکی در تاریخ ورود زبان عربی به ایران نوشته ام، سپس زبان فارسی ایراقی از زمان شاهنشاهی ساسانیان به ایران شرقی رفت و زبان دری از آن برآمد. با پیدایش اسلام زبان عربی عربستانی به زبان بربری و قبطی و غیره در آفریقا پیروز شد، و زبان فارسی نیز در هندوستان و کشمیر و کاشغر جای خوبی باز نمود. باید مطالب و گفته های استعمار و امپریالیسم را دور ریخت، و جوانان باهوش ایرانی در تخصص خود بنگارش تاریخ نوین علمی بپردازند، بزودی در این باره مشروح می نویسم.
*
عکس تاریخی از مراسم دینی میدان توپخانه تهران در 1300 خورشیدی، عکس شماره 470 .
کلیک کنید: طبقات اجتماعی ایران
کلیک کنید: هیئت های هدیه آورنده به تخت جمشید
توجه: اگر وبلاگ، به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: وبلاگ انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
انوش راوید Anoush Raavid
حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند، سنت گریزی و دانایی قرن 21، و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار، و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ: جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران، http://ravid.ir
سلام
ممنون از اطلاع رسانی خوبتان
به من هم سر بزنید
نظرتون در مورد فیلم ملک سلیمان و مختارنامه چیه!!!
آیا این دو فیلم میتونند دروازه ای به سوی سینمای تاریخی بهتر برای ایران باشند!!!!
البته توی مختارنامه دروغ به وفور پیدا می شه!!
پرسش: نظرتون در مورد فیلم ملک سلیمان و مختارنامه چیه !!! آیا این دو فیلم میتونند دروازه ای به سوی سینمای تاریخی بهتر برای ایران باشند !!!! البته توی مختارنامه دروغ به وفور پیدا می شه!!
پاسخ: فیلم های فوق را ندیده و نمی خواهم ببینم، زیرا تاریخ و مکان تاریخی نیستند، اشخاص تاریخ دان و دینی گرا می بایست بر اساس دانش گرفته شده از وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران درباره آن نظر بنویسند، یا مشروح در وبلاگ های خودشان نقد و تحلیل کنند.