مهاجرت های نوین
آسیب و زیان، انتظار و نا امیدی
تمام شواهد حاکی از آن است، که حرکت و مهاجرت های نوین افراد در قرن 21 ، چه به شکل داوطلبانه و چه به صورت اجباری در مقیاس عظیمی صورت خواهد گرفت. در هیچ مقطعی از تاریخ مهاجرت افراد تا این حد جهانی نبوده است، و این حقیقت انکار ناپذیر ناشی از تفاوت های اقتصادی، اجتماعی و همچنین به دلیل سهولت و سرعت ارتباطات است. یقینا این پدیده عواقب جدیدی بهمراه خواهد داشت، اگر چه احساس درونی هر مهاجر همان اضطراب ها و ترس های بدوی است، که به اشکال مختلف با توجه به تجربیات آن فرد در وی متجلی خواهد شد. موضوع مهاجرت برای بعضی به منزله رسیدن به رویاها و برای دیگران به منزله تشویش ناشی از کابوسی هولناک می باشد. در هر صورت مهاجرت در این عصر موضوعی است، که از هر لحاظ جنبه های مثبت و منفی، بسیار در خور توجه می باشد.
در گذشته ها و طول تاریخ بشر مهاجرت های زیادی داشته است، اما این مهاجرت ها قومی و طایفه ای بوده و کمتر انفراد و یا خانوادگی بوده. ما در تاریخ جهان مهاجرت اقوام آریایی و ایرانی را به اروپا داشته ایم، مانند اقوام، سلت ها و گلها، در ابتدای قرن 20 مهاجرت های فردی ایرانی را برای کار و زندگی بهتر به قسطنطنیه و بادکوبه و در نیمه دوم قرن 20 به آلمان و بقیه اروپا و در اواخر قرن گذشته به آمریکا فراوان دیده ایم که باعث شده امروز ایران دیگری در خارج از ایران و بگستردگی جهانی شکل بگیرد. در هر دوره در ساختارهای تاریخی اجتماع شکل و پدیده مهاجرت متفاوت بوده، و باید به آن از درآمد و تحلیل همان بخش نگاه کرد.
وقتی از مهاجرت های امروزی سخن می گوییم، منظورمان انتقال افراد از یک کشور به کشور دیگری، جهت استقرار و ریشه دواندن در آن کشور است. این به منزله جدایی از کشور تولد است، و همچنین تلاشی جهت پیوند و برخوردن در یک مکان غریب که در آن انسان هایی زندگی می کنند، که با کشور تولد فرد مهاجر از هر لحاظ مچه منجمله، آداب و رسوم، زبان و گویش، متفاوت هستند. در هر حال تجربه ایست دردناک، که همانند سوگواری بوده، و نیاز به تجزیه و تحلیل دارد. اگر چه در این سوگواری مانند دیگر سوگواری ها از دست دادن به شکل واقعی یا تجسدی وجود ندارد، به عبارتی فرد نمرده است، و فقط در مکان دیگری وجود دارد. این فرد دور مانده به حیات خود ادامه می دهد، و نمیتوان آنرا مانند یک معشوقه مرده دفن کرد. اما به آن دسترسی نداریم و نمیدانیم آیا روزی آنرا به دست خواهیم آورد یا خیر. بر خلاف یک سوگواری معمولی این فرد نیست که انسان را ترک می کند، بلکه مهاجر است که وطن را ترک می کند. این فرد از دست رفته نیست که احتمال مرگ آن وجود دارد، بلکه مهاجر است که احتمال دارد از غم موطن فراموش شده اش از دنیا برود.
به طور کل دو نوع مهاجرت وجود دارد: یکی داوطلبانه و دیگری غیر داوطلبانه. البته بعضی ها معتقدند که هیچ مهاجرتی داوطلبانه نیست، زیرا مهاجری که محل سکونت خود را به طور دائم ترک می کنند، و به مکان جدیدی می رود، همواره از روی اجبار و به امید بر آورده شدن نیاز های جدی خود به ناچار این کار را انجام می دهند؛ مشکلات اقتصادی، جنگ، اپیدمی، سرکوب های سیاسی، دینی، ایدئولوژیکی، نژادی، به دلیل عشق و غیره. در انواع مهاجرت به هر دلیلی که باشد یک وجه اشتراک وجود دارد، و آن پشت سر گذاشتن یک روزمرگی و یک فرهنگ اصیل متعلق به یک گروه است. زمانی که از مهاجرت سخن می گوییم آسان می توان اخراج آدم و حوا را از بهشت تجسم کرد. افسانه آدم و حوا را می توان به عنوان اولین مهاجرت دید، که در حقیقت سمبل تولد است. آدم و حوا از روی وسوسه دانستن سیب را می خورند، و خطر تنبیه شدن را به گردن می گیرند. بهشت گمشده رابطه تنگاتنگی با آرزوی دانستن دارد، و این همان اولین گام در مسیر رهایی از وابستگی است، و که لازمه آن خود تامینی به معنای حقیقی آن، استقلال، در دنیایی نو توام با زایش دردیست که همراه دارد.
راه یافتن به سرزمین موعود کاری است، بس دشوار، همانطور که از مهاجرت استعاره ایی حضرت موسی پیداست، او نتوانست به این سرزمین دست پیدا کند، و شاید نسل های بعد بتوانند سرزمین موعود را از آن خود کنند. زمانی که ما نسبت به موضوعی آگاهی پیدا میکنیم، دیگر راه بازگشتی وجود ندارد. آگاهی ما را وادار به ترک سرزمین آشنای اجداد مان می کند، و ما را به سرزمین نا شناخته ای کوچ می دهد، سرزمینی که در آن خطرها و نا امنی های فراوانی وجود دارد. اما در حقیقت اولین مهاجرت از رحم مادر به دنیای بیرون است که همان تولد باشد. از این جهت همه ما روزی یک دنیای آشنا را ترک گفته ایم، و در معرض تنهایی، طرد شدن و درد قرار گرفته ایم، و تمام عمرمان را صرف به دست آوردن این جایگاه امن از دست رفته می کنیم.
فروید در سال 1938 پس از حمله نازی ها مجبور به مهاجرت از اتریش به لندن شد، و چند روز پس از رسیدن نوشت: به احساس پیروزی که به من دست داد، وقتی که شما را دیدم، کمی غم اضافه کنید، زیرا علی رغم همه چیز من، عمیقا عاشق آن زندانی بودم، که من را از آن آزاد کرده اند.
عواملی که سبب یک مهاجرت تقریبأ موفقیت آمیز می شوند:
اگر چه همه مهاجرت ها پیچیده هستند، اما عواملی هم وجود دارند، که باعث می شوند تا یک مهاجرت به سمت پیروزی یا شکست سوق پیدا کند.
- اولین عامل این است که آیا تصمیم به مهاجرت اختیاری یا اجباری بوده است، (مهاجرت یا تبعید). اگر اختیاری بوده است، فرد در جستجوی زندگی بهتر در دنیایی بهتر در چهارچوب یک پروژه زندگی قدم برداشته است، که نمی توانسته در کشور مبدأ به این زندگی دست یابد، اما اگر اجباری بوده، فرد در جهت زنده ماند و فرار از یک خطر، بدون تصور زندگی بهتر این گام را بر می دارد. اگر مهاجر در جستجوی وفق دادن خود با محیط جدید است، در حالی که فرد تبعید شده در فکر بازگشت است. فردی که مهاجرت می کند تنها باید با درد آنچه از دست رفته بسازد، در صورتی که در فرد تبعید شده علاوه بر این درد، احساس گناه نسبت به آنانی که می توانند همانند او در خطر باشند، و همچنین خشم نسبت به اجباری بودن ترک محل سکونت خود وجود دارد.
عوامل دیگر:
- سن مهاجر، برای افراد مسن وفق دادن خود با محیط جدید مشکل تر از بچه ها است، زیرا بچه ها با والدین و یا سرپرست خود مهاجرت می کنند و قابلیت سازگاری بیشتر است. در نوجوانان مهاجرت می تواند واقعه آسیب زایی باشد، زیرا علاوه بر تغییرات و تحولات جسمی و درونی تحولات بیرونی نیز به آنان اضافه می شود.
- قابلیت تحمل جدایی ها،
- شدت وابستگی و علاقه به مبدأ،
- کسانی که در مقصد با آنان آشنا می شوند،
- آیا مهاجرت انفرادی و یا گروهی بوده است،
- انتقال دائم یا موقت،
- فرصت برنامه ریزی مهاجرت یا عدم آن، مهاجر به یک مدت زمانی بین اتخاذ تصمیم و اجرای آن نیاز دارد و از جهت تماس و ارتباط با افرادی است، که آنان را ترک خواهد گفت تا از آنان خداحافظی کند و خود را در محیطی دیگر با یک زندگی نوین تصور کند. برای فرد تبعیدی این فرصت ها وجود ندارند.
- مشخصات و نزدیکی محل مهاجرت،
- احتمال و امکان بازگشت یا عدم آن،
علاوه بر این عوامل که از اهمیت خاصی در سوگواری مهاجرت برخوردار می باشند مهاجران با یک سری موقعیت های مشترک روبرو می شوند:
1 - نقطه عطف بیرونی از بین می رود، و تاثیر عمیقی روی شخص می گذارد، زیرا آداب روزمره و نیمه خودکار جای خود را به شک و تردید و تصمیمات جدید و نوآموزی می دهند.
2- یک تضاد بین وفق دادن و مقاومت در برابر مکان جدید پدیدار می گردد. از طرفی مهاجر خواستار سازگاری با محیط جدید است، و از طرفی احساس می کند که اگر با محیط جدید آمیخته شود، اصالت و هویت خود را از دست می دهد در نتیجه به جای ادغام فرهنگ نوین و فرهنگ کهن خویش آنها را در قبال یکدیگر مهار می کند، و از ترس از دست دادن فرهنگ کهن آن دو را به شکل مجزا در درون خویش نگاه می دارد.
3- تجربه معمول دیگر انواع اضطراب هایی هستند، که توسط فرد مهاجر تجربه می شوند.
- اضطراب مبهوت کننده به دلیل عدم توانایی تمایز نوین از کهن. فرد از خود می پرسد: آیا از اینجا است؟ یا از آنجا؟ این را در اینجا یا آنجا انجام داده است. یک حس شکست در تمایز بین نوین و کهن وجود دارد.
- اضطراب تعقیب و آزار زمانی که فرهنگ نوین تهدید آمیز تلقی شود.
- اضطراب افسردگی ناشی از غم از دست دادن بخشی از خود و اشیا از دست رفته که باز نخواهند گشت.
4 - بعضی از مکانیزم های دفاعی خاص افرادی هستند که مهاجرت می کنند:
- نفی و انکار؛ فرد سعی می کند به خود بقبولاند، که چیزی را از دست نداده، و این بهترین است که انجام داده، زیرا نمی خواهد رنج زیادی ببرد.
- سرکوبی و فراموشی وقایع و افرادی که از دنیای کهن بوده اند، و از آگاهی دور نگاه داشته می شوند، انگار که فراموش شده اند. اما انکار سرپوشی است، برای درد و منشأ ترس از اینکه توسط عزیزانی که در محیط قدیمی ماندند فراموش شویم، و همچنین ترس از دست دادن عشق و علاقه این عزیزان و دلهره اینکه کس دیگری جایمان را بگیرد.
- گسستگی؛ اغلب اتفاق می افتد، که یکی از دو مکان خوب و دیگری بد تلقی می شود، محیط جدید ایده آلیزه ( آرمانی ) شده و قدیمی بدنام می شود. سرزمین موعود به عنوان سرزمین شیر و عسل دیده میشود تا بلکه اضطراب و درد آنچه از دست رفته انکار گردد، و بدین وسیله قابلیت ترک آن بوجود آید و یا درست برعکس؛ محیط قدیمی آرمانی میشود، و محیط نوین بدنام میگردد، تا ریشه ها ترک نشوند و بدین شکل ارتباط با سرزمین اصلی حفظ شود. در نهایت گسستگی در هر شکل که باشد ابهام را دور نگاه می دارد، و سبب جدایی قدیم از جدید میشود تا در اوایل جدایی این موضوع قابل تحمل باشد.
- آرمانی ساختن سرزمین از دست رفته و موعود پدیده متداول است که به گفته فروید می توان آنرا با عاشق شدن زوج توضیح داد. شی در حکم یک آرمان در مقایسه با "من" فقیر و ناراضی قرار می گیرد که در جستجوی کمال خویش در شی میباشد.در نتیجه در همان زمان که "من" شی را بزرگ می کند خود کوچک و تحقیر میشود و فرد عاشق زیر نفوذ این شی هپنوتیزم شده و خوبی و بدی آنرا نمی بیند.
کافکا در رمان " آمریکا" داستان جوانی به نام کارل را میگوید، که به نیویورک مهاجرت میکند و در صندوقی تمام متعلقات خویش را حمل میکند، و با دقت از تمام آنها در طول سفر مواظبت میکند، اما زمانی که کشتی به مجسمه آزادی نزدیک میشود، آنقدر تحت تأثیر این مجسمه قرار میگیرد، که هپنوتیزم شده و تمامی متعلقات وی به سرقت میرود. این میتواند حکم بزرگ نمودن شی و کوچک شمردن "من" باشد، اما تفسیر دیگری نیز میتواند وجود داشته باشد، و آن به این معنا است که کارل می خواسته بدون هیچ خاطره ای از آنچه در گذشته داشته، و به آن عشق می ورزیده وارد زندگی جدیدش گردد. ورود به این زندگی جدید بدون نوستالژی در حقیقت انکار از دست دادن آن است، و به منزله آزادی است که سمبل آن در داستان مجسمه آزادی بیان میشود، - آزادی از تاریخ و گذشته جهت شروع یک زندگی جدید-، انگار یک زندگی بدون تاریخ و گذشته امکانپذیر باشد.
7 - از دیگر تجربیات مهاجرین تغییر ماهیت است: - فردی که مهاجرت میکند، ساختار روانش دچار تخریب می شود، به شکلی که قابلیت حس "خود بودن" را در وی متحرک میسازد. او حس می کند که تغییر کرده است و برای شناختن خودش دچار مشکل میگردد، و یا آنطور که خود را میدید دیگر حس نمیکند. و در روابط جدید احساس غریبی به وی دست میدهد. او از خود می پرسد: آیا من همان هستم که آنجا بودم؟ و الان اینجا هستم؟ من اینجا کی هستم؟ آنجا که بودم که بودم؟ آیا دیگران من را آنطور که فکر میکنم هستم می بینند؟ انگار فاصله ای بین آنکه بود و آنکه هست پدیدار شده باشد، که سبب تخیل تولد مجدد می شود.
8- حسرت گذشته، (نوستالژی): همانطور که لذت بخش است دردناک نیز هست. مهاجرت یعنی ترک سرزمین مادری، مکانی که سرگذشت ما در آن وجود دارد. سرزمینی که شاهد تولد و رشد ما بود مکانی که شخصیت مان در آن شکل گرفت، ترک چنین سرزمینی به منزله ترک مادر است، و بازگشت به دوران یک کودک بی دفاع در جستجوی کسی که ما را بپذیرد و از ما مواظبت کند، راهنمایی مان کند و مراقب ما باشد. در حقیقت شخص دچار یک وا پس روی می شود، مشابه کودکی که بو، رنگ، شکل و لغات جدیدی را کشف خواهد کرد. بدین شکل با مهاجرت، سرزمین مادری با سرزمین نامادری جایگزین میگردد، و این سرزمین نامادری می تواند خوب باشد، یعنی، تغذیه کند، بپرورند، مراقبت و حمایت کند، و با آغوش باز مهاجر را بپذیرد. یا برعکس، نا مادری باشد که مهاجر را آزار و اذیت کند، محروم سازد و برادران جدید وی را به برادران نا تنی خشن مبدل سازد.
9- حس تعلق نیز با مهاجرت آسیب می بیند، احساس تعلق به محیط جدید برای مهاجر وجود ندارد، زیرا ریشه های وی از سرزمین مادری بریده شده اند، و در هوا قرار دارند. این ریشه ها می بایستی با گذشت زمان در محیط جدید جای باز کرده و با نفوذ مهاجر در سازمان های فرهنگی، اجتماعی و زبان محیط جدید جای خود را استحکام بخشند.
10- تنهایی نیز حظور خود را تحمیل می کند، کریستفا میگوید: غریبه با تنهایی عشق بازی می کند. میگویند که رفتن کمی مردن است، و مردن کمی آسانتر می شود، زمانی که انسان این قابلیت را در خود بوجود می آورد که تنها بماند. همانطور که وینی کت می گوید: یکی از نشانه های بلوغ قابلیت تنها ماندن است. حس محرومیت نیز مجددا در مهاجر زنده می شود.
11- زبان، دوران کودکی که ارتباط شفاهی و غیر لفظی اولین روابط با دیگری بود، با مادر بود، تا اندازه ای به واسطه مهاجرت از بین میرود. اگر چه مهاجر زبان جدید را فرا میگیرد، اما در اکثریت مواقع حداقل با لهجه صحبت خواهد کرد، و یک مهاجر هر زمان سخنی به لب بیاورد همیشه محکوم به بیگانه بودن است.
از عهده بر آمدن زبانها چه زبان مادری و چه زبان دوم مقیاسی است، برای درجه هویت و وفق با محیط جدید.
12- اماکن محیط مبدأ اهمیت ویژه ای به خود میگیرند، و منشأ دلتنگی می شوند، همچنین آب و هوا، بوی خاطره انگیز می شوند.
13- آداب و رسوم مکان مبدأ برای مهاجر اهمیت خاص پیدا میکنند، اگر چه وی زمانی که آنجا زندگی می کرد، در قید و بند این آداب و رسوم نبود.
14- اشیا برای مهاجر از اهمیت خاصی برخور دارند، زیرا افراد و مکان ها تغییر می کنند، اما اشیا ثابت می مانند. مهاجر اشیا خاص را با خود به محیط مهاجرت می آورد، اشیایی که رابط بین محیط مبدأ و محیط نو هستند، و یاد آور زندگانی که در محیط مبدأ جریان داشت. به همین جهت بعضی از غذاها گل ها و یا سمبل ها برای مهاجر ارزش خاصی پیدا می کنند. سلمان اختر، (2005)، اهمیت خاص اشیا از دست رفته غیر انسانی را، در رابطه با حس امنیت درونی و مشکلات سازگاری، و اضطراب حاصله از آن خاطر نشان می سازد.
الف/ جدایی از محیط زیست آشنا، حس عدم تعلق به مکان جدید را در مهاجر بوجود می آورد.
ب/ از دست دادن اشیا شخصی با اهمیت.
پ/ تغییر در روابط بین انسان و جانوران.
ت/ آشنایی با ابزار های جدید زندگی.
تا اینجا تجربیات معمولی و متداول کسانی که مهاجرت می کنند را دیدیم، اما کسانی که پشت سر می مانند نیز به واسطه خلع ایجاد شده، با رفتن مهاجر گریبانگیر عواقبی می شوند. همانگونه که شخص مهاجر به دلیل آنچه که از دست داده، دچار درد و رنج می شود، و احساس گناه می کند، که عزیزان خود را ترک گفته است، آنانی که باز می مانند نیز دچار سوگواری می شوند، و رنج ترک شدن بخشی از آن است. کسی که می رود از دست دادن آزارش می دهد، و کسی که می ماند ممکن است نسبت به دیگری حسادت کند، و درباره زندگی جدید او خیال پردازی کرده، و حس کند که دیگر زندگی کردن برای خودش میسر نیست.
اگر مهاجر حس کند که ریشه کن شده است، آنکس که باقی می ماند حس می کند، که در رکود به سر می برد و ریشه هایش در زمین گیر کرده اند، و دسترسی به آزادی و تجارب جدید ندارد. همچنین برای فرد باز مانده یک بازنگری جهت سازگاری با محیط خود، بدون حضور عزیز مهاجر لازم است. آنانی که مهاجر را می پذیرند، نیز تحت تاثیر قرار می گیرند، از طرفی ممکن است هیجان زده شوند، به امید اینکه ایده های جدیدی را دریافت خواهند کرد، و از طرفی هویت جدید مهاجر ممکن است، حس خطر و مزاحمت درشان بو جود آورد.
در خاتمه چند سطری راجع به بازگشت:
از آنجایی که با مهاجرت شی یعنی همان ابژکت نمرده است، و فقط در مکان دیگری وجود دارد، فرد مهاجر آرزو دارد همانطور که روزی آن را ترک گفت، روزی دوباره این شی را ببیند. سرانجام زمانی که به شی باز می گردد، او تغییر کرده است و ممکن است آن را نشناسد. تا زمانی که بازگشتی در میان نباشد فرد مهاجر تصور می کند، که همه چیز به همان منوال که آنان را ترک گفت باقی مانده اند. اما زمانی که باز گشت دیگر آنرا برای همیشه از دست داده است.
خیابانها تغییر شکل می دهند، مغازه ها، انسان هایی که در آنها بودند، همگی تغییر می کنند. شی ( ابژکت) نمرده بود، و به همین دلیل تغییر کرد و الان هم آشنا به نظر می رسد و هم غریب. اگر مهاجر بتواند بر این سوگواری غلبه کند و آنرا هضم کند، خواهد دید که ریشه هایش در مکان جدید شروع به رشد می کنند. فردی که مهاجرت می کند، همیشه مهاجر خواهد بود، او هیچوقت به طور کامل به دنیای جدیدش تعلق نخواهد داشت، و به همین شکل هرگز تعلق خود را به دنیای کهن خود، به آن شکلی که وجود داشت دوباره به دست نخواهد آورد. او تجاربی را از دست داده که اگر در محیط قدیمی به زندگانی ادامه می داد، آنها را کسب می کرد و تجاربی را در زندگی جدیدش به دست آورده است، که اگر مهاجرت نمی کرد آنها را به دست نمی آورد.
بازگشت به وطن در حقیقت یک مهاجرت دوباره است، و ترک سرزمین منتخب که نسبت به آن علاقه ای وجود دارد، و این رهایی حس حسرت گذشته را دوباره به همراه خواهد داشت، همان حسی که در آغاز مهاجرت بوجود آمد. چه فرد مهاجر باز گردد و چه باز نگردد، اگر بتواند به شکل موفقیت آمیزی از دست دادن چهار چوب های معطوف، تعلقات شخصی، نابسامانی هویتی، تخریب معیار های فرهنگی ، گسیختگی معقولانه بودن، دنیای اطراف، ترک زبان دوران کودکی و....غیره را پشت سر بگذارد، و هویتی جدید برای خویش بسازد، بدون تردید یک من نیرومند و یک ثروت عظیم به آنکه بود افزوده است. منبع: وبلاگ خونه گلی.
آخرین خرس
آخرین خرس جنگل های شمال، خاطرات یک سفر دوچرخه سواری فرزین ملکی،
اوایل پاییز امسال، دو جهانگرد هلندی ایران دوست، مهمان من بودند، تا از ایران زیبا برایشان بگویم، و دیدنی های بخش گردش گری خونه گلی رو نشانشان دهم. بهانه ای شد تا در جاده سه هزار به الموت با آنها رکاب بزنم، یا از پیچ بن الموت آنطرف کوه های نرگس تا مران پیاده روی کنیم. به هم رکابان همیشگی منجمله امیر حسین نیکنام، ابراهیم سرشان و حسین جی پی اس ستوده، برنامه رو پیشنهاد دادم، اما متأسفانه جمع جور نشد، و یک روز زیبای پاییزی دو چرخه رو گرفتم و با آن دو فرنگی رفتم. حوالی ظهر بود که به مران رسیدم، در طول راه چیزی که بسیار آزار دهنده بود، رفت و آمد سریع کامیون هایی بودند، که شن و ماسه از معدن سه هزار برای ساخت و ساز در شهر تنکابن می بردند. سر و صدای کامیون ها و دود اگزوز و خاکی که بلند می کردند از یک طرف، و صدای مهیب بوقی که به نشان سلام و خدا قوت می زدند، از طرف دیگر آزار دهنده طبیعت بود.
جاده پس از عبور از معدن شن آرامش خود را بازیافت، و می شد بخشی از طبیعت را که هنوز بکر است تماشا کرد. ولی از طرفی افسوس! افسوس که از جاده مالروی قدیمی به غیر از چند متر اثر دیگری باقی نمانده، و می رود تا دره سه هزار نیز به سرنوشت دره دو هزار مملو از زباله و نخاله و ویلا های زشت و بی هویت تبدیل گردد. هر کجا که طبیعت سبز می درخشد، بشر بجای حفاظت از آن با پرپا کردن جاده و معدن و بردن، به آینده نمی اندیشد، و از عکس العمل زمین بی خیال است. همین بیست، سی سال پیش، تمام این منطقه غرق و قرق در طبیعت بود، درختان تنومند داشت، یخچال های طبیعی داشت، حیوانات زیبا داشت، چشمه های زلال داشت، ولی امروز هیچ ندارد.
پیچ های تیز هفت و هشتی دو راهی درجان تا مران نفس گیر بودند، اما آنچه نفس ها را در سینه حبس می کرد دیواره عظیم علم کوه و قله های تخت سلیمان است، که پس از ورود به یکی از این سر بالایی های تند، ناگهان حضور انکار ناپذیر شان، شوکی زیبا به چشمان و روح آدمی وارد می آورد، باید دید تا باور داشت. نزدیک مران یادم آمد که چند هفته قبل که برای شناسایی مسیر و تدارکات اولیه سفر های گردشگری خونه گلی با حسین رفته بودیم، از تو ماشین یک سیاه گوش را دیدیم که در فاصله هفت، هشت متری خیره کنان به ما نگاه می کرد. از طرف دیگر سمور های زیبای البرز یواشکی ما را برانداز می کردند، ولی از حیوانات بزرگ جثه تاریخ طبیعت اینجا، مانند ببر خبری نیست. هرچند که چندی پیش یکی از دو ببر جوان وارداتی را، که برای نسل گیری در این جنگلها از روسیه گرفته بودند، با گوشت الاغ مرده مریض در باغ وحش الکی تهران، براحتی و سبک خیال کشتند.
چند هفته بعد، ... ظهر بود رسیدم به مران و تصمیم گرفتم که برای رفتن به پیچ بن، دیر وقت است، لوازم لازم را به همراه ندارم. اول ده زیر درختی ایستادم تا کمی استراحت کنم، ناگهان مردی از پشت درخت بیرون آمد، و پس از سلام و احوال پرسی، متوجه شد که من همانی بودم که چند هفته قبل با کوله پشتی و دو خارجی از آنجا عبور کرده بودم. با اصرار مرا به خانه اش برد، اول تلویزیون را روشن کرد، بعد یک سیگار، به من هم تعارف کرد، ...نه نمی کشم، و بعد هم یک چای خارجی با طعم و رنگ مصنوعی دم نمود، تا جمع خان غیر ایرانی و غیر طبیعی کامل بشه. من که تا اینجا حالم حسابی گرفته شده بود، انتظار خبر بعدی را نداشتم. از اینکه برق و جاده و به اصطلاح رفاه اجتماعی، چه صدمه جبران ناپذیری به فرهنگ و تولیدات بومی زده است. روستا هایی که تا چند سال پیش از همه چیز کاملاً خود کفا بودند، حتا صادرات هم داشتند، الان تمامی مایحتاج خودشان رو از شهر می آورند، که در واقع از خارج وارد میشود.
اصل ماجرا ...، میزبان مهربان مرانی، دو شب قبل به همراه پسرش پس از چند شب کشیک یک خرس بزرگ نر رو با تیر زده و از پای در آورده بودند. جرم خرس بیچاره این بود که از شدت گرسنگی، کمی از یونجه این مرد رو خورده بود. این مرد ماجرا را با آب و تاب برام تعریف می کرد، انگار قهرمانی افسانه ای است، با افسوس می گفت، حیف که نتوانسته از گوشت این خرس استفاده کند، پک عمیقی به سیگار وارداتی اش می زد، و با ریموت تلویزیون ور می رفت، تا اینکه بالاخره متقاعدش کردم، که این جعبه لعنتی را که من بیست سال پیش رهایش کردم خاموش کند. جعبه جادویی که تمام تبلیغات است و بس، و در تمام برنامه هایشان، درس نابودی زمین ما را می دهند.
به یاد رد پای بزرگ خرسی افتادم، که چند کیلومتر آنطرف تر در یک برنامه کوه پیمایی زمستانی تازه روی برف سفید و زیبایی دیده بودم. آیا این خرس همان خرس بود؟ خرس ها و حیوانات بیچاره ای که ما بشرها برای رشد کذایی خود، برنامه تکامل و سیستم طبیعت و نظم غذایی آنها را بهم زده، و خود را نیز گرفتار گرمایش و سرمایش، سیل و خشکسالی کرده ایم، تا عده ای سرمایه دار لجام گسیخته در اروپا و آمریکا از چنگ زدن به مال دنیا لذت احمقانه ببرند. دیر شده، ولی هنوز فرصت هست تا طبیعت لطیف گیتی را از تخریب و انقراض نجات دهیم، و نگذاریم طبیعت کاملاً خشن شود و زمین ما را، به ضربه گرد و گرز از چنگ ما در آورد. خیلی دلم سوخت، سوخت و سوخت، به حال خرسی که دیگر نفس نمی کشید، به حال مردمان زحمت کشی که ندانسته اغفال شده، زندگی شیرین روستایی خویش را، فقیرانه و محقّرانه و محتاجانه می سازند.
برگرفته از وبلاگ خونه گلی، خاطرات فرزین ملکی مدیر خونه گلی، تنظیم و ویرایش انوش راوید.
آینده نگری محیط زیست
از بالای پل رودخانه زیبای چشمه کیله خوش چشم انداز تنکابن، هزاران یا ده ها هزار پرنده سفید ناز دیده می شوند، که گاه دسته ای پرواز می کنند، یا چون برف به زمین نشسته اند، و منظره ای بس عالی و دلپذیر ایجاد نموده اند. چندین سال است بازار ماهی فروشان تنکابن به جنوب شهر و در حاشیه این رودخانه منتقل شده، از این بازار ضایعات و دل و روده ماهی های پاک شده را به رودخانه ریخته و می ریزند. به همین جهت این بازار و رودخانه، منبع غذایی فراوانی برای این پرندگان شده، و متعاقب آن بر جمعیت آنها بیش از پیش افزوده گردیده، ولی در این یکی دو سال آخر با کمبود ماهی در رودخانه ها و دریا و کم شدن ماهی در بازار، و نیز جمع کردن و مصرف پس مانده های ماهی های پاک شده برای کارخانه خشک کن خوراک دام و طیور، مدتی است این تعداد زیاد پرندگان بی غذا و گرسنه مانده اند. بویژه با گران شدن قیمت نان، مردم هم دیگر نان برای آنها نمی ریزند، و سهمیه ای هم برای حیات وحش ایران در نظر گرفته نشده است.
این وضع ممکن است خطراتی برای محیط زیست داشته باشد، منجمله بیماری های واگیر مخصوصاً آنفولانزای مرغی، و یا مرگ دسته جمعی و آلودگی محیط زیست رودخانه و دریا، آلودگی از فضله آنها، و غیره. قبل از دیر شدن و وارد نمودن خسارت احتمالی به شهر و استان و ایران، لازم است، نسبت به جمع آوری زیادی این پرندگان و انتقال آنها به جزایر خلیج فارس یا محیط های باز آوری اقدام شود. البته این وضع در بسیاری از رودخانه های گیلان و مازندران بوجود آمده، ولی در تنکابن حاد تر است. می بایست قبل از اینکه این پرندگان زیبا بر اثر سوء تغذیه، دچار بیماری های مسری و مرگ نشده اند، جمعیت آنها کنترل شود. سازمان های محیط زیستی دولتی و سبز غیر انتفاعی، برای این موضوع باید توجه و دقت دقیق نمایند، و نظر کارشناسان مختلف را در نظر داشته و نباید نادیده بگیرند، در ضمن با برنامه دقیق و مردمی اجرا شود، که با وجود احتمال ورود بیماری های مشترک، و مسائل دیگر خطرات کم شود. هر گونه مرگ و کشتار غیر قانونی که توسط انسان از حیوانات طبیعت صورت پذیرد، گناه غیر قابل بازگشت و جبران، و خطر تخریب و انقراض را در پی دارد.
البته از این قبیل مشکلات در طبیعت همه جای ایران به اشکال مختلف وجود دارد، یا ممکن است داشته باشد. می بایست جوانان باهوش هر دیار نسبت به شناسایی و معرفی مشکل و خطر اقدام کنند، تا بتوان با جمع بندی های مردمی و کارشناسی به روش های درست نسبت به برطرف کردن آنها اقدام شود. یکی از موضوعاتی که در پرداخت یارانه های نقدی در نظر گرفته نشده، و خیلی مهم است سهم حیات وحش ایران می باشد. حیوانات و گیاهان ایرانی هم حقی در این آب و خاک دارند، با حذف یارانه های غیر نقدی، باید در هر محیط و سرزمینی، جوانان باهوش کم و کاست ها و خواسته های حیات وحش را در نظر بگیرند، درست مانند نیاز سهمیه نان برای پرندگان زیبای چشمه کیله.
عکس ها در اینجا در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ، بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.
کلیک کنید: تاریخ مسافرت در ایران
کلیک کنید: اندیشمندان و شاعران ایران
توجه: اگر وبلاگ، به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: وبلاگ انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید. نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید مانند اینجا بنویسید، تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحال من است.
انوش راوید Anoush Raavid
حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند، سنت گریزی و دانایی قرن 21، و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار، و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:
جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران، http://www.ravid.blogfa.com