حمله اسکندر مقدونی به ایران، بزرگترین دروغ تاریخ
از ابتدای تمدنهای بشری، حکام بوجود آمدند. تمدن اولیه یعنی شهر نشینی و ایجاد طبقات اجتماعی و نوشتن، به روایات مختلف حدود 7 یا 8 یا 10 هزار سال پیش، از بین النهرین و ایران آغاز گردید، مشروح در تاریخ نیک. کسی بدرستی نمیداند اول حاکمان بودند، یا اول مردم درست مانند: ضرب المثل تخم و مرغ. در هر صورت حاکمان، برای به تبعیت کشیدن مردم، دست به ترفند های مختلف زدند، از فرقه ها و دین های عجیب و غریب، تا خرافات و دروغ گفتن و نوشتن. دعای داریوش بزرگ:
{خداوندا این کشور را از دشمن، از دروغ، از خشکسالی محفوظ دار}
بسیاری از نوشته ها و کتیبه ها و داستانها از این ترفند هاست، که هنوز تا همین لحظه ادامه دارد. یکی از مهمترین آنها، دروغ حمله اسکندر به ایران است. پردازندگان داستان الکساندر مقدونی، که حدود ششصد سال پس از مرگ او، داستانش را بدین صورت پرداخته اند، توجه نکردند، نخستین عامل پیروزی در جنگها، فـزونی شمار جنگ جویان، و برتری سلاح و سازو برگ، و سابقه و تجربه فرمانده هان در لشکر آراییها و نبردها ست، همراه با آگاهی دقیق از سرزمین های، دشمن و اقتصاد آن. جوان بیست ساله تهیـد ست، و بی تجربه از سرزمین کم جمعیت، و با اقتصاد نا چیز نمی تواند، بدین آسا نی به پا خیزد، و امپراطوری بزرگی را متلاشی کند. سرزمین مردم دلیری را بگیرد، که در هر خانه شمشیر و تیر و کمان زندگیشان بود، انگار دشمن به کشور معتادها و گی و اواها آمده، امروزه میبینیم اشغالگرها با اینهمه امکانات در مانده اند، چه برسد آنزمان. و ، و.... فیلم 300 که از روی تفکر داستان دروغی اسکندر مقدونی ساخته گردید، باعث شد، مردم جهان به راحتی به داستان دروغی پیروزیهای الکساندر، پی ببرند. بهترین فرصت تاریخی پیش آمده، تا این دروغها را از تاریخ شیرینمان پاک نماییم، و باید ما ایرانیان واقعیت را به دنیا بگوییم، فقط از این فیلم نگوییم. تمام جنگهای اسکندر نامه ها، در همین حد و اندازه اند، ولی جای تعجب است! که چگونه است؟ تاریخ دانان ایرانی نمی توانند، این دروغها را تشخیص بدهند، اندازه های نظامی دروغی، مسافتهای دروغی، جنگهای دروغی، شهر های دروغی، وغیره وغیره دروغی. ای تاریخ دانان ایرانی بیایید با حوصله ای جدید، و دیدی نو، این دروغها را بررسی کنید، ودر جملات و گفته هایتان لطف نموده اصلاح نمایید.
مقدونیه کجا بود؟، مگه دونیا، که در گبت ها قدیم مصری مگه دونی بود و به تلفظ عرب مقدونیه گردید. به هنگام پیدایش اسکندر از مراکز مهم آئین مهر در شمال آفریقا بود. یا قوت حموی، جهانگرد و جغرافی دان در کتاب معجم البلدان گوید مقدونیه نام مصر، بزبان یونانی است. ابن الفقیه احمد همدانی، جغرافیدان و مورخ سده چهارم هجری، بنقل از ابن یسار گوید، مقدونیه خاک مصر است. المقدسی جغرافیدان سده پنجم اسلامی در حسن التقا سیم. ابن خرداذ به در دالمسالک و الممالک. مسعودی در کتاب مروج الذهب. بسیاری دیگر گویند، درآن زمان مقدونیه یا مگه دونیا خاک مصر است. غیر از مورخان و آگاهان سده های نخستین اسلامی، ابن مقفع، طبری و دینوری، در تالیفات خود اسکندر را ایرانی خوانده اند. درباره پردازندگان داستان اسکندر، و قلب و تحریف و جعل و دستبرد، که بخاطر این موضوع صورت گرفته، باید به سیاستهای خاص امپراطوران دینی غاصب، و حاکم بر دولت روم شرقی، و انگیزه اقدام آنها توجه نمود. در فواصل سده های هشتم تا یازدهم میلادی، طی سیصد سال متناوب سیزده مرد و هشت زن ارمنی، از ساکنان غرب رود آلیس (قزل ایرماق)، و شهر آنی (شهر هزار کلیسا)، که از خانواده کنستانتین نبودند و شور قدرت طلبی داشتند، با استفاده از شرایط، و گاه با کمک سازمان مخفی یهود، به امپراطوری روم شرقی در قسطنطنیه، که مرکز جهان بود دست یافتند. اینان که برای حفظ مقام تظاهر به، یونانی و مقدونی مآب بودن میکردند، بدنبال جدال شرق با غرب، یا جدال مهر پرستی و عیسی پرستی، داستان اسکندر را بدین صورت مدون و منتشر گردانیدند، تا بر اعتبار خود بیفزایند. اینان از زبان کالیس دنس، که وی را پزشک اسکندر قلمداد کردند، کتابی تدوین و حوزه متصرفات او را به چین و هندوستان کشانیدند، و با همکاری عمال عباسیان، اسکندر را بلند آوازه ساختند، تا اذهان جوامع نو خواسته را از عظمت تمدن، و فرهنگ و قدرت تشکیلاتی ایرانیان پیشین دور بدارند. تالیف کتب به زبان یونانی که زبان کلیسا بود، در آن دوره رونق گرفت، تا آنجا که این روز گار را عصر فرهنگ یونان میخوانند. از سوی دیگر، دین عیسی ناصری تا صده سیزدهم میلادی در شبه جزیره بالکان عمومیت نیافت، و مهر پرستان که در این نواحی استیلا داشتند، این آئین را الحاد و تحریفی از دین خود میشمردند. در جدال قلمی وزبانی این دودین، توجه کوتاهی به شاهنامه را که با استفاده از، خداتای نامک (خدای نامه) سروده شده است سودمند است.
مازندران در عهد خسرو انوشیروان، به استناد نسخه خطی کهن و موجود در کتابخانه ملی تهران، پزش خارگر نامیده میشد. هند یا اند تا پایان سده دوازه میلادی بگفته، طبری و مسعودی نام خوزستان بود. هفده محل در خوزستان به مانند، هندیجان و اندیمشک و.... با این نام یاد میگردد، هندوستان آریا ورته و بهارات نامیده میشد. ما که نمی توانیم به جهان بگوییم چه بنویسید، چه ننویسید چه بساز ید چه نسازید، در تاریخ ما نیز از همین تحریفها شده، و خیلی هم افتخار کرده ایم، مثلا می گوییم نادر شاه هندوستان را فتح کرد، در صورتیکه نادر شاه، مثل یک پیکان فقط وارد دهلی شد، پادشاهی منسجم و ایرانی هندوستان را نابود کرد، و قدرت به مها راجه ها رسید و، آنها در راه جدال برای قدرتشان انگلستان را آوردند. سپس نادر شاه چون راهزنان قتلی راه انداخت و جواهرا تی آورد، وبرای همین سرش را از دست داد.
باید اول پیروزی دروغی اسکندر، از کتابهای درسی ایران حذف شود، ده پانزده سال پیش، بارها به کتابهای درسی نوشتم، عکسها و نوشتهای اسکندر مقدونی را بر دارید، و جواب ندادند یا سر بالا دادند. مهم: چه خوب میشود، اساتید تاریخ ایرانی از دانسته های داستانی گذشته چشم بپوشند، و با حوصله جدید، و دیدی نو، دانش تاریخ را مجدد بررسی نمایند، تاریخ داستان نیست، یک علم است، مانند همه علوم. بخود رحم نمیکنیم آنوقت از پول پرستان توقع داریم. بعد برویم یخه 300 ها را بگیریم . ماهم کم ننوشته و نساخته ایم.
مقالات بیشتر و متنوع دیگر در: جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ ایران
ا سکندر و سکندر
در زبان های ایرانی، الکساندرس که در زبان های باختری الکساندر گفته میشود نیست. هر گاه پذیرفته شود، که <ال> آغاز الکساندرس حرف تعریف است، با بر داشتن آن کساندرس میماند، که هیچ همانندی با اسکندر و سکندر ندارد، پس باید جستجو کرد، که نام اسکندر و سکندر از کجا و در چه زمانی پیدا شده است. در آثار الباقیة بیرونی صفحه 145 نوشته شده است، که: سر سلسله ایشان (اشکانیان) اشک بن اشکان، که لقب اوفـغـفورشاه است، پسر بلاش بن شاهپور بن اس ایکتار بن سیاوش بن کیکاوس، محسوب است. بیرونی از حمزه اصفهانی، نام شاهان اشکانی را، اسک بن بلاش بن شاهپور بن اشکان بن اش جبار آورده است. (ص 147 آثار الباقیة). اصلان غفاری ــ نویسنده کتاب قصه سکندر و دارا بر آ نست که، اش جبار، اس ایکنار و مانند اینها دگرگون شده اس گنتار، به معنی دلیر هستند، که اسکندر شده اند. اش جبار یا اس ایکنار، یا به گمان اصلان غفاری، اس کنتار، نام یکی از شاهان اشکانی ، در سالهای میانی سده سوم پیش از میلاد بوده باشد که، در ورا رود، یعنی ما ورا النهر و خراسان بزرگ با شهر های نیشابور، هرات و مرو و شمال افغانستان کشور گیری کرده، و به اسکندر، خلاصه یافته، و این قدرت مدار اشکا نی، مورد سوء استفاده ناشیانه و احمقانه، اسکندر مقدونی نویسان روم شرقی وسپس، غربیان در جهت دشمنی با ایران بزرگ قرار گرفتند. ایرانیانی که نوروز دارند، و در کشور ها و سرزمینهای وسیع و باستانی زندگی میکنند، زبانها و لهجه های مختلف، ولی فرهنگ مشترک با آداب رنگارنگ دارند. از دیر باز دشمنانی داشتند، که از فرهنگ استثماری روم، شروع شده بود و تا استعمار و امپریالیست امروز با آن درگیرند.
در شاهنامه، اسکندر از تخمه کیانیان (یعنى پسر داراب و برادر بزرگ تر دارا، واپسین پادشاه کیانى)، و مردی نیک سیرت، خیر خواه و مهربان است که نه تنها توطئهای بر ضد دارا نمىکند، بلکه بر مرگ او مىگرید و کشندگان او را عقوبت مىکند.
× سکندری رفتن، در ایران بزرگ به دلیران وپهلوانانی که در تمرین و ورزش، دستهایش را روی زمین گذارده، و پاهایش را هوا کرده، و روی دستهایش راه برود گویند: سکندری میرود.
دشمنان تا توانسته اند از شکست های هخامنشیان دروغ گفته اند، و ما یکبار از خود هخامنشیان نپرسیده ایم سرگذشتتان چیست؟. 12 هزار سنگنوشته ایران در دانشگاه سیراکوز آمریکا است و چه بسیار در جاهای دیگر اینچنین در دست دشمنان ایران می باشد و ما هیچ سر نخی نداریم و پیگیر آن نیستیم. هرگز هخامنشیان نگفته اند که تخت جمشید کاخ بوده، تا اسکندر بخواهد آنرا آتش بزند. سنگ نوشته بشماره XPD که در خاور و باختر سمت ایوان معروف به کاخ خصوصی خشایار شاه است، در آنجا خشایار شاه می گوید: .... به خواست اهورامزدا این هدئیش را من بنا نمودم. و هدئیش بار ها در تخت جمشید تکرار شده است. تمام نوشته حکایت از آن دارد زواری که می آمدند بدانند چه بوده و این بسیار پر اهمیت تر از کاخ بوده، امروزه عده ای دشمن احمق تخت جمشید را در اندازه کاخ شاهی پایین آورده اند.
استرابن تاریخ نگار یونانی هردوت را بزرگترین دروغگو میداند، و میگویدچون جادوگران با احساسات مردم ساده بازی می کند، (استرابن پیشتاز دانش جغرافی، انتشارات پویش). ف. ن. آرسکی می گوید بطور باور نکردنی هردوت دروغگوست و فقط احمقها اورا قبول دارند، فوکیدید، هردوت بدون اندیشه میگوید و نمی شود باور کرد. انوش راوید هم قاطع می گوید تا احمق هست که باور کند کاسبی دروغگو ها خوبه و تامیتوانند از اربابی پول میگیرند دروغ می گویند و از ساده ای هم پول می گیرند دروغ را بهش بندازند. البته خود هردوت در 7 /52 می گوید: من وظیفه دارم اینها را بنویسم ولی مجبور نیستم باور داشته باشم. ایرانی های عزیز کتاب 17 جلدی استرابن را که نام بردم از کتابخانه ها و هر جا که توانستید بیابید و به مطالب واقعی تر دست یابید و در وب ها تکثیر نمایید.
تـوجـه و مـهـم،
با دانایی قرن 21 به جهان نگاه کنید، گول زرق و برق، اسم و رسم، کتاب های دروغی اسکندر و چنگیز و مارکو پلو و اینقبیل، را نباید خورد، باید واقعی نگریست. در تلویزیون های لوس آنجلسی، چند نفر مثلاً تاریخ دان هستند، حرفهایی که میزنند انگار تاریخ نویس قدیمی اروپائی و استعماری، درباره تاریخ ایران میگوید. آنها هرگز حاضر نیستند، کمی به این دروغها فکر کنند، و اصرار دارند، که واقعیست. مثلا یکیشان از مارکوپلو تعریف می کرد، که کتاب دروغش توصیف جهان، مهم است، و چینی ها و ایرانیان، هیچ بودند، و مارکو تاریخشان را نوشته، که مغول بهشون تو سری زدن. و دیگری میگفت: آقا محمد خان گفته، که آنقدر ملت ایران را فقیر کرده، که در هفت خانه دیگی بار نمی شد، این مجری حتی نوع زندگی و ثروت و فقر را در طول تاریخ ایران و جهان و نیز از ساختار تاریخ اجتماعی چیزی نمی داند، که از کتابی مجعول چنین میگوید. عقب ماندگی ایران در قرون جدید، و عصر صنعتی، نگرش به جهان و نقش جغرافی ـ تاریخ است. تکامل اجتماعی و فرهنگی ایران به مسیر خودش ادامه میدهد، آنقدرها هم عقب نیستیم، بشرطی که کلیه دروغها رو تشخیص بدهیم و دور بریزیم، کمی زمان میبرد.
ناوگان دروغی / یونانیها در داستان هایشان برای سرپوشه از شکست خود، نیروی دریایی ایران را بسیار بزرگ گفته اند به تعریفی دو هزار ناو جنگی و دو هزار ناو تدارکاتی و بازرگانی شمرده اند. اگر ظرفیت و اندازه آنها را برابر با لنج های متوسط و بزرگ موجود در خلیج فارس حساب کنیم میشود تعداد بیشتری از امروز. و در صورتیکه تعمیر هر یک را سی روز در سال و عمر آنها را بیست سال در نظر بگیریم و زمان ساخت را شش ماه از قراری یکصد و بیست لنج یا کشتی باید در کارگاه ها باشد. ظرفیت هر کارگاه را شش کشتی در هر لحظه به حساب آوریم یعنی بیش از دو برابر ظرفیت کشتی سازی های گلاسکو در اوج قدرت استعماری قرن هجده انگلستان، یعنی میشود بیست کارگاه، و چون وجود چوب خود مشکل عمده ای است یک سازمان تدارکات وسیع چوب از شمال ایران لازم بوده، مانند زمان نادر شاه که با مشکلات بسیار فقط توانست سه کشتی از چوب شمال بسازد و سریع هم از بین رفتند، یا چوب از هند بیاورند. بنابر این انبوهی از اره و تیشه و ابزار و کارگاه و ریختگری و جاده و غیره لازم است، که حتی یکی از آنها در موزه های ایران یا جای دیگری نیست. خودتان بدون تعصب اصل ماجرا را بیابید، و بدانید عظمت تاریخ ایران در دروغ نیست به عشق و معرفت و شجاعت و میهن دوستی است، مگذارید دشمن این خوبیها را با دروغها عوض کند.
چند هم میهن عزیز نظر نوشته اند، که این ملت طی قرنها با درو غها بزرگ شده، و زندگی کرده اند و با این دروغها سرشته شده اند، و حقیقت را نمی توانند بپذیرند، و اگر یک دروغ بگویی براحتی قبول می کنند. عزیزان از صد سال پیش که اولین انقلاب بورژوازی اتفاق افتاد، و قبل از آن تاریخ، نود درصد مردم عشایری و روستایی بودند، و نود درصد بی سواد و تا عمق تاریخ همین بوده، و درهمان صورت ایرانیان با سواد ترین مردم گیتی بودند. در گذشته ها حرکتهای فکری و اجتماعی بکندی انجام می شده، برای یک جنگ و انقلاب و شورش ویا شکوفایی، زمینه های تاریخی لازم است. جهان در قرن 21 ، تغییرات و سرعت تحولات اقتصادی و اجتماعی دارد، جوانان شاد و پر شور ایران به راحتی میتوانند، واقعیتها را تشخیص دهند. ندانستن حقیقت و منتشر نکردن آنها ایران را در قرن 21 با خطرات جبران نا پذیری رو برو می کند. اگر از تاریخمان بدرستی ندانیم نمیتوانیم پاسخ مناسبی به دشمنان و تجزیه طلبها، و یا پرت و پلاهای گویندها و تلویزیونهای وابسته به دشمن و استعمار بدهیم، و این خیلی مهمه.
ایرانی عزیز، بیا تاریخ شیرین کشور مان را از دروغهای دشمنان دروغگو پاک کنیم، امیدوارم در نشر و گسترش این وبلاگ با خوشی موفق باشید. هم میهنان عزیزی، که این وبلاگ را در پیوند قرار داده اند، و یا تمایل به پیوند دارند، بگویند تا یار هم باشیم، با سپاس ، مهر افزون.
عزیزی نظر نوشته ، اگر اسکندر مقدونی نبوده پس آریو برزن با آنهمه دلاوری هایش را چگونه گوییم؟
بعد از اسلام در ایران نزدیک به 50 سلسله و حکومت بودند، و اینها دائم با هم جنگ داشتند، و چه بسیار و غیر قابل شمارش دلاوران از طرفین که ایرانی بودند کشته و شهید شدند، و حتی در باره این دلاوران وطن پرست کتابها نوشته و فیلمها ساخته اند. جنگ داخلی همیشه تاریخ برای همه ملتها وجود داشته است، رشد فکری و اجتماعی، اختلاف طبقاتی و تحولات، گاهی جنگ می آورد، امید است روزی بشر بتواند بدون جنگ مسائلش را حل کند به جنگ بزرگ جغرافی ـ تاریخ بروید. وبلاگ انوش راوید، اسکندر مقدونی و همچنین تعریف های دشمنان از او و شکست ایرانیان را دروغ می داند، بنا به فکر و تحلیل بسیاری از اساتید ایرانی اسکندر اشکانی و موسس اشکانیان بوده. بنظر من ابتدا همگان باید از نظر ذهنی و روحی دروغ های تاریخ را یک مسئله بدانند و مورد تحلیل اولیه قرار دهند، تا راه تحقیق و یافتن واقعیت را بیابند البته کمی زمان میبرد.
عزیزانی نوشته اند چرا فردوسی از اسکندر نام برده ولی از شاهان هخامنشی نام نبرده. عزیزان فاصله مکانی و زمانی و دانش آنزمان راحساب کنید، اسکندر اسکانی یا اشکندر اشکوری، سر سلسله اشکانیان بوده و از اهالی خراسان بزرگ و شاهان هخامنشی از پارس و در تاریخی دور تر. بیشتر اطلاعات و دانش فردوسی از خراسان بزرگ است. رمال های دوره گرد که خود را طبیب می نامیدند از بیزانس یا قسطنطنیه به تمام ایران می آمدند و خود را رومی و یونانی معرفی می کردند تا بیشتر استقبال شوند و اینها کم و بیش اطلاعات تاریخی و پزشکی و غیره داشتند و مهمان بزرگان میشدند و تبادل دانش می کردند. تا قبل از پیدایش وگسترش استفاده از کاغذ دانش سطی وزبانی بود. یک مثال دیگر مثل این می ماند که بگوییم چرا در تاریخ مراکش یا موریتانی نامی از تاریخ عمان یا یمن نیست مگر همه به عربی نوشته نشده اند، و در یک زمان زیر سلطه خلفای دو یا سه سلسله بودند. باید تاریخ را با دید جامعه شناسی تاریخی نگریسته و خواند، نه تاریخ داستانی. وهمچنین با بینش دمکراسی تمام موضوعات را بررسی کرد، که در غیر اینصورت اسیر ترفند های دشمنان ایران میشویم، به پاسخ به شبهات دروغ های تاریخ بروید.
تخت جمشید و سیوند بروید به:
کلیک کنید: شکوه تخت جمشید و حتماً بخوانید.
یونانی ها در تخت جمشید اسیران کدام جنگ بودند، و چگونه اسکندر در گرما گرم جنگ به آنها لباس بخشید، و کلی دروغ دیگه. کدام احمق است آنهمه دروغ در باره غنائم و حمل آنها را باور کند. آتش سوزی در تخت جمشید به دست اسکندر، و یا هر کس دیگر دروغ بسیار بزرگ است. احمقها نوشته اند، که پرس پولیس پایتخت پارسیان را به غارت بردند، و آتش زدند!.
امروز مهمترین مسئله رشد فکری این است که، درباره همه چیز فکر کنیم، فکر کنیم این موضوع چگونه است، و آیا اقعی است؟ واقعیت چگونه میتواند باشد؟ یا هر زرق و برق داری، و چرت و پرتی، که خارجیها و دشمنان ایران گفتن و نوشتن درست است؟، به کتابهای درسی نوشتم این اسکندر دروغه، میگویند، غیر از این که نوشته اند چیزی نمی دانیم! آیا آنها به این دروغها شک دارند، و مطرح میکنند و واقعی جا می زنند؟ آیا آنها می خواهند، کسی به واقعیت اسکندر فکر نکند؟، آیا می خواهند توانایی فکر کردن به دروغهای تاریخ و اسکندر ها را سلب کنند؟.
درک این مسئله خیلی سا ده ا ست. از قدیم شنیده ایم دروغ هر چی بزرگتر باشه .......
این دروغ نویسا یا چاخان گوها یا خالی بندها، میگویند اسکندر و چنگیزشان قبر ندارند! چون، خیلی مهم بودند!، ما میدانیم همه شاه ها و حاکمان و همه، قبری دارند، غیر از سه نفر اسکندر و چنگیز و هیتلر، یه چیزایی از هیتلر پیدا کردند ولی از آن دو تا چیزی نیست چون دروغند.
هرکول آسوده بخواب دروغگوها بیدارند
عزیزی نظر گذاشته، اگر اسکندر به ایران حمله نکرده، پس مجسمه هرکول در بیستون کار کیست؟
جواب: این مجسمه کنار جاده و در سطح پائین، و وضعیت ضعیفی می باشد، و کار اسرا در نزدیکی های همان دوران می باشد، و بزودی به آن می پردازم، اگر کار لشکر فاتح اسکندر بود، در سطحی بالا و بصورت واقعی هرکول می ساختند، و همچنین نقش و نگارها و کتیبه های ایلامی را، که در زیر کتیبه ساسانی قرار دارد، و همچنین بقیه نقش و نگار ها و کتیبه ها را در همه جا با پتک خراب می کردند.
لشکر فاتحی که می توانسته کارهای خارق العاده انجام دهد، چند روزه پلهای بزرگ بسازد، و غیره، پس نباید برایش کار مشکلی باشد تا آن بالا برود و کتیبه ها را نابود کند. در تاریخ یونان می خوانیم که در همین دو سه سا ل قبل از اسکندر، دولت شهر های یونان در جنگ به تخریب نگارهای یکدیگر می پرداختند، و این ویرانی ها برایشان اهمیت داشت، آنهایی که از اسکند مقدونی می گویند تاریخ یونان وروم را هم بخوانند. حتی اگر در چند جا سکه های یونانی پیدا میشود، این دلیل به فتح و جنگ نیست، تجارت بوده و پنهان کاریهای مالی که امروز هم هست، هر چند باز نباید چشم و گوش بسته پذیرفت، بلکه اصالت آنرا به زیر سئوال برد. مثلا دو هزار سا ل دیگر بگویند، یکصد هواپیمای میگ عراقی در فرودگاهای ایران پیدا شد، بنا بر این تمام ایران اشغال شده بود. درصورتیکه این هواپیماها و جنگ دو مقوله جدا از یکدیگرند. یا بگویند اینهمه دلار آمریکایی دست مردم ایران است، پس آمریکا ایران را اشغال نظامی کرده بود. حال نگوید اسیر که مجسمه نمی ساخت، باید با دانش تاریخی تحقیق کرد و واقعیت را جویا شد، نه هر نوشته داستانی دشمن را پذیرفت.
افشای جنگهای دروغی و احمقانه
احمقهایی که علیه ایران دروغ نوشته اند، و بد تر از آنها کسانی که باور دارند. نوشته اند، که اسکندر با سی هزار پیاده و چهل هزار سوار، از تنگه هلس پونت، داردانل امروزی، گذشت ودر کناره آسیای کوچک و پس از گذشتن از رودخانه تند و پر آب و گود و با دیواره های بلند، گرانیک، با داریوش سوم جنگید. رودخانه گرانیک که امروزه، بیغا چای نام داره، کوچک وکم آب وبدون دیواره و کم عمق است. دروغگوها خجالت نکشید، تا احمق هست که باور کند دروغ بگویید، کناره این رودخانه گنجایش آرایش جنگی حدود 150 هزار نیرو را ندارد. اگه باور ندارید بروید ببینید. دروغ نویسها میخواستند، شوش پایتخت دو هزار ساله ایلامی، و دویست ساله هخامنشیان را کوچک و نا چیز کنند، و تخت جمشید شکوهمند را پایتخت ایران بشناسانند، و دروغی بدست اسکندر به آتش بکشند. 5 یا 6 قرن بعد که این دروغ را مینوشتند، دیگر دین قدیمی هخامنشیان نبود، و تخت جمشید متروکه بوده. آنها از فواصل راه ها و جاده ها و مسیر ها خبر نداشتند، و هر چه از اینها نوشته اند، چرت و پرت والکیست، و این براحتی قابل درک است هر که نفهمه واقعا که.... نوشته اند که 600 هزار لشکر داریوش 5 روزه، از روی پلهای ساخته شده فرات عبور کردند، کمی فکر کنید، 600 هزارش دروغه، 5 روزش دروغه پلش هم دروغه، در این دوره زمانه درک این مسئله خیلی ساده است. از قدیم شنیده ایم دروغ هر چی بزرگتر باشه .........
رفتن اسکندر خیتی از تخت جمشید به دامغان
نوشته اند اسکندرشان از تخت جمشید به همدان رفت، این دروغ هـم بررسی میکنیم، برای رفتن از تخت جمشید به همدان، باید از اصفهان می گذشتند، در هیچ اسکندر نامه ای از این شهر باستانی و مردم دلیرش نامی برده نشده. هرگز نمی توانستند بدون گذشتن از این شهر به همدان بروند هر کس بگوید، دیگه واقعا احمقه، از اصفهان تا نجف آباد به درازای سی کیلومتر، باغ و سبزی کاریست. این باغ بزرگ، برای ایستادگی در برابر یورش سپاهیان دشمن، و جلوگیری از گذر کردن آنها، سنگر بسیار خوبیست. پس آن نویسند ها بی سواد تر از آن بودند، که این شهر هم روی کاغذ به خاک و خون بکشانند. آنها از شهر های دیگر راه اصفهان نامی نبردند، مانند گلپایگان، گر با یگان ، گر= سنگ+ بای= بغ= ایزد+ گان، بروجرد، ملایر، فقط یه اسم پرت وپلای من در آری نوشتن، که به هیچ یک از اسامی شهر های ایرانی شبیه نیست. از اصفهان به لرستان به همدان 480 کیلومتر راه است. بیشتراین راه از کوهستانی سخت می گذرد، نزدیک به 200 کیلومتر این راه بیش از، دو هزار متر بلندی دارد، و از بلند ترین راهای جهان است، و از دامنه اشترانکوه می گذرد و در زمستان، برف سنگین دارد، راه لرستان به همدان هم از کوهستانی پر برف میگذرد، و سخت ترین راه هاست، و وای، به جنگجویی مردم دلیرش که در تاریخ هیچ مهاجمی از اونجا نتوانسته رد شود، حتی داخلی ها. میگویند دروغ هر چی بزرگتر باشه باور کردنش راحت تره، همینه دیگه اونا میگویند واحمقها باور می کنند. از تخت جمشید به اصفهان، وبه همدان و به ری وبه دامغان، 1600 کیلومتر است، پس حساب کنید دروغ هارو یا شاید هم با قطار برقی ژاپنی رفتند، که تو داستانشان این مسافتها و زمانها رو اینقدر عوضی نوشتند. ابوریحان بیرونی در آثار باقیه، نوشته، که داریوش سوم در نزدیکی اربیل به دست فرمانده پاسدارانش کشته شده. در آن زمان او چیزی از اسکندر دروغی مقدونی نمی دانست، واقعیت همان اشکانیان است. هالیود میگوید جنگ همینه که میسازیم، آیا شما جنگهای تاریخی واقعی را دیده اید؟.
اسکندر دروغی مقدونی در راه گرگان
اگر اسکندر نامه نویسان، دروغـنویسی و گنده گویی لاف زنی کرده اند، روش نویسندگ یشان بوده، واز درون ایران کمترین آگاهی نداشتند، اما آن عده دشمن خارجی و خائن و احمق داخلی که می دانند، و می گویند و می نویسند، فکر کنید دلیلش چیست؟ اسکندر را از دامغان به گرگان میبرند، کلیه نامهایعوضی مکانهای اشتباه، کار های عجیب و غریب، مردمان و قبایلی که هر گز وجود نداشته اند، فاصلها و راه های الکی، یک نقشه جلویتان بگذارید، و ببینید و متوجه میشود چه کلاهی سرمان گذارده اند، فقط برای دشمنی و عقده. واقعا بیندیشید چرا برای ما دروغ بافتند و تا کی ادامه داره؟.
یه دروغ دیگه کاغذی اسکندر نامه نویسان روی کاغذ، در بند پارس، ساخته و آنرا به دست اسکندر گشودند تا انتقام شکست خوردن یونانیها را در، تنگ ترمو بیل، از ایرانیان گرفته باشند، وگرنه در راه شوش به تخت جمشید چنین تنگه ای نیست. و باستان شناسان ایرانی و انگلیسی، در صد سا ل گذشته که در پی این تنگه، چه برای گنج و یا علم باستان شناسی گشته اند، منجمله خودم، یک چیز هم نیست که نیست و پیدا نکرده اند و نشده، کتابهای نوشته شده این کاوشها موجود است. بسیاری از محققین محترم نوشته اند پارسیان یا فارسها، ولی من این لغت را عمومی تر، مینویسم، ایرانی یا ایرانیان چون این نام کشور و سرزمین همه مردمان جغرافیای وسیعی میباشد، که همگی نوروز باستانی دارند، و همگی، با هم و بطور مشترک در طول تاریخ ایران را پاس داشتند و بودند و هستند. دشمنان ایران نشناس، قهرمانان دروغی ساختند و احمقها نیز الکی به آنها افتخار میکنند، چوپانی دروغی در زمستان لرستان، با اون برف سنگین و سرمای شدید، ساختند و نگفتند چه جوری آنهمه لشکر دو طرف آنجا زنده ماندند، و در عین حال و همان جا جنگل حاره ساختند، و خیلی پرت وپلا های دیگه نوشتند. آنها دشمن ایران بودند، ولی این مثلاً تاریخ دانهای ایرانی چرا می گویند، و این چرتها را تکرار میکنند، اگر نا آگاه بودید، بعد از این وبلاگ بخود آیید.
جنگهای تاریخی را واقعی و در همان تاریخ تجسم کنید، نه آن گونه که هالیود می خواهد.
حتماً بخوانید، کلیک کن: لشکر و جنگ در دوره های تاریخ
دشمنان احمق و بی سواد
> 1700 ــ 1800 ، سال پیش اسکندر نامه نویسان بیسواد تر از آن بودند، که بتوانند، داستان دروغی شان را بهتر و باورمندانه تر بنویسند، و احمقتر، دشمنان تاریخ ایرانند، که این چرت و پرتها را به جای تاریخ ما می گویند و مینویسند. پاتلا که در زبان فارسی پای تپه است، در نزدیکی تنگ بوان است، در داستانشان به مصب رودخانه سند برده اند، تا برای رفتن اسکندر به هندوستان مدرک بتراشند. رود تانا ایس، میان اروپا و آسیا بوده که رود دن امروزیست، در آن داستان کذایی به شمال افغانستان برده و جای بلخ گذاشته اند، تا اسکندر را به هندوستان برسانند، نوشته اند اسکندر و سپاهش از بلخ بسوی سغدیا راه افتادند، و به بیابانهای بی آب و علف رسیدند، و کلی سختی و بد بختی کشیدند تا مثلا شجاعتشان را بنویسند. این هم افسانه است، شهر بلخ کنار رود پر آب بلخاب قرار دارد، و تا 350 کیلومتری آن همه طرف آبادیست، نه بیابان بی آب و علف، به راحتی در نقشه ببینید. رود اوکسوز، آنهم آمو دریا نیست، بعلت ندانستن جغرافیا، اینهمه پرتو پلا نوشته اند، و دشمنان احمق ایران زمین آنرا باور دارند، وکینه توزانه دائم تکرار می کنند. بکچوس، یونانی شده بغ است که بک، بگ، بی، بای، هم گفته میشود، پیشنام ایزد مهر است، بغ مهر. آئین مهر در زمان اشکانیان گسترش یافت، و به یونان و روم رفت، در زمان اسکندر شناخته شده نبود، ولی پانصد سال بعد اسکندر نامه نویسان می دانستند. چون دشمن دین و آئین ایرانیان بودند، مثل هم اکنون که دشمنند.
دروازه کاسپین که آن را سر دره خوار دانسته اند، نیست، دربند خزر شهریست میان باکو و ما خاج قلعه. گاهی برای توجیه داستانشان، دروغ نوشته اند. رود عارابیوس، که نوشته اند، اسکندر و سپاهش، در کشور هندوستان از آن گذر کرده اند، شط العرب امروزیست، و آنچه هندوستانی نوشته اند، خوزستان است. اریتیان، سرزمین مردم اور، شهری بنام مقجر، در کشور عراق است نه هندوستان. عارابیت، بیت مردم عرب، در جنوب عراق است، نه مصب رود سند پاکستان. دوستکامی، که در این داستان کذایی دوستکانی نوشته اند، شرابدان مهریان بوده و اکنون در سوگواریها، در آن آب یا شربت می ریزند، در زمان اسکندر نمی شناختند، ولی 500 سال بعد، در زمان اشکانیان شناخته شده بود. آتروپات، آذرپاد، واژه زمان ساسانیان است و در زمان هخامنشیان آنرا نمی شناختند، چون زرتشتی نبودند. آتروپاد یا آذرپاد، نگهبان آتش بوده است. امروز پاد را بد گویند، مانند، سپهبد، ارتشبد. این هم نشانه آنست که اسکندر نامه ها چند سده پس از اسکندر نوشته شده اند. آذر بایجان، دگر گون شده آتروپاتان نیست. آذر بایجان یا آذر بیجان، از سه پاره ساخته شده، آذر = آتش + بای = بی = بغ = ایزد + گان = جا = آذر با یجان = جایگاه آتش ایزدی.
مینویسند، سپاه اسکندر در راه رفت و برگشت، به سغدیان با مردمی نیرومند، به نام مماسن ها در افتادند. ممسن = بزرگ بزرگان = مه و مس= بزرگ + ان . غرب استان فارس ایران، این کجایش در بلخ وشمال افغانستان است. نوشته اند، اسکندر به شهر نیسا نزدیک رود سند رسید، و شهر نیسا را میان بیستون وهمدان آدرس میدهند. نسا، نخستین پایتخت اشکانیان نزدیکی عشق آباد، ترکمنستان بود، و آئین مهر از آنجا گسترش یافت، که به آئین نسا یا نسارا شناخته شد. یا نصا یا نصارای دوره های بعد، مثل یلدا و اعیاد و مراسم ادیان دیگر. نبرزن، نبرز یا شکست ناپذیر، پسنام مهر است، که در زبان کردی نبز گفته میشود. آئین مهر در زمان اشکانیان به امپراتوری روم رفت، و دین همه گانی شد. رومیان واژه ایرانی نبرز را برای پسنام مهر بکار می بردند، در چندین، از صد ها مهرابه تاریخی بجا مانده امپراتوری روم، دیوار نوشته و کنده کاری شده. این نیز میرساند این داستان دروغی چند صده پس از اسکندر نوشته شده. پاگانیسم، کوسیان، یا کاسیها یا کاسپین ها، چون میخواستند اسکندر همه را شکست داده باشد، 800 سال از حکومتشان گذشته بود، که احمقهای نادان با اسکندر کذائیشان آنان را هم شکست دادند، چه بیسوادند کسانیکه امروزه این چرتها را تاریخ میدانند. شهر صد دروازه، دامغان یا اطراف آن نیست، آبش کجا بود، تا صد دروازه داشته باشد. گروهای مختلف باستان شناسان سا لها همه اون اطراف را گشته اند، شهر یه دروازه هم نیافتن! گنده گویی کردن تا الکساندر چاخانی را مهم کنند.
رود آراکس، که بجای کر دروغ نویسی کرده اند، ارس میباشد، کم داشتند دیگه! تخت جمشید، آب نداشته که شهر و پایتخت باشد، تا خزانه داشته باشد تخت جمشید گنج بزرگ معنوی ایرانی ها بود. میتراسن، از نام بغ مهر گرفته شده، که در هندوستان و امپراتوری روم میترا نام داشت، و در زمان اسکندر در یونان شناخته شده نبود. ای دشمنان اینهمه مدرک. دروغ پردازان اسکندر مقدونی، که جغرافی نمی دانستند و سواد هم نداشتند، برای بالا بردن مردم کوچک و بینوای یونان، داستان های دروغی مثل الکساندرس، مینوشتند، ولی با کلی غلط و اشتباه، احمقها نمی دانستند، که دو هزار سال بعد انوش راوید مچشونو میگرد. همه کشور ها و مردمی را که در جهان آنروز نام و نشانی داشتند، به دست اسکندر بر انداختند. هرچی هم توانستند گزافه گویی و گنده گویی کردند، که براحتی قابل درک است، هر کی اینها رو نفهمه، والا دیگه بگم چیه. صد ها نام دروغی خیال بافی کردن، که هرگز و هیچ اصالت ایرانی و هندی ندارد، و کاملا آشکار است.
عقده و حقارت در دروغ ظاهر می شود
این نمونه گفتار در رفتار از سربازان مقدونی نشان می دهد که سپاهی غارت گر نمی تواند راه های طولانی برود و جنگ های بزرگ انجام دهد، هر آدم عاقلی متوجه می شود که دروغ است. این دروغها از عقده و حقارت است. در 500 سال گذشته صهیونیسم و استعمار آنها را دانسته و بزرگ کرده اند تا اهداف شوم خود را پیش ببرند، و دشمنان احمق هم تکرار کرده اند. تاریخ نویسان اسکندر نمونه هایی از رفتار سربازان مقدونی با پیکره ها را چنین بازگو کرده اند: ((.....بنابراین وقتی که مقدونیها به امر اسکندر مشغول غارت شدند، در میان خود آنها نفاق افتاد، زیرا هرکس دشمن کسی می شد که غنیمتی بهتر به دست آورده بود و چون غنائم به قدری زیاد بود که نمی توانستند تمامی آن را بر گیرند، ناچار غنائم را خوب و بد می کردند و بر سر چیزهای گرانبهایی منازعه بین مقدونیها در می گرفت، بنابر این لباس شاهی به دست چند نفر مقدونی پاره پاره می شد، گلدانها و جامهای گرانبها را با تبر خرد می کردند، پارچه های فاخر و زیبا را می دریدند، در نتیجه چنین شد که چیزی بی عیب به دست سرباز مقدونی نیفتاد، حتی مجسمه ها را شکستند و ظروف را خرد کردند.))
کلیک کنید: هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و غرب حتماً بخوانید.
در جایی دیگر پلوتارک چنین نوشته است: ((...وقتی اسکندر به قصر تخت جمشید وارد شد، دید مجسمه بزرگی از خشایارشا به واسطه ازدحام مقدونیها به زمین افتاده، او ایستاد و مانند اینکه مجسمه مزبور ذی روح باشد، خطاب به آن کرد و گفت: آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی در ازای اینکه به بونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟ اسکندر این بگفت، لختی در اندیشه فرو رفت و پس از آن بگذشت.)) عقده روی کاغذ و داستان، ایرانی ها بخود آیید و برای حفظ آبرو و غیرت ایرانی این دروغ ها را دور بریزید.
عزیزی از دامغان زیبا، نظر گذاشته که چرا می گویی دامغان آب نداشته، که شهر صد دروازه باشد، چشمه علی 120 پارچه آبادی را آب می دهد. عزیزم تمام شهرهای و پایتخت های بزرگ باستانی کنار رودهای بزرگ بوده، امروزه هم این دامغان دوست داشتنی ما جمعیت نسبی پایینی دارد.
پوران فرخزاد در کتاب جستاری نو در شناخت اسکندر، در باره این دروغ نوشته، که جنگ بین پارتیان و هخامنشیان بوده، همچنین مرحوم مهندس احمد حامی نیز کتابی تحت عنوان، اسکندر مقدونی بزرگترین دروغ دارد، و همچنین مقالات متعدد دیگری از عزیزان محقق در دست دارم، که از آنها در این وبلاگ استفاده می کنم. ولی صرفا دروغ بودن اسکندر ملاک نیست، تاریخ ما پر است از داستانهای دروغی که در کتابهای درسی ایران هم فروان است، و نیز توسط مثلا تاریخ دانها در تلویزیونها و غیره گفته میشود. مانند، مهاجرت آریائیها، چنگیز و مغول، و قادسیه و بسیاری دیگر. همانطور که بارها نوشته ام تاریخ یک علم است، نه ادبیات، اگر در طول تاریخ، چند صد سال و حتی چند قرن از آن را نمی دانیم، نیازی نیست با داستانها فضای خالی را پر نماییم، می بایست جایش را نظریه بگذاریم و به گردونه یاد گیری بسپاریم، تا محققان و علم بشری آنرا پیدا کند، گفتن و نوشتن دروغ کار بسیار غلطی است. امید است کسانیکه دروغها را بجای تاریخ قبول دارند، بخود آیند.
هم میهن عزیز دیگری نوشته که شاید یونانیان کار آزموده تر بودند، و جنگ را بردند. من جای دیگر نوشته ام تاریخ یونان را با دیدی نو بخوانیم، دور مدیترانه شرقی از آن کشور بود، که ما یونان می نامیم و شامل استانها و دولت شهرهای خودمختاری چون یونان، اسپارت، هلن، گریس، مقدونیه و غیره بود که در مدت کمی از شدت ضعف نظامی و فرهنگی، به چند جزیره و شبه جزیره امروزی جمع و جور شده که ما میگوییم یونان، و خودشان هلن و اروپائیان گریس، و چند صد سال هم مستعمره عثمانی بوده. چرا در تاریخها و کتیبه های ایرانی که برایمان مانده ویا ترجمه کرده اند، هر گز نامهای هلن و گریس نیست، مگر خشایار شاه این دو ولایت را نگرفته بود. نقش روم و روم شرقی و غیره چقدر بوده و هزاران موضوع دیگر که باید، همه و همه، دست به دست هم دهیم و با نگاه واقعی، و عادلانه ایرانی ببینیم چه بوده. ما ایرانی هستیم و میتوانیم.
هردوت درغگوست و دروغگو دروغگوست پس دیگر برای چه می خواهید به خود بقبولانید که اندکی از دروغهایش را باور کنید. اگر کسی به شما دروغ بگوید و یا با دروغگویی جنسی را گران و یا تقلبی بشما بفروشد برای بار دیگری بنزد او می روید؟ کسی برود و باورش دارد خوب کم دارد.
گرامی دیگری می گوید، شاه اسماعیل هم پانزده ساله بود و افراد پانزده ساله و بیست ساله در گذشته می توانستند مهم باشند. عزیزان این توجیهات را که دشمنان برای اسکندر مقدونی نوشته اند من هم در نوجوانی خواندم و حتی گول این گفته ها را می خوردم و باور می داشتم. شاه اسماعیل نتیجه تلاش چهارصد ساله ایرانیان برای شیعه بوده و شاه اسماعیل ثمره این حرکت ملی در مملکت خودش و با مردم خودش و راهبری ریش سفیدان ایرانی همراهش و در اندازه و حرکتی واقع بینانه می باشد. که این داستانی جدا گانه دارد. در این باره تحقیقات کمی صورت گرفته و دلیل آن دروغ حمله مغول و در هم ریختن تاریخ واقعی ایران می باشد، به مقالات دیگر وبلاگ بروید. گذشته ها از افراد پانزده ساله در ارتش ها استفاده می شد و حتی در جنگ ایران و عراق هم سیزده ساله ها فداکاری های بسیاری کردند ولی آیا در آن سنین مهمتر از یک سرباز شدند؟ امروزه با وجود امکانات وسیع آموزشی و زیستی قدرت فکری و حتی بدنی نوجوانان بسیار بیشتر از گذشته می باشد با نگاهی به نوجوانان در سرزمینهای و کشور های عقب مانده طبیعی یا استعماری متوجه این موضوع میشویم. یکی از مسائل مهم این است که ایران را در طول تاریخ واقعی ببینیم بطور خلاصه یکبار دیگر تکرار می کنم قبل از صفویه ایران بزرگ یعنی سرزمین فعلی و تمامی ایران باستانی حدود بیست ملیون جمعیت داشته و نود درصد در روستاها و عشایر مهاجر بودند و نود درصد بی سواد بوده و شاهان و حاکمان در حد و اندازه مردم عادی زندگی می کردند، مردم یکی بودند و مرز و ملیت نمی دانستند چیست، ولی اسیر فکری طایفه و دینشان بودند. با این وجود از اروپا پنجاه ملیونی روزگار خودش بسیار جلو تر بوده و آثار علمی و مکانی زیادی برای اثبات باقی مانده. از زمان صفویه پیدایش بورژوازی اولیه و استعمار زندگی رنگ و شکل دیگری گرفت و می بینیم شاهان و حاکمان از مردم جدا شده و کاخها و کوخها پیدا شدند که آثار تاریخی بسیاری از آنها مانده است. یک سئوال، خود را بجای یک نفر در زمان هخامنشیان بنگرید: آیا در مقابل دشمن خارجی ایستادگی می کردید و یا مرام و دین نوین ملی را که توسط اشکانیان هم میهن دیگری آورده شده بود قبول می کردید؟ کمی پیچیدگی دارد، ولی تفکر می طلبد و پاسخ ساده می باشد.
چند سئوال مهم؟؟
علاقه مندان به تاریخ و ایران عزیز، که این وبلاگ را کاملاً خوانده اند، خواهشاً پس از مطالعه ها و حذف دروغهای دشمنان احمق خارجی، و رونوشت های کم دل و ساده اندیش داخلی، در صورت امکان و مقدورات، لطف کرده به این چند سئوال پاسخ دهند:
1 ــ ترکیب جمعیتی تیسفون، پایتخت ساسانیان از نظر این موارد چگونه بود؟.
الف ــ طبقات اجتماعی، ب ــ دینی، پ ــ زبانی و قومی،
2 ــ طی چند صد سال، توازن جمعیتی پایتخت ساسانی، و به نفع کدام قوم ایرانی چرخید و چرا؟.
3 ــ آیا حمله اعراب صحیح است، یا شورش و انقلاب یک قوم و همراهی طبقات مختلفی از مردم، و به چه دلیل، و آیا اینها ایرانی بودند یا خارجی؟.
4 ــ تشابه و یا تفاوت فرار یزدگرد ساسانی، و محمد رضا پهلوی چیست، ودخالت های یهود و روم ( بیزانس )، و یهود و انگلیس ( آمریکا ) چقدر بوده؟.
5 ــ آیا عراق که یک لغت ایرانی عزیز است، از نظر جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی، به ایران نزدیک است، یا اسرائیل و آمریکا؟. 6 ــ چگونگی سر فرازی، و پیشرفت اسلام در ایران بزرگ؟. 7 ــ آیا بغداد، محله ثروتمند ویا فقیر نشین تیسفون بود؟. 8 ــ چرا خلفای عباسی مثل امروزیها یک نام عربی برای پایتختشان نگذاشتند؟. و ده ها و صدها سئوال دیگر، لطفاً بدون عجله و در زمان کافی، و با اندیشه ای نو دوراز دروغها پاسخ دهید.
باید تاریخ را با دید جامعه شناسی تاریخی نگریست و خواند نه تاریخ داستانی. وهمچنین با بینش دمکراسی تمام موضوعات را بررسی کرد، که در غیر اینصورت اسیر ترفندهای دشمنان ایران میشویم.
تعدادی از منابع
تاریخ واقعی ایران باید بوسیله فرهنگستان تاریخ ایران، و توسط هیئت علمی ایرانی که توسط علاقه مندان دانشور تاریخی ایرانی انتخاب گردیده اند، و با شرایط قانونی خاص خود، و در پی تحقیقات کاملا علمی زمان بر نوشته و تایید موقت شود. چشم و گوش بسته هر نوشته و گفته ای، حتی مشهور و زرق و برق دار را نباید قبول کرد، و باید اندیشید و تحقیق کرد، در اینجا نوشته ام.
سفر جنگی اسکندر مقدونی به ایران، و هندوستان بزرگترین دروغ تاریخ، مهندس احمد حامی. جستاری نو در شناخت اسکندر مقدونی ، پوران فرخزا د. مقالات کنگره سال 1354 تهران، چهار صد کارشناس و پژوهشگر تاریخ نظامی ارتشهای جهان. چاپ شده در مجلات دانشمند و ارتش همان سا ل. آثار الباقی و اسکندر و دارا، اصلان غفاری و تحقیقات استاد فضلالله حقیق، و اساتید محترم دیگر. آیا مارکوپلو به چین رسیده، خانم فرانس وود از انگلستان . جهان گردان جاده ابریشم، پیتر هوبکینز از آمریکا . مجموع مقالات و تحقیقات، ج ــ ساندرز از آمریکا. منابع و اسناد مهم و تاریخی و بسیاری از مطالب تحقیقات شخصی را در صورت تقاضای تاریخ دان ها خصوصی تقدیم می کنم. انوش راوید Anoosh Raavid
کلیک کنید: پاسخ به شبهات دروغ های تاریخ
کلیک کنید: جنگ بزرگ جغرافی ـ تاریخ
کلیک کنید: تاریخ انقلاب های انسانی ایران