آیا می دانید زندگی دمکرات چیست؟ در خانواده و در جامعه چگونه می تواند باشد؟
دمکراسی یا آزادی
دمکراسی تعریف های زیادی دارد که هر فیلسوفی و دانشمندی تعریفی دارد و هر دیکتاتور و استعماری و استبدادی تعریف دگری دارد، ولی در حقیقت حکمت و تجربه تاریخی است، که به مرور در حافظه جامعه می ماند و خانواده ها و مردم با هوش آنرا بکار می برند. آنچه که انوش راوید می گوید، نوعی روش و تکنولوژی برای تقلیل خطاها می باشد، که توزیع قدرت به اجزای اتمی جامعه را امکان پذیر می کند، از تجاوز حاکمان به حقوق توده مردم و اقلیتها جلو گیری می نماید. دمکراسی یعنی نزدیکی و پیوند تمدنها، ادیان، اندیشه ها و تفکرات، اعتقادات و گرایش های فکری و دینی و سیاسی که متفاوت می باشند، برای رسیدن به نتیجه واحد و قابل تحمل از تمامی خواسته ها بدون خشونت. دمکراسی برای نفی، ظلم، استبداد، فساد، و ارزشهای غیر اخلاق وانسانی می باشد، اندیشه ها وتفکرات موافق ومخالف جمع شده تا نتیجه خوب و سازنده بگیرند که برایند آن عدالت و آزادی تمامی افراد جامعه می باشد. دمکراسی مانند سایر فنون به نقد و تحول و توسعه نیازمند است، و نباید حالت سکون پیدا کند، بلکه باید پویا باشد و با ویژگی های بومی تناسب یابد و درونی شود. دمکراسی نیز مانند سایر امور کم و کاست و خوب و بد دارد، همیشه باید روشنفکران جامعه در تمام مراحل به ترویج و تشویق دمکراسی و آزادی خواهی و زندگی دمکرات بگویند و به مردم گوش زد کنند که اگر سردمداری از دمکراسی حرفی نزد و چیزی نگفت او را کنار بگذارند. دمکراسی برآمده از ساختار های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگ عمومی و رفتار شناسی است که طی فرایندی تاریخی، و به تدریج شکل می گیرد و در آن فهم دینی و نهاد های مذهبی و سیاسی توسعه و تحول می یابد. دمکراسی توانایی های دانایان را به صورت طبیعی وارد درک و فهم عمومی و آگاهی اجتماعی می کند، و به این ترتیب کلیت هوشمندی جامعه پدید می آید، ولی در جوامع فرد گرا هر کس به فکر نفع خویش است. چهره ها و کار گزاران استعمار فکر می کنند با ظاهر سازی دمکراسی تقلبی می توانند آن را وسیله و ابزاری نمایند برای از بین بردن مخالفان و رقیبان از صحنه و اغفال مردم که سخت در اشتباه می باشند، این افراد با عینک خودخواهی، تعصب و تفکرات منفی از نوع آرمان گرای کاذب خود راه را برای رسیدن به دمکراسی می بندنند و شایسته سالاری را فدای روابط و گروه های خود می کنند.
اندیشه و نگرشی که تاریخ به انسان و جامعه و دین داده در هر سرزمینی بنا به علم جغرافی ـ تاریخ تفاوت دارد که می بایست روشنفکران با دانایی قرن 21 آزادی خواهی و زندگی دمکرات را گوشزد نمایند. دمکراسی کالا نیست که آنرا وارد نمود و با جنگ و خون ریزی بدست نمی آید، بلکه حق و حقوقی است که تاریخ به ملتها داده است، فرصتی ارزشمند در پناه احترام به تمامی اندیشه ها و محیطی برای رشد تمامی اعتقادات بدون هیچ گونه محدودیت است. دمکراسی توزیع عادلانه قدرت براساس استعدادها و تخصصها است، که در کنار آن انتقاد و پاسخگوی بدون هیچ گونه محدودیتی وجود دارد، یعنی وحدت و تحمل نیکوی پندار ها و اعتقادت و نظرها. دمکراسی رقابت صحیح و سازنده دارد که باعث رشد استعدادها و اندیشها می شود، استفاده بهینه از پتانسیلها و مدیریتها است که در آن فرصتی دوباره به تمامی افراد جامعه داده میشود، که حسادت وخودخواهی را از بین برده و لیاقتها و تخصصها را جایگزین می کند. در پناه دمکراسی استقلال فکری افراد حفظ می شود، و با عوام سالاری، حاکمیت پول و تضعیف مشارکت های محلی مبارزه می شود، و روش هایی برای نهادینه کردن آزادیها و حفظ حقوق آحاد و اقلیتها می کند و از تعدی حکومت ها جلوگیری می نماید. اندیشمندان و شاعران ایرانی در طول تاریخ از دمکراسی نوشته اند، از خود بینی و خود خواهی و خود نشناختن و بدیگران اهمیت ندادن خیلی گفته اند.
در صورت تقاضا مشروح مقاله ارسال می شود.
فدرالیسم
تعریف عمومی فدرالیسم
در قرن 21 می توانیم تحولی دگری ببینیم که از یک قرن پیش با نام آن آشنا ولی از کارایی آن بی خبر بودیم، اما در این قرن به یک مهم تبدیل شده که باید آنرا علمی دانست و با سنت گریزی و دانایی قرن 21 از آن استفاده نمود. فدرالیسم به این مفهوم است که تعدادی گروه منفرد، زیر پرچمی واحد جمع می شوند، البته تا اندازه ای هویت مشترک داشته باشند بهتر است. فدرالیسم سعی می کند ضمن کوچک و یا دست کم مستقل نگه داشتن خود در عین حال بزرگ باشد، خود مختاری و همکاری را با هم ترکیب کند. در فدرالیسم سازمانها در ضمن کوچک بودن مزیت بزرگ را دارند، و از صرفه جویی مقیاس استفاده می کنند، و می توانند انعطاف پذیری مورد نیاز را داشته باشند، هم چنین حضور در یک جمع مهم را احساس کنند. فدرالیسم معادلی برای تمرکز زدایی نیست، تفاوت این دو واژه را باید خوب دانست. در تمرکز زدایی انجام کارها و امور بخشهای دور افتاده را بخود آنها می سپارند، و مرکز کنترل کلی را در دست می گیرد و اجازه ابتکار عمل کلی نمی دهد. با دانستن تاریخ و فرهنگ یاد گیری و استفاده از تکنولوژی این قرن، مرکز تمرکز زدایی می تواند آگاهی های لازم را براحتی تبادل کند و اطمینان از انجام حاصل نماید.
در بعضی از کشور ها مانند بریتانیای سلطنتی، فدرالیسم را شکل مناسب برای اداره مستعمره های دور دست یا دشمنان شکست خورده می دانستند. در قرن 20 این مهم کمتر فهمیده و به آن دقت نشده است. شاید می پنداشتند که این پدیده باعث تفرقه و ضعف آنها خواهد شد، در صورتیکه بیشتر واقعیتهای تاریخی دقیقاً عکس این اندیشه را نشان داده بود. فدرالیسم در قرن 21 با تفاوتی آشکار نسبت به آنچه که از آن تاکنون می دانستیم عمل می کند، کارها را با دانایی این قرن سازمان می دهد. در کشور های فدرال گروه های سیاسی و اقتصادی و جغرافیایی، تشکیل دهنده اصلی محسوب می شوند، آنها خود فدرال و با برنامه مستقل بوده و با علم اینکه در چهار چوب فدرال در فدرال گرد هم آمده اند تا بعضی کارها را مشترکاً سازمان و انجام دهند. مرکز قدرت خود را از تمام گروه ها دور و نزدیک به مکان و عقیده می گیرد، بنابراین مرکز به هماهنگی و مشاوره می پردازد، نه اینکه به هدایت یا کنترل مستقیم اقدام کند. هم چنین آنها به مرکز مشاوره میدهند و کنترل خاص بر آن دارند، در واقع اعتماد معکوس ایجاد می شود، بنا بر این با بکار بردن دانایی قرن، ابتکار ها، انگیزه ها، و انرژی غالباً از بخشها سرچشمه می گیرد، و در مرکز می چرخد و به همه جای سازمان می رود. سویس نمونه خوب فدرال است، که خواندن قانون اساسی و قوانین مربوط به فدرال آن کشور برای کسانی که می خواهند تخصصی بداند مهم می باشد. آیا شما در اطرافتان سازمان فدرال دیده اید؟
فدرالیسم چگونه است
سازمان کل فدرال، از سازمانهای کوچکتر که دور آن جمع شده اند تشکیل می گردد، و این سازمان های با هماهنگی که در قوانین و اساس نامه و مرام نامه آنها ذکر است، اداره میشوند. ولی بصورت کلی سازمان های فدرال، سازمانهای شل و سفت هستند، مرکز که در واقع انتخاب شده از تمام ارکان فدرال می باشد، تصمیمات بسیار سفت و سخت برای خود می گیرد، و سازمان های وابسته با حساب توانایی به اجرا می گذارند. فدرالیسم یک انتخاب آزاد یا دلخواه نیست، در تاریخ هیچ نمونه از دلخواهی این پدیده ندیده ایم، فدرالیسم یک جبر است که باید با دانایی قرن 21 به آن رسید. قوانین اساسی فدرال هنگامی شکل می گیرد که سازمان ها و یا ایالات کوچک و منفرد، گرد یکدیگر جمع شوند و قدرت مرکزی را تشکیل دهند و قوانین فدرال را وضع کنند. بنا بر این فرایند فوق اغلب نا خواسته و نه چندان سنجیده یا آگاهانه عارض می شود، و سازمان فدرال شکل می گیرد. بار دیگر این نا پیوستگی عظیم قرن نو بدون آنکه متوجه باشیم بر ما چیره شده است، یعنی سازمانهای شبدری که قبلاً در مقاله قرن سنت گریزی انوش راوید نوشته شده است، به محض آنکه سازمان های شبدری شکل گرفتند، اجباراً پیدایش فدرالیسم را در پی دارند. در اینصورت با درک جبر فدرالیسم باید با اندیشه و دانش لازم به استقبال آن برویم و علم لازم را به جامعه تزریق کنیم که مشکلات احتمالی پیش نیاید.
به جای آنکه امور در یک جا متمرکز شود و ارایه اطلاعات و کنترل با بدی صورت گیرد و در نهایت تصمیمات با اشتباه انجام شود، می توان با اقدام بجا و شایسته سازمان فدرال را که خواه نا خواه می آید مد نظر داشت. هسته ها پراکنده، از جمله ولایات کوچک و یا سازمان های کم اهمیت، سر انجام فدرالیسم را اجتناب نا پذیر می کنند، و هسته های بزرگ را سبب می شوند، و در نهایت باعث مناسب شدن مسائل و ارزان تر بودن هم میگردد، در غیر این صورت روش های گذشته بیش از حد گرانقیمت خواهند بود. چالش قرن 21 همچنین واقعیت های اقتصادی و ضرورتها سر انجام سازمان های فدرال را وارد دنیایی تازه می کند، پرداختن به تفکر استراتژیک در حد اجزای منفرد تشکیل دهنده ما را به راهی نو می برد. به هر روی، مرکز یک سازمان فدرال کنترل کامل را در دست ندارد، به لحاظ منطقی آسان است که فکر کنیم تصمیم گیریهای کلان و بلند مدت در مرکز اتخاذ شود و اجرای آن به بخشها محول گردد. مردم و اجتماعات و نظریه های سیاسی کم اهمیت نمی باشند، غیر قابل باور در تصمیمات سازمان فدرال قرار می گیرند، در واقع بشکلی کنترل جزئیات در دست یکا یک اجزاست. آیا شما اندیشه ای برای سازمان فدرال دارید؟.
سیستم کسب درامد 100%عضو شوید