حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ
پیش گفتار
از ابتدای تمدن های بشری، حکام بوجود آمدند. تمدن اولیه یعنی شهر نشینی و ایجاد طبقات اجتماعی و نوشتن، به روایات مختلف حدود 7 یا 8 یا 10 هزار سال پیش، در قاره کهن و از بین النهرین و ایران آغاز گردید، مشروح در تاریخ نیک. کسی بدرستی نمیداند اول حاکمان بودند، یا اول مردم درست مانند: ضرب المثل تخم و مرغ. در هر صورت حاکمان، برای به تبعیت کشیدن مردم، دست به ترفند های مختلف زدند، از فرقه ها و دین های عجیب و غریب، تا خرافات و دروغ گفتن و نوشتن. دعای داریوش بزرگ:
{خداوندا این کشور را از دشمن، از دروغ، از خشکسالی محفوظ دار}
بسیاری از نوشته ها و کتیبه ها و داستانها از این ترفند هاست، که هنوز تا همین لحظه در نبرد نوپدید ادامه دارد. یکی از مهمترین آنها، دروغ حمله اسکندر به ایران است. پردازندگان داستان الکساندر مقدونی، که حدود 600 سال پس از مرگ او، داستانش را بدین صورت پرداخته اند، توجه نکردند، نخستین عامل پیروزی در جنگها، فـزونی شمار جنگ جویان، برتری سلاح و سازو برگ، سابقه و تجربه فرمانده هان در لشکر آراییها و نبردها، همراه با آگاهی دقیق از سرزمین های دشمن و اقتصاد آن است. جوان بیست ساله تهیدست و بی تجربه، از سرزمین کم جمعیت و با اقتصاد نا چیز، نمی تواند بدین آسانی به پا خیزد، و امپراطوری بزرگی که ریشه در فرهنگ و دین دارد را متلاشی کند، سرزمین مردم دلیری را بگیرد، که در هر خانه شمشیر و تیر و کمان زندگیشان بود. انگار دشمن به کشور معتادها و گی و اواها آمده، امروزه میبینیم اشغال گرها با اینهمه امکانات در عراق و افغانستان در مانده اند، چه برسد آنزمان.
فیلم 300 که از روی تفکر داستان دروغی اسکندر مقدونی ساخته شد، باعث گردید مردم جهان به راحتی به داستان دروغی پیروزی های الکساندر پی ببرند. بهمین جهت بهترین فرصت تاریخی پیش آمده، تا این دروغها را از تاریخ شیرینمان پاک نماییم. در واقع ما ایرانیان باید واقعیت های تاریخ خود را به دنیا بگوییم، فقط از این فیلم و دروغها نگوییم. تمام جنگ های اسکندر نامه ها، در همین حد و اندازه اند، ولی جای تعجب است! چرا تاریخ دانان ایرانی نمی توانند، این دروغها را تشخیص بدهند، اندازه های نظامی دروغی، مسافت های دروغی، جنگ های دروغی، شهر های دروغی، و غیره و غیره دروغی. ای تاریخ دانان ایرانی، بیایید با حوصله ای جدید، و دیدی نو، این دروغها را بررسی کنید، و در جملات و گفته هایتان لطف نموده اصلاح نمایید.
. . . این پست ادامه دارد و بازنویسی می شود. . . .
آغاز داستان دروغ
مقدونیه کجا بود؟، مگه دونیا، که در گبت ها قدیم مصری مگه دونی بود، و به تلفظ عرب مقدونیه گردید، به هنگام پیدایش اسکندر از مراکز مهم آئین مهر در شمال آفریقا بود. یا قوت حموی، جهانگرد و جغرافی دان در کتاب معجم البلدان گوید، مقدونیه نام مصر بزبان یونانی است. ابن الفقیه احمد همدانی، جغرافیدان و مورخ سده چهارم هجری، بنقل از ابن یسار گوید، مقدونیه خاک مصر است. المقدسی جغرافیدان سده پنجم اسلامی در حسن التقا سیم، ابن خرداذ به، در دالمسالک و الممالک، مسعودی، در کتاب مروج الذهب. و بسیاری دیگر گویند، در آن زمان مقدونیه یا مگه دونیا خاک مصر است. غیر از مورخان و آگاهان سده های نخستین اسلامی، ابن مقفع، طبری و دینوری، در تالیفات خود اسکندر را ایرانی خوانده اند.
درباره پردازندگان داستان اسکندر، و قلب و تحریف و جعل و دستبرد، که بخاطر این موضوع صورت گرفته، باید به سیاست های خاص امپراطوران دینی غاصب و حاکم بر دولت روم شرقی، و انگیزه اقدام آنها توجه نمود. در فواصل سده های هشتم تا یازدهم میلادی، طی سیصد سال متناوب سیزده مرد و هشت زن ارمنی، از ساکنان غرب رود آلیس (قزل ایرماق) و شهر آنی (شهر هزار کلیسا)، که از خانواده کنستانتین نبودند و شور قدرت طلبی داشتند، با استفاده از شرایط و گاه با کمک سازمان مخفی یهود، به امپراطوری روم شرقی در قسطنطنیه که مرکز جهان بود دست یافتند. اینان برای حفظ مقام تظاهر به یونانی و مقدونی مآب بودن میکردند، بدنبال جدال شرق با غرب یا جدال مهر پرستی و عیسی پرستی، داستان اسکندر را بدین صورت مدون و منتشر گردانیدند، تا بر اعتبار خود بیفزایند. اینان از زبان کالیس دنس، که وی را پزشک اسکندر قلمداد کردند، کتابی تدوین و حوزه متصرفات او را به چین و هندوستان کشانیدند، و با همکاری عمال عباسیان، اسکندر را بلند آوازه ساختند، تا اذهان جوامع نو خواسته را از عظمت تمدن، و فرهنگ و قدرت تشکیلاتی ایرانیان پیشین دور بدارند. تالیف کتب به زبان یونانی که زبان کلیسا بود، در آن دوره رونق گرفت، تا آنجا که این روز گار را عصر فرهنگ یونان میخوانند. از سوی دیگر، دین عیسی ناصری تا صده سیزدهم میلادی در شبه جزیره بالکان عمومیت نیافت، و مهر پرستان که در این نواحی استیلاء داشتند، این آئین را الحاد و تحریفی از دین خود میشمردند، این دو دین جدال قلمی و زبانی داشتند.
سرزمین مازندران در عهد خسرو انوشیروان، به استناد نسخه خطی کهن و موجود در کتابخانه ملی تهران، پزش خارگر، نامیده میشد. هند یا اند تا پایان سده دوازه میلادی بگفته، طبری و مسعودی نام خوزستان بود. هفده محل در خوزستان به مانند، هندیجان و اندیمشک و.... با این نام یاد میگردد، هندوستان آریا ورته و بهارات نامیده میشد.
عکس سر مجسمه ای که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی بوده، ولی هیچ نشان از اسکندر مقدونی ندارد، عکس شماره 1402. تصویر دیگری که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی است، ولی هیچ نشانی از اسکندر مقدونی ندارد، عکس شماره 1401.
اسکندر و سکندر
در زبان های ایرانی، الکساندرس که در زبان های باختری الکساندر گفته میشود نیست. هر گاه پذیرفته شود، که ال آغاز الکساندرس حرف تعریف است، با بر داشتن آن کساندرس میماند، که هیچ همانندی با اسکندر و سکندر ندارد، پس باید جستجو کرد، که نام اسکندر و سکندر از کجا و در چه زمانی پیدا شده است. در آثار الباقیة بیرونی صفحه 145 نوشته شده، سر سلسله ایشان یعنی حکومت اشکانیان، اشک بن اشکان است، که لقب او فـغـفور شاه می باشد، او پسر بلاش بن شاهپور بن اس ایکتار بن سیاوش بن کیکاوس، محسوب است. بیرونی از حمزه اصفهانی، نام شاهان اشکانی را، اسک بن بلاش بن شاهپور بن اشکان بن اش جبار، آورده است (ص 147 آثار الباقیة). اصلان غفاری، نویسنده کتاب قصه سکندر و دارا بر آنست که، اش جبار، اس ایکنار و مانند اینها دگرگون شده، اس گنتار، به معنی دلیر هستند، که اسکندر شده اند. اش جبار یا اس ایکنار، یا به گمان اصلان غفاری، اس کنتار، نام یکی از شاهان اشکانی، در سال های میانی سده سوم پیش از میلاد بوده، که در ورا رود، یعنی ماورا النهر و خراسان بزرگ، با شهر های نیشابور، هرات و مرو، و شمال افغانستان کشور گیری کرده، و به اسکندر، خلاصه یافته است. این قدرت مدار اشکانی، مورد سوء استفاده ناشیانه و احمقانه، اسکندر مقدونی نویسان روم شرقی و سپس، غربیان در جهت دشمنی با ایران بزرگ قرار گرفتند. ایرانیانی که جشن نوروز دارند، و در کشور ها و سرزمین های وسیع و باستانی زندگی میکنند، زبانها و لهجه های مختلف، ولی فرهنگ مشترک با آداب رنگارنگ دارند، از دیر باز دشمنانی داشتند، که از فرهنگ استثماری روم شروع شده، و تا استعمار و امپریالیسم امروز در نبرد نو پدید ادامه دارد.
در شاهنامه فردوسی، اسکندر از تخمه کیانیان گفته شده، یعنى پسر داراب و برادر بزرگ تر دارا، واپسین پادشاه کیانى، که مردی نیک سیرت، خیر خواه و مهربان بوده، که نه تنها توطئه ای بر ضد دارا نمىکند، بلکه بر مرگ او مى گرید و کشندگان او را عقوبت مى کند.
سکندری رفتن ــ در ایران بزرگ به دلیر و پهلوانی که در تمرین و ورزش، دستهایش را روی زمین گذارده، و پاهایش را هوا کرده، و روی دستهایش راه برود گویند: سکندری میرود.
دشمنان تا توانسته اند از شکست های سلسله هخامنشیان دروغ گفته اند، و ما یکبار از خود هخامنشیان نپرسیده ایم سرگذشت تان چیست؟. 12 هزار سنگ نوشته ایران در دانشگاه سیراکوز آمریکا است، و چه بسیار در جا های دیگر اینچنین در دست غیر ایران می باشد، و ما هیچ سر نخی نداریم و پیگیر آن نیستیم. هرگز هخامنشیان نگفته اند که تخت جمشید کاخ بوده، تا اسکندر بخواهد آنرا آتش بزند. سنگ نوشته بشماره XPD که در خاور و باختر سمت ایوان معروف به کاخ خصوصی خشایار شاه است، در آنجا خشایار شاه می گوید: .... به خواست اهورامزدا این هدئیش را من بنا نمودم. و هدئیش بار ها در تخت جمشید تکرار شده است. تمام نوشته حکایت از آن دارد، زواری که می آمدند بدانند چه بوده و این بسیار پر اهمیت تر از کاخ بوده، امروزه عده ای ساده اندیش خارجی، تخت جمشید را در اندازه کاخ شاهی پایین آورده اند.
افشای جنگ های دروغی
دروغ گوها نوشته اند، که اسکندر با سی هزار پیاده و چهل هزار سوار از تنگه هلس پونت، داردانل امروزی گذشت، و در کناره آسیای کوچک و پس از گذشتن از رودخانه تند و پر آب و گود و با دیواره های بلند، گرانیک، با داریوش سوم جنگید. رودخانه گرانیک که امروزه بیغا چای نام دارد، کوچک و کم آب و بدون دیواره و کم عمق است. کناره این رودخانه گنجایش آرایش جنگی حدود 150 هزار نیرو را ندارد، اگه باور ندارید بروید ببینید. دروغ نویسها میخواستند، شوش پایتخت دو هزار ساله ایلامی، و دویست ساله سلسله هخامنشیان را کوچک و نا چیز کنند، و تخت جمشید شکوهمند را پایتخت ایران بشناسانند، و دروغی بدست اسکندر به آتش بکشند. 5 یا 6 قرن بعد که این دروغ را مینوشتند، دیگر دین قدیمی هخامنشیان نبود، و تخت جمشید متروکه بوده. آنها از فواصل راه ها و جاده ها و مسیر ها خبر نداشتند، و هر چه از اینها نوشته اند، چرت و پرت والکیست، و این براحتی قابل درک است. نوشته اند که 600 هزار لشکر داریوش 5 روزه، از روی پل های ساخته شده فرات عبور کردند، کمی فکر کنید، 600 هزارش دروغه، 5 روزش دروغه پلش هم دروغه، در این دوره و قرن نو درک این مسئله خیلی ساده است. از قدیم شنیده ایم دروغ هر چی بزرگتر باشه باورش راحت تره.
کلیک کنید: دروغ آتش سوزی تخت جمشید
رفتن اسکندر از تخت جمشید به دامغان
نوشته اند اسکندر از تخت جمشید به همدان رفت، این دروغ هـم بررسی میکنیم، برای رفتن از تخت جمشید به همدان، باید از اصفهان می گذشتند، در هیچ اسکندر نامه ای از این شهر باستانی و مردم دلیرش نامی برده نشده. هرگز نمی توانستند بدون گذشتن از این شهر به همدان بروند، هر کس بگوید، بطور کلی ناآگاه است. از اصفهان تا نجف آباد به درازای سی کیلومتر، باغ و سبزی کاریست، این باغ بزرگ برای ایستادگی در برابر یورش سپاهیان دشمن، و جلوگیری از گذر کردن آنها سنگر بسیار خوبیست، آن نویسندها بی سواد تر از آن بودند، که این شهر هم روی کاغذ به خاک و خون بکشانند. آنها از شهر های دیگر راه اصفهان نامی نبردند، مانند گلپایگان، گر با یگان، گر= سنگ+ بای= بغ= ایزد+ گان، بروجرد، ملایر، فقط یه اسم پرت وپلای من در آری نوشتن، که به هیچ یک از اسامی شهر های ایرانی شبیه نیست. از اصفهان به لرستان به همدان 480 کیلومتر راه است. بیشتر این راه از کوهستانی سخت می گذرد، نزدیک به 200 کیلومتر این راه بیش از دو هزار متر بلندی دارد، و از بلند ترین راه های جهان است، و از دامنه اشترانکوه می گذرد، و در زمستان برف سنگین دارد، راه لرستان به همدان هم از کوهستانی پر برف میگذرد، و سخت ترین راه هاست، و مردم دلیر و جنگجویی دارد، که در تاریخ هیچ مهاجمی از اونجا نتوانسته بگذرد، حتی داخلی ها. از تخت جمشید به اصفهان و به همدان و به ری و به دامغان، 1600 کیلومتر است، پس حساب کنید دروغ ها را، یا شاید هم با قطار برقی ژاپنی رفتند، که تو داستانشان این مسافتها و زمانها رو اینقدر عوضی نوشتند. ابوریحان بیرونی در آثار باقیه نوشته، که داریوش سوم در نزدیکی اربیل به دست فرمانده پاسدارانش کشته شده. در آن زمان او چیزی از اسکندر دروغی مقدونی نمی دانست، واقعیت اشک و اشکانیان است.
هالیود میگوید: جنگ همینه که میسازیم، ....
پرسش از عموم: آیا شما جنگ های تاریخی واقعی را دیده اید؟
اسکندر مقدونی در راه گرگان
اسکندر را از دامغان به گرگان میبرند، کلیه نام های عوضی مکان های اشتباه، کار های عجیب و غریب، مردمان و قبایلی که هرگز وجود نداشته اند، فاصله ها و راه های الکی، یک نقشه جلویتان بگذارید، ببینید و متوجه میشود چه کلاهی سرمان گذارده اند، فقط برای دشمنی و عقده. واقعاً بیندیشید چرا برای ما دروغ بافتند و تا کی ادامه دارد؟
یه دروغ دیگه کاغذی، اسکندر نامه نویسان روی کاغذ در بند پارس ساخته، و آنرا به دست اسکندر گشودند تا انتقام شکست خوردن یونانیها را در تنگ ترموبیل از ایرانیان گرفته باشند، و گرنه در راه شوش به تخت جمشید چنین تنگه ای نیست. باستان شناسان ایرانی و انگلیسی، در صد سال گذشته در پی این تنگه، چه برای گنج و یا علم باستان شناسی گشته اند، منجمله خودم، یک چیز هم نیست که نیست و پیدا نکرده اند و نشده، کتاب های نوشته شده این کاوشها موجود است.
چوپان دروغی در زمستان لرستان، با اون برف سنگین و سرمای شدید، ساختند و نگفتند چه جوری آنهمه لشکر دو طرف آنجا زنده ماندند، و در عین حال و همان جا جنگل حاره ساختند، و خیلی پرت وپلا های دیگه نوشتند. آنها دشمن ایران بودند، ولی این مثلاً تاریخ دان های ایرانی چرا این پرت و پلاها را می گویند و تکرار میکنند، اگر تا کنون ناآگاه بوده، بعد از این وبلاگ بخود آیند.
"جنگ های تاریخی را واقعی، و در همان تاریخ تجسم کنید، نه آن گونه که هالیود می خواهد"
کلیک کنید: لشکر و جنگ در دوره های تاریخ
دشمنان بی سواد تاریخ ایران
در 1700 ــ 1800 ، سال پیش اسکندر نامه نویسان بیسواد تر از آن بودند، که بتوانند داستان دروغی شان را بهتر و باور مندانه تر بنویسند. ساده لوحانه تر دشمنان تاریخ ایران هستند، که این چرت و پرتها را، به جای تاریخ ما می گویند و مینویسند. پاتلا که در زبان پارسی پای تپه است، در نزدیکی تنگ بوان است، در داستانشان به مصب رودخانه سند برده اند، تا برای رفتن اسکندر به هندوستان مدرک بتراشند. رود تانا ایس، میان اروپا و آسیا است، که رود دن امروزیست، در آن داستان کذایی به شمال افغانستان برده و جای بلخ گذاشته اند، تا اسکندر را به هندوستان برسانند، نوشته اند اسکندر و سپاهش از بلخ بسوی سغدیا راه افتادند، و به بیابان های بی آب و علف رسیدند، و کلی سختی و بد بختی کشیدند، تا مثلا شجاعتشان را بنویسند. این هم افسانه است، شهر بلخ کنار رود پر آب بلخاب قرار دارد، و تا 350 کیلومتری آن همه طرف آبادیست نه بیابان بی آب و علف، براحتی در نقشه ببینید. رود اوکسوز، آنهم آمو دریا نیست، بعلت ندانستن جغرافیا اینهمه پرت و پلا نوشته اند، و دشمنان ایران زمین آنرا باور دارند، و کینه ورزانه دائم تکرار می کنند.
بکچوس، یونانی شده بغ است، که بک، بگ، بی، بای، هم گفته میشود، پیشنام ایزد مهر، بغ مهر است. آئین مهر در زمان حکومت اشکانیان گسترش یافت، و به یونان و روم رفت، در زمان اسکندر شناخته شده نبود، ولی پانصد سال بعد اسکندر نامه نویسان می دانستند. دروازه کاسپین، که آن را سر دره خوار دانسته اند، نیست، دربند خزر شهریست میان باکو و ما خاج قلعه. گاهی برای توجیه داستانشان، دروغ نوشته اند. رود عارابیوس، که نوشته اند اسکندر و سپاهش، در کشور هندوستان از آن گذر کرده اند، شط العرب امروزیست، و آنچه هندوستانی نوشته اند، خوزستان است. اریتیان، سرزمین مردم اور، شهری بنام مقجر در کشور عراق است، نه در هندوستان. عارابیت، بیت مردم عرب، در جنوب عراق است، نه مصب رود سند پاکستان. دوستکامی، که در این داستان کذایی دوستکانی نوشته اند، شرابدان مهریان بوده و اکنون در سوگواریها، در آن آب یا شربت می ریزند، در زمان اسکندر نمی شناختند، ولی 500 سال بعد، در زمان اشکانیان شناخته شده بود. آتروپات، آذرپاد، واژه زمان شاهنشاهی ساسانیان است، و در زمان سلسله هخامنشیان آنرا نمی شناختند، چون زرتشتی دوره ساسانی نبودند.
آتروپاد یا آذرپاد، نگهبان آتش بوده است، امروز پاد را بد گویند، مانند، سپهبد، ارتشبد. این هم نشانه آنست، که اسکندر نامه ها چند سده پس از اسکندر نوشته شده اند، آذربایجان، دگرگون شده آتروپاتان نیست. آذربایجان یا آذر بیجان، از سه پاره ساخته شده، آذر = آتش + بای = بی = بغ = ایزد + گان = جا = آذر با یجان = جایگاه آتش ایزدی.
مینویسند سپاه اسکندر در راه رفت و برگشت، به سغدیان با مردمی نیرومند، به نام مماسن ها در افتادند، ممسن = بزرگ بزرگان = مه و مس= بزرگ + ان، در غرب استان فارس ایران است، نه در بلخ و شمال افغانستان. نوشته اند اسکندر به شهر نیسا نزدیک رود سند رسید، و شهر نیسا را میان بیستون و همدان آدرس میدهند. نسا، نخستین پایتخت حکومت اشکانیان نزدیکی شهر عشق آباد کشور ترکمنستان امروزی بود، و آئین مهر از آنجا گسترش یافت، که به آئین نسا یا نسارا شناخته شد. یا نصا یا نصارای دوره های بعد، مثل یلدا و اعیاد و مراسم ادیان دیگر. نبرزن، نبرز یا شکست ناپذیر، پسنام مهر است، که در زبان کردی نبز گفته میشود. آئین مهر در زمان اشکانیان به امپراتوری روم رفت، و دین همگانی شد. رومیان واژه ایرانی نبرز را برای پسنام مهر بکار می بردند، در چندین از صد ها مهرابه تاریخی بجا مانده امپراتوری روم، دیوار نوشته و کنده کاری شده. این نیز میرساند این داستان دروغی چند صده پس از اسکندر نوشته شده. پاگانیسم، کوسیان یا کاسیها یا کاسپین ها، چون میخواستند اسکندر همه را شکست داده باشد، 800 سال از حکومتشان گذشته بود، که با نادانی، با اسکندر کذائیشان آنان را هم شکست دادند، چه بی سوادند آن تاریخ دانهایی که امروزه این چرتها را تاریخ میدانند. شهر صد دروازه، دامغان یا اطراف آن نیست، گروهای مختلف باستان شناسان سالها همه آن اطراف را گشته اند، شهر یه دروازه هم نیافتند! گنده گویی کردن تا الکساندر چاخانی را مهم کنند. رود آراکس را بجای کر دروغ نویسی کرده اند، در واقع ارس میباشد.
میتراسن، از نام بغ مهر گرفته شده، که در هندوستان و امپراتوری روم میترا نام داشت، و در زمان اسکندر در یونان شناخته شده نبود. دروغ پردازان اسکندر مقدونی جغرافیا نمی دانستند و سواد هم نداشتند، و برای بالا بردن و مهم کردن مردم کوچک و بینوای یونان، داستان های دروغی مثل الکساندرس نوشته اند، ولی با کلی غلط و اشتباه. همه کشور ها و مردمی را که در جهان آن روز نام و نشانی داشتند، یا داستانی از آنها شنیده بودند، به دست اسکندر بر انداختند. صد ها نام دروغی خیال بافی کردند، که هرگز و به هیچ وجه اصالت ایرانی و هندی ندارند، و کاملا آشکارا دروغ هستند.
کلیک کنید: اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست
عقده و حقارت در دروغ ظاهر می شود
این نمونه گفتار در رفتار و غارت و غیره، از سربازان مقدونی نشان می دهد، که سپاهی غارت گر نمی تواند راه های طولانی برود و جنگ های بزرگ انجام دهد. هر آدم عاقلی متوجه می شود که دروغ بافی است، در واقع این دروغها از عقده و حقارت می باشد. در 500 سال گذشته صهیونیسم و استعمار، دروغ های تاریخ را دانسته و بزرگ کرده اند، تا اهداف خود را پیش ببرند، و دشمنان ایران و ایرانی هم تکرار کرده اند. تاریخ نویسان اسکندر نمونه هایی از رفتار سربازان مقدونی با پیکره ها را چنین بازگو کرده اند: بنابر این وقتی که مقدونیها به امر اسکندر مشغول غارت شدند، در میان خود آنها نفاق افتاد، زیرا هرکس دشمن کسی می شد، که غنیمتی بهتر به دست آورده بود، و چون غنائم به قدری زیاد بود که نمی توانستند تمامی آن را بر گیرند، ناچار غنائم را خوب و بد می کردند، و بر سر چیز های گرانب هایی منازعه بین مقدونیها در می گرفت، بنابر این لباس شاهی به دست چند نفر مقدونی پاره پاره می شد، گلدانها و جام های گرانبها را با تبر خرد می کردند، پارچه های فاخر و زیبا را می دریدند، در نتیجه چنین شد که چیزی بی عیب به دست سرباز مقدونی نیفتاد، حتی مجسمه ها را شکستند و ظروف را خرد کردند.
در جایی دیگر پلوتارک چنین نوشته است: وقتی اسکندر به قصر تخت جمشید وارد شد، دید مجسمه بزرگی از خشایارشا به واسطه ازدحام مقدونیها به زمین افتاده، او ایستاد و مانند اینکه مجسمه مزبور ذی روح باشد، خطاب به آن کرد و گفت: آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی، در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟ اسکندر این بگفت، لختی در اندیشه فرو رفت و پس از آن بگذشت. عقده روی کاغذ و داستان، ایرانی ها بخود آیید و برای حفظ آبرو و غیرت ایرانی این دروغ ها را دور بریزید. ادامه دارد و بازنویسی می شود.
توجه ــ جهت اطلاعات بیشتر، پرسش و پاسخ های دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران را در گفتمان دروغ های تاریخ بخوانید.
پیکره مقدس میترایی
که به دروغ می گوند مجسمه هرکول است، و آنرا نشانی و سندی از حمله اسکندر مقدونی به ایران می نامند. این پیکره در سال 1327 خ، در محل کنونی کشف شد. زمان ساخت آن حدود 150 ق.م، تعیین کرده اند، که برابر با اواسط سلطنت مهرداد اول اشکانی معروف به اشک نهم است، البته این زمان جای باز نگری علمی جدید دارد. کتیبه ای در پشت این پیکره به زبان آشوری است، این زبان بسیار قدیمی تر از زمان پیدایش خط یونانی می باشد. نمونه این مجسمه که مانند ایزد مهر است، در چندین معبد میترایی اروپایی وجود دارد، که بسیار شبیه هم هستند.
عکس پیکره مقدس میترایی ایرانی، که به اشتباه یا دروغ می گویند مجسمه هرکول یونانی است، عکس شماره 1410.
کلیک کنید: هلنیسم دروغ بزرگ غرب
کلیک کنید: تاریخ مجسمه و مجسمه سازی در ایران
کلیک کنید: پاسخ به شبهات دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران
سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس
توجه: اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: وبلاگ انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران: حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ، حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ، و مقالات مهم مانند، سنت گریزی و دانایی قرن 21، و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار، و گفتمان تاریخ، و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:
این متن و خیلی دوست داشتم به منم یه سر بزن<br /> <br /> ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کامنت گذاری آنلاین در وبلاگ ها با بلاگــ لیچ
سلام.
مطالب وبلاگتو خوندم. وبلاگ قشنگ و مفیدی داری . امیدوارم خسته نباشی و به کارت خوب ادامه بدی و وبت هم از اینی که هست بهتر بشه .
راستی اگه هم دوست داشتی می تونیم با همدیگه تبادل لینک داشته باشیم .
آدرس سایت من : www.poyadownload.com => عنوان : (`•–• بیا تو تفریح •–•´)
هر وقت لینک ما رو قرار دادی سریعاً از طریق آیدی یا قسمت ارتباط با ما تو سایت به ما اطلاع بده که ما هم لینک شما رو اضافه کنیم .
موفق و موید باشید
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزن